شعرها و نثرهای کوتاه و زیبا

[kyle]

ای عشق بیا دوباره پیدایم کن

آشفته و شوریده و شیدایم کن

فرهاد دگر بساز از این مجنون

افسانۀ عاشقان فردایم کن

 

[kyle]

این هستیِ تو هستیِ هستی دگر است

وین مستیِ تو مستیِ مستی دگر است

رو سر به گریبان تفکر در کش

کاین دست تو آستینِ دستی دگر است

شیخ سعدالدین حموّیه

 

[ibest]

از حـال ِ مَن ميپُرسي ؟

نَفـس ميکِشَم تا به جـاي مُرده ها

خاکـَم نکُننـد !

اينگونه است حال ِ مَن

هيچ نپـُرس

 

[ibest]

در زندگی دو چیز مکمل یکدیگر هستند :
زمان وعشق
اگه زمان نباشه فرق بین عشق و هوس پیدا نمیشه
واگه عشق نباشه گذر زمان معنایی نداره

 

[ibest]

روزهای بارونی رو دوست دارم چون معلوم نیست دل من گرفته یا دل آسمون،

معلوم نیست خیسی رو گونه هام اشک چشمامه یا قطره های بارون.

چون معلوم نیست بخار صورتم از آه درونمه یا سردی هوا.

معلوم نیست لرزش اندامم از گریه هامه یا خیسی لباسام.

معلوم نیست من دلگیرتـــــــــرم یا آسمــــــــــون!

 

[Cya]

من و تو
ستاره های بی شب بودیم
در شهری که بن بست نداشت
عاشق شدیم.

 

[Cya]

غروب های بی تو
دریا ها را هم سرخ می کند
چه برسد به چشمهای من !

 

[kyle]

خربزۀ خنک سبز

من را واداشت که با انگشتم لمس کنم

همۀ تنش را.

 

[kyle]

از دفتر عشق راز می خوان و مگوی

مرکب پی این طایفه می ران و مگوی

خواهی که دل و دین به سلامت ببری

می بین و مکن ظاهر و می دان و مگوی

 

[kyle]

آن دم که پدید گشتم از قدرت تو

پرورده شدم به ناز از نعمت تو

صد سال به امتحان گنه خواهم کرد

تا جرم من است بیش یا رحمت تو؟​

 

[AMD.POWER]

خیلی زود می فهمی

همه چیز را در آغوش من جا گذاشتی

مثل مسافری

که تمام زندگیش را

در یک ایستگاه بین راهی جا می گذارد !


"نسترن وثوقی"

 

[AMD.POWER]

در زیر سکوت تو گنجی است
خاموش و مغرور
همچون میراث یک دهکدۀ دور
گنجی پنهان
در خطر هجوم غارتگران
گنجی که من دیده ام
و خود را به ندیدن می زنم ...

"آنتوان دوسنت اگزوپری"

 

[ibest]

تب و تابی ست در موسیقی آب
کجا پنهان شده ست این روح بی تاب
فرازش،شوق هستی،شور پرواز،
فرودش:غم
سکوتش: مرگ مرداب

 

[ibest]

این روزهااحساس میکنم چقدر شبیه سکوتم

با کوچکترین حرفی می شکنم...!!

 

[ibest]

ز بازار محبت غم خريدم
خريدم غم وليكن كم خريدم
همين داغی كه حالا بر دل ماست
ندانم از كدام عالم خريدم
عسل ميجستم ‌از بازار هستی
عدم رخ داد جايش سم خريدم
ز عشق و عاشقی آگه نبودم
غم و درد ترا مبهم خريدم
نبودم واقف از آيينهء دل
كه از جمشيد جام جم خريدم
برای زخم ناسور دل خويش
ز مژگان كسی مرهم خريدم
محبت عشقری راحت نداردزمجبوری متاع غم خريدم

صوفی عشقری

 

[Cya]

جامی شکسته دیدم در بزم مــــــی فروشی
گفتم بدین شکسته ، چون باده میفروشی ؟!!!
خندید و گفت زین جام ، جز عاشقان ننوشند ...
مست شکسته داند ، قدر شکسته نوشی ...!!!

خیام

 

[Q__Q]

در ابتدای ورودی آن گذرگاه ایستادم
و
کذشته ام را نظاره کردم...
همه چیز سرجای خودش بود
الا من ...

 

[ibest]

روزگارم این است:
دلخوشم با غزلی
تکه نانی، آبی
جمله ی کوتاهی
یا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی گویم:
دلخوشم با نفسی
حبه قندی، چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی
دلخوشی ها کم نیست، دیده ها نابیناست…

 

[ibest]

فقط گاهی
با یک نگاه…
با یک نفس شاید
مواظبم بودی
پس بگذار و بگذر
نگران من نباش
خواستی بیا و مرا ببین
من هنوز تکیه بر دیوار دلواپسی ایستاده ام

 

[ibest]

غمگینی آدم هایی که دوستشان دارم غمگینم می کند
گاهی دلم می خواهد با انگشتم
گوشه لب شان را بالا ببرم شاید خنده یادشان بیاید
اینکه کاری از دستم بر نمی آید
اینکه زورم به دنیا نمی رسد
تلخ است
خیلی تلخ…