داداش بعد اینکه حالمونو گرفتی:general503:لایک دوستان مارو هر از چندگاهی میکشونه سمته این تاپیک
اینو تو ابان 91 تو همین تاپیک نوشتم
اون موقع حالم خیلی گرفته بود و احساس تنهایی میکردم
طبق اخرین خبری که ازش دارم 11 تیر عقد میکنه
با کی؟
کجا؟
چطور؟
چی شد؟!!!
نمیدونم...
فقط همینو میدونم
امیدوارم خوشبخت بشه (ما راضیم! )
ولی خدایی اگه الان سرم به جای دیگه پرت نبود دق میکردم
اما الان احساس خوبی دارم و خوشحالم تموم شد
بعضی وقتا ادما تو زندگیشون برای یه چیزایی خیلی میجنگن چون حس میکنن بودن اون چیزا به زندگیشون رنگو بو میده
اما شاید تو نبوده اون چیزا ادما زندگی بهتر و پررنگ تری داشته باشن اما خودشون نمیدونن...
فری تصور اینکه یه دختری عاشق تو شده و چگونگی رابطه ت با یه ماده (به قول خودت) از تصور قهرمانی لیورپول در لیگ برتر هم فان تره !اگه ب هر نحوی و شکلی برای اولین بار با جنس مخالف دوست شدن اسمش عشق هست ک ما هم داشتیم از این داستانا . ..
صرفا تا وقتی ک تو کشور ما دوست شدن با جنس مخالف بنا ب احساسات و...یی ک بین دو طرف وجود داره اسمشو میذارن عشق تهش میشه این تاپیک ! ! !
پ ن: اون الکی عاشق ما بود. . . طوری درسی بهش دادم ک بفهمه هر:general502: لایق دوست داشتن نیست . این ک طرف جنس مخالف ـه و بنا ب احساسات و ....ی ک وجود داره حداقل نباید بروز داد تا آب از آسیاب بیفته اما متاسفانه....
با ماده های این آبوخاک بیشتر باید یه شوهر بود تا یه دوست!
فری تصور اینکه یه دختری عاشق تو شده و چگونگی رابطه ت با یه ماده (به قول خودت) از تصور قهرمانی لیورپول در لیگ برتر هم فان تره !
خیلی باید آدم داغون و بدبختی بوده باشه که عاشق تو شده!اگه ب هر نحوی و شکلی برای اولین بار با جنس مخالف دوست شدن اسمش عشق هست ک ما هم داشتیم از این داستانا . ..
صرفا تا وقتی ک تو کشور ما دوست شدن با جنس مخالف بنا ب احساسات و...یی ک بین دو طرف وجود داره اسمشو میذارن عشق تهش میشه این تاپیک ! ! !
پ ن: اون الکی عاشق ما بود. . . طوری درسی بهش دادم ک بفهمه هر:general502: لایق دوست داشتن نیست . این ک طرف جنس مخالف ـه و بنا ب احساسات و ....ی ک وجود داره حداقل نباید بروز داد تا آب از آسیاب بیفته اما متاسفانه....
با ماده های این آبوخاک بیشتر باید یه شوهر بود تا یه دوست!
خیلی باید آدم داغون و بدبختی بوده باشه که عاشق تو شده!
تو لیاقت عشق هیچ کسی رو نداری
همون بهتر که ولت کرد بدبخت نشد
عشق اول یا اولین کسی که باهاش بودیم . فرق میکنه خب.
سلاممنم درباره عشق اولم مینویسم که اگه روزی کسی اینجا این مطلب رو دید و توی شرایط مشابه من بود،شاید راحت تر بتونه تصمیم بگیره
توی 18سالگی دیدمش و به پیشنهاد اون با هم دوست شدیم و یه مدت بعد هم به شدت منو وابسته خودش کرد وقتی خیالش راحت شد که وابسته شدم ،کم کم سر ناسازگاری گذاشت و
هر از گاهی میگفت که از هم جدا بشیم و من میخوام برم خارج از کشور و ایران رو دوست ندارم و این چیزا
اما گاهی میگفت و یه مدت بعد هم انگار خودش فراموش میکرد که چی گفته و دوباره دو سه ماه بعد روز از نو و روزی ازنو
اخلاقش خیلی عجیب بود و بارها به خودم نهیب میزدم که دوست داشتنش اشتباهه ولی دلم نمیذاشت،همش میگفتم با هیچکس دیگه به جز این راحت نیستم و رابطه ای که این همه پا گرفته و
تا اینجا کشیده رو بیخودی خراب نکنم..
خیلی مغرور بود و هیچکس رو لایق خودش نمیدونست،بارها به من میگفت تو اگه گزینه بهتر از من گیر بیاری من رو میذاری و کنار و منم با تعجب نگاهش میکردم و میگفتم نکنه خودت اینطوری فکر میکنی که من رو هم اینطوری میدونی؟
خلاصه ،همه چیزش رو به رخم میکشید،هر چند او ن موقه وضعیت مالی خوبی نداشتند و تقریبا متوسط بودند اما تحصیلاتش که اون موقه از من بالاتر بود و شغلش و موقعیت اجتماعی که داشت به دست می اورد رو زیاد توی سرم می کوبید
اخر سال 5 با هم بودنمون بود که دیدم دیگه نمیتونم ...سر یه قضیه ای هم ازش دلخور بودم و مدتی بود از من چیزی می خواست که در توانم نبود و بهش هشدار داده بودم که دیگه خواسته ش رو تکرار نکنه اما اخرین باری که باز از من خواست و من گفتم نه،یه هو همه چیز رو به هم ریخت و عقده 5سالش رو بیرون ریخت و به من گفت تو لیاقت منو نداری و تا الانش هم اگه نرفتم امریکا به خاطر تو بوده
اومدم خونه و داشتم از شدت عصبانیت می ترکیدم اما با این حال بهش زنگ زدم و جوابم رو نداد،امپرم به نهایتش چسبید و بیشتر هم از دست خودم و حماقت های خودم عصبانی بودم که
چرا با همچین موجود لوس و از خود راضی که ننه ش فکر میکرد طاق اسمون باز شده و این افتاده پایین،تا این حد مدارا کردم
یه اس ام اس براش فرستادم که خیلی خوب شد که لااقل این بار اخر هم به خواسته ت ،اره نگفتم و خودت شرت رو از سرم کم کردی چون من شجاعتش رو نداشتم
توی این 5 سال همش از خدا می خواستم که من و اون رو در کننار هم قرار بده و بارها نذر کرده بودم وقتی از هم جدا شدیم هر چند نمیخواستم پیشش برگردم ولی خیلی به خدا نق زدم که
چرا بعد این همه دعا،عاقبت ما رو اینطوری کردی
تو این 5 سال دریغ از یه محبت ساده،یا یه کادوی تولد ...اما از من توقع داشت همه چیز یادم بمونه و از لحاظ احساسی براش کم نذارم.
دو ماهی بعد از جدایی خیلی سخت گذشت و خودم رو به شدت با کار مشغول کردم
شاید باورتون نشه اما در عرض ده ماه بعد،هم کار خوب داشتم،هم شاگرد خصوصی هایی که برای کلاس گرفتن با من بهم التماس میکردن و هم یه موقعیت کاری با پرستیژ توی یکی از
موسسه های معتبر شیراز
دو سال بعد با همسرم اشنا شدم که دقیقا نقطه مقابل اون عشق اول عوضی هست
اینو واسه اونایی میکم که به خاطر از دست دادن عشق اولشون به خودشون یا خدا سخت میگیرن،باور کنین هر لحظه که به یاد اون می فتم توی دلم به خدا میگم با چه زبونی ازت تشکر کنم که نذاشتی همه سالهای عمرم در کنار همچین ادم بیشعوری به هدر بره؟
و اما از اون هم براتون بگم که بعد این همه سال ،نه تونست پاش رو از شهر بیرون بذاره،و نهایت شغلی هم که توننست به دست بیاره اینه که با پارتی بازی و واسطه گری یکی از اشناهاش
توی یه شهر دور و بر شیراز،یه شغل نسبتا معمولی داره،ولی نمیدونم تونسته کسی رو بدبخت کنه و باهاش ازدواج کنه یا نه
ببخشید طولانی شد.....