برگزیده های پرشین تولز

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

westlife669

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 آگوست 2014
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
13
من لبه ی پرتگاهمو
غربت یه بیراهمو
تو حواست نیست
غم دائم دنبالمو
حرف یه شهر عالمو
تو حواست نیست....
 

afshin5

Registered User
تاریخ عضویت
5 اکتبر 2012
نوشته‌ها
1,977
لایک‌ها
1,548
محل سکونت
tehran
خودم تنها تنها دلم چو شام بی فردا دلم چوکشتی بی ناخدا به سینه دریا دلم

به سینه دریا دلم

تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان به سنگ غم مشکن دگر چو شیشه مینا دلم

چو شیشه مینا دلم


تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تورا

نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تورا

نمیخواهد دیگر تورا

تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان به سنگ غم مشکن دگر چو شیشه مینا دلم

چو شیشه مینا دلم


تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تورا

نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تورا

نمیخواهد دیگر تورا

تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان به سنگ غم مشکن دگر چو شیشه مینا دلم

چو شیشه مینا دلم

 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلم تنگ است
دلم میسوزد از باغی که میسوزد
نه بیداری ، نه دیداری، نه دستی از سر یاری
مرا آشفته میدارد چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم، بجز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم بدنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا،عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست ، عجب فرسوده دیواریست دنیا
چه رنجی از محبت ها کشیدیم ، برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاهی آشنا در این همه جمع ، ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبکباران ساحل ها ندیدند،به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرتها رها کرد، عجب یار وفاداریست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا، عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد ونیست ، عجب فرسوده دیواریست دنیا...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
وقتی دلی برای دلی تنگ می شود
انگار پای عقربه ها لنگ می شود

تکراری اند پنجره ها و ستاره ها

خورشید، بی درخشش و گل، سنگ می شود...

هرکس به جز عزیز دلت یک غریبه است

وقتی دلت برای دلی تنگ می شود...


"نغمه مستشار نظامی"
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,284
لایک‌ها
2,568
قدرمو میدونی یه روز
یادم میوفتی شب و روز
صدام تو گوشت می پیچه
مثل یه آه سینه سوز
حسرت یه لحظه نگام
دلتنگ میشی بد جور برام
اون روزا دور نیست به خدا
حتی به خوابت نمی یام...!
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,095
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
خسته‌ام
شبیه آن مسافری که
از هزار فرسخ سیاه آمده‌ست و
بازوان هیچ کس برای در بغل گرفتنش گشوده نیست.
خسته‌ام
شبیه قفل کهنه‌ای که
سال‌های سال بی کلید مانده‌ است.
خسته‌ام
شبیه نامۀ بدون مقصدی که
باد کرده روی دست پست‌چی.
خسته‌ام
شبیه پلّه‌های بی سر و تهی که...
خشک و خالیی که...
غم گرفته‌ای که...
چند پلّه خسته‌تر هنوز...
"سیدعلی میر افضلی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگی زیباست، تماشاییست!

چرا زیبا نمی بینیم؟

چرا گاهی به پای این همه خوبی نمی شینیم؟

چرا با هم نمی خندیم؟

مگر دنیا چه کم دارد؟

ببین این آسمان آبی ست

ببین دنیای ما آکنده از پاکی ست

و خوبی تا ابد پاینده می ماند...

تو باور کن

همین کافیست...!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در فرو بسته ترین دشواری

در گرانبارترین نومیدی،

بارها بر سر خود بانگ زدم:

"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"

بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار

کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!

وَه چه نیروی شگفت انگیزیست

دستهایی که به هم پیوسته ست...!


"فریدون مشیری"
 

afshin5

Registered User
تاریخ عضویت
5 اکتبر 2012
نوشته‌ها
1,977
لایک‌ها
1,548
محل سکونت
tehran
545454.jpg

از دست من میری از دست تو میرم


تو زنده میمونی،منم که میمیرم


تو رفتی از پیشم دنیامو غم برداشت


برداشت ما از عشق با هم تفاوت داشت




این آخرین باره من ازت میخوام


برگردی به خونه


این آخرین باره من ازت میخوام


عاقل شی دیونه


♫♫♫


اونقد بزرگه تنهایی این مرد


که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد


من عاشقت هستم اینو نمیفهمی


یه چیزو میدونم که خیلی بی رحمی


همیشه میگفتی شاهی گدایی کن


ظالم بمون اما مظلوم نمایی کن


هرچی بدی کردی پای من بنویس


نتیجه ی این عشق بازم مساوی نیست


 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,095
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
چشمانت آخرین چیزی است که از میراث عشق به جا مانده ‌است

آخرین چیزی است که از نامه‌های عاشقانه باقی است

و دستانت... آخرین ِ دفتر‌های حریری است...

بر روی‌شان...

شیرین‌ترین سخنی که نزد من است ثبت شده‌

مرا عشق پرورده ‌است، مانند لوح توتیا

و محو نشدم...

در حالی ‌که شعر باخنجرش طعنه می‌زند مرا،

رها کنم تا که توبه کنم

دوستت دارم...

ای کسی که دریاهای جنوب را در چشمانش اندوخته

با من باش

تا دریا به رنگ آبی‌اش بماند

و هلو تا همیشه بوی خوشش را نگه ‌دارد

شمایل فاطمه همیشگی شود

و مانند کبوتر، زیر نور غروب پرواز کند

با من باش... چه بسا حسین بیاید

در لباس کبوتر‌ها، و همانند مه و رایحه‌ی خوش

و از پشت سر او مناره‌ها می آیند، و سوگند به پروردگارم

و همه‌ی بیابان‌های جنوب...


"نزار قبانی"
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
864
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
چندی است تند، می گذریم از کنار هم
ظاهر خموش و سرد و نهان بیقرار هم
رخسار خود به سیلی می سرخ کرده ایم
چون لاله ایم هر دو بدل داغدار هم
او را غرور حسن و مرا طبع سربلند
دیری است وا گذاشته در انتظار هم...
چشم من و تو راز نهان فاش می کند
تا کی نهان کنیم غم آشکار هم
ای کاش آن کسان که بهشت آرزو کنند
عاشق شوند و با مه خود گفتگو کنند
عماد خراسانی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد:
یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را،

جز برای او و جز با او نمیخواهی...

من گمانم زندگی باید همین باشد!

زندگی شاید همین باشد:

یک فریب ساده و کوچک،

آن هم از دست عزیزی که برایت

هیچکس چون او گرامی نیست!

بی گمان باید همین باشد...



"مهدی اخوان ثالث"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نه از رومم، نه از زنگم

همان بیــرنگ بیــرنگم...

بیا بگشای

در بگشــــای

دلتنگـــــــــــــــم



"مهدی اخوان ثالث"
 

afshin5

Registered User
تاریخ عضویت
5 اکتبر 2012
نوشته‌ها
1,977
لایک‌ها
1,548
محل سکونت
tehran
دلم گرفته هموطن
هوای موندن ندارم
نشسته غصه تو قلب من
نوای خوندن ندارم
گذشت وقت جوونی
سفر رفت مهربونی
شدم زندونی غم
تو با من همزبونی
ز غربت خيلی خسته م
تو دردمو ميدونی

تويی همخون و جون من
تو با غم آشنايی
وطن خون و غرور من
برام مرگه جدايی
ای وای بر دل من
طلسم مشکل من
اگه وطن نباشه
کجا آب و گل من
از اين بهار پر گل
خزون شد حاصل من

اگه يه روزی غم بره
خنده بياد ماتم بره
دوباره اين دل پر می گيره
زندگی رو از سر می گيره
اگه تنم رها بشه
درای بسته وا بشه
دوباره این دل پر می گيره
زندگی رو از سر می گيره
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
جنگل از ترس آدم ها

سر به دریا گذاشت

جزیره شد!


"میریام ابراهیمی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
رسم خوب ها همین است;

حرف آمدنشان شادت می کند،

و ماندنشان...

با دلت چنان می کند

که هنوز نرفته...

دلتنگشان می شوی!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
سر فرو برده در گریبانم از زمین وزمانه بیزارم

پرم از پیچ وتاب و سر در گم چون کلافی اسیر تکرارم



سالها هست از خودم دورم روزها پرسه های بی مقصد

آه از این سرنوشت نا میمون وای از این قسمتی که من دارم



در دل من گسل فراوان وآسمانش همیشه پر ابر است

گاه تا پای مرگ می لرزم گاه در حد سیل می بارم



خواب دیدم که می رسی یک شب با غزل های تازه ای در دست

جاده ها را گلاب می پاشم کوچه ها را بنفشه می کارم



روزگارم اگرچه تکراری سرنوشتم اگرچه بد بودست

تا ابد هم اگر نیایی تو باز در انتظار دیدارم



از خدا تا همیشه می خواهم در قنوتی که روز وشب جاریست

که مرا تاب وطاقتی ...تا در راه عشق تو گام بردارم



قلب من از نگفتنی ها پر چشم من تا همیشه ها بر در

آنقدر عاشقانه می مانم تا بفهمی که دوستت دارم
 

imanbaraty

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2009
نوشته‌ها
442
لایک‌ها
136
محل سکونت
ایران
حال این روزهای من :

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
نفس تنگ است و این را سینه داند

غمم را عاشق دیرینه داند

مرا هر روزِ غم، یک سال بگذشت

ولی این نکته را آیینه داند
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ

که من از این همه دیوار بدم می آید

دوست دارم به ملاقات سپیدار روم

ولی از مرد تبر دار بدم می آید

ای صبا بگذر و از من به تبر دار بگو

که از این کار تو بسیار بدم می آید...



"محمد سلمانی"
 
بالا