برگزیده های پرشین تولز

شعرها و نثرهای کوتاه و زیبا

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
به چشم هایم خیره که می شوی
بوی تند قهوه هایت
اعتیادم را بیشتر می کند
و من
متهم ردیف اول لبهایت
عصرهایم
در حیاطی می گذرد
که پاییز
عشوه گری‌هایت را
به درخت تزریق می کند...

"عادل دانتیسم"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو در من قد می کشی

به منتهی الیه ِ آسمان می رسی

و من در وجود ِ خویش ، می شناسمت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ستاره شعله ای از جان دردمند من است
سپهر آیتی از همت بلند من است
به چشم اهل نظر صبح روشنم ز آنروی
که تازه رویی عالم ز نوشخند من است
چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟
که داغ عشق تو پیدا ز بند بند من است
در آتش از دل آزاده ام ولی غم نیست
پسند خاطر آزادگان پسند من است
رهی به مشت غباری چه التفات کنم؟
که آفتاب جهانتاب در کمند من است
 

Codes

Registered User
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2014
نوشته‌ها
532
لایک‌ها
411
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ
هاي، نپريشي صفاي زلفكم را، دست
و آبرويم را نريزي، دل
اي نخورده مست
لحظه‌ي ديدار نزديك است
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
عشق
کودتايي ست
در کيمياي تن
و شورشي ست شجاع
بر نظم اشياء
و شوق تو
عادت خطرناکي ست
که نمي دانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگي ست
که آرزو مي کنم
هيچ گاه " بخشيده " نشود

سعاد الصباح
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
روزي جديد را با تو آغازيدن
بي خبر از آنچه پيش مي آيد
و آنگونه که به آخر مي رسد
اين روز را با تو زندگي کردن
آنچنان که گويي واپسين روز ماست
تا عشق را نثار هم کنيم
مارگوت بيکل
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﺳﺮﺩ
<ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺯ ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ
ﻳﺎﺩ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺩﺭﺩ
<ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﮔﻮﺭ

<
ﺭﻭﯼ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﻴﺪﻡ
<ﺩﺳﺖ ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮﯼ ﺷﻤﻌﯽ ﺍﻓﺮﻭﺧﺖ
ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﭘﺮ ﺁﺗﺸﺶ ﺭﺍ
<ﺍﺯ ﺩﻝ ﮔﻮﺭ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﻭﺧﺖ

<

<
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻝ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺭﻧﺞ
<ﮐﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺣﺎﺻﻞ ﺍﻭ
ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭﯼ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﺴﺖ
<ﭘﺎ ﻧﻬﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﻝ ﺍﻭ

<
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﺍﺩﻡ
<ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﻴﺎﻫﺶ ﻧﺸﺎﻧﺪﻡ
ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ، ﺧﺪﺍﻳﺎ ، ﺧﺪﺍﻳﺎ
<ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﻮﺭﺵ ﮐﺸﺎﻧﺪﻡ


<
ﺩﺍﻣﻨﻢ ﺷﻤﻊ ﺭﺍ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﮐﺮﺩ
<ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﻴﺎﻫﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ
ﻧﺎﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺮﻭ ، ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ، ﺻﺒﺮ
<ﻟﻴﮑﻦ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ، ﺑﯽ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺭﻓﺖ

<
ﻭﺍﯼ ﺑﺮﻣﻦ ، ﮐﻪ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻡ
<ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﻴﺎﻫﺶ ﻧﺸﺎﻧﺪﻡ
ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ، ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﺸﺘﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ
<ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﻮﺭﺵ ﮐﺸﺎﻧﺪﻡ

فروع فرخزاد
 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﭼﻮ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ
<ﮐﺰﺍﻥ ﺩﻳﺎﺭ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺻﺒﺎ ﻧﺴﻴﻢ ﻭﻓﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺲ ﭼﻮ ﻧﮕﺮﺩﺩ ﻓﻠﮏ ﺑﯽ ﺗﻘﺪﻳﺮ
<ﻋﻨﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯼ ﻗﻀﺎ
ﻣﻴﺎﻥ ﺻﻮﻣﻌﻪ ﻭ ﺩﻳﺮ ﮔﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻴﺴﺖ
<ﭼﻮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻳﺶ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﭼﻪ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﺮﺍ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﺭﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﺗﮑﻴﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﻳﺎﻓﺖ
<ﭼﻪ ﺍﻟﺘﻔﺎﺕ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﺴﻨﺪ ﺩﺍﺭﺍ ؟
ﺧﻮﺵ ﺁﻧﮑﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﻦ ﺩﻭﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﺩﺳﺘﺶ
<ﺣﺮﻳﻒ ﺟﻨﺲ ﻭ ﻣﯽ ﺻﺎﻑ ﻭ ﮔﻮﺷﻪٔ ﺗﻨﻬﺎ

دهلوی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
روزی هزار بار با تو برخورد می‌کنم
و هربار، اسمم را کجا شنیده‌ای؟
و چقدر چهره‌ام برای تو آشناست!

تقصیر چشم‌های تو نیست
که در نقطه‌های کورِ خانه زندگی می‌کنم
و تکرار می‌شوم هر روز
شبیه عطر بهار نارنج، روی میز صبحانه
شبیه خطوط قهوه‌ای چای
ته فنجان‌ها
و شبیه زنی در آینه
که ابروهایش را بر می‌دارد و
فکر می‌کند دنیا
در چشم‌های تو تغییر خواهد کرد

تقصیر چشم‌های تو نیست
می‌دانم
این خانه، تاریک‌تر از آن‌ست
که چهره‌ام را به خاطر بسپاری
و ببینی چگونه بوی مرگ از انگشت‌هایم چکه می‌کند
هربار که نمی‌پرسی شعر تازه چه دارم

حق با توست
پوشیدن پیراهن حریر
و آویختن گوشواره‌های مروارید
حس شاعرانه نمی‌خواهد
و می‌شود آنقدر به نقطه‌های کور زندگی عادت کرد
که با عصای سپید، کنار هم راه برویم
و با خطوط بریل
با هم حرف بزنیم.

از مجموعه ی صدایم را از پرنده‌های مرده پس بگیر


لیلا کردبچه
 

ALINHO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2014
نوشته‌ها
51
لایک‌ها
64
چه کسی میگوید که گرانی شده است
دوره ی ارزانیست
دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان
دوستی ارزان است، دشمنی ها ارزان
چه شرافت ارزان
آبرو قیمت یک تکه نان
و دروغ از همه چیز ارزان تر
قیمت عشق چقدر کم شده است
کمتر از آب روان
و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان....
(خطاب به خودم و ...)
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ای خداوند یکی یار جفا کارش ده
دلبر عشوه گر و سرکش و خونخوارش ده

چند روزی ز پی تجربه بیمارش کن
با طیبان دغا پیشه سر و کارش ده

تا بداند که شب ما به چسان میگذرد
درد عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده



مولانا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی

نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی



سعدی
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
غریق خاکستر

عطر سیاه گلی !
فریاد پیچیده ی جنگل ها !
حیات رفیع شهر های گسترده تا افق !
باد نجوایی با تو دارد
آب سرودی
و درخت ها و ماشین های سوخته
صخره های فریاد تو را
به استواری زمزمه می کنند
عطر سیاه گلی !
نجوای خرچنگ ها
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
صحنه های زشت و زیبا

در تماشاخانه ی دنیا

فراوان است

چهره آرایِ جهان

نقش آفرینِ عشق و مرگ

صحنه ها را کارگردان است...

"فریدون مشیری"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ندگی باید کرد

گاه با یک گل سرخ، گاه با یک دل تنگ

گاه باید رویید، در پس این باران

گاه باید خندید، بر غمی بی پایان...

زندگی را با همین غم ها خوش است
با همین بیش و همین کم ها خوش است

زندگی را خوب باید آزمود

اهل صبر و غصه و اندوه بود...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگی تکه کاهی است که کوهش کردیم
زندگی کوه بزرگی است که کاهش کردیم
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار
زندگی نیست به جز دیدن یار
زندگی نیست به جز عشق٬ به جز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
 

Codes

Registered User
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2014
نوشته‌ها
532
لایک‌ها
411
ترا کز نیکوان یاری نباشد
مرا نزد تو مقداری نباشد
نباشد دولت وصلت کسی را
وگر باشد مرا باری نباشد
ترا گر کار من دامن نگیرد
ز بخت من عجب کاری نباشد
گلی نشکفت باری این زمانم
اگر در زیر این خاری نباشد
مرا کاندر کیایی خود دلی نیست
ترا بر دل از آن باری نباشد
به بازاری که جان را نرخ خاکست
دلی را روز بازاری نباشد
دل ایمن دار و بردار انوری را
کزو بهتر وفاداری نباشد
گر از پیوند او فخریت نبود
چنین دانم که هم عاری نباشد
گران آنکس برآید بر تو کو را
چو مجدالدین خریداری نباش
 

ALINHO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2014
نوشته‌ها
51
لایک‌ها
64
اگر سهمی از فردا داشتم که هیچ اما اگر فردا سهم من نبود
به یاد این همه سادگی یک یادش بخیر ساده از سهم خودت برایم کنار بگذار
تا لااقل تلافی کرده باشی امروزی را که تمام سهمم را برای دلتنگیت کنار گذاشت ...
 

nomix

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2014
نوشته‌ها
269
لایک‌ها
105
محل سکونت
تهران
...
کسی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم.

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.

بیا زودتر چیزها را ببینیم
...
«سهراب سپهری»
 
بالا