برگزیده های پرشین تولز

زیباترین اشعار عاشقانه

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
در خواب هایم کودکی لجباز است
از خانه می گریزد
از مکتب می گریزد
به قهوه خانه پناه می برد
و میان دود قلیان ها گم می شود
در خواب هایم کودکی بازیگوش است
قدم می زند با من

در پارک
در خیابان

از کراچی ها پرتقال می دزدد
و مورچه ها را می خورد
در خواب هایم کودکی است
که هیچ وقت بزرگ نمی شود.

الیاس علوی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﭼﻮﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻴﭻ ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﻳﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ
<ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻗﻤﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻮ ﮔﻮﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ
<ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺟﺎﯼ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﮔﺮ ﺳﺎﻗﻴﺎﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ ﻧﺸﻴﻨﻨﺪ
<ﻣﯽ ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ ﺭﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺧﻤﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺩﺭﻣﺎﻧﺶ ﻣﺨﻠﺼﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺩﺵ ﺷﮑﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ
<ﺷﺎﺩﻳﺶ ﻣﺼﻠﺤﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﻢ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺍﯼ ﻣﺪﻋﯽ ﮐﺠﺎﻳﯽ ﺗﺎ ﻣﻠﮏ ﻣﺎ ﺑﺒﻴﻨﯽ
<ﮐﺰ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻳﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺁﻣﺪ ﺧﻄﺎﺏ ﺫﻭﻗﯽ ﺍﺯ ﻫﺎﺗﻒ ﺣﻘﻴﻘﺖ
<ﮐﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﻴﺎﺑﯽ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺯﺍﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﻋﻄﺎﺭ ﺍﻧﺪﺭﻳﻦ ﺭﻩ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻓﺮﻭﺷﺪ
<ﺯﻳﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﻧﺪﻩ ﮔﺴﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ

عطار
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﺑﺪﻩ ﺁﻥ ﻗﻮﻃﯽ ﺳﺮﺧﺎﺏ ﻣﺮﺍ
< ﺗﺎ ﺯﻧﻢ ﺭﻧﮓ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺭﻧﮕﯽ ِ ﺧﻮﻳﺶ
ﺑﺪﻩ ﺁﻥ ﺭﻭﻏﻦ ، ﺗﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ
<ﭼﻬﺮﻩ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺧﻮﻳﺶ
ﺑﺪﻩ ﺁﻥ ﻋﻄﺮ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻴﻦ ﺳﺎﺯﻡ
<ﮔﻴﺴﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺑﺮﻳﺰﻡ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ
ﺑﺪﻩ ﺁﻥ ﺟﺎﻣﻪٔ ﺗﻨﮕﻢ ﮐﻪ ﮐﺴﺎﻥ
<ﺗﻨﮓ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ
ﺑﺪﻩ ﺁﻥ ﺗﻮﺭ ﮐﻪ ﻋﺮﻳﺎﻧﯽ ﺭﺍ
<ﺩﺭ ﺧَﻤَﺶ ﺟﻠﻮﻩ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺑﺨﺸﻢ
ﻫﻮﺱ ﺍﻧﮕﻴﺰﯼ ﻭ ﺁﺷﻮﺑﮕﺮﯼ
<ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺳﻴﻨﻪ ﻭ ﭘﺴﺘﺎﻥ ﺑﺨﺸﻢ
ﺑﺪﻩ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺴﺖ ﺷﻮﻡ
<ﺑﻪ ﺳﻴﻪ ﺑﺨﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ :
ﺭﻭﯼ ﺍﻳﻦ ﭼﻬﺮﻩٔ ﻧﺎﺷﺎﺩ ﻏﻤﻴﻦ
<ﭼﻬﺮﻩ ﻳﯽ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻓﺮﻳﺒﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ
ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻤﻨﻔﺲ ﺩﻳﺸﺐ ﻣﻦ-
<ﭼﻪ ﺭﻭﺍﻧﮑﺎﻩ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﻔﺮﺳﺎ ﺑﻮﺩ
ﻟﻴﮏ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ، ﮔﻔﺘﻢ :
<ﮐﺲ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﻮﺩ !
ﻭﺍﻥ ﺩﮔﺮ ﻫﻤﺴﺮ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺷﺐ ﭘﻴﺶ
<ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩ :
ﺁﻧﭽﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ، ﺍﮔﺮ ﺻﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ
<ﺩﺭﺩ ، ﺯﺍﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﮐﺮﺩ .
ﭘُﺮ ﮐﺲ ﺑﯽ ﮐﺴﻢ ﻭ ﺯﻳﻦ ﻳﺎﺭﺍﻥ
<ﻏﻤﮕﺴﺎﺭﯼ ﻭ ﻫﻮﺍﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻴﺴﺖ
ﻻﻑ ﺩﻟﺠﻮﻳﯽ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻧﻨﺪ
<ﻟﻴﮏ ﺟﺰ ﻟﺤﻈﻪٔ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻧﻴﺴﺖ
ﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻟﻴﻨﯽ
<ﮐﻪ ﮐﺸﺪ ﺩﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻦ
ﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻭ ﺩﻟﺒﻨﺪﯼ
<ﮐﻪ ﺑﺮﺩ ﺯﻧﮓ ﻏﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ
ﺁﻩ ، ﺍﻳﻦ ﮐﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯽ ﮐﻮﺑﺪ ؟
<ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺁﻳﺪ !
ﻭﺍﯼ، ﺍﯼ ﻏﻢ، ﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﮑﺶ
<ﮐﺎﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺑﺎﻳﺪ !
ﻟﺐ ﻣﻦ - ﺍﯼ ﻟﺐ ﻧﻴﺮﻧﮓ ﻓﺮﻭﺵ -
<ﺑﺮ ﻏﻤﻢ ﭘﺮﺩﻩ ﻳﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﺯ ﺑﮑﺶ !
ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﻡ ﺑﻴﺶ ﺩﻫﻨﺪ
<ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻦ ، ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺰﻥ ، ﻧﺎﺯ ﺑﮑﺶ !

سیمین بهبهانی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﻓﻴﺾ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺎ
<ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﺎﺳﺖ ﻧﻮﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ
ﻧﻘﻞ ﻣﺎ ﻧﻘﻞ ﺣﺮﻑ ﺷﻴﺮﻳﻨﺶ
<ﻳﺎﺩ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﺷﻤﻊ ﻣﺤﻔﻞ ﻣﺎ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﻘﺪﻩٔ ﻣﺸﮑﻞ
<ﺩﺭ ﮐﻒ ﺍﻭﺳﺖ ﺣﻞّ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ
ﺗﺨﻢ ﻣﺤﻨﺖ ﺑﺴﻴﻨﻪٔ ﻣﺎ ﮐﺸﺖ
<ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻬﺮﺵ ﺳﺮﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻞ ﻣﺎ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻳﻢ
<ﺳﺎﻳﻪٔ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ
ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻂ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻳﻢ
<ﻧﻴﺴﺖ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺳﺎﺣﻞ ﻣﺎ
ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻭﻓﺎ ﮐﻪ ﻣﻴﮑﺸﺘﻴﻢ
<ﺍﺯ ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎﺳﺖ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﺎ
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺑﺲ ﺯﺩﻳﻢ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ
<ﺩﺍﻍ ﺩﻝ ﮔﺸﺖ ﺳﻌﯽ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﺎ
ﺩﻝ ﺑﺘﻴﻎ ﻓﺮﺍﻕ ﺷﺪ ﺑﺴﻤﻞ
< ﭼﻨﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻃﭙﻴﺪ ﺑﺴﻤﻞ ﻣﺎ
ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻓﮑﻨﺪ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺶ
<ﺳﺮ ﻣﺎ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﻗﺎﺗﻞ ﻣﺎ
ﻃﭙﺶ ﺩﻝ ﺯﺷﻮﻕ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ
<ﺑﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭼﻴﺴﺖ ﻓﻴﺾ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﺎ
ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺗﺎ ﺑﮑﯽ ﺗﭙﺪ ﺩﻝ ﻣﺎ
<ﻧﻴﺴﺖ ﭘﻴﺪﺍﮐﺠﺎﺳﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ
ﺑﻮﯼ ﺟﺎﻥ ﻣﻴﻮﺯﺩ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﺩﯼ
<ﺳﺎﺭﺑﺎﻧﺎ ﺑﺪﺍﺭ ﻣﺤﻤﻞ ﻣﺎ
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﻣﻴﺮﻭﻳﻢ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
<ﺍﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﺎ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺎ
ﺟﺎﻥ ﭼﻮ ﻫﺎﺭﻭﺕ ﻭ ﺩﻝ ﭼﻮ ﻣﺎﺭﻭﺗﺴﺖ
<ﺯﺍﺳﻤﺎﻥ ﺍﻭﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﮔﻞ ﻣﺎ
ﺯﻫﺮﻩٔ ﻣﺎﺳﺖ ﺯﻫﺮﻩٔ ﺩﻧﻴﺎ
<ﺷﻬﻮﺍﺗﺴﺖ ﭼﺎﻩ ﺑﺎﺑﻞ ﻫﺎ
ﺍﺯ ﺍﻟﻢ ﻫﺎﯼ ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﺑﺎﺑﻞ
<ﻧﻴﺴﺖ ﻭﺍﻗﻒ ﺩﺭﻭﻥ ﻏﺎﻓﻞ ﻣﺎ
ﮐﭽﮏ ﺩﺭﺩ ﺗﺎ ﺑﺴﺮ ﻧﺨﻮﺭﺩ
<ﻧﺮﻭﺩ ﻓﻴﻞ ﻧﻔﺲ ﮐﺎﻫﻞ ﻣﺎ
ﻓﻴﺾ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ
<ﻧﻴﺴﺖ ﺭﻩ ﺳﻮﯼ ﺷﻴﺦ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﺎ

فروغ فرخزاد
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
این متن عاشقانه ایست نه برای یک نفر ک برای تمامی دختران ایران زمین

دختر چهل ستون و سی و سه پل!

سلام:
آنکه با تو چنین کرد (مرد) نبود،فقط (نر)بود.

مردان ایرانی را که یادت هست دختر عالی قاپو؟
همین چند سال پیش بود که بیش از سیصد هزار نفرشان در خون خود غلتیدند تا دست ناپاک اجنبی به دامان پاک تو نخورد!
همشهری منار جنبان!
سربداران را که میشناسی؟
همانهایی که نگاه شوم حرامیان مغول را به صورت معصوم دختران وطنشان تاب نیاوردند و سر بدار سپردند و ناموسشان را بدست پست اجنبی نسپردند.
نه!او که با تو چنین کرد مرد نبود!
مردان ایرانی شهره اند به ناموس پرستی.
و دختران این سرزمین را با هر عقیده و مرامی ناموس خود میپندارند.
دختر زاینده رود!
یادمان هست که برای پس گرفتن جسد یک دختر ایرانی که به دست مزدوران بعثی افتاد چند شهید دادیم تا جنازه دختر ایرانی هم روی شانه بیگانگان نباشد!
من!یک مسلمان ایرانی به تو قول میدهم که هنوز هستند ناموس پرستانی که حاضرند جانشان را فدا کنند تا دختر ایران زمین هراسی از نامردان پستی که با تو چنین کردند نداشته باشد.
و شرمنده ام جز اشکی که نثار زیبایی از دست رفته چهره معصومت کنم،در این عیادت مجازی،چیزی ندارم. [emoji26]
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
من عاشق ترین آفتاب گردان مزرعه عشقم
که با افتاب نگاهت به هر سو که می خواهی آرام آرام می چرخم...
و با هر چرخشم با صبوری افکارت را می دزدم ...
و در قلب مهربانت ذره ذره خانه ای برای فردایم می سازم ...
و در زیر پلک های مهربانت تصویر زیبا و معصومی را تا ابد حک می کنم ...
من عاشق ترین و بی پروا ترین افتاب گردان مزرعه عشق هستم
که یک نگاهت را
به عالمی نفروشم .

♥SEPIDAR300♥
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
عشق را در چشم تو دائم تلاوت می کنم
کل احساس خودم را با تو قسمت می کنم
مرز بی پایان مهرت را به من بخشیده ای
در جوابت هر چه که دارم ، فدایت می کنم
نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای
من وجودم را همیشه فرش راهت می کنم
ای تجلی گاه هرچه خوبی و مهر و صفا
عاقبت مانند شعرم ناب نابت می کنم
بر خرابات وجودم زندگی بخشیده ای
تا نفس دارم همیشه شاد شادت می کنم
تکیه گاهم گشته ای تا خم نگردد قامتم
من صداقت را همیشه سر پناهت می کنم ...
تقدیم به نفسی که نفسم از آن اوست
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
در گوش تو به جـــــای اذان
حــــافظ خوانده انــــد
که اینگونه از چشمــــــانت غزل میریزد . . .
 

Alios

Registered User
تاریخ عضویت
23 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,298
لایک‌ها
591
محل سکونت
** گیـــلان **
ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ
آﻥ ﺷﺐ که ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺧ‌ﻮﺷﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ؟

ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺨﻮﺭ ﺍﯾﻨﺮﺍ
ﺳﺮﺥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ آﺏ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺐ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﯿﺪﻡ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﻮﺍﺭ

ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺷﺖ آﻣﺪ
ﺧﻨﺪﻩ به ﻟﺒﺖ آﻣﺪ
ﮔﻔﺘﯽ که ﺑﮑﻦ ﺣﺎﻻ
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ

ﯾﺎﺩﺵ ﻫﻤﮕﯽ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺩ
ﻣﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﮔﻮﺵ به ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭ

ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ تو ﻋﺎﺷﻖ
ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺪﻩ، ﺩﺍﺩﯼ
ﻭآﻧﮕﺎﻩ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﻣﻦ
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ

ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ
ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﻋﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ

ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ
ﺁﺏ آمد و ﺭﻭﯾﺖ ﺭﯾﺨﺖ
ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﭙﻪ ﺷﺪ ﯾﮏ ﺩﻡ
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭ

ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ آﻭﺭﺩﻡ
ﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﮕﯽ ﺳﯿﺨﺶ
ﺗﺎ ﺑﻬﺮ ﺗﻮ ﺑرچینم
ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺗﺒﺪﺍﺭ

ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﺴﭙﺮﺩﻩ
ﺗﻮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﯼ ﺍﯼ ﻭﺍﯼ
ﮔﻔﺘﯽ که ﺑﮑﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺍﺯ ﻧﺎﺧﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﺭ

ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺩﻩ به ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ
ﺗﻮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﯼ ﺩﺭ ﺩﻡ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﻫﺴﺖ
ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﭼﺮﺍﻍ ﺍﻧﮕﺎﺭ

ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺮﻭ آﻧﻮﺭ
ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺑﮑﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ آﻥ ﭘﺮﺩﻩ
ﮐﯿﻦ ﻧﻮﺭ ﺩﻫﺪ ﺁﺯﺍﺭ

آن شب، ﺷﺐ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ
ﻫﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﯽ ﺩﺍﺩﯼ
ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ
ﺗﻮ ﻋﺸﻖ به ﺍﯾﻦ ﺩلدار


Sent from my SM-N9005 using Tapatalk
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بخواب ای عشق جاویدان
در این رویای دیرینه
صدای هیچ مجنونی
نمی آید
بخواب آرام
پس آسوده خاطر باش
که در فکرم دگر چیزی
نمی آید
بخواب ای حس بی پایان
نوای لرزش دستان سردم باش
بخواب و در میان
خواب های وهم و آشفته
به دنبال نگاهم باش
می خواهم بخوابم باز
در رویا کنارم باش
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
افتاده است آتش چشمت به جان من
بانی تویی که دود شده دودمان من
تو آن بت قدیمی از یاد رفته ای
موروثی است عشق تو در خاندان من!!
آه ای خلیل بت شکن قصه جای او
طوری بزن که خرد شود استخوان من
مثل کتیبه ای که تو هرگز نخوانده ای
مدفون درون سینه ات ای دیلمان من!
این روزها عجیب پریشان شدم ببین
یکسان شده ست حال من و گیسوان من!
من متهم به چیدنم اما درست نیست
وقتی نمی رسید به تو نردبان من
خالی شده ست بیشه چشمان خسته ام
دیگر رمیده اند همه آهوان من!
می سوزم و زبان به گله وا نمی کنم
شاید فرو نشانده شد آتش فشان من
دیگر مسیح سرخ لبت چاره ساز نیست
بی فایده ست هی بدمی در دهان من!!
 

ALINHO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2014
نوشته‌ها
51
لایک‌ها
64
در آن نفس که بميرم در آرزوی تو باشم
بدان اميد دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قيامت که سر ز خاک برآرم
به گفتگوی تو خيزم، به جستجوی تو باشم
به مجمعی که درآيند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم، غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه، به بوی موی تو باشم
حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم
جمال حور نجويم، دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اي آسماني ترين ستاره ي هستي !
با تو ...
جرقه هاي عاشق شدن ، در آتشکده ي متروک قلبم شعله کشيد !!
و ..
ترانه هاي عاشقانه ام
با تو ...
به حقيقت رسيد !!
و با تو ...
و وجود گرم توست که ميخواهم بمانم ..
و تا هميشه و هميشه ..
در کلبه ي عشقم
ميزبان نفسهاي عاشقانه ات خواهم بود .. !!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
می‌خواهمت چنان‌که شب خسته خواب را
می‌جویمت چنان‌که لب تشنه آب را

محو توام چنان‌که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آن‌چنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل
یا آن‌چنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت
چونان‌که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را



قیصر امین پور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ای از بهشت باز دری پیش چشم تو!
افسانه‌ای ست حور و پری پیش چشم تو

صورتگران چین همه انگار خوانده‌اند
زیباشناسی نظری پیش چشم تو

باید به‌جای نرگس و مستی بیاوریم
تصویرهای تازه‌تری پیش چشم تو

«زین آتش نهفته که در سینه‌ی من است»
خورشید شعله ... نه، شرری پیش چشم تو

هر شب ز چشم تو نظری چشم داشتیم
دارد دعای ما اثری پیش چشم تو؟

چیزی نداشتم که کنم پیشکش، به جز
دیوان شعر مختصری پیش چشم تو



قیصر امین پور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگی عشق است عشق افسانه نیست
آن که عشق را آفرید دیوانه نیست

عشق آن نیست که کنارش باشی
عشق آن است که بیادش باشی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ازپله هايی طولانی بالامی روم

تادراتاقی شلوغ

درپی يك ميز خالی

به بهانه يك قهوه ای داغ

توراببينم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نگفتمت مگر !

هزار شب

شعر نوشتم و شاعر نشدم

اما نشان ردِ پاي ِ سبزت

در كوچه باغ ِ بلوغ ِ رؤيا


هزار شب شاعرم كرد !

نگفتمت ؟...
 

ALINHO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2014
نوشته‌ها
51
لایک‌ها
64
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
 
بالا