برگزیده های پرشین تولز

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
82758083781299c31.jpg
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
وقتی دلی برای دلی تنگ می شود
انگار پای عقربه ها لنگ می شود

تکراری اند پنجره ها و ستاره ها

خورشید، بی درخشش و گل، سنگ می شود...

هرکس به جز عزیز دلت یک غریبه است

وقتی دلت برای دلی تنگ می شود...



"نغمه مستشار نظامی"
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد


آشیان هر جا نهادم خانه صیاد شد


آن دوست که با خون جگر پرورده بودم


وقت مردن بر سر دار آمد و جلاد شد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام


آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!

محمدعلی بهمنی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در كتاب چار فصل زندگي
صفحه ها پشت سرِ هم مي روند

هر يك از اين صفحه ها، يك لحظه اند

لحظه ها با شادي و غم مي روند...

گريه، دل را آبياري مي كند

خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...

زندگي، تركيب شادي با غم است

دوست مي دارم من اين پيوند را

گر چه مي گويند: شادي بهتر است

دوست دارم گريه با لبخند را


"قیصر امین پور"
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
مــــن از تبار غــــــربتم از آرزوهــــــای محــــــال
قصه ی ما تمـــــوم شده با يه عـــــلامت ســــــوال
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
قانون تو تنهایی من است
و تنهایی من قانون عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
و این سرنوشت تنهاییست
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
عادتــــــ ــــ ـ نَکرده‌ام هَنــــوز...
خیال می‌کنَــــم روزی بـــــــاز می‌گردی
آرام از پشتــــــ سر می‌ آیی،
مَـــرا کــه به انتهای خیابان خیره شُــده‌ام
دوباره به نامِ کوچکـــــ ـــ ـ صِــدا می‌زنی
و عُمـــر تنهــــــایی‌ام به پایان می‌رســـ ـــ ـد ..
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
نگاهی حسرت آمیز
اشکی نفرت انگیز
قدمی برای رفتن
دستانی پر از غم
حرکت دستان و لبهایم
حرفـــــی دارنـــــد
"نـــــــــــــــــــــــــــــــرو"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ای همنفس ! با من بمان امشب هوای گریه دارم

این لحظه های غربت و غم را برای گریه دارم

دارم غمی پنهان گداز و ، مردم چشمم گواه است

در برق این آیینه ی روشن صفای گریه دارم

من بی بهارم ، قاصد پاییز توفانزای تلخم

من ابر باران خیز غمگینم ، هوای گریه دارم

با یاد گلهایی که از این باغ توفان دیده رفتند

چون جویبار فصل پاییزی نوای گریه دارم

دارم لبی نا آشنا با خنده های شادمانی

اما نگاهی دردمند و آشنای گریه دارم

تا کی نگریم ؟ پنجه بیداد خاموشی مرا کشت

امشب در این خلوت امید های های گریه دارم

زین کلبه غمگین مرو تا سر به دامانت گذارم

در کنج این غربتکده ماتم سرای گریه دارم

بر شانه ات سر می نهم تا با فراق دل بگریم

با این همه اندوه خود، شادم که جای گریه دارم
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
میون تنهایــی هام منتظـــرم ..
منتظـــر کسی کــ آمدنشـــ ..
خیلی وقتـــ استـــ دیـــر شـــده ..
اما هنوز منتظـــرمـــــــــــــــــ ..
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی بی آنکه باشی
و رفتــــــــــی بــــــــــی آنکــــــــــه نباشــــــــــی !!!
 
Last edited:

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
تو مي آيي :(
مي دانم كه مي آيي
تو را ديشب من از لحن عجيب بغض هايم
خوب فهميدم
تو را بي وقفه از باران پاك چشم هايم سير نوشيدم
تو مي آيي
مي دانم كه مي آيي
تو مي آيي :general503:
 
Last edited:

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
تنها ترين من ، تنها نذار منو ، تنها سفر نکن . . .
اين دل شکسته ی , از ياد رفته رو , ديوونه تر نکن . . .
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
امشب به مهمانی تو می آیم
نه چشمان فریبنده ات را میخواهم
و نه لبان خیس تبدارت را
مرا یک آغوش به وسعت دستانت کافی است
دلم گرفته غم هایم را بغل کن .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ای دل عبث مخور غم دنیا را

ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
بشکاف خاک را و ببین آنگه
بی مهری زمانه‌ی رسوا را
این دشت، خوابگاه شهیدانست
فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری کن
مشمار جدی و عقرب و جوزا را
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
در پرده صد هزار سیه کاریست
این تند سیر گنبد خضرا را
پیوند او مجوی که گم کرد است
نوشیروان و هرمز و دارا را
این جویبار خرد که می‌بینی
از جای کنده صخره‌ی صما را
آرامشی ببخش توانی گر
این دردمند خاطر شیدا را
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
دفتر عشق تو را بستم , نيايي بهتر است
بي تو من با ديگري هستم , نيايي بهتر است

جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود
جام را مستانه بشکستم ، نيايي بهتر است

رفته بودي تشنه ي عشقم کني بيچاره تو
با شراب ديگري مستم ، نيايي بهتر است

ماه من بودي و اکنون در دلم خورشيد اوست
او نهاده دست در دستم ، نيايي بهتر است

خواه ليلي خواه شيرين يا زليخا بوده اي
دفتر عشق تو را بستم ، نيايي بهتر است

من نه مجنونم نه فرهادم نه يوسف بوده ام
من همان فرياد بدمستم ، نيايي بهتر است

محمد علي بهمني
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
فزوغ فرخزاد


روز ِاول پیش خود گفتم
<دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
<لیک با اندوه و با تردید

<
روز سوم هم گذشت اما
<بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا می کشت
<باز زندانبان خود بودم

<
آن من دیوانهٔ عاصی
<در درونم های و هو می کرد
مشت بر دیوارها می کوفت
<روزنی را جستجو می کرد

<
در درونم راه می پیمود
<همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
<همچو ابری بر بیابانی

<
می شنیدم نیمه شب در خواب
<هایهای گریه هایش را
در صدایم گوش می کردم
<درد سیال صدایش را

<
شرمگین می خواندمش بر خویش
<از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه می نالید
<دوستش دارم ، نمی دانی

<
بانگ او آن بانگ لرزان بود
<کز جهانی دور بر می خاست
لیک درمن تا که می پیچید
<مرده ای از گور بر می خاست

<
مرده ای کز پیکرش می ریخت
<عطر شور انگیز شب بوها
قلب من در سینه می لرزید
<مثل قلب بچه آهو ها

<
در سیاهی پیش می آمد
<جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزدیکتر می شد
<ورطهٔ تاریک لذت بود

<
می نشستم خسته در بستر
<خیره در چشمان رویاها
زورق اندیشه ام ، آرام
<می گذشت از مرز دنیاها

<
باز تصویری غبار آلود
<زان شب کوچک ، شب میعاد
زان اطاق ساکت سرشار
<از سعادت های بی بنیاد

<
در سیاهی دستهای من
<می شکفت از حس دستانش
شکل سرگردانی من بود
<بوی غم می داد چشمانش

<
ریشه هامان در سیاهی ها
<قلب هامان ، میوه های نور
یکدگر را سیر می کردیم
<با بهار باغهای دور

<
می نشستم خسته در بستر
<خیره در چشمان رویاها
زورق اندیشه ام ، آرام
<می گذشت از مرز دنیاها

<
روزها رفتند و من دیگر
<خود نمی دانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
<یا من مغلوب دیرینم

<
بگذرم گر از سر پیمان
<می کشد این غم دگر بارم
می نشینم ، شاید او آید
<عاقبت روزی به دیدارم
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
32
محل سکونت
shangri
با دستمال یادش بخیر
پاک می کنمُ
با شبنم چشمانم
پنجره های چشم به راهت را جلا می دهم
حیاط خلوت دلم را
آبُ جارو میکنم
در باغچه ی رویایم
یاد تورا می کارم.
خاطرات نبودنهایت را
به سطل ای کاشها می ریزمُ
آرام و یواشکی دعا می کنم
هنگام تحویل سال
کاش تو عیدی من باشی...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلم امشب صاف است
آسمان هم آرام

و هزاران فانوس

باد هم می آید

و نسیمی زیرک

سعی دارد که بفهماند شب

مظهر این همه تاریکی و دلتنگی نیست...

به گمانم فردا

روز خوبی باشد:

صورت ماه به من می گوید...!

5lo2nim8gyo2gi1ssuly.jpg
 
بالا