- تاریخ عضویت
- 6 سپتامبر 2013
- نوشتهها
- 2,017
- لایکها
- 2,697
ممنون میشم اگه بگیماجرای تقلبی کتاب روانشناسی تو برگه آچار براتون بگم
ممنون میشم اگه بگیماجرای تقلبی کتاب روانشناسی تو برگه آچار براتون بگم
این اتفاق مال دهه 80 هستش فکر کنم سال 86 الی 87 سوم دبیرستان ، امتحان مستمر نوبت دوم بود آقا معلم ما یکبار امتحان روانشناسی گرفته بود نمره ها خوب نبود و نمونه سوالات رو داد تا ببریم خونه بخونیم هفته بعد امتحان بگیره روز امتحان رسید و ما نتونستیم مثل همیشه بخونیم بمدت دوساعت صبح تا ظهر نشستم با خودکار ابی و قرمز سوال ها رو سطر به سطر در آوردم و نظریه های فروید و .. رو قشنگ نوشتم ، ساعت 3 امتحان بود گفتیم این همه امتحانات تقلبی کردیم بزار این شاه تقلبی تو کارنامه کاریمون جاش خالیه آقا موقع امتحان رفتم نفر دوم از آخر نشستم معلم اومد گفت اقای فلان و فلان بلند شن بیان جلو ، شما هم بلند شید بیایید اول وسط بشینید ، سوال رو بصورت تا دور کتاب پیچیدم رفتم وسط نشستم مثل یکی که کچل باشه وسط مردم بکارنش معلم قدم زد رفت آخر سالن نمازخونه هرچی میکردم نمیتونستم درست زیر نظر بگیرمش دلمو زدم به دریا برگه رو تا کردم گذاشتم مماس رو برگه امتحانیم نوشتم متاسفانه این دست لعنتی و اون خودکار ما که بدجور روان مینوشت کند شده بودم و شد آنچه نباید میشد معلم به سمت ما اومده بود و اشاره های دوستام و کاغذ پرت کردن هاشون دیگه جواب نداده بود چشماش ضعیف بود همینطور زیر عینک نگاه میکرد از بالای سرم رد میشد قلم رو گذاشتم گفتم کار من دیگه تموم شد همینطور که نگاه میکرد عرض برگه من کمی دراز تر شده بود تو دو به شک نفهمید سرش انداخت جلو رفت دو قدم نرفته بود وایستاد تو ذهنش اتفاق غیر منطقی افتاده بود برگشت اروم اومد بالا سرم هیچ چیز نگفتم دوتا برگه رو برداشت گذاشت تو جیب کت مقدس داشتم آماده میشدم برای اتفاقات پیشرو ، مشت ، لگد بزنه یا برگه رو بگیرم پاره کنم مدرک نداشته باشه گفتم هیچ کاری نمیکنم ، گفت خسته نباشید بفرمایید بیرون ، گفتم ببخشید بدید خودم بنویسم چیزی نگفت رفت بدتر از کتک خوردن بود ، رفتم پایین یه لیوان اب از ابسردکن خوردم دوباره اومدم بالا رفتم پیشش عرخواهی کردم اروم گفتم بازم از اتفاق پیش آمده عذر میخوام . گفت حالا تا بعد .. :general208: اقا اون روز به سختی برای ما شب شد ، این مستمره رو 0 میدونستم منتظر کارنامه موندم در عین ناباوری به من داده بود 16 ! فهمیدم هنوز آدم مرد هم وجود داره این اقدام پسندیدش باعث شد به کتاب روانشناسی علاقه مند بشم و این کتاب رو تو کنکور 70 بزنم ! هنوزم هرزگاهی کتابه رو مطالعه میکنم آموزندست . ولی امروز شاید کمتر تقلبی کنم اکثر اوقات خوندیم و نمره زحمت خودمون رو اومدیم با تقلبی نمره میشه 12 و 13 ولی با خوندن اصولی تا 18 هم میشه رفت ولی قدیم نمره تقلبی خیــــــــــــــــــــــلی انرژی زا بود ها .:general711:ممنون میشم اگه بگی
همه اینجا هرکول هستندگفت تا گریه نکنی میزنم. خلاصه دیگه منم گریه نکردم و چون دستامم بی حس شده بود از ضربه 15 16 به بعد چیزی حس نمیکردم. دیگه خودش روش کم شد گفت برو بشین
همه اینجا هرکول هستند
(یه ضرب المثل فکر کنم مشهدی هست که میگه:
نون نداریم بخوریم با اشکنه ، گوزمون درخت رو میشکنه)
-شوخی کردما! ناراحت نشی از من،منظورم تمام کسایی بود که توی این تاپیک چنین ادعایی کردند(من جمله خودِ شوما)-
من باشم توی این وضعیت،بدون زدن شلنگ گربه میکنم تا راحت بشم
سگ دست بودهکلاس دوم راهنمایی سر صف بودیم یهو دیدم مدیر اومد یکی خابوند زیر گوشم:|
منم اصلا فکرشو نمیکردم بچه ارومی بودم اصلا کاری نکرده بودم اولش نفهمیدم برا چی زد
بعدش فهمیدم اسگل اشتباه گرفته اصن:|
پشت سریم روز قبل از مدرسه فرار کرده بوده ناظم با انگشت اون رو به مدیر نشون داده مدیر فکر کرده بود منم:|
دستشم خیلی سنگین بود تا زد خوردم زمین
خیلیم درد داشت لامصب
قدیما گاهی وقتها میرسیدم تا حیاط خالیه همه کلاس بودن یه حس غریب بهم دست میداد تا که رسید دبیرستان دیگه از مدرسه لذت میبردیم
البته من زیاد دیر می اومدم .
زیاد
یه بار معلم عربی داشتیم و می اومد نگاه می کرد کی تکلیف نوشته یاننوشته .
من بعضی جاها با کلمه های بی ربط پر می کردم حتی با کلمات انگلیسی
فقط نگاه می کرد سیاه شده یا نه .
اما مرحله بعدش سکته می زدم چون باید می اومدم حل میکردمش .
به من می گفتن بر باباتو بیارقدیما گاهی وقتها میرسیدم تا حیاط خالیه همه کلاس بودن یه حس غریب بهم دست میداد تا که رسید دبیرستان دیگه از مدرسه لذت میبردیم
یک خاطره فکر کنم هر 50 سال یکبار اتفاق میفته یه معلم آمادگی داشتیم سبیلش رو هیتلری میزد یعنی خلی کوتاه میکرد اگه میخواست ماست بخوره راحت بود ، آقا یکروز از دور داشت میومد من پیش یکی از پسر لوس های کلاس گفتم ببین آدلف داره میاد آقا چشماتون روز بد نبینه پسر چشم لوچه رفته بود همه چیز رو از بیخ بن گفته بود این اقا یک کتاب دیگه هم گرفت که اسمش هنر بود ! حالا حساب کنید معلم آمادگی و هنر ! امتحان نوبت اول بود بنظرم یادتون باشه یه نقاشی پارچ اب بود گفت بکشید ما کشیدیم نوبت اول تو کارنامه من همه چیز قبول شده بودم حتی ریاضی 15 ولی هنر داده بود 2 ! یکی از آشناهامون تو آموزش پرورش بود رفت بهش بدجور توپید تا یک هفته تو فامیل سوژه بودیم بعد مدیر شخصآ این گند رو پاک کرد تصویه حساب با ما اینطوری ! راستی اون بچه مو قشنگ باهاش همون زمان تصویه کردیم .
کلآ زندگی من خاطرات تک زیاده و خداشاهده همش راسته اگر دلتو نخواست ماجرای تقلبی کتاب روانشناسی تو برگه آچار براتون بگم ! زندگی من حالاشم که دارم لیسانس میگیرم فیلمه نمره همه تایید شده بود و نمره من از کل کلاس هنوز تایید نشده بود و معدلم نزول کرده بود دیروز آب قند خوردم امروز زنگ زدم برادران آموزش این هنرشون رو درست کردن .. کلا همیشه از آخر اولم .