برگزیده های پرشین تولز

خانهء دلتنگیها

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کند
وای ِ دل ! چون کـودکی بی تو لجاجت می کند
اشتیاق دیدن تو میل ِ خاموشی نکـرد
هیچ وقت عشقت به دل ... فکر فراموشی نکرد
عشق ِ من با تو ب میزان ِ تقدّس میرسد
بی حضورت دل ب سرحدّ تعرض میرسد
دوستت دارم برای من کلام تازه نیست
حدّ عشقت را بـرایم هیچ چیز اندازه نیست
در غیاب تو غریبانه فراقت می کشم
بر گذشت ِ لحظه ها طرحی ز طاقت می کشم
چشم هایم را نگاه ِ تو ضمانت میکند
گــرمی ِ دست ِ مرا دستت حمایت می کند
با تنفس در هوای تو هنوزم قانعم
ابتلای سینه را .. این گونه از غم مانعم !
چشم های مهربان تو فراموشم نشد
هیچ کس جز یاد تو .، بی تو هم آغوشم نشد

من تو را با التهاب ِ سینه ام فهمیده ام
ساده گویم : خویش رابا بودنت سنجیده ام
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
دلتنگم از اينکه دوباره اين قلب کوچولو رو لرزوندم...ميخواست باورش بشه که هنوز اميدي هست ولي حيف.....حيف....
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
دلتنگم براي دلي که بي قراره .....چي کار ميتونم براش بکنم....دلتنگم...خيلي.....
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
راز دلتنگي هاي مرا ميداني.
از تو دورم...دستانم به تو نميرسند.دلتنگ ميشوم نفس ميکشم...آرام ميشوم
اين همان هوايي است که تو در آن نفس کشيده اي...
دلتنگم.درونم غوغاست
ولي چاره ام. سکوت است
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
مثل اينکه دلتنگ تر ازمن تو ي اين خونه نيست...دلتنگ اونايي ام که ميومدن دلتنگي هاشون رو ميگفتن
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
اگه اينجا خونه دلتنگيهاست پس خونه خودمه!.هيچکس توش نيست...من هستم وتنهايي من..
يه خونه مجازي که توش ميام وميرم....از هر چي دروغگوست فرار کردم....از اونايي که به اسم دوستي تنهاترم کردن
 

sezar66

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2014
نوشته‌ها
316
لایک‌ها
63
محل سکونت
پاریس کوچولو
خدایا...
بین آدمهای روی زمینت که آرامشی نصیبم نشد...
میشه یه جای بین آدمهای زیر زمینت بهم بدی...
آخه دیدم رو سنگاشون نوشته بود:

آرامگاه...
 

miladkalantar

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
9,199
لایک‌ها
1,710
محل سکونت
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند..
خدایـــا! سرده این پایین، از اون بالا تماشا کنـــ



اگه میشـه بیــا پاییـن و دستـــــاے منـــو ها کنــ



خدایـــا!سرده این پایین،ببـین دستــامـو میلرزهــ



دیگه حتـے همه دنیا،به این دورے نمـے ارزهــ



تو اون بالا من این پایین،دو تایـے مون چرا تنها؟



اگه لیلـے دلش گیــــره! بـــــگو مجنون چرا تنها؟



خدایــا! من دلم قرصه،کسے غیر از تو با من نیستــ



خیالت از زمین راحت ،که حتـے روز،روشن نیستــ



کسـے اینجا نمـے بینـه که دنیـــــــــا زیر چشماتهــ



یه عمره یــــــادمـــــــون رفته،زمیـن دار مکافـاتهــ



فراموشم شده گاهـے،که این پایین چه هــــا کردمــ



که روزے بایـد از اینجـا بــازم پـیــش تو برگردمــ



خدایــــــا! وقــت برگشـتـن یه کم با من مدارا کنــ



شنیــدم گرمــه آغوشـــــت،اگه میشـه منــم جا کنــ
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
چای وقتی دم کشید احساس کردم با منی
وقت آن بود آیی و تنهاییم را بشکنی
.
میز را چیدم دو تا فنجان, شکر,قدری نبات
قاشقی تا چایی شیرین خود را هم زنی
.
کاغذ و خودکار آبی ,یادگاری خودت
یک غزل باید برایت می نوشتم رفتنی
.
منتظر بودم بیایی داد زد قوری سرم
چای می خواهد دلت دیوانه یا یک بستنی
.
باز هم چشمم به در ماند و غزل شد ناتمام
کاغذ و خودکار با من،باز هم شد ناتنی
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد
غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!
من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی
کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!
غمزه ی چشم دل آشوب تو کم چیزی نیست
ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد
دل دیوانه ی زنجیری من می گوید:
حبس در حلقه ی گیسوش چه حالی دارد!
عسلستان غریبی ست گل روش ولی
عسل از شانه ی کندوش چه حالی دارد
طالع شورم اگر پرده بگرداند، آه
چنگ در تار سر موش چه حالی دارد
تار لطفی، غزل سایه ،شب از نیمه گذشت
سر من بر سر زانوش چه حالی دارد
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
شیرین شدم امشب ، نشدی باز تو فرهاد
ای کوهکنم ! نقش مرا برده ای از یاد ؟
هر بار که با شوق سرودم غزلی ناب
افسوس نبودی و غزل از دهن افتاد !
تا جامه ای از شعر کشیدم به بر تو
ابیات همه بوی تن فاصله می داد
من ساخته ام از تو زبان دگری را
هر واژه تَرَک خورده و هر قافیه ناشاد
آن باد که از دست تو انداخت زمینم
ای کاش شبی یاد مرا دست تو می داد !
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
899
عاشقی فصل خرابیست خدا رحم کند
دل من بسته به آهی است خدا رحم کند
پای مجنون صفتم تاب ندارد دیگر
کوی لیلی و دوراهی است خدا رحم کند
چشم من تر شده از اشک فراق
سوی چشمان حزینم به سیاهی است خدا رحم کند
دست من سوی در دوست درازاست ولی
حالت یار پر از شکوه سرایی است خدا رحم کند
زاهدی کرد مبادا که فریبش بدهم
وصل او فکر محالی است خدا رحم کند...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
امــشــب ای مــاه بـه درد دل مـن تـسـکـیـنـی
آخــر ای مــاه تــو هــمــدرد مــن مــسـکـیـنـی

کــاهــش جــان تـو مـن دارم و مـن مـی دانـم
کــه تــو از دوری خـورشـیـد چـهـا مـی بـیـنـی

تــو هـم ای بـادیـه پـیـمـای مـحـبـت چـون مـن
ســـر راحـــت نــنــهــادی بــه ســر بــالــیــنــی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تــو هــم ای دامــن مــهــتــاب پـر از پـرویـنـی

هـمـه در چـشـمـه مـهـتـاب غـم از دل شـویند
امـشـب ای مـه تـو هـم از طـالـع مـن غـمگینی

مــن مــگــر طـالـع خـود در تـو تـوانـم دیـدن
کـــه تـــوام آیــنــه بــخــت غــبــار آگــیــنــی

بـاغـبـان خـار نـدامـت بـه جـگـر مـی شـکـنـد
بــرو ای گــل کــه ســزاوار هــمـان گـلـچـیـنـی

نــی مــحــزون مــگــر از تـربـت فـرهـاد دمـیـد
کــه کــنــد شــکــوه ز هـجـران لـب شـیـریـنـی

تـو چـنـیـن خـانـه کـن و دلشکن ای باد خزان
گــر خــود انــصـاف کـنـی مـسـتـحـق نـفـریـنـی

کـی بـر ایـن کـلـبـه طـوفان زده سر خواهی زد
ای پـــرســـتــو کــه پــیــام آور فــروردیــنــی

شـــهـــریـــارا گـــر آئـــیـــن مــحــبــت بــاشــد
جــاودان زی کــه بــه دنـیـای بـهـشـت آئـیـنـی

#شهریار
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلبری کردنت ای یار دل آزار کم است
دوستت دارم و این جمله چه بسیار کم است !

نعره از عمق دل و جان بزند آهویی
که شود یک شبه در دام گرفتار کم است

کشته ی عشق زیاد است ولی اینگونه
جان به جان دادن ما پیش تو یکبار کم است

تیغ بر دست ودل ما زدنت نیست ، غمی
که در این دوره زمانه گل بی خار کم است .

از دل چاه مکش یوسف ما را بیرون
گرگ در شهر زیاد است و خریدار کم است

فکر کن پنجره ای رو به هوایی تازه
دردل تیره وبی رونق انبار کم است

زندگی رنگ غبار است و فراموشی ، گر
قاب عکس من و تو سینه ی دیوار کم است


سید مهدی نژاد هاشمی
 

miladkalantar

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
9,199
لایک‌ها
1,710
محل سکونت
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند..
اجازه هست به لوح دلت قلم بزنم
برای یکدفه حرف از ته دلم بزنم

اجازه هست بگویم که دوستت دارم
و پیش چشم تو اینجا کمی قدم بزنم

اجازه هست که در سایه تو بنشینم
به قول مردم ده زیر سایه دم بزنم

شمارش نفست را به گوش من بسپار
اجازه هست که موی تورا به هم بزنم

اجازه هست تورا سخت در بغل گیرم
رها شوم ز خودم بال در عدم بزنم

اجازه هست صدایت کنم تورا عشقم
به پشتوانه تو آتشی به غم بزنم
 

miladkalantar

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
9,199
لایک‌ها
1,710
محل سکونت
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند..
میبینی " پاییز " را ؟؟؟!!!
چقدر عجول است برای آمدن ...


انگار خودش هم می داند خاطرخواه، زیاد دارد؛
انگار میداند خیلی ها دلشان گیر آمدنش است.
اما ناز نمی کند؛ باجی هم به تابستان و شهریورش نمی دهد.
میخواهد بیاید تا دوباره عاشقی را یاد عاشقان دل مرده بدهد.
می خواهد یادشان بدهد هنوز می شود عاشق بود، عاشق شد و عاشق ماند.
می خواهد بنوازد "عاشقی به شرط باران" را ...
 

sezar66

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2014
نوشته‌ها
316
لایک‌ها
63
محل سکونت
پاریس کوچولو
زخمی در پهلویم است...
روزگار نمک می پاش...
من به خود می پیچم...
و همه فکر می کنن می رقصم!!!...
 

wonnin

مدیر انجمن ادبیات
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,999
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
درد دارد...


وقتی می رود ...



و همه می گویند:دوستت نداشت ...!



و تو نمی توانی به همه ثابت کنی که هر شب ...



با عاشقانه هایش خوابت میکرد...




به همین بغض لعنتی قسم نوبت گریه تو هم میرسد ...


شک نکن ...
 
بالا