برگزیده های پرشین تولز

بدترین خاطره دوران مدرست چی بوده؟

اشئهی12

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2013
نوشته‌ها
798
لایک‌ها
106
محل سکونت
تهران
یادش بخیر ما تو راهنمایی به صفی داشتیم به نام صف موارد هر کی سر صف حرف میزند ناظم میفرستادش اونجا وجلوی همه کتک میخورد به قولی اعدام در ملا عام بود و ما از خنده میترکیدیم
 

MOHAMMAD026

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,340
لایک‌ها
1,870
محل سکونت
Internet
یادش بخیر;)
تو دوره دبیرستان یه معلم ا*س*ک*ل داشتیم، همون اول سال آنقدر اذیت اش کردم که دیگه در طول سال تحصیلی منو راه نداد سر کلاس:general107:
 

Fouad-PES

Registered User
تاریخ عضویت
17 آپریل 2009
نوشته‌ها
497
لایک‌ها
252
دوم دبیرستان بودم و توی درس ریاضی ضعیف!
زنگ تفریح بود و بچه های کلاس یه گربه آوردن توی کلاس و از ترسش شاشید روی نیمکتا!!
دبیر ریاضی اومد خواست درس بده و وضع کلاس رو دید عمدا لج کرد و گفت همه باید بشینید روی نیمکتا من درسمو بدم!
هر چی گفتیم بابا کثیفن و اینا حرف توی کلش نمیرفت!
اکثرا تسلیم شدن و نشستن ولی من یه گوشه تمیز نشستم و صدای گربه در آوردم! یکی دوبار گفت کی بود؟ همه ساکت میشدن!
به مبصر کلاس گفت که بره به مدیر بگه بیاد از همه اینا نمره کم میکنم! یکی دو نفر هم که بیگناه بودنو داد دست مبصر که ببره بگه اینا صدا در میارن!
منم همون لحظه بلند شدم و گفتم من صدای گربه در آوردم! اصلا یه حس جالبی بهم دست داد! (بابا معرفت! بابا مرام! اینو بچه ها میگفتن!!) رفتم دفتر و خلاصه اون روز نمیذاشتن من برم کلاس!
تا اینکه اون معلم رریاضی اومد و گفت رییس آموزش و پرورش هم بیاد نمیذارم این امتحان بده! بره شهریور بیاد!! منم توی عمرم امتحان شهریور نداده بودم!!
خلاصه ما اون سال ریاضی خرداد افتادیم! شهرور هم همینجور! سال سوم ریاضی 2 و 3 رو با هم بهمون دادن و معلم آشنا بود ریاضی 2 رو پاسمون کرد! البته ریاضی 3 رو خودم با 15- 16 قبول شدم.
 

MOHAMMAD026

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,340
لایک‌ها
1,870
محل سکونت
Internet
دوم دبیرستان بودم و توی درس ریاضی ضعیف!
زنگ تفریح بود و بچه های کلاس یه گربه آوردن توی کلاس و از ترسش شاشید روی نیمکتا!!
دبیر ریاضی اومد خواست درس بده و وضع کلاس رو دید عمدا لج کرد و گفت همه باید بشینید روی نیمکتا من درسمو بدم!
هر چی گفتیم بابا کثیفن و اینا حرف توی کلش نمیرفت!
اکثرا تسلیم شدن و نشستن ولی من یه گوشه تمیز نشستم و صدای گربه در آوردم! یکی دوبار گفت کی بود؟ همه ساکت میشدن!
به مبصر کلاس گفت که بره به مدیر بگه بیاد از همه اینا نمره کم میکنم! یکی دو نفر هم که بیگناه بودنو داد دست مبصر که ببره بگه اینا صدا در میارن!
منم همون لحظه بلند شدم و گفتم من صدای گربه در آوردم! اصلا یه حس جالبی بهم دست داد! (بابا معرفت! بابا مرام! اینو بچه ها میگفتن!!) رفتم دفتر و خلاصه اون روز نمیذاشتن من برم کلاس!
تا اینکه اون معلم رریاضی اومد و گفت رییس آموزش و پرورش هم بیاد نمیذارم این امتحان بده! بره شهریور بیاد!! منم توی عمرم امتحان شهریور نداده بودم!!
خلاصه ما اون سال ریاضی خرداد افتادیم! شهرور هم همینجور! سال سوم ریاضی 2 و 3 رو با هم بهمون دادن و معلم آشنا بود ریاضی 2 رو پاسمون کرد! البته ریاضی 3 رو خودم با 15- 16 قبول شدم.
آواتار ات رو عشقه :دی
 

afshin313

Registered User
تاریخ عضویت
28 دسامبر 2012
نوشته‌ها
3,030
لایک‌ها
3,767
محل سکونت
سرزمین اشغالی
سوم دبیرستان بودم به دلیل فساد اخلاقی 3 روز اخراج شدم. :D
بعد از انجام عملیات مدیر دیده بود منو.کشید تو دفتر گفت به بچه مردم چرا انگشتی میزاری :eek:گفتن برادر شکر خوردم گفت عب نداره فقط فردا باباتو بیار بش نمیگم چی شده.
فردا با بابام رفتم دیدم 3 تا معاون و مدیر جم شدن پشت میز که پسرتون کار غیر انسانی انجام داده .
بابام :eek:
اومدیم خونه اصن به کسی چیزی نگفت ولی تا چند ماه یواشکی میپرسید بگو بینم او روز چکار کردی تو مدرسه :D
 

hbptbs

Registered User
تاریخ عضویت
10 ژوئن 2012
نوشته‌ها
345
لایک‌ها
53
نکبت تر از دوران.مدرسه وجود دارد آیا؟

allthebest.ir
 

Dark.Knight

Registered User
تاریخ عضویت
30 مارس 2011
نوشته‌ها
1,274
لایک‌ها
745
سن
32
وقتی مجبور شدم دو بار پیش دانشگاهی رو بخونم! لعنتی یک سال عمرمو تلف کرد...
 

maysamkhosravi

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2011
نوشته‌ها
1,093
لایک‌ها
315
سوم دبیرستان بودم به دلیل فساد اخلاقی 3 روز اخراج شدم. :D
بعد از انجام عملیات مدیر دیده بود منو.کشید تو دفتر گفت به بچه مردم چرا انگشتی میزاری :eek:گفتن برادر شکر خوردم گفت عب نداره فقط فردا باباتو بیار بش نمیگم چی شده.
فردا با بابام رفتم دیدم 3 تا معاون و مدیر جم شدن پشت میز که پسرتون کار غیر انسانی انجام داده .
بابام :eek:
اومدیم خونه اصن به کسی چیزی نگفت ولی تا چند ماه یواشکی میپرسید بگو بینم او روز چکار کردی تو مدرسه :D

:eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek:
 

MOHAMMAD026

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,340
لایک‌ها
1,870
محل سکونت
Internet
سوم دبیرستان بودم به دلیل فساد اخلاقی 3 روز اخراج شدم. :D
بعد از انجام عملیات مدیر دیده بود منو.کشید تو دفتر گفت به بچه مردم چرا انگشتی میزاری :eek:گفتن برادر شکر خوردم گفت عب نداره فقط فردا باباتو بیار بش نمیگم چی شده.
فردا با بابام رفتم دیدم 3 تا معاون و مدیر جم شدن پشت میز که پسرتون کار غیر انسانی انجام داده .
بابام :eek:
اومدیم خونه اصن به کسی چیزی نگفت ولی تا چند ماه یواشکی میپرسید بگو بینم او روز چکار کردی تو مدرسه :D
:rolleyes:
 

MAHDIGHADIMI

Registered User
تاریخ عضویت
7 آپریل 2013
نوشته‌ها
503
لایک‌ها
385
محل سکونت
BANNED
کلاس اول تا چهارم ابتدایی که معلممون زن بود خاطره بد ازشون نداریم کلاس پنجم مرد بود خاطره بد ازش ندارم فقط خیلی حرف می زد کلاس اول و دوم و سوم هم که مدرسمون هتل بود و هست بازم خاطه بد ندارم
اما یه خاطره ی بد دارم یه بار زدم در کلاس بغلی رو شکستم ناظما گفتن باباتو بیار منم ریده بودم به خودم واسه ثبت نام سال سوم رفتم به همین راحتی قبولم نکردن خیلی التماسشون کردم این بد ترین خاطره ی من بود که نسبت به خاطره های دیگر دوستان مطالب طنزه
 
  • Like
Reactions: D.X

MOHAMMAD026

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,340
لایک‌ها
1,870
محل سکونت
Internet
کلاس اول تا چهارم ابتدایی که معلممون زن بود خاطره بد ازشون نداریم کلاس پنجم مرد بود خاطره بد ازش ندارم فقط خیلی حرف می زد کلاس اول و دوم و سوم هم که مدرسمون هتل بود و هست بازم خاطه بد ندارم
اما یه خاطره ی بد دارم یه بار زدم در کلاس بغلی رو شکستم ناظما گفتن باباتو بیار منم ریده بودم به خودم واسه ثبت نام سال سوم رفتم به همین راحتی قبولم نکردن خیلی التماسشون کردم این بد ترین خاطره ی من بود که نسبت به خاطره های دیگر دوستان مطالب طنزه
اونوقت الان چند سالته؟o_O
 

bl4ck3urn

Registered User
تاریخ عضویت
13 فوریه 2012
نوشته‌ها
2,302
لایک‌ها
667
یه روزی اول دبیرستان ردیف آخر کلاس کنار شوفاژ گرم نشسته بودم و واکمن گوش میدادم
و تو عالم خودم تریلی میروندم صندلیمو عقب و جلو میکردم
بزغاله ای که کنار دستم نشسته بود هم بهم فرمون میداد که جاده رو مه گرفته چپ برو راست برو شدیداً تحت تاثیر آهنگ و تریلی بودم چشمامو بسته بودم که بزغاله گفت ترمز کن که تصادف کردیم (بزغاله شاگردم بود مثلاً)
یهو سیلی محکم و ددمنشانه معلم عقده ای و بیرحم رو , رو صورتم احساس کردم (واقعاً مثل تصادف بود)
24 ساعت جای انگشتهای شکسته شدش رو صورتم بود |:
 

sorush21

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2013
نوشته‌ها
351
لایک‌ها
160
محل سکونت
tehran
اتمام دوران دبیرستان بدترین خاطره ...
خیلی خوش میگذشت با همه سختیاش و گیر و گورای الکی ... رفیقای باصفایی داشتم البته هنوز ماه رمضونا سعی میکنیم یه افطار در سال کنار هم باشیم :)
 

l3al3ak.kral

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2012
نوشته‌ها
288
لایک‌ها
113
محل سکونت
Azerbaycan
راهنمائی یه ناظمی داشتیم که از اوناش بود (بچه های دهه شصتی میدونن !)

با اینکه رابطه م با همه معلما و ناظما و مدیر خوب بود ولی این عقده ایه نمیدونم چرا باهام لج بود
یه بار کلاس ما رو تو سالن به صف کرد و با یه ناظم دیگه شروع کردند به شلنگ زدن تو دستامون
اون یکی ناظمه به من و چن تا دیگه از بچه ها که میرسید رد میشد و البته بقیه رو هم الکی میزد
ولی این نامرد برعکس ، به من که میرسید هرچی زور داشت میکوبید رو دستم

زنگ تفریح که رفتیم چن تا از بچه ها رو نگهبانی گماشتیم و رفتیم ماشین یارو رو پنچر کردیم
آخر مدرسه اومد حرفه ای بازی دربیاره و تند بپیچه ، با ماشین رفت تو دیوار
کله کچلش شده بود شبیه جوجه تیغی
خرده شیشه ها رفته بود تو کله ش

منم رفتم از نزدیک زل زدم به صحنه
طرف با اینکه فهمید کار خودمه ولی چون میدونست پدرم همیشه پشتمه و نمیتونه ثابت کنه که کار منه جیکش هم درنیومد

ولی عاقبت عوضش رو سرم درآورد و موقع ثبت نام واسه امتحان دبیرستان نمونه دولتی پرونده مو گم و گور کرد :دی
 

l3al3ak.kral

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2012
نوشته‌ها
288
لایک‌ها
113
محل سکونت
Azerbaycan
یه بار هم خانوم معلم چهارم دبستان اومد همه بچه ها رو شیلنگ بزنه
همه رو زد جز شوگلیش رو که یه بچه خوشگل بود :دی

اون سالها هم برف میبارید به اندازه قد ما بچه دبستانیها !!!
تو حیاط که برف جمع شده بود بچه ها تو برفها تونل زده وبدند و 5-6 تا ورودی خروجی داشت تونله
رفتیم کمین کردیم تو تونلا و بچه ها گوله برفی درست کرده بودند و آماده حمله به خانوم معلمه !
منم بچه و نفهم
یه سنگ گذاشتم تو یکی از گوله برفیام
همین که دیدبانمون گزارش داد که خانوم تیمورزاده داره میاد بچه ها گوله برفا رو روانه کردند
منم همراه بچه ها
از شانس بد خانومه ، گوله سنگیه درست خورد تو دماغش و خون همه حیاط و برفای سفیذو گرفت :دی
گردن هیشکی هم نتونستند بندازن
هر کلاس چهل نفر بچه بود و کلاس ما هم چهل و سه نفری :دی
میخاستند بندازن گردن کدوم یکی از چهل و دو نفر ؟ (به جز اون بچه خوشگله) :دی
 

l3al3ak.kral

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2012
نوشته‌ها
288
لایک‌ها
113
محل سکونت
Azerbaycan
با اینکه هیچوقت تو خونه درس نخونده ام ولی همیشه بچه زرنگ کلاس بودم
تو داشنگاهش هم تو خونه درس نخوندم !

دوران مدرسه هم چون نمره هام همیشه خوب بود واسه همین هیشکی اون روی شر منو نمیدید . معلما و ناظما و مدیرا !

یه بار تو دبیرستان معلم آمادگی دفاعی طبق معمول اومد تو کلاس و ما منتظر بودیم از دوران جبهه ش بگه
هیکل هم گوریل

این مستقیم رفت نشست پشت میزش و حضور غیاب هم نکرد
کمی که منتظر موندیم دیدیم از این خبری نشد
کلاس ساکت
گفتم آقا از خاطرات شهادتتون نمیگید ؟
کلاس رفت هوا
اینم پاشد آروم اومد طرف
فکرشم نمیکردم سیلی رو بذاره دم گوشم :دی
با اون دستای گنده ش شتلـــــق
منم کم نیاوردم یه مشت گذاشتم زیر چونه ش
خونش کلاس رو برداشت
فکر کردیم دندوناش شکسته
نگو زبونش مونده لا دندوناش :دی

خلاصه دم بچه ها گرم هماهنگ شدند که اگه پرسیدند میگیم مقصر از معلمه بود و اون شروع کرد و به مدیر و بازرس هم همینجوری گفتند و تبرئه شدم :دی
 
بالا