برگزیده های پرشین تولز

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
44
فنجــان سردِ قهوه و دریا ...تو نیستی

شبگریه و سکوت و تقلا ... تو نیستی

یک آینــــه کــــه بـا رژلب مانده روی میز

یک کیفِ چرم ، دولچه گابانا ... تونیستی

یک جفت کفش ، قرمز و غمگین کنار در

یک پیرهن سفید سراپـــا .. تـــو نیستی

شرمنده کرد دامنِ خیست به روی بند

پیراهن اتو شده ام را .. تـــــو نیستی

هرشب به تخت خواب سرک می کشد تنت

آن پیـکر خیالی و زیبـــــــا ..تــــــــو نیستی

سیگار ، فکر ، درد ، غزل ، روزهای خوب

آواز ، بوسه ، پنجره ، لیلا تــــو نیستی

تنهــــا در انزوای اتاقـــــم نشسته ام

رویای نیمه کاره ی شبها...تو نیستی

گویی هـــــــزار سال از این خانــه رفته است

خورشید ، عشق ، عاطفه ، گرما ..تو نیستی

من پابه پای بغض زمین گریه می کنم

هر روز تا همیشه ی فردا...تو نیستی

حالا سکوت سهم من از باتو بودن است

محتــــاجِ یک تـرانـه ی گلپا...تو نیستی

دیگر به این نتیجه رسیدم جهنـم است

خانه ، حیاط ، کوچه و هرجا تو نیستی

یک میخ پشت حافظه ، یک قابِ کج شده

تصویر ما دوتاست کــــه حالا ...تو نیستی
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
فنجــان سردِ قهوه و دریا ...تو نیستی

شبگریه و سکوت و تقلا ... تو نیستی

یک آینــــه کــــه بـا رژلب مانده روی میز

یک کیفِ چرم ، دولچه گابانا ... تونیستی

یک جفت کفش ، قرمز و غمگین کنار در

یک پیرهن سفید سراپـــا .. تـــو نیستی

شرمنده کرد دامنِ خیست به روی بند

پیراهن اتو شده ام را .. تـــــو نیستی

هرشب به تخت خواب سرک می کشد تنت

آن پیـکر خیالی و زیبـــــــا ..تــــــــو نیستی

سیگار ، فکر ، درد ، غزل ، روزهای خوب

آواز ، بوسه ، پنجره ، لیلا تــــو نیستی

تنهــــا در انزوای اتاقـــــم نشسته ام

رویای نیمه کاره ی شبها...تو نیستی

گویی هـــــــزار سال از این خانــه رفته است

خورشید ، عشق ، عاطفه ، گرما ..تو نیستی

من پابه پای بغض زمین گریه می کنم

هر روز تا همیشه ی فردا...تو نیستی

حالا سکوت سهم من از باتو بودن است

محتــــاجِ یک تـرانـه ی گلپا...تو نیستی

دیگر به این نتیجه رسیدم جهنـم است

خانه ، حیاط ، کوچه و هرجا تو نیستی

یک میخ پشت حافظه ، یک قابِ کج شده

تصویر ما دوتاست کــــه حالا ...تو نیستی
عشق تو به تاروپود جانم بسته است

بی روی تو در های جهانم بسته است

از دست تو خواهم که برآرم فریاد

در پیش نگاه تو زبانم بسته است
(مشیری)
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
بنشین مرو که در دل شب در پناه ماه

خوش تر زحرف عشق وسکوت ونگاه نیست

بنشین وجاودانه به آزار من مکوش

یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست

بنشین مرو صفای تمنای من ببین

امشب چراغ عشق در این خانه روشن است

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز

بنشین مرو مرو که نه هنگام رفتن است
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
اندوه تو

هنوز

اندوهگینم می کند

راستش را بخواهی

شادمانیت هم...

بعد از تو

دیکتاتوری پیرم

که می داند

دنیا

بدون او هم ادامه خواهد داشت

صباکاظمیان
آثار:«رودهای بی خانه»
ـانتشارات فصل پنجم،1391
«کوچ مرغابیان،دوبرکه ی متروک»


یکم اثار شاعرهای جدید رو بزاریم تا اشناییت پیش بیادo_O
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بیهوده انتظار تو را دارم
دانم دگر تو بازنخواهی گشت
هر چند اینجا بهشت شاد خدایان است
بی تو برای من
این سرزمین غم زده زندان است
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیار توام
گفته بودی که طبیب دل هر بیمای
پس طبیب دل من باش که بیمار توام
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
اگرکلمه دوستت دارم قیام علیه بند های میان من وتوست
ا گرکلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست
ا گرکلمه دوستت دارم راضی کننده وتسکین دهنده قلبهاست
ا گرکلمه دوستت دارم پا یان همه جدای هاست
ا گرکلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست
ا گرکلمه دوستت دارم کلید زندان من وتوست
پس با تمام وجود فریاد می زنم دوستت دارم
 

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
44
ساعت از 9 شب گذشته است

پای تیر برق

گربه ها جوک می گویند

و کیسه های زباله

از خنده می ترکند!
 

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
44
آه، تا قله هیچ راهی نیست

گفته بودند بعد از این قله

پشت این کوه، زندگی جاریست

قله شد فتح

ای دریغ آری

باز هم بود قله های دگر

باز شیب و فراز تکراری.
 

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
44
باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
صوفی و عارف ازین بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب، که رَوی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست، ز میخانه کنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنی و درویش
یار دلدار، ز بتخانه دری را بگشا
گر مرا ره به در پیر خرابات دهی
به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم نکنم باز خطا
روح
 

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
44
سر زلفت به کناری زن و رخسارگشا
تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی فنا
به سر کوی تو ای قبله دل، راهی نیست
ورنه هرگز نشوم راهی وادیّ مِنا
از صفای گل روی تو هر آن کس برخورد
بَرکَند دل ز حریم و نکُند رو به صفا
طاق ابروی تو محراب دل و جان من است
من کجا و تو کجا؟ زاهد و محراب کجا؟
ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست
همه در امرِ تو هستند و تو فرمانفرما
خرقه صوفی و جام می و شمشیر جهاد
قبله‏گاهی تو و این جمله، همه قبله نما
رَسَم آیا به وصال تو که در جان منی؟
هجر روی تو که در جان منی، نیست روا
ما همه موج و تو دریای جمالی ای دوست
موج دریاست، عجب آنکه نباشد دریا
روح
 

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
44
جزعشق تو، هیچ نیست اندر دل ما
عشق تو سرشته گشته اندر گلِ ما
اسفار و شفاء ابن سینا نگشود
با آن همه جرّ و بحثها مشکل ما
با شیخ بگو که راه من باطل خواند
بر حقّ تو لبخند زند باطل ما
گر سالک او منازلی سیر کند
خود مسلک نیستی بود منزل ما
صد قافله دل، بار به مقصد بستند
بر جای بماند این دل غافل ما
گر نوح ز غرق سوی ساحل ره یافت
این غرق شدن همی بود ساحل ما
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
آرامشی می خواهم
خلوتی می خواهم
تو باشی ومن
در کنار هم
تو سکوت کنی ونمن گوش کنم
و من آرام بگویم ترا دوست دارم وتو گوش کنی
وآرام بگویی..........من هم
وشرم زیبایی را بر گونه تو ببینم...........
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
خوب من
هر کجای دنیا که باشی
همین که تپشهای قلبت از آن من است خوشبختم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اي روح ِ مسكين ِ من
كه در كمند ِ اين جسم ِ گناه آلود اسير آمده اي
و سپاهيان ِ طغيان گر ِ نفس، تو را در بند كشيده اند!

چرا خويش را از درون مي كاهي و در تنگدستي و حرمان به سر مي بري
و ديوارهاي برون را به رنگ هاي نشاط انگيز و گرانبها آراسته اي؟

حيف است چنان خراجي هنگفت
بر چنين اجاره اي كوتاه، كه از خانه ي تن كرده اي

آيا اين تن را طعمه ي مار و مور نمي بيني
كه هر چه بر آن بيفزايي، بر ميراث ِ موران خواهد افزود؟

اگر پايان ِ قصه ي تن چنين است،
اي روح ِ من،
تو بر زيان ِ تن زيست كن؛
بگذار تا او بكاهد و از اين كاستن بر گنج ِ درون ِ تو بيفزايد.

اين ساعات ِ گذران را
كه بر درياي سرمد كفي بيش نيست، بفروش
و بدين بهاي اندك، اقليم ِ ابد را به مـُلك ِ خويش در آور،

از درون سير و برخوردار شو،
و بيش از اين ديوار ِ بيرون را به زيب و فر مياراي

و بدين سان مرگ ِ آدمي خوار را خوراك ِ خود ساز؛
كه چون مرگ را در كام فرو بري،
ديگر هراس نيست و بيم ِ فنا نخواهد بود.


ويليام شكسپير - ترجمه :دکتر الهی قمشه ای
__________________
 

Max.Pain

Registered User
تاریخ عضویت
11 آپریل 2010
نوشته‌ها
1,177
لایک‌ها
710
محل سکونت
Into the Wild !!!
عمرت تــــا کی بــــه خـــود پـرستی گذرد؟
یــــا از پــی نـیـستــی و هـستـی گـــذرد؟
می نوش که عمری که اجل در پی اوست
آن بــه کــه بـــه خواب یا بـه مستی گـذرد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می‌بیند
از دور می‌گوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری!
اما
من مثل هر روزم
با آن نشانیهای ساده
و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می‌کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست دارم
گاهی
- از تو چه پنهان -
با سنگها آواز می‌خوانم
و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم
حس می‌کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم حتی اگر می‌شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می‌پرستم
از جمله دیشب هم
دیگرتر از شب‌های بی‌رحمانه دیگر بود:
من کاملا تعطیل بودم
اول نشستم خوب
جوراب‌هایم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم
با کفش‌هایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه‌ها را زیر و رو کردم
و سطر سطر نامه‌ها را
دنبال آن افسانه‌ی موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامه‌هایم
بوی غریب و مبهمی می‌داد
انگار
از لابه لای کاغذ تا خورده‌ی نامه
بوی تمام یاس‌های آسمانی
احساس می‌شد
دیشب دوباره
بی تاب در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیب‌هایم را
از پاره‌های ابر پر کردم
جای شما خالی!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای تُرد
یک پاره از مهتاب خوردم
دیشب پس از سی سال فهمیدم
که رنگ چشمانم کمی میشی است
و بر خلاف سال‌ها پیش
رنگ بنفش و ارغوانی را
از رنگ آبی دوست‌تر دارم
دیشب برای اولین بار
دیدم که نام کوچکم دیگر
چندان بزرگ و هیبت آور نیست
این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم
گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می‌میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه‌های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی می‌کند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می‌کند
اما
غیر از همین حس‌ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
رفتار من عادی است
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگر چه گفته ای تو را، به خاطرات بسپرم
هنوز هم خیال کن، کنار تو نشسته ام
منی که در جوانی ام، بخاطرت شکسته ام
تو در سراب آینه، شبانه خنده میکنی میکنی
من شکست داده را، خودت برنده میکنی
نیامدی و سالهاست، نظر به جاده دوختم
بیا ببین که بی تو من، چه عاشقانه سوختم
رفیق روزهای خوب، رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من، همیشه در هنوزها
صدا بزن مرا شبی، به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را، بدون من شناختی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کشت تقدیر تو ما را به که باید گفت؟
مردم از درد خدا را به که باید گفت؟
سرنوشتم اگر این است که می بینم
حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟
آی خط خوردگی صفحه ی پیشانی!
این همه خط خطا را به که باید گفت؟
مو به مو حادثه بارید به هر بندم
تیر باران بلا را به که باید گفت؟
هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد
وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟
هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود
شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟
هذیان بود و شب و تاب و تب تردید
درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟
چه کنم این همه اما و اگرها را
این همه چون و چرا را به که باید گفت؟
آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم
جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟
شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم
گله از کار خدا را به که باید گفت؟!
 

wonnin

مدیر انجمن ادبیات
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,999
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهائيست

ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست


مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا

دروغ اين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن


در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال من

همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها


گره افتاد در كارم به خودكرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
 
بالا