آواتار ات رو عشقه :دیدوم دبیرستان بودم و توی درس ریاضی ضعیف!
زنگ تفریح بود و بچه های کلاس یه گربه آوردن توی کلاس و از ترسش شاشید روی نیمکتا!!
دبیر ریاضی اومد خواست درس بده و وضع کلاس رو دید عمدا لج کرد و گفت همه باید بشینید روی نیمکتا من درسمو بدم!
هر چی گفتیم بابا کثیفن و اینا حرف توی کلش نمیرفت!
اکثرا تسلیم شدن و نشستن ولی من یه گوشه تمیز نشستم و صدای گربه در آوردم! یکی دوبار گفت کی بود؟ همه ساکت میشدن!
به مبصر کلاس گفت که بره به مدیر بگه بیاد از همه اینا نمره کم میکنم! یکی دو نفر هم که بیگناه بودنو داد دست مبصر که ببره بگه اینا صدا در میارن!
منم همون لحظه بلند شدم و گفتم من صدای گربه در آوردم! اصلا یه حس جالبی بهم دست داد! (بابا معرفت! بابا مرام! اینو بچه ها میگفتن!!) رفتم دفتر و خلاصه اون روز نمیذاشتن من برم کلاس!
تا اینکه اون معلم رریاضی اومد و گفت رییس آموزش و پرورش هم بیاد نمیذارم این امتحان بده! بره شهریور بیاد!! منم توی عمرم امتحان شهریور نداده بودم!!
خلاصه ما اون سال ریاضی خرداد افتادیم! شهرور هم همینجور! سال سوم ریاضی 2 و 3 رو با هم بهمون دادن و معلم آشنا بود ریاضی 2 رو پاسمون کرد! البته ریاضی 3 رو خودم با 15- 16 قبول شدم.
سوم دبیرستان بودم به دلیل فساد اخلاقی 3 روز اخراج شدم.
بعد از انجام عملیات مدیر دیده بود منو.کشید تو دفتر گفت به بچه مردم چرا انگشتی میزاری گفتن برادر شکر خوردم گفت عب نداره فقط فردا باباتو بیار بش نمیگم چی شده.
فردا با بابام رفتم دیدم 3 تا معاون و مدیر جم شدن پشت میز که پسرتون کار غیر انسانی انجام داده .
بابام
اومدیم خونه اصن به کسی چیزی نگفت ولی تا چند ماه یواشکی میپرسید بگو بینم او روز چکار کردی تو مدرسه
سوم دبیرستان بودم به دلیل فساد اخلاقی 3 روز اخراج شدم.
بعد از انجام عملیات مدیر دیده بود منو.کشید تو دفتر گفت به بچه مردم چرا انگشتی میزاری گفتن برادر شکر خوردم گفت عب نداره فقط فردا باباتو بیار بش نمیگم چی شده.
فردا با بابام رفتم دیدم 3 تا معاون و مدیر جم شدن پشت میز که پسرتون کار غیر انسانی انجام داده .
بابام
اومدیم خونه اصن به کسی چیزی نگفت ولی تا چند ماه یواشکی میپرسید بگو بینم او روز چکار کردی تو مدرسه
خیلی هم عالیچیه خو ?
اونوقت الان چند سالته؟کلاس اول تا چهارم ابتدایی که معلممون زن بود خاطره بد ازشون نداریم کلاس پنجم مرد بود خاطره بد ازش ندارم فقط خیلی حرف می زد کلاس اول و دوم و سوم هم که مدرسمون هتل بود و هست بازم خاطه بد ندارم
اما یه خاطره ی بد دارم یه بار زدم در کلاس بغلی رو شکستم ناظما گفتن باباتو بیار منم ریده بودم به خودم واسه ثبت نام سال سوم رفتم به همین راحتی قبولم نکردن خیلی التماسشون کردم این بد ترین خاطره ی من بود که نسبت به خاطره های دیگر دوستان مطالب طنزه
گفتم که سوم راهنماییاونوقت الان چند سالته؟