برگزیده های پرشین تولز

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
آه ای شباهت دور،
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم
بگذار دست کم گاهی تو را در خواب ببینم
گاهی در خیال تو باشم!
بگذار...
بگذریم!
این روزها دلم خیلی برای گریه تنگ است....


قیصر
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,795
لایک‌ها
4,842
سن
33
محل سکونت
ارومیه
فراموش می کنم
فراموش می کنم تقدیری را که با تو رقم خورده شد
فراموش می کنم لحظاتی را که با تو سپری شد
فراموش می کنم نفسی را که با نفس تو هماهنگ شد
فراموش می کنم دلی را که برای وداع تو ترک خورده شد
فراموش می کنم اشکی را که برای انتظار تو جاری شد
فراموش می کنم رویاهایی که با تو پرورانده شد
فراموش می کنم ارزوهایی که با وجود تو محقق شد
فراموش می کنم خونی که با نبض تو در رگ هایم جاری شد
فراموش می کنم
فراموش می کنم
 

adamebikarr

Registered User
تاریخ عضویت
4 مارس 2012
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
455
محل سکونت
شیراز
آیا سلام یا که خداحافظ
آقای چشم قهوه ای نافذ
من ایستاده ام به تماشایت
پشت چراغ رابطه ی قرمز
هر لحظه نام کوچکتان درمن
هی رشد کرد و پیچک زردی شد
نیلوفری نحیف مرا بوسید
هر بوسه نقش صورت مردی شد
....

شعره خواهرمه. اما نمی دونم خیلی خاطر این شعره رو میخوام.حس و حالم نبود اما اومد سر زبونم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اي دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سرو سامان مطلب
درمان طلبي درد تو افزون گردد
با درد بسازو هيچ درمان مطلب

خیام
 

adamebikarr

Registered User
تاریخ عضویت
4 مارس 2012
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
455
محل سکونت
شیراز
خیام مرده:
ای دل غم این جهان بیهوده مخور
بیهوده نه ای ، غمان بیهوده مخور
چون بوده نبود و نیست نابوده پدید
خوش باش، غم بوده و نابوده مخور...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هر دمم نیشی ز خویشی میرسد با آشنا
عمر شد در آشنائیها و خویشی ها هبا
کینه ها در سینه ها دارند خویشان ازحسد
آشنایان در پی گنجینه های عمرها
هیچ آزاری ندیدم هرگز از بیگانهٔ
هر غمی کامد بدل از خویش بود و آشنا
بحر دل را تیره گرداند چو خویشی بگذرد
میزند بر دل بگد چون آشنا کرد آشنا
خویش میخواهد نباشد خویش بر روی زمین
تا بریزد روزی آن بر سر این از سما
چون سلامی می کند سنگیست بر دل میخورد
بی سلام ار بگذرد بر جان خلد زان خارها
راحتی مر آشنا را زآشنائی کم رسد
نیست راضی آشنائی از سلوک آشنا
شکوه کم کن فیض از یاران ودر خودکن نظر
تا چگونه میکنی در بحر دلها آشنا
گر زمن پرسی زخویش و آشنا بیگانه شو
با خدای خویش میباش آشنا و آشنا
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
میگویندقرار است همین روزها
دنیا تمام شود
همین دنیایی كه تا بیدار میشوی
خون از سر و كولت بالا میرود
دیگر حتی به خبرهایش هم گوش نمیدهم
مبادا گوشهایم خونی شود
این روزها فقط فكر میكنم
چند بار دیگر فرصت هست
بگویم دوستت دارم
و چند بار دیگر میتوانی مرا ببوسی
شاید خدا لحظه ای
دستهای خونی اش را فراموش كرد ...
شاید دنیای دیگری از عشق آفرید


گیلدا ایازی
 

wonnin

مدیر انجمن ادبیات
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,999
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
من آواره در دنیا،

به دنبال کسی هستم که با مهر آشنا باشد

دلش غمگین، خودش ساده، کمی از جنس ما باشد.

به دنبال کسی هستم ...

به دنبال کسی هستم ...

به دنبال کسی هستم ...
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
آه، تا قله هیچ راهی نیست

گفته بودند بعد از این قله

پشت این کوه، زندگی جاریست

قله شد فتح

ای دریغ آری

باز هم بود قله های دگر

باز شیب و فراز تکراری.

بچه ها پایه باشین یه تایپک مشاعره راه بندازیم.یکی راه بندازه ما هم ادامش می دیم!
http://forum.persiantools.com/threads/مشاعره.1079/page-1576
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دل تنگی را با فاصله مینوشتم.......
تا شاید فاصله ای بین دلم و تنگی نیفتد.......
چه خیال خامی...........!!!
این مدار فاصله مورب است
چندی که بگذرد.......
دوباره میشود
< تنگی دل >
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هنوز محتاج لالایی شب های تو هستم

هنوز مادر همون طفلم باز بگیر هردو دستم

دلم هرگز نمیخواست که برنجونه دلت رو

همیشه ارزوش بود حل کنه صد مشکل تو

خورشید اسمانی بانوی مهربانی

باران رحمتی تو ارام قلب و جانی

زیباترین کلامی اشناترین سلامی

محبوبه خدایی چون کوه تکیه گاهی

تقدیم به همه مادران
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم که این چون است و آن چون

یکی را داده ای صد گونه نعمت

یکی را قرص جو آلوده در خون:general112:
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
روز میلادم گذشت
متفاوت تر از همیشه...
صفحه ای از زندگی ام را آغاز کرده ام...
بی روح...
بی احساس...
خالی از عشق و خاموشرنگ و بویی تازه می خواهم...
آرزوی تازه می خواهم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پی دلداری من...
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,095
لایک‌ها
23,611
سن
43
محل سکونت
طهران
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا

هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم.

به کجا چنین شتابان؟


- به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
- سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه‌ها، به باران
برسان سلام ما را
محمدرضا شفیعی کدکنی
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
آفریدگارا
بگذار دهان تو را ببوسم
غبار ستاره‌ها را از پلک فرشتگانت بروبم
کف خانه‌ات را
با دمب بریده شیطان جارو کنم
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگ‌های شما
از دهان فرشتگان دو رو نجاتم دادند
پروردگارا
نه درخت گیلاس، نه شراب به
از سر اشتباهی، آتش را
به نطفه‌های فرشته‌ای آمیختی
و مرا آفریدی.

اما تو به من نفس بخشیدی عشق من
دهانم را تو گشودی
و بال مرا که نازک و پرپری بود
تو به پولادی از حریر مبدل کردی

سپاسگزارم خدای من
خنده را برای دهان او
او را به خاطر من
و مرا، به نیت گم شدن آفریدی.


شمس لنگرودی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
سفر
رفتی نیامدی و سفر دلفریب شد
نا اشنای کوچه پشتی رقیب شد
تاریخ اشنایی ما را بهم زدند
تقویم روی میز تو با من قریب شد
دل را به جرم پرسه زدن دار می زنم
میرم ترین نگاه تو بهم صلیب شد
ان جمعه ها که نبودی به نام عشق
فالی گرفتم ایه ی امن یجیب شد
یادش بخیر لحظه ی اخر سبد سبد
گل بود و خنده بود و نگاهت که سیب شد
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
رفتم که ببینم کیست تا یادم کند

یک غزل مهمانی حال پریشانم کند

رفتم و غافل از اینکه من زتنها ترخودم

خواب هم نیست کزین کابوس بیدارم کند
 
بالا