برگزیده های پرشین تولز

بازیگران قدیمی سینمای ایران

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
4icuq2d.jpg
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
آذر شیوا هنرمند ارزنده سینمای ایران


2edqyvt.jpg



4gjg8ld.jpg



آذر شیوا از دست فیلم سازان جوان به دانشگاه رفت و آدامس فروخت


آذر شیوا از بازیگران مستعد دهه ی چهل سینمای ایران بود. او کارش را در سینما با فیلم آهنگ دهکده به کارگردانی مجید محسنی در سال ۱۳۴۰ آغاز کرد و پس از آن با بازی در فیلم هایی چون گذشت به کارگردانی فرج الله نسیمیان در سال ۱۳۴۱، آراس خان به کارگردانی ناصر ملک مطیعی در سال ۱۳۴۲، پرستو ها به لانه باز می گردند به کارگردانی مجید محسنی در سال ۱۳۴۲ خود را نشان داد. بیش تر در نقش زنان مظلوم و معصوم روستایی ظاهر شد، نقش هایی کلیشه ای که با همه ی کوششی که آذر شیوا به کار می بست نمی توانست استعداد او را نشان دهد، او در این فیلم ها، طبق معمول، زیر سایه ی مردان بود و آن چنان به چشم نمی آمد.

آذر شیوا بعد از فیلم های ذکر شده، در فیلمی بازی کرد که در این فیلم از کلیشه ی زن روستایی خارج شد و نقش چابک تر و مفرح تری را به عهده گرفت. این فیلم، قهرمان قهرمانان به کارکردانی سیامک یاسمی در سال ۱۳۴۴ با محمدعلی فردین بود که با توفیق تجاری روبرو شد و باعث محبوبیت آذر شیوا گردید. این فیلم در واقع، پیش درآمد و نسخه ی تمرینی فیلم گنج قارون بود و پس از موفقیت گنج قارون بود که تیپ دختر پول دار به کلیشه ی فیلم های روز تبدیل شد و آذر شیوا به عنوان زوج هنری فردین در چند فیلم، همان نقش را تکرار کرد.

فروزان هم در واقع همین تیپ دختر پول دار را بازی می کرد اما تفاوت آذر شیوا با فروزان در این بود که آذر شیوا از تن نمایی پرهیز کرد و کوشید که نقش را به درستی اجرا کند، اما نقش ها جای کار کردن نداشت و فیلم ها مبتذل و سهل انگار بود و کوشش های آذر شیوا ثمری نمی داد.

آذر شیوا با بازی در ملودرام های اشک انگیزی چون سلطان قلب ها و روزهای تاریک یک مادر، روسپی، قاتلین هم می گریند، تمام کوشش خود را به کار بست تا کار متفاوتی را عرضه کند اما به طور کلی، این فیلم ها قابلیت لازم را نداشتند و تماشاگر نخبه را جلب نمی کردند.

از اواخر دهه ی چهل، فیلم سازان جوان و نو اندیش، تحولی در سینمای ایران پدید آوردند. امید میرفت که آذر شیوا به خاطر استعدادی که در بازیگری داشت، جذب این جریان شود، اما فیلم سازان او را نادیده گرفتند. در واقع آذر شیوا آنچه را که داشت نمی خواست و آنچه را که می خواست نمی یافت.

بنابراین نسبت به سینمای ایران عاصی شد و اعلام کرد که آدامس فروشی را به بازی در فیلم های ایرانی ترجیح می دهد. در ابتدا کسی ادعای او را جدی نگرفت، اما آذر شیوا به عنوان اعتراض به دانشگاه رفت و آدامس فروخت. در آن زمان، دانش جویان پیش قراول، کسانی بودند که با **** شاه مبارزه می کردند و آذر شیوا می خواست با یکی از مظاهر فرهنگی این **** مبارزه کند، او بر این باور بود که دانشجویان از او حمایت خواهند کرد، اما دانشجویان به آرمان های اجتماعی بزرگ تری می اندیشیدند!!! و آذر شیوا را جزئی از مجموعه ی منحط سینمای ایران می پنداشتند و به استهزا از کنار او گذشتند!!!

ماجرای آذر شیوا به روزنامه ها کشیده شد و خبرنگاران، از اهالی سینمای ایران و از جمله تنی چند از فیلم سازان روشنفکر درباره ی این موضوع نظرخواهی کردند، اما آنان نیز حاضر به حمایت از آذر شیوا نشدند و حرکت او را نوعی بازی تبلیغاتی تلقی کردند. حرکت آذر شیوا تبلیغاتی نبود او به عهدی که با خود بسته بود وفادار ماند و سینمای ایران را رها کرد و رفت. هم اینک خبری از آذر شیوا در دست نیست و مشخص نیست که کجا زندگی می کند. چندی پیش، چند تلویزیون فارسی زبان لس آنجلس حال او را جویا شدند و از او خواستند که خبری از خود به اقوام و دوستانش بدهد، چندی بعد، کسی به یکی از تلویزیون ها زنگ زد و گفت که آذر شیوا گویا در فرانسه زندگی می کند، اما خود او هیچ خبری از خود نداده است گویی او نیز احوالپرسی دیگران را جدی نگرفته و از کنار آن با استهزا گذشته است، هر کجا هست به سلامت باشد.

فیلم های دیگری که آذر شیوا در آن ها بازی کرده است :

قانون زندگی به کارگردانی جمشید شیبانی در سال ۱۳۴۳ با شیراندامی

من مادرم به کارگردانی فرج الله نسیمیان در سال ۱۳۴۴ با حیدر صارمی

خروس جنگی به کارگردانی اسماعیل پورسعید در سال ۱۳۴۴ با بوتیمار

داماد فراری به کارگردانی اسماعیل ریاحی در سال ۱۳۴۵ با ارحام صدر

زیر گنبد کبود به کارگردانی مهدی رئیس فیروز در سال ۱۳۴۶ با مجید محسنی

گل آقا به کارگردانی آرامائیس آقامالیان در سال ۱۳۴۶ با آنوش

هنگامه به کارگردانی ساموئل خاچیکیان در سال ۱۳۴۷ با بهروز وثوقی

ارادتمند شما عزرائیل به کارگردانی منوچهر قاسمی در سال ۱۳۴۹ با بوتیمار

درخت ها ایستاده می میرند به کارگردانی امیر شروان در سال ۱۳۵۰ با منوچهر وثوق

هوکانی به کارگردانی سیاوش یاسمی در سال ۱۳۴۸ با بهروز وثوقی و این فیلم در آخرین مراحل نیمه کاره تمام رها شد. منبع
 

barbie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2
محل سکونت
somewhere
بچه ها اينجا كسي از كتايون عكسي داره
پلييييز بذاره

همون كه توي حسن كچل بازي ميكنه
پليييز
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
درصفحات قبل هست اما بزودی سری جدید عکسهایش با مطالبی از ایشان در همین تاپیک قرار خواهد گرفت
 

barbie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2
محل سکونت
somewhere
من تمامه صفحه هارو گشتم هيچ عكسي از كتايون نبود

چه قديم چه حالا
اگه كسي هر دوشو داره
لطف كنه زود تر بده

پليييييز
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
خدمت شما دوست عزیزم باید عرض کنم که هست البته در صفحات اول عکسها به شکل کوچک است که با کلیک بر روی آن بزرگ شده و بهتر نمایان است علی ایهال مطالب زیر را تقدیم شما و دوستان میکنم
فقط یک چیز در مورد کتایون جالب است یکی اینکه نام اصلی او شهپر امیر ابراهیمی است نامی که شبیه خانم زهرا امیر ابراهیمی است
دیگری لقب کتایون که جالب است است این هنرمند شباهت زیاد ظاهری به کتایون ریاحی دارد
البته در جریان هستید که ایشان در حال حاضر فیلم بازی میکنند و جزو معدود بازیگرانی هستند که به دنیای بازیگری برگشته اند و شاخص ترین کار ایشان همان من یک مستاجرم میباشد

4gzyvwi.jpg


4ifffih.jpg

کتایون با فیلم تار عنکبوت وارد سینما شد


کتایون شهپر امیر ابراهیمی کار خود را در سینما از سال 1342 با فیلم تار عنکبوت به کارگردانی مهندس مهدی میر صمدزاده آغاز کرد و تا سال 1353 در چهل فیلم بازی کرد. اما غیر از فیلم حسن کچل به کارگردانی شادروان علی حاتمی فیلم قابل توجهی نداشت. در فیلم درخت ها ایستاده می میرند به کارگردانی امیر شروان، او در کنار آذر شیوا بازی کرد. در فیلم بده در راه خدا به کارگردانی رضا صفایی به عنوان نقش اول زن در کنار ظهوری و میری بازی کرد. در فیلم ازدواج ایرانی به کارگردانی احمد نجیب زاده نقش مقابل عارف را بازی کرد، این فیلم هم فیلمی نبود که اعتباری داشته باشد. چند نمونه از فیلم هایی که کتایون در آنها بازی کرد: یک پارچه آقا به کارگردانی ناصر ملک مطیعی در سال ۱۳۴۴ با ناصر ملک مطیعی.

شمسی پهلوون به کارگردانی سیامک یاسمی در سال ۱۳۴۵ با فروزان.

هاشم خان به کارگردانی محمد زرین دست در سال ۱۳۴۵ با فروزان و بهروز وثوقی.

امروز و فردا به کارگردانی عباس شباویز در سال ۱۳۴۵ با بهروز وثوقی.

مردی از اصفهان به کارگردانی امیر شروان در سال ۱۳۴۶ با پوری بنایی.

زنی به نام شراب به کارگردانی امیر شروان در سال۱۳۴۶ با فریبا خاتمی و بهروز وثوقی.

شاهراه زندگی به کارگردانی ایرج قادری در سال ۱۳۴۷ با ایرج قادری.

دزد سیاهپوش به کارگردانی امیر شروان در سال ۱۳۴۷ با پوری بنایی و بهروز وثوقی.

شب فرشتگان به کارگردانی فریدون گله در سال ۱۳۴۷ با گوگوش.

قصر زرین به کارگردانی محمدعلی فردین در سال ۱۳۴۸ با آذر شیوا.

حسن کچل به کارگردانی علی حاتمی در سال ۱۳۴۹ با پرویز صیاد.

شهر گناه به کارگردانی محمدعلی زرندی در سال ۱۳۴۹ با پوری بنایی.

رسوای عشق به کارگردانی احمد نجیب زاده در سال ۱۳۵۰ با منوچهر وثوق.

معشوقه به کارگردانی رضا صفایی در سال ۱۳۵۲ با بهمن مفید.

بوسه بر لب های خونین به کارگردانی ساموئل خاچیکیان در سال ۱۳۵۲ با منوچهر وثوق و مستانه جزایری.

این فیلم ماقبل آخر کتایون است. او پس از بازی در فیلم :نبرد عقاب ها به کارگردانی ناصر رفعت در سال ۱۳۵۳ و دیگر فیلمی بازی نکر
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
35mdyc2.jpg



این عکس بسیار جالب و کم نظیر است در روی عکس توضیحات نوشته شده
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
امیدوارم از مطلب خانم کتایون راضی باشی دوست عزیز اگر باز عکسی از ایشان دیدم برای شما خواهم گذاشت
 

barbie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2
محل سکونت
somewhere
مرسييييي فردين جان
عكسه جديدشو نداري ببينمش؟
 

barbie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2
محل سکونت
somewhere
راسي يه سوال
اين فيلمه ماه پيشوني رو شما ديدي؟
اين دختره توش كتايونه ؟
كيه
همون كه توش عين الله باقر زاده هم هست
لول
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
خواهش میکنم
والا عکس جدید ندارم
فیلم ماه پیشونی را هم ندیدم
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
سلطان جاز ایران ویگن


ویگن چگونه به رادیو آمد؟


حمید قنبری هنرمند نام آشنای مردم ایران در دهه بیست، سی، چهل و پنجاه رادیو ایران بود. مردی که بسیاری از برنامه های خاطره انگیز رادیو مرهون تلاش های او است. کشف چهره های جدید در عرضه هنر و آواز ایران نیز از جمله شاخصه های برجسته این بزرگ مرد در رادیو ایران بشمار می رود از جمله کسانی که توسط حمید قنبری کشف و به مردم معرفی شد ویگن بود، قنبری چگونگی آوردن ویگن را به رادیو چنین شرح می دهد: یک روز معینیان به من گفت: قنبری تو نمی خواهی چهره های جدیدی از جوان های این دوره را به رادیو بیاوری؟ با دکتر وحیدی دوست بودم و او هم با چهره های جوان آشنا بود. نمی دانم کسی به دکتر وحیدی گفته بود که جوانی دارد در کافه شمیران خیابان فردوسی می خواند. وحیدی هم موضوع را به من گفت سال 35 بود و معینیان هم رئیس رادیو، یک شب شام به آنجا رفتیم میز جلو را هم گرفتم سالن تابستانی بود حالا همه دیگر مرا شناختند با صدا و چهره ام آشنا بودند.

چون جمعه ها با صدای من زندگی می کردند ما رفتیم نشستیم دیدم یک جوان ورزشکار قوی هیکل که تا الان هم صدایش در خاطره ها باقی مانده روی صحنه آمد. وقتی پا به سن گذاشت و ما را دید با اشاره سر سلام کرد من هم جواب دادم آهنگش که تمام شد، آمد پایین و سر میز ما نشست و گفت: استاد مفتخر فرمودید. گفتم: نه شنیده ام شما صدای خوبی دارید و الان هم که صدای شما را گوش کردم دیدم واقعیت دارد مخصوصا آهنگ مهتاب شما مرا جذب کرد ما شنیده ایم که شما خوب می خوانید که به اینجا آمدیم چرا به رادیو نمی آیید؟ گفت: آقا نمی گذارند که ما به رادیو بیاییم تا الان دو سه بار آمدم راهم ندادند به او گفتم که تو را به رادیو می برم از آهنگ هایت کدام یک را داری؟ گفت: مهتاب را دارم خیلی قشنگ بود نوار مهتاب را از او گرفتم و به رادیو بردیم کمیسیون رادیو تشکیل شد گفتم یک چهره جدید داریم سهیلی، فروتن و خطیبی و بقیه بودند، گوش دادند. گفتند: چه چیز خوبی گیر آوردی معینیان گفت: آقای قنبری، آقای وحیدی همین هفته ویگن را بخواهید که بیاید. کنترل هم نمی خواهد و لازم هم نیست که کسی امضا کند با او مصاحبه کنید و جمعه هم نوارش را بگذارید، به این قدرت. گفتم باشد. نوار را از او گرفتم با ویگن تماس گرفتم و گفتم: آقا یک هفته خوب بود . گفت چه چیزی؟ گفتم همان قراری که گذاشته بودیم که به رادیو بیایی و بخوانی، گفت: آقا شوخی می کنید. جواب دادم چه شوخی بیا بخوان تا مردم صدایی به این قشنگی را بشنوند نوارت تصویب شد.

سه شنبه بیا رادیو. سه شنبه به رادیو آمد. با گیتار خودش. با مستجاب الدعوه مصاحبه کرد. جمعه خواند مثل توپی که در برود یک اتفاقی افتاد. مردم صدایی را گوش دادند از خواننده ای به نام ویگن. بعد او را به کمیسیون دعوت کردیم و گفتیم که این هفته هم باید برای ما بخوانی. دیدیم او حالا و حالاها برای ما آهنگ دارد چند هفته خواند و شد سلطان جاز. منبع



42u1o4m.jpg


2dv4op0.jpg
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
بتي پس از 28 سال سكوت دوباره فعاليت هاي هنري را از سر مي گيرد


بتي در شهريور ماه سال 1331 در تهران متولد شد در شش سالگي بخاطر كار پدرش به زنجان رفت و از اول دبستان به مدت 9 سال در شهر زنجان بود. اما بعد از اين مدت بتي دوباره به همراه خانواده اش به تهران برگشتند و در سن 17 سالگي از دبيرستان عطار فارق التحصيل شد و چند ماه بعد در سازمان جغرافيايي ارتش به عنوان نقشه كش استخدام شد و بعد از دوره آموزشي به اصرار يكي از همكارانش به دفتر هنري ضيا آتاباي معرفي شد و همانجا به او پيشنهاد خواندن ترانه عزيزم شد كه اصل اهنگ تركي است و آن را نكار بوك خوانده بود. بدين ترتيب بتي در سن 18 سالگي با دو ترانه عشق افسرده و عزيزم با اشعار سعيد دبيري وارد عالم هنر شد. صحفه اول بتي بطور بي سابقه اي ركورد فروش را شكست بطور كه در دو روز اول 60000 صحفه فروش كرد و تا مدت ها جز صحفه هاي پرفروش روز بود.

اين همكاري با سعيد دبيري موجب آشنايي بتي با آقاي دبيري شد و خيلي زود اين آشنايي به ازدواج انجاميد و حاصل اين ازدواج فرزندي بنام هايدن است كه اكنون 29 سال دارد كه در ايران زندگي مي كند. بتي بعد از ازدواج با سعيد دبيري و متولد شدن هايدن، خوانندگي به مدت دو سال كنار مي گذارد و بعد از اين مدت دوباره وارد عالم هنر مي شود كه البوم غريبانه از كارهاي آخر او در سال 1356 قبل از جدا شدن از سعيد دبيري است. بتي در سال 1357 هم با توجه به اوضاع آن زمان چندين ترانه را بصورت آزمايشي در استوديو اجرا كرد كه بعلت وقوع انقلاب ديگر فرصت نشد آنها را اجرا كند و بتي تا سال 1357 حدودا 45 ترانه اجرا كرد كه بسياري از آنها در آلبوم غريبانه يا بروي صحفه گرامافون يا در فيلم ها و راديو پخش شد بتي در طي اين دوره با شاعران و آهنگسازان خبره و بنامي همچون جهانبخش پازوكي، حسن شماعي زاده، اردلان سرافراز، وارژان، منوچهر چشم آذر، احمد شاملو، سعيد دبيري و... همكاري داشته است. زندگي او پس از انقلاب دچار دگرگوني هاي زيادي شد و به خاطر سفري كه به همراه پسرش هايدن به اسرائيل داشت و برگشت دوباره او به ايران در سال هاي اقامتش در ايران آزارهاي فرواني از قبيل شكنجه هاي روحي، زندان انفرادي و بازرسي هاي مداوم ديد تا اينكه حدود يكسال پيش ايران را به مقصد كانادا ترك كرد و هم اكنون در تورنتو زندگي مي كند و قصد دارد فعاليت هاي هنري خود را پس از 28 سال سكوت دوباره از سر بگيرد و او عقيده دارد تا شقايق هست زندگي بايد كرد. اميدواريم بتي عزيز با آن صداي زيبا و خاطره انگيزه اش آثار جاودان ديگري را براي ما خلق كند. منبع


40dxrw4.jpg




2ez48sm.jpg
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
سال 1339 را سینمای ایران در شرایطی آغاز می کند که دست اندرکاران به رکوردها و رونق ها و تلخی ها و شیرینی های متناوبش وقوف دارند بی آنکه بتوانند علت ها و معلول های ناکامی ها و توفیق های خویش را درک کنند. آنان همواره شواهد و ظواهر در دسترس و معمولاً غیر واقعی را انگیزه ادامه کارشان می سازند و از آنجا که فاقد بینش لازم جهت تشریح و تحلیل روند رویدادها و دریافت انگیزه های سالم جهت انتخاب راههای مناسب برای حرکتی بنیادی در سینمای ایران هستند، به طور مستمر فرصت های موفق کسب شده را در کوتاهترین زمان از کف می دهند و بار دیگر به انتظار حادثه ای تازه به کارشان ادامه می دهند.

در 1339 با اینکه « سندیکای تهیه کنندگان فیلم » شکل گرفته، اما هنور توان و تحرک کافی را ندارد. نه تنها هیچ معیاری جهت بررسی کیفی فعالیت های دست اندرکارانشان در اختیار ندارد، بلکه ضوابطی مدون نیز برای از راه رسیده های متعدد، آماده نکرده است. لذا مبتذل سازان بی هیچ دغدغه ای می آیند و با نخستین ناکامی نیز سینما را ترک می کنند و رفع و رجوع آلودگی های ناشی از تحرکاتشان را به مقیدان و مقاومان وامی گذارند.

در چنین احوالی سینمای ایران 1339 را آغاز می کند :

شیر فروش : فیلمنامه کمدی کریم فکور برای دکتر اسماعیل کوشان، انگیزه ای جهت تکرار موفقیت عروس فراری می شود. اما در نهایت حاصل کار ابتذالی مملو از لودگی های امیرفضلی و دوبلورهای آن : متوسلانی و تقدسی ( حمید قنبری و زرندی ) و آهنگ های متعدد دلکش است که با و بی مناسبت اجرا می شود. فیلم که فاقد حداقل امتیاز برای جلب توجه است ضمن دریافت نظرات انتقادآمیز از جانب جراید، طی نمایشش در سینماهای متروپل، دیانا و ایران نیز موفقیتی به دست نمی آورد.

« حیفمان می آید درباره اثر جدید استودیوی معظم پارس فیلم چیزی ننویسیم! این استودیو در حال حاضر به شدت به لنز سینما اسکوپ و طریقه آگفا کالر علاقمند شده است! فیلمسازان این استودیو در واقع بازیچه جدیدی یافته اند. با این اسباب بازیهایشان بازی جدیدی ترتیب داده و بالنتیجه فیلم موزیکال و مفرح شیر فروش را ساخته اند!

... فیلم مملو از آوازهای پی در پی خانم دلکش است که مقدار زیادی تماشاچیان محترم را مستفیض می گرداند. از آن گذشته اکتورهای فیلم دلقک بازی فراوانی برپا کرده و به کلی دل و روده مردم بی گناه را به هم می ریزند!

حرف دیگری راجع به این فیلم باقی نیست. فقط باید از گردانندگان استودیو معظم پارس فیلم به خاطر زحماتی که بر خود در راه اثبات عدم شعور و لیاقت هموار می سازند، صمیمانه تشکر کرد! »
وستان یکرنگ : عباس شباویز که سالها در تئاتر ( ابتدا گروه نوشین و بعد جعفری ) فعالیت داشته، بی آنکه حرکت شاخص و قابل تأکیدی داشته باشد، با ساختن دوستان یکرنگ از سایه خارج می شود و امکان عرضه خود را می یابد.

دوستان یکرنگ که با استفاده از یک نمایشنامه تئاتری شکل گرفته، در ساخت نیز حالت تئاتری اش را حفظ می کند و ارزش قابل بحثی نمی یابد، اما آنچه که فیلم یاد شده را قابل تأمل می سازد، سلامت و متانت بیان است. فیلم در نمایشش از اول فروردین در سینماهای پارک و ونوس کارکرد متوسطی دارد، در عین حال بازتابش به نوعی است که ادامه فعالیت را برای شباویز ممکن می سازد.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
بیم و امید : احمد گرجی که به فیلم های مصری دسترسی دارد، امکان بیشتری برای انتخاب موضوع فیلم هایش دارد و از این نظر خارج از دایره بسته مضامین تکراری سینمای ایران، کارهای او واجد امتیازاتی است. اما از آنجا که فاقد بینشی خاص خود و به علاوه عاری از توان کافی در زمینه تکنیکی به منظور گزینش قالب و فرمی مناسب است، تنها مشاهدات خود را مصور می کند. لذا اکثر فیلم هایش به رغم مضامین غیر تکراری، فاقد جذابیت و کشش لازمه است و تماشاگران فیلم هایش بی آنکه از آنچه دیده اند شاکی باشند راضی نیز نیستند!

در بیم و امید، گوگوش یازده ساله در غیاب مادر قهر کرده اش ( مدیک بیجانیان ) جهت تهیه داروی حیاتی برای پدر بیمارش ( محسن مهدوی ) از منزل دور و در بازگشت گم می شود. گرجی بی آنکه هدفی از پیش داشته باشد طی همراهی با دخترک، از میدان ارک ( محل داروخانه ) تا منزلش، جغرافیایی روز تهران را به نمایش می گذارد که کار باارزشی است.

فیلمساز ضمن پرداخت و بیان بی رمق خود، کار جالب دیگری را هم صورت داده است. در شرایطی که تهران یک سال است صاحب پدیده تازه تلویزیون شده ( ساخت فیلم در 1338 است ) و اقلیت ناچیزی از آن استفاده می کنند، گرجی از دو بهانه در دسترس، تلویزیون و گوگوش ( که همراه پدرش کارهای نمایشی می کند و ضمناً به تقلید صدای خوانندگان مختلف، ترانه های آنان را می خواند ) سود می برد و در فصلی از فیلم دخترک را وادار می دارد تا برای سرگرمی پدر دل شکسته اش قسمت هایی از ترانه های مختلف را در کادر فرضی تلویزیون بازسازی کند.

نمایش بیم و امید در سینماهای تهران، خورشید، فری، المپیا، میهن، استیل، شهناز و سیلوانا کارکرد متوسطی داشت.

شکست غیر منتظره سه فیلم نمایش داده شده در ابتدای سال دست اندرکاران را نگران می کند و در این خصوص ستاره سینما هشدار می دهد :

« ... با اینکه انتظار می رفت از سه فیلمی که عید نوروز نمایش داده شده استقبال شود برعکس مورد توجه واقع نگردید، به طوری که اکنون تهیه کنندگان فیلم های فارسی دیگر به قول خودشان دلسرد شده اند و نمی توانند کار کنند. چون هنوز تشخیص نداده اند مردم چه نوع فیلمی را دوست دارند! »

صفرعلی : اسماعیل پورسعید که برای برنامه صبح جمعه رادیو طنز می نویسد، از دو شخصیت روستایی وحدت و شهین در خورشید می درخشد سود می برد و فیلمنامه صفرعلی را تنظیم می کند. و سعید نیوندی که از اطلاعات و دانش فنی و تکنیکی خوبی برخوردار است، به عنوان نخستین تجربه کارگردانی خود آن را عرضه می کند. حاصل برای طرفداران نیوندی خوشایند نیست :

« در مورد فیلم صفرعلی کار ما بیش از حد دشوار است. زیرا از مدتها قبل با سازنده این فیلم آقای نیوندی آشنایی داشته و به اتفاق درباره بسیاری از محصولات سینمای فارسی سخن گفته ایم و یا به عبارت دیگر به حماقت سازندگان آنها خندیده ایم! اینک دوست ما آقای نیوندی، صفرعلی را با همه شعور و معرفت سینمایی که دارد، به عنوان اولین اثر کامل سینمایی خود به ما عرضه می دارد. با مشاهده این فیلم همه امید و انتظار ما یکباره محو می گردد و به جای آن اندوه و حسرتی بی پایان سربجانمان می گذارد. اندوه ما از آن جهت است که یکی از همفکران و همکاران واقعی خود را با این فیلم از دست داده ایم. دوست قدیمی و عزیز ما با این فیلم در حقیقت انتساب خود را به جرگه فیلمسازان فارسی، که آن همه مورد نفرت او بودند، اعلام داشته است! اندوه بزرگ و کشنده ایست! دشوار است که نکات ضعف و یا بهتر بگوییم عدم اصالت و ارزش این فیلم را که دوست ما مسلماً خود به شخصه به آن واقع است، به او متذکر گردیم.

آرزو می کنیم کاش هرگز این فیلم را نمی دیدیم و کاش هرگز این فیلم ساخته نمی شد، زیرا در این صورت نیوندی را مثل همیشه یک تکنیسین مطلع و یک فیلم شناس خوب، می شناختیم. اما اینک او در واقع در حق خود گناهی مرتکب شده است. صفرعلی برای نیوندی یک اشتباه و یک خطای جبران ناپذیر محسوب می گردد. او به چه وسیله قادر خواهد بود این خطای بزرگ را جبران کند ؟

صفرعلی از جهت تکنیک و فیلمبرداری فیلم نسبتاًً بی نقصی است. اما آنچه در سینما هرگز مورد بحث قرار نمی گیرد همین تکنیک و کارهای لابراتوار است. در واقع این فیلم صفرعلی چه می خواهد بگوید ؟ چه ایده ای را بیان می کند ؟ چقدر باید ناظر پاکی و ساده دلی یک دهاتی از همه جا بی خبر در مقابل شرارت و تزویر شهری ها باشیم ؟ این سوژه به قدری به اشکال مختلف تکرار شده است که انسان از تماشای مجدد آن به حال تهوع در می آید!

... نیوندی نیز اینک به این سوژه می پردازد و یکباره همه امید ما را از خود سلب می کند.

به هر حال ترجیح می دهیم درباره این فیلم حتی المقدور کمتر سخن گفته باشیم. ما در واقع صفرعلی را اثر مستقل و کامل نیوندی محسوب نمی داریم و بی صبرانه در انتظار اثر جدیدی از وی هستیم. »

« این حقیقت بی سابقه نیست که شخصی نسبتبه کاری وارد باشد و مدیوم مورد علاقه خود را مطالعه و تجربه کرده باشد لکن، به شخصه چون دست اندرکار هنرش می شود نتیجه منفی به بار آورد، علت چیست ؟ علتش این است که وی مسئله مهم چیزی برای گفتن و حرف تازه را فراموش کرده ...

در مورد صفرعلی خودمان نیز سرو کار با سعید نیوندی ست که جسته و گریخته شنیده بودیم وارد به تکنیک سینماست؛ با دیدن فیلم، او اثبات می کند که وی در واقع بیشتر از همکارانش می داند – نورپردازی، موون های دوربین، بعضی از زوایا و انتخاب زمینه در بعضی پلان ها جالب و درخور توجه می نماید، بخصوص که یکی دو صحنه از فیلم دارای جنبه تصویری بسیار زیبایی است که حاوی نوعی خاصیت گرافیک است.

نکته بسیار مهم، مسئله تفکیک شب و روز است که به خلاف فیلم های مشابه فارسی، دیگر تنگ غروب، آفتاب طلوع نمی کند!

مونتاژ فیلم نقصی ندارد و ضمناً باید اضافه کنم امتیازی هم ندارد. در صدابرداری نیز برای نخستین بار ( در بین فیلم های وطنی ) تناسب بین مسافت و صوت رعایت شده و این موضوع در سکانسی که دخترکان! بی خیال توی مزرعه چه چه می زنند و به اتفاق مردان ضمن کار موزیکال انجام می دهند و پسر کدخدا مترصد آتش زدن خرمنی است، نمایان تر می گردد.

در یک کلمه، فرم فیلم خیلی خوب است ولی امان از محتوی. باز هم کدخدا و پسر کدخدا، باز هم صفرعلی و بیل و عشق، باز هم محبوبه و خرمن درو و آب بازی؛ باز هم صداقت دهاتی ها و قساوت شهری ها و باز هم برخورد تعجب آمیز شهر ندیده با عجایب تهران! آیا قحط السوژه ای که گاه و بیگاه دامنگیر روزنامه نویس ها می شود، به فیلمسازان ما هم سرایت کرده و فرار از چهارچوب مستعمل موضوع های محلی ( آنهم چه جور ) امکان پذیر نیست ؟ اگر نیوندی فرم حیف و میل شده در صفرعلی را به خاطر سناریوی نسبتاً خوبی به کار می بست نتیجه آن، مطمئتاً اگر از حیث فروش گیشه سه سینمای درجه اول! به پای صفرعلی نمی رسید، در عوض نام او را به عنوان یکی از رهروان جاده تحول سینمای فارسی در خاطرها نگاه می داشت. »

فیلم در نمایشش از هفدهم فروردین در سینماهای ایران، دیانا و ایفل طی بیست روز موفق است و بیش از سه میلیون و دویست هزار ريال کارکرد دارد.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
آخرین هوس : نمونه ایست که از نتیجه تصمیم فیلمبرداران به کارگردانی که نمایانگر سقوط و شکست است. آخرین هوس دومین محصول تهران – شهرستان فیلم و بابکن آودیسیان نه تنها بی ارزش که مبتذل نیز هست و نمایشش از پنجم اردیبهشت در سینماهای ایفل، دیانا و پارک، خواسته هیچ یک از کارگزاران این فیلم را برآورده نمی کند.

ماجرای پروین : فیلم دیگری از مهدی بشارتیان در دفتری تازه، « اسکار فیلم » و بهانه ای دیگر برای نمایش رقص و آواز آفت، لودگی های تقدسی و قد و بالای انقطاع و البته شکستی تازه که در قاموس بشارتیان معنا و مفهومی ندارد و هر میزان برگشت سرمایه، برای او باز هم یک توفیق است.

فردا روشن است : نخستین فیلم سردار ساگر پس از تأسیس دفتر مستقل « کوه نور »، ویژگی قابل ذکری ندارد و چون کارهای قبلی او متأثر از سینمای هند است و اگر در طول فیلم از « منطق » نمی توان نشانی یافت، اما می توان « اغراق » و بیش از ده آهنگ را در طول نمایش فیلم از دلکش، ویگن، روانبخش به همراه رقص های مختلف در جای جای فیلم شنید و مشاهده کرد. متأسفانه اکثریت تماشاگران تولیدات سینمای ایران که طالب مسخرگی، رقص و آواز و خنده هستند از آن استقبال می کنند.

فردا روشن است از هیجدهم اردیبهشت در سینماهای دیانا، ایفل و ایران روی پرده می رود و طی سه هفته نمایشش، سه میلیون و پانصد هزار ريال کارکرد دارد و مکان هشتم را در جدول فیلم های پرفروش سال کسب می کند.

شدشد نشدنشد : هوشنگ شفتی ( کارگردان ) و پطرس پالیان ( فیلمبردار ) تحصیل کرده های نخستین دوره شعبه دانشگاه سیراکیوز آمریکا در ایران به کمک احمد افسانه ( تهیه کننده ) و معتضدی ( نویسنده فیلمنامه ) در نخستین تجربه شان، زشتی و مسخرگی را در عمیق ترین شکل خود عرضه می کنند و متأسفانه تماشاگرانی که فقط برای گذراندن وقت و پرداختن به تفریحی سبک و بی هدف به دیدار فیلم می روند از آن در سینماهای پارک، خورشید، المپیا و ژاله ( که از بیست و یکم اردیبهشت به نمایش در می آید ) استقبال می کنند.

نمایش چند فیلم اخیر، بی توجهی در انتخاب بازیگران، لاقیدی در هدایت ایشان و بی اعتنایی به ارزش ها، آداب، آیین و سنن باعث می شود که عطاالله زاهد طی یادداشتی به ادامه این رویه اعتراض کند :

« کشور ما خصوصیات و سنن مخصوص به خود را دارد و با هیچ یک از کشورهای فرنگی قابل قیاس و برابری نیست. ما از قدیم تمدنی مخصوص به خود داشته ایم و همه مورخین در اعصار مختلف مزیت تمدن و حسن آداب و رسوم ما را در نوشته های جاوید خود ستوده اند – دین ما نیز اسلام است که ... معناً و حقیقتاً دین صحیح و به اصطلاح فرنگی ها لوژیک و به قول خودمان منطقی است. منطقه و اقلیم کشور ما و موقعیت جغرافیایی آن نیز رسوم و آداب بخصوصی را برای ما ایجاد کرده ما نمی توانیم یکباره دست از همه این خصوصیات بشوئیم فرنگی مآب شویم. درست است که اکثر هنرپیشه های فرانسوی و یا امریکایی انحراف اخلاقی پیدا می کنند و یا دارند، اما برای مملکت ما این دلیل نمی شود که هر زن نجیب و عفیفی که داخل امور هنری شد، هرجایی و ولنگار شود. هنر غریب و بی کس و بی یاور ما احتیاج به نوازش و آزادی دارد و نه اینکه هر کسی هر قدر قوه و قدرت داشت تو سری محکمی به آن بزند که نتواند از جا بلند شود. امروز خانواده های نجیب و اصیل کارهای هنری را یک نوع هرزگی و بی بندوباری تلقی می کنند. بدبختانه از کسانی که به هیچ چیز پایبند به اصولی نیستند چه در داخل هنرپیشگان و چه از خارج عملیاتی سرمی زند که این سوءظن نه تنها در بین خانواده ها و نسبت به کارهای هنری تشدید می شود بلکه خوشبین ترین افراد را مشمئز و مطفری می سازد و من معتقدم که به سهم خود سعی کند که مظلمه دلالی محبت به گردنش نیفتد و زمینه را بالعکس طوری بسازد که هنر ما از این ابتذال نجات پیدا کند. بنابراین باید دست و پای زن هرجایی و ولگرد را از عالم هنر کوتاه کرده و نجیب ها و عفیف ها را تقویت نمود و برای هرجایی های وامانده بازار نو درست نکرد یعنی آنها را راه نداد.

لذا اخلاق و خصوصیات یک هنرپیشه در کشور ما بستگی کاملی به شخصیت هنری او دارد و در نزد تمام مردم اصیل و شریف این که از هم جدا نیست و باید هنرپیشه چون شهرت و شخصیت اجتماعی فردی هم نمونه و شاخص در اجتماع باشند. »

چشمه عشاق : یک روز پس از آغاز نمایش فیلم روستای – موزیکال چشمه عشاق در سینماهای هما، ونوس، پارک و بهار، در نهم خرداد خبر درگذشت اصغر تفکری منتشر شد. و اخبار جامعه هنری تحت الشعاع این حادثه قرار گرفت. اما یقیناً این رویداد علیت شکست چشمه عشاق نبود.

چشمه عشاق فیلم بی هویت، سست و فاقد جذابیتی از « آژیر فیلم »، صمد صباحی و ویگن بود که طی ده روز نمایشش موفقیت قابل توجهی به دست نیاورد.

عروسک پشت پرده : مجید محسنی پس از شکست لات جوانمرد، برای جبران فیلمی ظاهراً آموزنده، خانوادگی و مفرح را می سازد. او در این خصوص به یاد می آورد :

« در شرایطی که لات جوانمرد در نمایشش موفقیتی به دست نیاورد، سعی کردم فیلم ساده و کم هزینه ای را سریعاً بسازم. این همزمان با تعطیل استودیو دیانا فیلم بود. تعطیل استودیو و توصیه چند تن از دوستان باعث شد دست به یک حرکت اشتباه بزنم و مقارن با ساخت فیلم عروسک پشت پرده دست به کار تأسیس استودیوی تهران فیلم شدم. چنین شرایطی نتیجتاً باعث شد که عروسک پشت پرده با عجله، بدون دقت و وسواس همیشگی من ساخته شود. اذعان دارم که خودمان را خسته کردیم، فیلم خوبی هم نشد و به نظرم طبیعی بود که مردم هم از آن استقبالی نکنند، چون انتظار بیشتری از من داشتند. »

منتقدان نیز انتظار دیدن چنین دستاوردی از محسنی و همکارش، احمد شیرازی را ندارند، لذا به انتقاد از کارشان می پردازند :

« وقتی که زینه من از اینجا به ابدیت را ساخت و آن همه سر و صدا در دنیا به راه انداخت، مقلدان بی مایه خواستند که از شهرت این فیلم کیسه ای پر کنند. یکی شان جان فارو بخت برگشته بود که بازگشت از ابدیت را ساخت و به زمین گرم خورد – عین این جریان با اندکی تفاوت درباره مجید محسنی نیز صدق میکند. بلبل مزرعه، نه از جهت اینکه فیلم خوبی بود و از حیث فرم و مضمون کامل به حساب می آید، بلکه فقط از حیث دارا بودن وجهه هایی از رنگ ملی، شهرت یافت و طبعاً سازنده و بازیگرش را نیز به نوا رسانید. شاید اگر تعریف های بی دلیل اطرافیان او نبود، وی بیشتر و عمیق تر به عیوب کارش پی می برد و اعتدال را نگه می داشت اما کف زدن های احمقانه و تشویق های نابخردانه گروهی که قدرت تشخیص صحیح ندارند، محسنی را به بیراهه کشانید. فیلم های بعدی او : لات جوانمرد و اینک عروسک پشت پرده، هر یک پله هایی هستند که محسنی به عوض بالا رفتن از آنها پایین آمده است و با مشاهده آخرین فیلم او، باید اذعان داشت که سقوط کرده است.

شاید هم در اصل محسنی چیزی در چنته نداشت و با همان نخستین فیلم، انبان استعداد خود را تا ته خالی کرد ... و حالا به قول معروف از تهی پر است. ولی مردم چه گناهی کرده اند که تهی های ایشان را در مقابل ارائه مقداری از دستمزد روزانه خود تحویل بگیرند ؟

... کارگردانی از روی این سناریو خود داستان جداگانه ای دارد. اولاً تقلید ناشیانه، مضحک و بسیار خنک مجید از حرکات چاپلین در تمام سکناتش به چشم می خورد ...

دکوپاژ فیلم ( اگر واقعاً دکوپاژی در بین بوده ) پر است از سکته های ناراحت کننده و وقفه های بی معنی در خلال صحنه ها. عروسک پشت پرده یک نوع کمدی در سطح پایین تر از کمدی بوف و دامب شو است ...

این یک ساعت و چند دقیقه فیلم اکسپزه که به نام عروسک پشت پرده، باعث سقوط حتمی و قطعی محسنی – شیرازی شده، سندیست بر علیه فیلمبردار و کارگردانش و بیشتر بر علیه فیلمبردار که حضیض کار یک فتوگرافی را نشان داده است ...

با این فیلم مجید محسنی و شیرازی از گردونه خارج شدند. ولی آیا این دو هرگز به راستی در گردونه بوده اند ؟ »

« ... بحث درباره سینمای فارسی، علی الخصوص یکی از محصولات این سینما، فی المثل همین عروسک پشت پرده عمل بیهوده ایست. حرف هایی است که بارها تکرار شده، حماقت ها، بی ذوقی ها و بی شعوری هایست که بارها یادآوری شده – اما چه فایده ؟

... گویا ایشان فراموش کرده که عنوان فیلم های روحوضی باید مطابق با شرایط و خصوصیات آن انتخاب شود. فیلم هایی از قبیل شدشد نشدنشد، ماجرای پروین، بچه های محل، بچه ننه، مادموزال خاله و امثال آن هر کدام دارای عنوانی شایسته و بیان کننده محتوی و مضمون خود می باشد! با کمال تأسف باید گفت که عنوان نوول هدایت از ابتذال، بی ذوقی و عدم ارزش این فیلم ذره ای نمی کاهد!! به عکس می توان آن را یک نوع هجو و مسخره بازی عمدی پنداشت!

در عروسک پشت پرده فیلمبرداری احمد شیرازی نیز ارزش و اصالت خود را از دست داده، او نیز در واقع با همکاری با عمله جات طرب گویا نیروی درک و ذوق ابتدایی خود را به دست فراموشی خواهد سپرد. »

نمایش عروسک پشت پرده از دوازدهم خرداد در سینماهای ایفل، ایران و دیانا، هفده روز با کارکرد ضعیفی ادامه می یابد و به نظر می رسد که محسنی که سربالایی توفیق و شهرتش را طی کرده، اینک در سرازیری قرار گرفته است.

عروسک پشت پرده با حضور جمعی از بازیگران محبوب و مشهور، وقتی با شکست روبرو شد، زمزمه های حاکی از نگرانی دست اندرکاران سینما نیز شروع شد و در تماس با هم در صدد پیدا کردن راه حل هایی جهت رفع بحران برآمدند :

« وضع فیلم های فارسی همچنان متزلزل است. گفته می شود رکود اخیر فیلم های فارسی از هر حیث بی سابقه بوده است. در طول هفته گذشته صحبت هایی در میان بوده است که به منظور بهبود وضع سینمای ایران ترتیبی داده شود که از ورود فیلم های متعدد هندی حتی المقدور جلوگیری به عمل آید. »

تحرکات بدون زمینه و بی هدف، بزودی متوقف می شود، اقدام خاصی صورت نمی گیرد و دست اندرکاران کماکان با نگرانی، تنها شاهد شکست های پیاپی تولیداتشان می شوند...
 

michael moore

Registered User
تاریخ عضویت
27 دسامبر 2006
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
تشکر فراوان از فردین عزیز به خاطر این عکسها بیشتر این عکسها فیلتر شدن واقعا دستت دردنکنه
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
این مطالب همه بهم پیوسته است اما به علت طولانی بودن در چند پست میزنم که بشه خوندش

منبع این نوشتار هم سایت ایران اولد هست

پول حلال : فریدون قوانلو که در زمینه کار تخصصی اش ( فیلمبرداری ) هنوز نتوانسته کار شاخصی عرضه کند، پس از نیوندی و مهدی امیرقاسم خانی به کارگردانی روی می آورد. اما حاصل کار ( چون حاصل کار دو همکار دیگرش ) رضایت بخش نیست و نمایش فیلم از بیست و نهم خرداد در سینماهای ایران، تهران و دیانا توفیقی ندارد و اصغر بیچاره ( از قدیمی ترین عکاسان سینمای ایران ) و قوانلو که در تهیه آن مشارکت داشته اند، خسارت مالی قابل توجهی را تحمل می کنند.

آیینه تاکسی : از فیلم های قابل تأمل 1339 که عزیز رفیعی با مشارکت شکرالله رفیعی و عباس همایون در « کاروان فیلم » تهیه کرد. فیلم در زمانی نامناسب از هفدهم تیر در سینماهای ایران و تهران به نمایش درآمد و با عدم استقبال نیز روبرو شد.

آیینه تاکسی دو لایه دارد : در سطح ماجراهای یک راننده تاکسی در برخورد روزمره با مسافران است، علاقه اش به یک دختر و برخورد با قاچاقچیان و درگیری با پلیس و سرانجام پایانی خوش، از همان دست ارتباطاتی که تماشاگر روز فیلم های فارسی طلب می کنند... و لایه زیرین، آیینه تاکسی است که وسیله ارتباط راننده تاکسی با صحنه های مختلف و متنوع، که کمتر افرادی به جز رانندگان تاکسی می توانند ناظر آن باشند و این بهانه ای است تا رفیعی با باریک بینی تأکیدی بر جزئیات و دقایق زندگی آدم های متنوعی از جامعه داشته باشد. رفیعی از این طریق لحظات سرزنده ای را تصویر می کند.

موقعیت نامناسب نمایش فیلم، سبب می شود که آیینه تاکسی مهجور بماند و تنها هژیر داریوش که برای تعطیلات تابستانی در تهران به سر می برد و به بهانه نگارش « یادداشت های تهران »، سینمای ایران را پیگیر است، فیلم را می بیند و مورد تأیید قرار می دهد :

« هفته پیش به تماشای آیینه تاکسی رفتم. قبول دارم که از نظر فنی اشتباهات خجالت آوری در فیلم دیده می شود. قبول دارم که جملاتی چون « خانم! هر وقت با شما هستم فکر می کنم تنها نیستم!! » جنبه کمیک غیر ارادی به آن می بخشد. معهذا شما هم قبول کنید که این فیلم از نکات زیبا و جالب عاری نیست – مثلاً شخص من تحت تأثیر زیبایی های شاعرانه صحنه ای قرار گرفتم که در آن شوفر تاکسی بر روی مجسمه ای سوار می شود و آوازه خوانان به محبوب خود اظهار عشق می کند.

... نکته دیگری که با مشاهده آیینه تاکسی دانستم آن که فیلمسازان ایرانی تکنیک داستانگویی سینمایی را فراگرفته اند و قصه خود را به سهولت با سرعت و بدون اتلاف وقت تماشاچیان بیان می کنند. در اینجا بخصوص من به این آنشنه های متعدد می اندیشم که بلافاصله پس از اختتام آخرین جمله لازم هر صحنه، تماشاچی را در مسیر داستان فیلم به سرعت پیش می برند. ماحصل کلام آنکه علیرغم برخی کج سلیقه گی ها، این آیینه تاکسی تماشاچی را ناراحت نمی کند و حوصله او را به سر نمی آورد. اگر همه فیلم های فارسی فعلی چنین باشند پس باید تصدیق کرد که این موج قدیمی هم کار خود را تا حدود قابل ملاحظه ای بهتر ساخته است. »

اول هیکل : سیامک یاسمی در دوره دوم فعالیت فیلمسازیش پس از پارس فیلم، دفتر مستقلی را به نام « پوریا فیلم » تأسیس می کند. و بر اساس داستان یک فیلم مصری، طرح اولیه اول هیکل را نوشته و برای تکمیل و تنظیم دیالوگ ها، آن را به احمد شاملو می سپارد.

یاسمی که متوجه خواتس اکثریت تماشاگران فیلم های فارسی ( ملودرام پررقص و آواز هندی ) شده، پس از به دست آوردن خط داستانی چند فیلم مصری مناسب، شیوه ساخت فیلم های هندی را در پیش می گیرد. نتیجه، استقبال بی مانندی است که ماهها، فیلم های ایرانی از آن محروم بوده اند. نمایش فیلم از اول شهریور در سینماهای دیانا، ایران و تهران طی یک ماه، بیش از چهار میلیون و پانصد هزار ريال کارکرد دارد و عنوان پرفروش ترین فیلم 1339 را به دست می آورد. اما فیلم که با استقبال فراوان تماشاگران روبرو شده، خوشایند صاحبنظران نیست :

« علت سر و صدایی که فروش فیلمی مثل اول هیکل به راه انداخته، نتیجه شکست فیلم های قبلی است. یعنی این امری غیر مترقبه بوده و همین خودش جای امیدواری است. بعلاوه فروش این فیلم به جهت شرکت آن خانم خواننده در آن و کنجکاوی هایی است که مردم به جهت سر و صداها و افتضاحات مطبوعاتی درباره او داشتند ... دامنه کنجکاوی آنها از این که ببینند این خانمی که آن سر و صداها را به پا کرد چگونه است تجاوز نمی کند. علت موفقیت فیلم مزبور هم همین بوده است و بس. »

« سینما پانزده سال است که در این مملکت وجود دارد ولی نثر فارسی را که هزار سال سنت دارد ملاحظه کنید به چه وضعی درآمده، همه اینها از مرحله معینی از فرهنگ و اخلاق و طرز تفکر مردم حکایت می کند که متأسفانه این است که هست و مختص سینما نیست. این اول هیکل هم دارای سیتواسیون های مضحک و مضامین احمقانه ناشی از همین وضع کلی است ... و این نکته که آقای یاسمی منظره را بد دیده، زاویه را بد انتخاب کرده و یا مونتاژ بدی انجام داده، نتیجه مستقیم همان طرز تفکر است. »

بچه ننه : امین امینی در عرضه آخرین نمونه فعالیتش، که باز هم زمینه کمدی بوف دارد، در ادامه روش فیلم های قبلی اش، مادموزال خاله، آقای اسکناس و آقا جنی شده کارش به ابتذال می کشد و نتیجتاً شکست سختی را تحمل می کند.

ایرج طیبی ضمن انتقاد مشروحی آن را نفرت بار و مهوع می خواند و سپس ستاره سینما تحت عنوان « درس آخر! » طی سرمقاله اش، موقعیت فیلم بچه ننه را هشداری برای دست اندرکاران می داند :

« سرنوشت فیلم بچه ننه همچنان که از ابتدا پیش بینی می شد، سرنوشت تأسف انگیزی یود و بدبختانه برخلاف محصولات قبلی کمپانی تهیه کننده، نتوانست فروش خوبی داشته باشد و بالنتیجه بسیاری از حساب ها غلط از آب درآمد!

حال در خصوص این که علت موفقیت های محصولات قبلی این کمپانی معظم ( ! ) چه بوده است، زیاد می توان سخن گفت ... ماحصل کلام آنکه روزگار موفقیت فیلم هایی از قماش آقا جنی شده، مادموزال خاله و بچه ننه سپری گردیده است – مضافاً به این که بسیاری از عوامل تجارتی این کمپانی نیز، مانند مرحوم تفکری از بین رفته اند!

صرفنظر از این مسائل، نکته یی که به نظر ما حائز اهمیت بسیار ازت این است که تهیه کنندگان دیگر به مصداق « بهر سرمشق زندگانی خویش سرگذشت گذشتگان برخوان »، خواه ناخواه باید طرز تفکر و نحوه عمل خویش را عوض کنند و کم و بیش به این نکته معتقد باشند که سطح فکر امروز مردم با ده سال و حتی چهار پنج سال پیش قابل قیاس نیست. امروز دیگر حتی مردم طبقه سه، به ابتذال بچه ننه و بچه ننه ها پی برده اند و بدیهی است که در چنین شرایطی، مبتذل ترین و بازاری ترین وسایل و عوامل نظیر خانم مهوش و یا قر و اطوار آن دیگری، نمی تواند فیلمی را از خطر شکست، و استودیویی را از ورطه سقوط و ورشکستگی برهاند.

... به هر صورت اکنون فرصت مناسبی بدست آمده است که تهیه کنندگان فیلم فارسی سطح فکر امروز مردم را در نظر گیرند و در بهبود کار خویش و پیشرفت کیفی فیلم فارسی اقدامات لازم را به عمل آورند.

به نظر ما، این تنها راهی است که می تواند وضع فیلم فارسی را به بن بست بکشاند! »

آرشین مالالان : ویگن ( بازیگر اصلی این فیلم ) علیرغم علاقه، استعداد و فیزیک مناسبش هرگز نتوانست در سینمای ایران چهره کند. مهمترین علتش شاید این بود که نقش های پیشنهادی به او یا انتخابی وسیله خودش، توافقی با تیپ و خصوصیاتش نداشتند. ایفای نقش « آرشین مالالان » نیز در همین راستاست. آرشین مالالان دومین فیلمی است که صباحی و ویگن در 1339 با همکاری یکدیگر عرضه می کنند و این نیز چون فیلم قبلی ( چشمه عشاق ) سست و بدون جاذبه است و صباحی در برگردان نمایشنامه نویسنده و آهنگساز معروف آذری، عزیز حاجی بیگلو موفق نیست و طی دو هفته نمایش فیلم از سیزدهم مهر در سینماهای ایران و تهران کارکرد ضعیفی حاصل می شود.

دختری از اصفهان : فیلم تازه ای از گرجی با مشخصه های آشنای کار او؛ برخورداری از داستانی موثر و استفاده از عوامل و عناصر مورد توجه تماشاگران مثل استفاده از مهوش در دو نقش شهین در کسوت آقایان! و میزان، بازیگر معروف اصفهانی نمایش وادنگ ... که موفقیتی نیز در نمایشش از هیجدهم مهر در سینماهای ایران و تهران به مدت بیست روز به دست می آورد.

ستارگان می درخشند : ایرج فره وشی و مظفر میزانی فیلمبرداران و صداگذاران تعداد قابل توجهی از فیلم های 16 میلیمتری اوایل دهه 1330، با همکاری جواهری به تأسیس استودیو خاورمیانه در 1335 دست می زنند. آنان پس از مدتی فعالیت در زمینه دوبلاژ، به قصد توسعه استودیو به تولید فیلمی می پردازند که پوران برای نخستین بار بازیگرش است و محمدعلی زرندی، کارگردانش. اما یاسمی با وجود اینکه مدت ها پس از استودیو خاورمیانه، اول هیکل را شروع می کند، اما با تقسیم کارهای فنی فیلمش در دو استودیوی میثاقیه و تهران فیلم موفق می شود فیلمش را زودتر از ستارگان می درخشند به نمایش درآورد. موفقیت درخشان اول هیکل که از مضمون و سر و شکل بهتری نسبت به ستارگان می درخشند برخوردار است، سبب می شود تا فیلم یاد شده نیز موفقیتی نسبی به دست آورد و به علاوه کم و بیش مورد توجه جراید نیز قرار گیرد :

« ستارگان می درخشند، گرچه ساخته خوبی نیست و رد آن نشانه های یک فیلم اصیل مشاهده نمی گردد، معهذا از نقطه نظر اینکه نخستین محصول ذوق و سنخ فکر مردیست که میل دارد مثمر ثمری باشد، شایسته است که مورد توجه قرار بگیرد.

... نحوه بینش و نوع دید زرندی در این فیلم تا اندازه ای سطحی است ولی علایم محسوسی از ذوق سینمایی و امکان تسلط بر فرم در کارش دیده می شود. اگر وی می توانست به موضوع فیلم خود رنگ کاملاً ایرانی بزند و اتفاقات و ماجراهای آن را منطقی تر جلوه بدهد، و اگر هنرپیشگان فیلمش دست از حرکات تئاتر که در عین حال بر مبنای هیچ استیل و متدی بنا نشده بر می داشتند نتیجه حاصله موفقیت آمیز بود.

... فیلم ستارگان می درخشند را به عنوان اولین کوشش زرندی در زمینه کارگردانی می پذیریم و با خوشبینی زیاده از حد، به آینده او امیدواریم به شرط آنکه وی سوژه فیلم بعدی خود را از مایه های اصیل ایرانی برگزیند. »

ستارگان می درخشند از هیجدهم آبان، به مدت نوزده روز در سینماهای ایران، دیانا و تهران نمایش رویهم رفته موفقی دارد.

آفت زندگی : محمدعلی جعفری و شهلا که از 1336 از سینما دور بوده اند با مرفین، آفت زندگی فعالیت مجددشان را آغاز می کنند که در مقایسه با تجربه های نخست این دو ( مرجان و مردی که رنج می برد ) کاری موثر، شسته و رفته و سینمایی تر است که بی تردید حضور نیوندی به عنوان فیلمبردار، در ارتقاء سطح کیفی آن بی تأثیر نبوده است. مطبوعات این بار نیز به حاصل کار جعفری عنایت دارند، اما برخلاف زمان نمایش کارهای قبلی، توجه به حواشی و شخصیت ها را کنار گذارده و تنها فیلم را مورد بررسی قرار می دهند :

« نخستین و شاید عمده ترین نقص فیلم اینست که فاقد یک هسته مرکزی ست. یعنی اینکه معلوم نیست مقصود از مصور کردن این داستان نشان دادن زندگی یک هنرمند معتاد بوده یا کوشش مأمورین در مبارزه با واردکنندگان مواد مخدره. و این هر دو به خودی خود می توانند به عنوان ماده خام یک فیلم به کار روند.

من نمی دانم چرا جعفری که به درک و استنباط عمیق هنری وی اذعان دارم، گذاشته که سوژه فیلمش این طور از هم گسیخته و متفرق از آب دربیاید.

ایده فیلم در حد خود جالب و غنی است و قابلیت گسترش و پروراندن را به نحو کامل دارد... معهذا هیچ چیز منطقی به نظر نمی رسد.

کاراکترهای فیلم، سوای شهلا، حکم آدمک های چوبی را پیدا کرده اند و خیلی خوب پیداست که این آدم ها را از روی سن تئاتر بلند کرده و بلافاصله مقابل دوربین فیلمبرداری قرار داده اند. نتیجتاً بازیگران هنوز سن را فراموش نکرده و وجود لنز دوربین را درنیافته اند.

... آنچه که مایه امیدواریست :

- جعفری در چند قسمت از فیلم، زوایای بی نهایت جالبی انتخاب کرده که تأثیر بخصوصی روی تماشاچی می گذارد.

- در سکانسی که موزیسین معتاد مست می کند، افه صوتی حاصل از سر و صدای ناهنجار پیانو گیراست، معهذا جعفری از این موقعیت استفاده زیادی نبرده.

- بیننده به خوبی متوجه این حقیقت است که آفت زندگی چیزی سوای نوارهای مبتذل فارسی است ولی با وجود این راضی نمی ماند. علتش این است که مردم از جعفری و دیگران به یک اندازه انتظار دارند و اصولاً او را با سایرین مقایسه نمی کنند. این خودش برای جعفری موهبت است و نباید از دست بدهد. »
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
مرفین، آفت زندگی که ابتدا فردا هم دیر نخواهد بود نام داشت، از هفتم آذر در سینماهای ایران، دیانا و تهران به نمایش درآمد و کارکرد موفقی طی بیست و یک روز دارد.

جعفری، کارگردان، تهیه کننده و بازیگر فیلم که شاهد نمایش بی سر و صدا و در عین حال موفق فیلم خویش است، ناگهان در هفته اول نمایش فیلم، شاهد انتشار اعلامیه ای در جراید صبح و عصر می شود، که به ناچار او را وارد دور تازه ای از جنجال ها می گرداند.

متن اعلامیه، باعث سوءتفاهماتی شده و جعفری را به شدت در تنگنا قرار می دهد. اعلامیه مدعی است که آفت زندگی با سرمایه وزارت بهداری ساخته شده، حال آنکه جعفری نظر به محدودیت مالی اش دستمزد بازیگران، حقوق استودیو و برخی از پرداخت ها را به زمان نمایش فیلم موکول کرده است، این است که جعفری کتاب آفت زندگی را مورد استفاده قرار داده، بی آنکه از نویسنده اش، دکتر آذرخش در عناوین فیلم ذکری کند.

جعفری هر دو ادعا را تکذیب کرده و ضمن تشریح چگونگی تهیه سرمایه فیلمش ( دریافت وام به مبلغ سی هزار تومان از بانک پارس در مقابل ضمانت نامه بانکی از قرار سود 7%، به علاوه پیش پرداخت دفتر پخش، به منظور توزیع فیلم در شهرستان ها )، شدیداً به وزیر بهداری ( دکتر جهانشاه صالح ) به لحاظ نشر اکاذیب اعتراض می کند و خواستار تعقیب این بهتان از طریق مراجع قانونی می شود. ورازت بهداری به اعتراضات جعفری پاسخ نمی دهد و از طریق واسطه هایی ضمن عذرخواهی شفاهی تقاضا می کند که موضوع مسکوت گذارده شود. جعفری سرانجام از حقیقت پشت پرده چنین مانوری آگاه نمی شود.

از پاریس برگشته : هنریک استپانیان در شصت و هشت سالگی پس از سال ها ترجمه و نویسندگی و کارگردانی نمایش های متعدد، آخرین روزهای عمر را در سینما با کارگردانی از پاریس برگشته سپری می کند. استپانیان فیلمنامه از پاریس برگشته را با استفاده از نمایشنامه یی از ترجمه های خود با نام زنده باد دایی جان تنظیم می کند و با یاری ضیاءالابصاری آن را برای سالار عشقی می سازد. حاصل کار صرفنظر از متانت و وقار بیان سازنده اش که نشان از سال ها فعالیت ادبی و تئاتری دارد، به شدت تئاتری و مخالف سلیقه و معرفت و ادراک عشقی است، لذا او از آماده سازی فیلم و نمایش آن طفره می رود. با درگذشت استپانیان در آذر 1338، سالار عشقی از فرصت سود برده، ضمن حذف قسمت هایی از فیلم، صحنه های جدیدی را با بازیگرانی تازه ( همایون و مهوش ) به فیلم می افزاید. اما فیلم که برای « سانسور » فرستاده شده با عکس العمل شدید کمیسیون نمایش وزارت کشور مواجه می شود و از نمایش آن جلوگیری به عمل می آید.

انتشار خبر توقیف از پاریس برگشته و لاله دریایی، ضمن آنکه مبتذل سازان را شوکه می کند، با عکس العمل مساعد جراید مواجه می گردد. صاحبان فیلم پس از مراجعات مکرر سرانجام کمیسیون نمایش را وامی دارند تا تعدیلی در موضع خود پدید آورد. دکتر حاج سید جوادی نماینده وزارت فرهنگ در کمیسیون، به عنوان سخنگو، مشی جدید و موقعیت دو فیلم توقیف شده را طی گفتگویی مشخص می کند :

« از نقطه نظر من بجاست که از نمایش فیلم های مبتذل، فیلم هایی که باعث گمراهی افراد می گردد جداً جلوگیری شود. و اما در مورد فیلم های از پاریس برگشته و لاله دریایی باید بگویم، هنوز حکم بایگانی آنها امضا نگردیده و صاحبان فیلم ها می توانند با سانسور قسمت هایی از آن پروانه نمایش را دریافت نمایند. بخصوص در مورد لاله دریایی که تا اندازه ای وضع هنرپیشه ها با مایو مناسب نمی باشد که با حذف قسمت هایی از آن می توان اجازه نمایش صادر کرد.

ولی فیلم از پاریس برگشته دارای صحنه های زننده می باشد. که از آن جمله صحنه های کافه، قسمت هایی که خواننده کافه و هنرپیشه مرد در اطاق خواب می باشند. و همچنین صداهای مست بازی و تظاهرات مستانه توسط هنرپیشه مرد و زن که بسیار زننده می باشد.

و چنانچه قرار بر این باشد که پروانه نمایش به فیلم مزبور داده شود می بایست بیش از نیم ساعت آن حذف گردد. که با حذف آن قابل نمایش خواهد بود.

اما بطور کلی هر دو فیلم از نظر سناریو و کارگردانی و بازی هنرپیشه بسیار ضعیف و غیر قابل نمایش می باشند و حرکات هنرپیشه ها و میمیک آنها کاملاً شباهت به تئاترهای روحوضی دارند و نمایش این گونه فیلم ها، بطور کلی علاوه بر اینکه مخالف اخلاق و تربیت می باشد موجبات خرابی ذوق مردم را نیز فراهم می کند.

بنابراین من شخصاً به عنوان نماینده وزارت فرهنگ با نمایش این گونه فیلم ها مخالفم، و این مخالفت من مخالفت اصولی ایست که شاید شامل کلیه فیلم های فارسی بشود. زیرا در یک دید وسیع کلیه فیلم های فارسی از هر حیث ضعیف بوده و قابل نمایش نمی باشند.

منتها تاکنون به واسطه ترویج هنر فیلمبرداری در ایران و کمک به کسانی که سرمایه های خود را در این راه صرف کرده اند شدت عمل به خرج داده نشده است. ولی با تذکراتی که اخیراً به تهیه کننده های فیلم ها داده شده، برای حفظ مصالح اجتماع ناچار می باشیم از این پس شدت عمل به خرج بدهیم و فیلم های ضعیف را توقیف نماییم. »

حرفه ای های با سابقه که مدتی است خواستار عکس العمل شدید کمیسیون نمایش در قبال این گونه محصولات هستند، نظرات خود را با گفته های عطاالله زاهد، دبیر سندیکای تهیه کنندگان، منطبق می کنند :

« جا دارد از کلیه فیلم های مبتذل و بی ارزش و ضعیف جلوگیری شود، زیرا که مردم و تماشاچیان با دیدن فیلم های بی مایه و بدون سر و ته و مبتذل روی سایر فیلم های فارسی نیز این گونه حساب می کنند، نتیجه از دست رفتن درجه اعتبار فیلم های فارسی و کاستن روز به روز از تعداد طرفداران و تماشاچیان فیلم های فارسی است.

سانسور قسمت هایی از فیلم ها که باعث انحراف تماشاچی می گردد به نظر من به نفع هر جامعه ای و لازم و حتمی است. به عقیده من توقیف فیلم های مفتضح و بی سر و ته باعث خواهد شد تا سایر تهیه کنندگان فیلم های بهتری روانه اکران سینماها بنمایند. »

عشقی کلیه صحنه های مورد اعتراض کمیسیون نمایش را از فیلم حذف می کند و برای اینکه زمان فیلم به حد نصاب برسد ناچار از استفاده از صحنه های حذف شده نسخه اصلی می شود! فیلم سرانجام پروانه نمایش دریافت می کند و از هفته سوم آذر در سینماهای پارک، خورشید، ژاله و فری به نمایش درمی آید. موفقیتی حاصل نمی شود اما پرونده عشقی در سینماهای ایران بسته و به بایگانی سپرده می شود!

آرامش قبل از طوفان : فیلم دوم خسرو پرویزی کاری کاملاً متفاوت با بی ستاره ها است که هر چند فاقد پیام و نگرش اجتماعی فیلم اخیر است، اما همچنان از پرداختی سرزنده و جاندار برخوردار است که سبب تمایزش می شود. از بارزترین ایرادهای فیلم، موضوع غریب و اقتباس شده آن از فیلمی خارجی و عدم تطابق با زندگی جامعه ایرانی است که اگر از آن بگذریم به سلامت نگاه و تعهد فیلمساز در ارائه کاری متفاوت و جدی می رسیم که جای تأمل دارد. اما رابطه همچنان سرد پرویزی با نویسندگان جراید، باعث می شود که پست تهران سینمایی تداوم مخالفتش را طی گردآوری نظرات مخالف دست اندرکاران راجع به فیلم و نشر آن تحت عنوان « مرثیه ای در ماتم موج نو » بار دیگر به رخ کشد :

« موضوع قابل تأسف در محیط هنری ما این است که قبل از هر کوشش ثمربخشی جهت ایجاد آثار ارزنده سعی در لفاظی های بی اصل و تقلیدهای نابجا می شود.

فیلم آرامش قبل از طوفان علاوه بر اینکه موج نویی نیست، خیزابی نیز محسوب نمی گردد. اشخاصی که این عناوین فریبنده را به اثری اطلاق می نمایند بهتر است بدانند موج نو را پیراهن چاک دار خانم فرانک به وجود نمی آورد، بلکه نبوغ و استعداد فطری و دانش وسیع هنری مردانی چون تروفو و شابرول مولد آن می باشد.

در آرامش قبل از طوفان چیزی که به چشم می خورد فیلمبرداری جالب صابر و استفاده از بعضی زوایا و حرکات دوربین و عاری بودن فیلم از بعضی معایب مفتضع نوارهای فارسی می باشد و البته این موضوع باعث نمی شود که ماهیت اصلی اثر را فراموش نموده آن را به عرش اعلی برسانیم. »

« آنچه که مسلم و غیر قابل تردید است اینست که :

باید بدون تعارف اعتراف کنیم که آقای خسرو پرویزی جداً آدم بی سوادی در امر فیلمسازی است. و برنده ترین مدرکی که در مقابل این ادعای خود داریم فیلم آرامش قبل از طوفان است. اصولاً اشاره مستقیم به اعمال غلط کارگردان، مونتور و سناریست این فیلم کار بیهوده ای است چه وی هنوز اصول ابتدایی کار خود را نمی داند.

فی المثل هنوز آقای پرویزی نمی داند که هر پلان از فیلم باید حامل مقصود و ایده ای باشد و نباید قبل از بیان مقصودش قطع و یا بعد از آن ادامه داشته باشد.

اما در قاموس پرویزی قطع و وصل پلان دلبخواه است. هر وقت عشقش کشید و یا با کوره سوادش حس کرد که باید لان شات به کلوزآپ و کلوزآپ به لانگ شات تبدیل شود و یا دوربین از این طرف به آن طرف برده شود، بدون جزیی ترحم و مطالعه ای انجام می دهید. »

نمایش فیلم از بیست و هشتم آذر در سینماهای ایران، دیانا، تهران و میامی طی شانزده روز کارکردی متوسط داشت.

کی به کیه : رضا کریمی، بازیگر قدیمی تئاتر و سینما با ایجاد شرکت « مثلث » به اتفاق علی تابش و عزیزالله بهادری به ساختن نخستین فیلم مستقل خود دست می زند که اصغر تفکری نقش نخست آن را به عهده دارد. فیلم حکایت دو نوازنده است که برای یافتن شغلی جهت خود به کسوت زنان در می آیند. تفکری نقش یکی از دو نوازنده را دارد که در یک سوم از فیلم نیز بازی می کند، که در خرداد درمی گذرد و کریمی، حسین امیرفضلی را به جای او برمی گزیند و صحنه های مربوط به او را تکرار می کند.

فیلم بزن و بکوب کریمی که زمینه ای مشابه مادموزال خاله، آقای اسکناس و آقا جنی شده را دارد طی دو هفته نمایش خود از چهاردهم دی در سینماهای ایران، دیانا، تهران و میامی به کارکردی متوسط دست می یابد.

پیمان : در تابستان 1333، مهدی رئیس فیروز پس از نمایش پایان رنج ها، اول بار قصد ساخت فیلم پیمان را کرد که آن زمان تصنیف فروش نام داشت و قرار بود محمد نوری و مهین دیهیم نقش های اصلی آن را بازی کنند، اما پیش از آن که فیلمبرداری آغاز شود کار متوقف گردید.

رئیس فیروز بار دیگر در آغاز 1336، مقدمات تهیه آن را در استودیو کاروان فیلم فراهم کرد.

پس از فیلمبرداری دقایقی از فیلم توسط ناصر رفعت، ادامه کار به استودیو آژیر فیلم سپرده شد که فیلمبردار صحنه های مربوط به این قسمت مهندس واهاک بود. اختلاف بین دکتر شاهرخ رفیع و آژیر فیلم، بار دیگر کار را متوقف کرد و ادامه آن پس از چند ماه در « شاهرخ فیلم » توسط خانی به پایان رسید. گفتنی است که غلامعلی روانبخش در آغاز فیلمبرداری، آوازخوان خوش صدا و گمنامی بود که توسط رئیس فیروز کشف و برای بازی دعوت شد. زمانی که سرانجام در بیست و هشتم دی، فیلم به نمایش درآمد، روانبخش در اوج شهرت و محبوبیت قرار داشت و در فیلم های متعددی ظاهر شده وبد که از آن میان فقط سه فیلم ( صفرعلی، مرفین، آفت زندگی و کی به کیه ) پیش از پیمان در سینماها نمایش داده شدند!

فرشته فراری : سومین فیلم احمد گرجی در 1339، بازسازی فیلم بی پناه است که نمایش آن در 1332 با توفیق قرین بود. گرجی که خود داستان فیلم را در اختیار علی کسمایی گذارده بود با تغییر و تبدیلاتی، بار دیگر قصه مورد علاقه اش را به فیلم برگرداند که برخلاف بی پناه، نمایشش در سینماهای ایران، دیانا، میامی و تهران از دوازدهم بهمن موفقیتی نداشت.

بچه های محل : دومین فیلم آراماییس آقامالیان و نخستین تجربه محمد متوسلانی در مقام تهیه کننده شریک و نویسنده فیلمنامه، به لحاظ برخورداری از ظرایف و باریک بینی های فیلمنامه نویس و کارگردانش رویهم رفته قابل تأمل بود. فیلم از هیجدهم بهمن در سینماهای ایفل، تهران و ونوس به نمایش درآمد مورد اقبال نسبی صاحبنظران و تماشاگران قرار گرفت.

مروارید سیاه : سرهنگ ابراهیم زمانی آشتیانی و دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی با استفاده از داستان فیلم افسانه گمشدگان، فیلمنامه های چشمه آب حیات و مروارید سیاه را نوشتند : دو گروه قهر طبیعت و رنج سفری سخت را تحمل می کنند، یکی برای یافتن آب حیات و دیگری مروارید سیاه! ایرن که در جمع هر دو گروه هست، تلاشی مضاعف دارد : همراهان اصلی او در ماجرای نخست فردین و سارنگ هستند و در حکایت دوم علی محزون و مهدی رئیس فیروز. هدایت مسافران در گروه نخست با سیامک یاسمی است و دسته دوم با دکتر رفیع. گروه اول فیلمی ضعیف را در لوای رنگ و اسکوپ عرضه کرده و توفیقی نسبی کسب می کنند و گروه دوم با تأخیری یک ساله فیلمی آشفته و بی رمق را به نمایش در می آورند که شکست حاصلش است و برگ آخر پرونده دکتر رفیع که پس از نمایش ناموفق فیلم از بیست و پنجم بهمن در سینماهای ایران، پارک، دیانا و میامی برای همیشه صحنه سینما را ترک می گوید!

ماجرای جنگل : مهندس مهدی میرصمدزاده فارغ التحصیل دیگری از مدرسه سینمایی ایدک پاریس، با انتخاب مضمونی که امکان جذب تماشاگر را داشته باشد، فیلمی ماجرایی با نام ماجرای جنگل را تدارک می بیند و طی آن سعی می کند تا دریافت ها و دانسته هایش را در ساختن فیلمی مطرح ارائه کند. نتیجه کار، قامت و اندازه های قابل قبولی برای باور لازم از توان فیلمسازی جوان و تحصیلکرده را دارد. اما بحث های موافق و مخالف که یک سوی آن ها دکتر هوشنگ کاوسی حضور دارد و تنش های ناشی از برخوردهای دو طرف، امکان بررسی و قضاوت معقول از کار سینماگری تحصیلکرده را از صاحبنظران بی طرف سلب می کند. کارکرد ضعیف فیلم در نمایشش از هشتم اسفند در سینماهای ایران، دیانا، تهران و میامی بازتاب نخستین حضور میرصمدزاده در صحنه سینمای ایران را منفی ثبت می کند.

حادثه جزیره : نمایش فیلم دوم بشارتیان در این سال با آفت که طی یکسال، با حذف صحنه های متعدد و شرط کناره گیری فیلمساز از کار سینما ممکن می شود و سینماهای مراد و پارک از پانزدهم اسفند بانی نمایش شکست آخر بشارتیان می شوند.

سینمای ایران که 1339 را با شکست آغاز می کند، به همین ترتیب نیز آن را به پایان می رساند بدون آنکه یک فیلم باارزش بین بیست و هفت نمونه عرضه شده، وجود داشته باشد.

در 1339، سینمای ایران علیرغم توفیق چند فیلم، متدرجاً امید صاحبنظران را نسبت به خود زائل می سازد و آنان را به موضع بی تفاوتی می کشاند ...
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
بسیار عالی دوست عزیز جناب live for whit خیلی مطالب جالب و پر مغزی بود
دست شما در د نکنه امیدوارم باز هم از این مطالب قرار دهید چرا که سینما ی قدیم واقعا باید نقد شود و یادش هرگز فراموش نشود

دوست عزیز مایکل مور از لطف شما هم ممنونم
انشا الله اطلاعات تکمیل شد براتون میفرستم
موفق باشید
 
بالا