برگزیده های پرشین تولز

بدترین خاطره از ضایه شدن!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

لایور

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
200
لایک‌ها
420
یادمه یه دفعه داشتم با کامپیوتر بازی میکردم اوج جنگ بود همه رو کشته بودم یهو یکی از پشت با تیر زد منو کشت دادو بیداد راه انداختم
اخه ک.کش الان وقت پیدا شدنت بود ک...رم تو ..... خلاصه یه لحظه برگشتم دیدم بابام و مامانم همه موندن منو نیگاه میکنن خدایا اینا که خونه نبودن
خیلی توپول ضایه شدم
 

Majikpc

Registered User
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2011
نوشته‌ها
545
لایک‌ها
318
یادمه یه دفعه داشتم با کامپیوتر بازی میکردم اوج جنگ بود همه رو کشته بودم یهو یکی از پشت با تیر زد منو کشت دادو بیداد راه انداختم
اخه ک.کش الان وقت پیدا شدنت بود ک...رم تو ..... خلاصه یه لحظه برگشتم دیدم بابام و مامانم همه موندن منو نیگاه میکنن خدایا اینا که خونه نبودن
خیلی توپول ضایه شدم

حاجی شوما ی کتاب بنویس با این عنوان " چگونه با تمامه سوتیهایم تاکنون مانده ام "

از تجربیاتت بگو تا ما درس بگیریم
 

لایور

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
200
لایک‌ها
420
موقع عید بود عموم به همه عیدی داد رسید به من نداد
آقا اعصابم خورد شد با خودم فکر کردم دیدم این به من عیدی بده نیست
گفتم یه حرفی بزنم که بدونه عیدی میخوام
گفتم عمو انشالاه خدا صد سال بهت عمر بده هر سال بهم عیدی بدی
برگشت گفت ساکت شو خرس گنده من الان باید به بچه هات عیدی میدادم امدی ازم عیدی میخوام
آبروم ریخت از هرچی عمو . هرچی عید بود پشیمون شدم
 

jujushow

Registered User
تاریخ عضویت
27 آپریل 2007
نوشته‌ها
2,466
لایک‌ها
1,107
یه بار مهمون اومده بود خونمون ، از قضا یه دخترم داشتند که من ازش خوشم میومد :D
هیچی اواسط مهمونی بود تلفن خونه زنگ خورد ، گوشی رو که برداشتم یه صدای ضعیفی پشت گوشی میومد منم واسه اینکه جلو دختره یه کم کلاس بزارم که رفیقم زنگ زده و اینا گفتم بلند بگو ببینم چی میگی صدات نمیاد !
دیدم یه ذره تن صدا رفت بالا ولی بازم چیزی نمیشنیدم ، ولی خوب وقتی مطمئن شدم یکی از رفیقامه با صدای بلند تر و شوخی گفتم بابا ولووووووم بده صدا نمیرسه !

یهم دیدم یه اقایی باصدای بلند گفت بابات هست !:D
 

maysam.m

Registered User
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2007
نوشته‌ها
2,122
لایک‌ها
1,369
محل سکونت
تهران
زیاد ضایع شدم :lol: چند تاش رو الان تعریف میکنم چندتاش رو بعدا

یادمه یه بار دوم راهنمایی سر کلاس ریاضی بودیم که قبل از ریاضی ورزش داشتیم و معمولا دیگه بعد از ورزش لباس ورزشی می پوشیدیم!
اون روز من حواسم نبود که معلم آخر کلاس توی ردیفه ماست و این چیز ما که معمولا زیاد راست میکرد اون روز هم همین وضع دچار شده بود و خوب لباس هم که میدونید ورزشی باشه چه وضعی میشه!
خلاصه ما هم حواسمون به معلم نبود و داشتیم باهاش ور می رفتیم :lol: که یهو دیدم معلم بالای سرمه و در حال تماشای حرکات موزون ما! :دی
معلم لجن بعدش بلندم کرد برد سرم رو چسبوند به تخته و گفت تا آخر کلاس همینطوری وایسا! :(
نمیدونید جلوی معلمه بد ضایع شدم سال بعد اون معلممون بود و تا دو سال سر کلاسش آروم میشستم! :blush:

یه بار هم همون سال سر کلاس عربی تا معلم رفت بیرون من شروع کردم به دست زدن و صداهای عجق وجق درآودن که یه دفعه معلم برگشت سرش رو کرد توی کلاس دید کلاس ساکته و من دارم مسخره بازی درمیارم! نمیدونید جلوی معلمه بد ضایع شدم!
 
Last edited:

am2wi3

Registered User
تاریخ عضویت
30 آگوست 2010
نوشته‌ها
308
لایک‌ها
98
چند روز پیش رفته بودم چهارراه ولیعصر که یه موس واسه کامپیوتر بخرم برگشتنه تو پله برقی مترو که بودم داشتم میرفتم پایین در جعبه موس رو باز کردم دیدم یو اس بی نیست ولی من یو اس بی می خواستم بعد وسط پله برقی برگشتم برم بالا که اینو عوضش کنم و در حالی که پله برقی داشت میرفت پایین من مثل پله های معمولی می دویدم که برم بالا ولی هر چی می دویدم بالا نمی رفتم و همون وسط مونده بودم :lol: مردمم هاج و واج نگاه می کردن یه زنه گفت خوب آقا برو از پله های اونور برو بالا یه مرده هم گفت افرین عجب پشتکاری داری :lol: بعد از چند ثانیه فهمیدم چه سوتی دادم اصلا خودم تو کار خودم مونده بودم :lol: هیچی دیگه با قیافه سرخ و خجالت زده از پله ها رفتم پایین و از اونور دوباره اومدم بالا
 

t.sunami

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2011
نوشته‌ها
491
لایک‌ها
478
ماشالا به لایور عریز

داداش ادامه بده ما پشتتیم:lol:
 

iranescence

Registered User
تاریخ عضویت
17 جولای 2011
نوشته‌ها
1,441
لایک‌ها
2,811
سن
30
محل سکونت
tehran
سال 1390 تقریبا یک هفته بود به عید منم سال پیش بودم فقط و فقط برای کنکور می خوندم مدرسه ی ما هم خیلی حساس بود که باید بچه ها همه روز ها بیان مدرسه...
من هم اصلا نمی رفتم ولی چون زنگ دوم شیمی داشتیم می خواستم برم برام مهم بود ....
ساعت 10 رسیدم به مدرسه تازه یک ربع هم از کلاس شیمی گذشته بود مهم نبود چون دبیرمون گیر نمی داد ولی چطور از سالن رد بشم که معاون مدرسه نفهمه :D


آقا من یک بچه اولی رو تو حیاط دیدم بهش گفتم برو جلوی درب سالن اگر آقا عسگری (ناظم مدرسه) تو دفترش نشسته بود چشمک بزن من برم...
خب وقتی از حیاط وارد سالن مدرسه شدم دیدم در دفترش بازه صداش هم میومد که داره با تلفن صحبت می کنه خوشحال شدم شروع به دویدن کردم
یکهو دیدم یک صدایی اومد و ناظم من و صدا کرد:eek: من فکر کردم این حس ترس از درون منِِ ، منم اهمیت ندادم و دوباره صدا کرد وارد دیدم نه کاملا واقعیه ....وارد دفترش شدم خیلی سرخ شده بودم گفتم آقا از کجا فهمیدید نکنه تو سالن دوربین گذاشتید جدیدا:blink: گفت به در نگاه کن..

بعله.. دربِ دفتر از این در شیشه ای ها بود هوا هم چون سرد بود عملکرد آینه رو داشت یعنی چون در باز بود و عملکردش عین آینه بوده دبیرمون همه چیز رو دیده
ولی دمش گرم هم من خندیدم و هم اون گذاشت برم سرِ ِ کلاس
 

ҒarHad

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2011
نوشته‌ها
287
لایک‌ها
254
ما که کارمون ضایع شدنه :D توی بچگی و نوجوونی اینقدر توی فامیل ضایع بازی درآوردم و سوتی دادم که الان 2 3 ساله دیگه جایی مهمونی نمیرم :D

آخرین بار که ضایع شدم یادمه همین چند روز پیش بود ... توی تاکسی نشته بودم صندلی جلویی راننده داشت اخبار رادیو گوش میداد میگفت این دیوثا چقدر دروغ میگن به ملت ... بعد شروع کرد به بحث سیاسی و ... منم شروع کردم به فک زدن میگفتم آره ری دن به مملکت و ... بعد سر یه چهارراهی رسیدیم دیدم یکی از عقب ماشین پیاده شد از فامیلای دورمون بود .... :)


ولی یبار ضایع شدم توی عمرم که از همه بدتر بوده ... من که نه هنوز سنی دارم نه کار و درآمد دارم نه مدرک نه سربازی نه بابای پولدار نه هیچی ... :D یه دختر رو از داییش خواستگاری کردم! چقدر احمق بودم ! :D
 

new24-2

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2013
نوشته‌ها
302
لایک‌ها
106
محل سکونت
مشد
ما که کارمون ضایع شدنه :D توی بچگی و نوجوونی اینقدر توی فامیل ضایع بازی درآوردم و سوتی دادم که الان 2 3 ساله دیگه جایی مهمونی نمیرم :D

آخرین بار که ضایع شدم یادمه همین چند روز پیش بود ... توی تاکسی نشته بودم صندلی جلویی راننده داشت اخبار رادیو گوش میداد میگفت این دیوثا چقدر دروغ میگن به ملت ... بعد شروع کرد به بحث سیاسی و ... منم شروع کردم به فک زدن میگفتم آره ری دن به مملکت و ... بعد سر یه چهارراهی رسیدیم دیدم یکی از عقب ماشین پیاده شد از فامیلای دورمون بود .... :)


ولی یبار ضایع شدم توی عمرم که از همه بدتر بوده ... من که نه هنوز سنی دارم نه کار و درآمد دارم نه مدرک نه سربازی نه بابای پولدار نه هیچی ... :D یه دختر رو از داییش خواستگاری کردم! چقدر احمق بودم ! :D

تو مملکت شما(نسخه جدیدتر دهات شما!:دی)دختر رو از داییش خواستگاری میکنن؟
+
حقته،تا وقتی اینجوری هستی نباید بحث سیاسی اونم تو تاکسی بکنی!
 

lord_of_atlantiss

Registered User
تاریخ عضویت
16 آگوست 2012
نوشته‌ها
628
لایک‌ها
126
سن
30
محل سکونت
بلوچستان-هیدوچ
یادمه چند وقت پیش آمارگیره اومده بود دم در خونمون از بابام پرسید خند تا بچه داری بابام گفت 2 تا.من هم اونجا با پی سی خودم ور میرفتم تو نت بودم بعد اون آمارگیره گفت تو شناسنامه که 3 تا نوشته بابام گفت اونو میگی؟ اون دکور خونست
فقط وقت هایی که اینترنت قطع میشه میره بیرون دوری میزنه...:D:D آمارگیره منو دید از خنده داشت قش میکرد منم سریع زدم بیرون


چند شب پیش شبکه قرآن:
تلویزیون بچه رو نشون داد
حافظ کل قرآن بود.
آقام گفت یاد بگیر همسن توئه!
یهو باباشم نشون دادن که اونم حافظ کل قرآن بود آقام کانالو عوض کرد

 

ҒarHad

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2011
نوشته‌ها
287
لایک‌ها
254
تو مملکت شما(نسخه جدیدتر دهات شما!:دی)دختر رو از داییش خواستگاری میکنن؟
+
حقته،تا وقتی اینجوری هستی نباید بحث سیاسی اونم تو تاکسی بکنی!

اون ماجرا قضیه داره ... هرچند خودمم الان پشیمونم اما توی اون لحظه شاید حرف دیگه ای نمیتونستم بگم ... :hmm:
+
خودت اینجوری ای ! مگه من چمه ؟ :hmm:
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
دعوا نکنید!
توهین نکنید!
 

new24-2

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2013
نوشته‌ها
302
لایک‌ها
106
محل سکونت
مشد
دعوا نکنید!
توهین نکنید!

کدوم توهین؟
نویسنده متوجه شد من دارم شوخی میکنم!
بببینم متوجه شدی دیگه؟


اون ماجرا قضیه داره ... هرچند خودمم الان پشیمونم اما توی اون لحظه شاید حرف دیگه ای نمیتونستم بگم ...
hmmsmiley02.gif

+
خودت اینجوری ای ! مگه من چمه ؟
hmmsmiley02.gif
من تو بچگی دختره رو جلو همه خواستگاری کردم واسه آینده!!دختر دختر داییمه،یکی 2 سال هست کلا ندیدمش!:دی--اینم راه من واسه جلوگیری از این ضایه بازیا!
+
دادا نگاه کن،من سبک و شیوه نگارشم با + هست،خلاقیت نشون بده!:دی----باو دارم شوخی میکنم،چرا ناراحت میشی الآن؟
*
قصد توهین نداشتم والا،من بدتر بودم و هستم!!عذرخواهی هم نمودم!
 

ҒarHad

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2011
نوشته‌ها
287
لایک‌ها
254
من تو بچگی دختره رو جلو همه خواستگاری کردم واسه آینده!!دختر دختر داییمه،یکی 2 سال هست کلا ندیدمش!:دی--اینم راه من واسه جلوگیری از این ضایه بازیا!
ئه ؟ :D خب چی شد ؟ بله رو گرفتی ؟ :)
دادا نگاه کن،من سبک و شیوه نگارشم با + هست،خلاقیت نشون بده!:دی----باو دارم شوخی میکنم،چرا ناراحت میشی الآن؟
*
قصد توهین نداشتم والا،من بدتر بودم و هستم!!عذرخواهی هم نمودم!

میدونم داری شوخی میکنی ... من که ناراحت نشدم ... :)
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
کدوم توهین؟
نویسنده متوجه شد من دارم شوخی میکنم!
بببینم متوجه شدی دیگه؟

من متوجهم!
اینجا هم جای شوخی های شما نیست
/
پستای غیر مرتبط پاک میشن
 

griefcottage

Registered User
تاریخ عضویت
10 اکتبر 2012
نوشته‌ها
1,792
لایک‌ها
2,637
محل سکونت
YzD
عاغا بدتر از من که نبودین
میخواستم این تاپیک رو به اقواممون نشون بدم یهو گفتم بچه ها بریم بدترین خ..ا..ی..ه از ضایع شدن رو ببینیم

جلو زن و بچه
هیچی دیگه زورکی جمعش کردم اما ....
 

new24-2

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2013
نوشته‌ها
302
لایک‌ها
106
محل سکونت
مشد
عاغا بدتر از من که نبودین
میخواستم این تاپیک رو به اقواممون نشون بدم یهو گفتم بچه ها بریم بدترین خ..ا..ی..ه از ضایع شدن رو ببینیم

جلو زن و بچه
هیچی دیگه زورکی جمعش کردم اما ....
:)
من متوجهم!
اینجا هم جای شوخی های شما نیست
/
پستای غیر مرتبط پاک میشن
:)

ئه ؟
biggrinsmiley.gif
خب چی شد ؟ بله رو گرفتی ؟
smilingsmiley.gif


میدونم داری شوخی میکنی ... من که ناراحت نشدم ...
smilingsmiley.gif
:) منم میدونم میدونی من داشتم شوخی میکردم:)
یه جورایی فامیلی محصوب میشد دیگه کلا دل بریدیم!!!!
اونطور که خبر دارم چاق شده!:دی به همین خاطر دارم دوباره بهش فکر میکنم !


واسه اینکه اسپم حساب نشه اینم یه خاطره:
عاقا تا الآن شده تو مترو پرت شین تو سینه یه خانوم؟اونم وقتی که تیریپ تعدل میاین توی مترو؟خب من این عملیات خطیر رو انجام دادم!
 

docomid

Registered User
تاریخ عضویت
24 فوریه 2012
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
299
محل سکونت
ً
اینی که میگم بدترین خاطره ضایع شدنم نیست و یادم نمیاد که بدترینشون چی بوده اما اینم جالبه :
یه بار یادمه صبح منتظر تاکسی بودم سر خیابون عجله داشتم می خواستم به کلاس برسم ، از اونجایی که من کلا تاکسی فقط سوار میشم (چون درستشم همینه و این شغل اصلی تاکسی هاست که مسافر جابجا کنن و حق تقدم رو با تاکسی ها میدونم) هر ماشین شخصی مسافرکشی که میومد بوق می زد سوار نمی شدم آخر سر یه تاکسی جلوی پام ترمز کرد و جلو نشستم عقب هم مسافر بود راننده یه پیرمرد سن بالا ولی سرحال بود بهم گفت جوون چرا اون همه ماشین شخصی بود اون جا سوار نمیشدی منم اصلا حواسم به حرف زدنم نبود و استرس دیر نرسیدن رو داشتم که نا خودآگاه گفتم زمونه خراب شده دیگه حاجی ، سوار می کنن می برن آدمو :))) یهو دیدم پیرمرده چرخید سمتم با صدای بلند و حالت قهقهه شروع کرد به خندیدن و هی بین خنده هاش می گفت شما رو ؟! و اونجا بود که متوجه شدم چه سوتی ضایعی دادم و بسی جلوی مسافرا و راننده ضایع شدم ...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا