گاهى آدم يكى را دوست دارد
که هیچ تشابهی با او ندارد!
اما شيفته نگاهَ ش مى شود ،
در خلوت خود
در شلوغى ها به دور از
تمام حرف ها ، به او فكر مى كند ،
به خنده هاىَ ش دل مى بندد
و با شنيدنِ اسم او-آن میم مالکیت-
دست ُ پاى خود را گم مى كند..
و لحظه اى كه او
لب به سخن باز مى كند
خيره مى شود در صداىَ ش ...
-حرکات لبانش-
و ..
آدم گاهى بى دليل
شوخى ، شوخى
جدی ،جدی...
عاشق مى شود !
به همين سادگى ...