دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بیقراره
این راهه دورم خبر از دل من ک نداره
آروم ندارم یه نشونه میخوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنگم دوباره هوای تو رو داره
خدایا تو بوسیده ای هیچ گاه....
لب سرخ و فام زنی مست را...؟
ز وسواس لرزیده دندان تو ....
به پستان کالش زدی دست را...؟
دریغا تو اگر احساس داشتی
دلت را همچون من مفت میباختی
يارا به دلم نشانه از توست
وين زمزمه ي شبانه از توست
آواي تو خفته در دل چنگ
شور غزل و ترانه از توست
هر شب منم و ستاره ي اشك
وين گوهر دانه دانه از توست
با آنكه جواني ام بسر شد
در باغ دلم جوانه از توست
هرگز ز در تو رخ نتابم
سر از من و آستانه از توست
در پاي تو جان سپردن از من
در من غم جاودانه از توست
جان را بطلب بها نخواهم
گر نار كني بهانه از توست
خاليست دل اي كبوتر من
پرواز آشيانه از توست
بازآ كه فرشته ي زماني
اي ماه زمين زمانه از توست
دور از تو دلم چو شب سياه است
اي ماه بيا كه خانه از توست
از عشق تو نغمه خوان شهرم
غمناله ي عاشقانه از توست
شادم كه ز بوسه هاي گرمت
بر روي لبم نشانه از توست
در شعر يگانه ي زمانم
وين منزلت يگانه از توست
کلبه کوچک قلبم تاابدخانه ی توست
اشک من هرشب درخلوت خویش بهانه ی توست
دل من کنارجمع گرچه که بی احساس است
ولی تاتودردل هستی خوارودیوانه ی توست
مانمی دانیم که فرداچیست درتقدیرمان
ولی امروزپناهگاه سرم شانه ی توست
فکرمن شایدهزاران خانه پرواز کند
کلبه ی قلبم ولی خانه وکاشانه ی توست.....
الهی به قربان سرگشتگانت
الهی به قربان سرگشتگانت
سرم خاک پای خرابانیانت
دل غنچه تنگ از لب لاله رنگت
گل آتش، بجان از رخ ارغوانت
قضا تیغی از غمزه جان شکارت
قدر تیری از ابروی شه کمانت
جبین جهان بر زمین نیازت
سر سروران خاک سر و روانت
شب قدر باشد دل عاشقان را
سواد سر زلف عنبر فشانت
خروش از نهاد هزاران برآرد
صفیری که خیزد ز زاغ کمانت
به برگ گلی شاد گردان دلم را
منم عندلیب کهن آشیانت... حزین لاهیجی