برگزیده های پرشین تولز

زیباترین اشعار عاشقانه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی ست که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم...
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!!!


...


سخت است این‌که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه

بالا گرفته‌ام سرِ خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله‌های دلم درد می‌کشند
باید دوباره زاده شوم ـ عاری از گناه ـ
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
864
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
تو ای بی بها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرفتی

عجب دارم از کوکب طالع تو
که بر فرق خورشید ماوا گرفتی

قدم از بساط گلستان کشیدی
مکان بر فراز ثریا گرفتی

فلک ساخت پیرایهٔ زلف حورت
دل خود چو از خاکیان واگرفتی

مگر طایر بوستان بهشتی؟
که جا بر سر شاخ طوبی گرفتی

مگر پنجه مشک سای نسیمی؟
که گیسوی آن سرو بالا گرفتی

مگر دست اندیشهٔ مایی ای گل؟
که زلفش به عجز و تمنا گرفتی

مگر فتنه بر آتشین روی یاری
که آتش چو ما در سراپا گرفتی

گرت نیست دل از غم عشق خونین
چرا رنگ خون دل ما گرفتی؟

بود موی او جای دلهای مسکین
تو مسکن در آنحلقه بیجا گرفتی

از آن طره پر شکن هان به یک سو
که بر دیده راه تماشا گرفتی

تو را بود رنگی و بویی نبودت
کنون بوی ازآن زلف بویا گرفتی

گلی بودی از هر گیا بی بهاتر
کنون زیب از آن روی زیبا گرفتی

نه تنها در آن حلقه بویی نداری
که با روی او آبرویی نداری
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
864
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
دوستی

چه شبي بود و چه فرخنده شبي
آن شب دور كه چون خواب خوش از ديده پريد
كودك قلب من اين قصه ي شاد
از لبان تو شنيد :
”زندگي رويا نيست
زندگي زيبايي ست
مي توان
بر درختي تهي از بار ، زدن پيوندي
مي توان در دل اين مزرعه ي خشك و تهي بذري ريخت
مي توان
از ميان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بيزار از اين فاصله هاست “
قصه ي شيريني ست
كودك چشم من از قصه ي تو مي خوابد
قصه ي نغز تو از غصه تهي ست
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو
بگذارم و در خواب روم
گل به گل ، سنگ به سنگ اين دشت
يادگاران تو اند
رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوگواران تو اند
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينك ، اما آيا
باز برمي گردي ؟
چه تمناي محالي دارم
خنده ام مي گيرد
چه شبي بود و
چه روزي افسوس
با شبان رازي بود
روزها شوري داشت
ما پرستوها را
از سر شاخه به بانگ هي ، هي
مي پرانديم در آغوش فضا
ما قناريها را
از درون قفس سرد رها مي كرديم
آرزو مي كردم
دشت سرشار ز سرسبزي رويا ها را
من گمان مي كردم
دوستي همچون سروي سرسبز
چارفصلش همه آراستگي ست
من چه مي دانستم
هيبت باد زمستاني هستمن چه مي دانستم
سبزه مي پژمرد از بي آبي
سبزه يخ مي زند از سردي دي
من چه مي دانستم
دل هر كس دل نيست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بي خبر از عاطفه اند

...

حمید مصدق
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,284
لایک‌ها
2,568
مترسک گفت ای گندم تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند
اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد ...
65786147064956552744.jpg
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
نمی دانم ،
تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم ...
یا نفسم را به اندازه ی تو !
نمی دانم ،
چون تو را دوست دارم نفس می کشم ...
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم !
نمی دانم ،
زندگیم تکرار دوست داشتن توست ...
یا تکرار دوست داشتن تو ، زندگیم !
تنها می دانم که دوست داشتنت ؛
لحظه
لحظه
لحظه ی
زندگیم را می سازد !
و عشقت ؛
ذره
ذره
ذره ی
وجودم را !


♥ SEPIDAR300♥
 
Last edited:

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
آغوش من فقط اندازه تــو جا دارد
اگــر خـــوب گوش کنـــی
این ضربان های تند تند و پی درپی قلبم را میشنوی
تـــو را فریــاد می زنند...
مخاطب کلامــم که هیــچ
مخــاطب ضربان های قلبم هم تویـــــی...


♥ SEPIDAR300♥
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
خوشبختی یعنی:
وقتی کنار تو هستم
صبح
که با هُرم نفس هایت
از خواب بیدار میشوم
فارغ از هر دغدغه ای
یک دل سیر نگاهت کنم
خیره به چشمان خواب آلودت
و بعد ....
با نگاهی از سرِ عشق، طالبت خواهم بود
تا خود را بیشتر مچاله ی آغوشت کنم
و نجوایی در گوشت بپیچد
صبح دلنشینت بخیر
ای تنها عزیزترین دنیایم...


و خدا را هزاران سجده
ناکافی است برای شکر
داشتنِ دوباره ی زندگی
که تو خورشید آسمانم باشی
و من خوشبختترین آفریده ی خدایم
به همین سادگی ....


♥ SEPIDAR300♥
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است

باز ما و کشف خلوت کسی که عاشق است

در سکوت چشم دوختن به جاده های دور

باز انتظار عادت کسی که عاشق است

دستهای التماس ما گشوده پس کجاست؟

دستهای با محبّت کسی که عاشق است

باز هم سخن بگو سخن بگو شنیدنی ست

از زبان تو حکایت کسی که عاشق است

من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش

مثل حسن بی نهایت کسی که عاشق است

بغض های شب همیشه سهم نا امید هاست

خنده های صبح قسمت کسی که عاشق است

شاخه ها خدا کند به دست باد نشکند

عشق یعنی استقامت کسی که عاشق است

منتظر نایستید٬نوبت شما که نیست

نوبت من است٬نوبت کسی که عاشق است



"زیبا طاهریان"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در آسمانها مانده ام بال وپرت باشم

تا فكر پروازي دوباره درسرت باشم



اي آتش تنها مراحل كن ميان خود

اين بار رابگذار من پيغمبرت باشم



از آتشت باغ وگلستاني نمي خواهم

من رابسوزان مشتي از خاكسترت باشم



...



يك لحظه هم بامرگ نوح من نياميزي

من حاضرم يك عمرطفل كافرت باشم



دردي عميقم ...آنقدر... از من نشاني نيست

شايد كه زخم كهنه اي برپيكرت باشم



هي فكر كن شايد كه چيزي يادت افتادو...

هي فكركن ...شايد درعمق باورت باشم



...



ديوانه ي زرتشتي ام! خامو شي ات كفرست

من رابسوزان مشتي از خاكسترت باشم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت
تو گوهر سرشکی و دردانه‌ی صفا
مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
سرو بلند من که به دادم نمی‌رسی
دستم اگر رسد به خدا می‌رسانمت
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
ماتم سرای عشق به آتش چه می‌کشی
فردا به خاک سوختگان می‌کشانمت
تو ترک آبخورد محبت نمی‌کنی
اینقدر بی‌حقوق هم ای دل ندانمت
ای غنچه‌ی گلی که لب از خنده بسته‌ای
بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می‌چرانمت
لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من یادگرفتم...


که دراین تنهایی،


پروانه ی کوچک احساسم را


با انعکاس آبی پنجره پروازدهم،


وبه یادت باشم.


من یادگرفتم...


یادگرفتم،


که تنهاباشم.


ودراین تنهایی


همیشه عاشق باشم.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کاش می شد، لباس آسمان را به دامانت وصله می کردم
تا زمین زیرپاها یت ازباران شادی همیشه نمناک وترباشد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق كنم



زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده



زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده



زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته



نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است



همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع



كننده است كه زندگی زيباست



اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای



قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
من هر چه دیده ام
مرا یاد تو می اندازد !
همین بارانی که می بارد
یادت هست ؟‌
خیس شده بودیم و صدای خنده هایمان
با کوبش باران
در هم آمیخته بود . . .
چه در گیسوم ایستاده باشی
چه در کاشان ...
چه در روستای ماسوله
چه در کنار زاینده رود باشی
یا همجوار الوند
باران زبان من است !
با هر قطره که بر سرت ببارد
فریاد می زند

دوستت دارم
♥SEPIDAR300♥
1966935_1501171926829685_4757080588579549823_n.jpg
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
عاشقم.....
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ، بنشستیم
تو در قلب و .....
منِ خسته به راهی......
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد
گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم............
فریدون مشیری
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
غم ، حادثه ، تردید ، من و تنهایی

یک شیشه ی می لبالب و تنهایی

من مانده کنار جاده ی خاطره ها

با یک چمدان سوز و تب و تنهایی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﺑﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﻨﺰﻟﮕﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻨﯽ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﻨﯽ
ﮔﺮﭼﻪ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻧﺸﺪ ﻫﻤﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻣﻦ
به ﮐﻪ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻣﻨﯽ
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در دلم از داغ تو غوغاست هنوز
غم فقدان تو پنهان به دل ماست هنوز
گرچه ناگه به دل خاک سیه آسودی
هر کجا مینگرم روی تو پیداست هنوز
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
آغاز شد حماسۀ بی انتهای ما

پیچید در زمانه طنین صدای ما

آنک نگاه کن که ز خون نقش بسته است

بر اوج قله های خطر جای پای ما

ماندند همرهان همه در وادی نخست

جز سایه ها نماند کسی در قفای ما

ما رو به آفتاب سفر می کنیم و بس

زینروی در قفاست همه سایه های ما

دردا و حسرتا که ز بیگانه هم ربود

در این میانه گوی ستم، آشنای ما

بنگر چگونه عاطفه از دست می رود

ای وای اگر ز پای نشینیم، وای ما


قیصر امین پور
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
موج از دیار دریا، با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد

بر گرد خاک می گشت

گرد ملال او را

از چهره پاک می کرد

از خاکیان ندانم

ساحل به او چه می گفت

کآن موج نازپرورد

سر را به سنگ می زد

خود را هلاک می کرد!
فریدون مشیری
 
بالا