برگزیده های پرشین تولز

زیباترین اشعار عاشقانه

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
قد نمي‌كشم
توي چشمانت
دورم را خط بگير
دل كاغذي‌ام خم به ابرو نمي‌آورد
از مدادي كه عرق روي پيشاني‌اش نشسته
اينجا گل ها را به نشانه پرپر شدن دوست دارند...
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
آموزگار نیستم

تا عشق را به تو بیاموزم

ماهیان نیازی به آموزگار ندارند

تا شنا کنند

پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند

تا به پرواز در آیند

شنا کن به تنهایی

پرواز کن به تنهایی

عشق را دفتری نیست

بزرگ ترین عاشقان دنیا

خواندن نمی دانستند…
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
من در این مسلخ عشق

گرچه قربانی بی مهری یک بت شده ام

تو اگر بت شدی و من به پرستیدن تو خوو کردم
...
بت تو ساخته دست خودم بود

که سازنده بت

با همان قدرت سازندگی اش

تاب شکستن دارد
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494

پیوندمان

از آغاز ،
قـانــون ِ زمانه نبود
مـــا
مشروعیت ِ رابطه را
از تـبـصــره ی عشق
وام گــرفـتـیـم

upload_2014-11-15_15-43-37.jpeg
 

one king love

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2014
نوشته‌ها
198
لایک‌ها
321

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بعد از اولین نگاهت ...

من در شهر چشمانت گم شدم ...

کوچه های شهر بوی آسمان می داد ...

روی بام خانه ها لانه کرده بود ،،، فریاد ....

بعد از اولین نگاهت ...

خاطره هایم جان تازه ای گرفتند ...
و من با لحظه هایم همدم ناقوس شب شدیم ...

بعد از اولین نگاهت ...

دیوانگان مرا به سخره گرفتند ...

و هیچکس نمیدانست عطر نگاه تو آوارگی دارد ...

میدانم دستان کوچکم

نمی توانند آغوش گرمی برای دلتنگیهات باشند ...

اما بدان در جنگ با گريه ها ....

طلایه دار **** تو منم ...

بدون نگاهت عشق را نمیفهمم ...

و نفس کشیدن اجباریست ...

بعد از اولین نگاهت ...

احساسم بال در آورد ....

و به سوی شهر چشمانت پر کشید ...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
از كوچه زيباي تو امروز گذشتم

ديدم كه همان عاشق و معشوقه پرستم

يك لحظه به ياد تو از آن كوچه گذشتم

ديدم كه زسر تا به قدم شوق و اميدم

هر چند گل از خرمن عشق تو نچيدم

آن شور جواني نرود از ياد

اي راحت و آرام دل من خانه ات آباد

با ياد رخت اين دل افسرده شود شاد

هرگز نشود مهر تو اي شوخ فراموش

كي آتش عشق تو شود يكسره خاموش

هرجا كه نشستم سخن از عشق تو گفتم

با اشك جگر سوز دل سخت توسفتم

خاك ره اين كوچه به خار مژه رفتم

دل مي تپد از شوق كه امروز كجايي?

شايد كه دگر باره از اين كوچه بيايي
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نخوابيده دريا و من هم
زمان را نگه دار
در اينجا كه دريا و شعر و تو هستي
در اين خواب و بيدار
در اين جا كه روياي ديرين مجسم
در اين بزم سبزي كه از جمع ياران فراهم
مبادا زمان سر بيايد
زمان را نگه دار
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چقدر خوب و روشن است نماي چشم هاي تو

نميرسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو

به ماه خيره مي شوم فقط و گريه مي کنم

دلم که تنگ مي شود براي چشم هاي تو

و هي مرور مي کنم نگاه اول تو را

اگر نمي رسد به من صداي چشم هاي تو

تو تاکه پلک مي زني به سجده ميرود دلم

به پيشگاه اعظم خداي چشم هاي تو

شبي خراب مي شود حصارهاي فاصله

و آب مي شود دلم به پاي چشم هاي تو
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جمله جهانم کرد
گر سبک دل شدم عجیب نبود
که می عشق سرگردانم کرد
این پایینی فرق می کنه
چون هویدا ...
چون هویدا شد آفتاب رخت
راست چون سایه ای نهانم کرد
چون نشان جویم از تو در ره تو؟
که غم عشق بی نشانم کرد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خواستم كه شيدايت كنم مفتون چشمانت شدم
در عشق رسوايت كنم پاي بند پيمانت شدم
خواستم سخن از دل بگم
ديدم دل ميبري ، دين ميبري ، مومن به ايمانت شدم
گفتم مرحم نهم بر زخم خويش سازش كنم با اخم خويش
بيهوده بود تجويز من محتاج به درمانت شدم
خواستم پنهان كنم اين راز را اين سوز و اين گداز را
غافل كه من انگشت نماي شهر و سامانت شدم
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
دلم شکست
عیبی ندارد شکستنی است دیگر میشکند!
اصلا فدای سرت قضابلا بود از سرت دور شد...
اشکم بی امان میریزد
مهم نیست!
اب روشنی است!
خانه ات تا ابد روشن عشق من
دلم شکست... مگر نمیگویند شکستنی دفع بلاست...پس چرا باور نمیکند دلم....؟
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
کسی که عطـــــر /تــــو/ را زده بود
در خیابان از کنارم گذشت...

و این یعنـــــی:
"قتــــل غیر عمـــــد "...
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
یاد تو تا همیشه ی من قد کشیده است
دستی میــان بودن ما سد کشیده است

بعد از قسم به آنچه قلم می نویسد "او"
تصویر های درهم بـی حد کشیده است

امــا شــبی نشسته و با روح خــود تـــو را
در جلد یک فرشته ی سرمد کشیده است

وآنگه به احتــرام تو با آب و خـاک و سنگ
منظومه ای که دور تو گردد کشیده است

آیا طلـــوع می کنی از سمت زنـدگی؟
آیا تو را به فعل می آید کشیده است؟

آری، تــو آمــدی و زمین شـهر فـتنه شد
من مانده ام کجای تو را بد کشیده است!

عاشق کشی به شیوه شیرین و تلخ تو
پـــای تو را چقــدر مـــردد کشیده است

آخــر به نـام و ننــگ جـــدایی بـــرای تــو
دستی مهار وسوسه ی رد کشیده است

attachment.php
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره‌ی کبود، اگر عشق نبود

از آینه‌ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

در سینه‌ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,776
لایک‌ها
3,494
سوختن با تو به پروانه شدن مي ارزد

عشق اين بار به ديوانه شدن مي ارزد

گرچه خاکسترم و همسفر باد ولي

جستجوي تو به بي خانه شدن مي ارزد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
انکار نمی کنم
شعرهایی که نوشتم
بر بالهای پروانه ای که روزی نشست
بر گلهای پیراهنم
این بار
بماند یادت
دم رفتن که دست میکشی به موهایت
تصویرت را در آینه جا بگذاری
که باور کنم دنیا
جهنم زیبایی است
حالا...
که دستهای تو سنگین ترین گوشواره های جهان را
به گوشهای من آویخته اند، بگذار
لب بزنند تمام مردم شهر
ملامت مان را
امروز...
چشم آینه در انتظار توست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کوچه را باد با خود برد


به انتهای بن‏بستِ


حس اندوهناکی من.


"تو" که همیشه می‏گردی


در لابلای ورق‏های حواسم،


اگر رسیدی به جایی که دیدی


دیگر راهی نیست


از کوچه بپرس که:


"چقدر دلم برای تو تنگ است."
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حال که رسوا شده ام می روی

واله و شیدا شده ام می روی

حال که غیراز توندارم کسی

زین همه تنهاشده ام می روی

حال که چون پیکرسوزان شمع

شعله سراپاشده ام می روی

حال که همراه خراباتیان

همدم صبحها شده ام می روی

حال که در واده عشق وجنون

واقع عذرا شده ام می روی

حال که در بهر تماشای تو

غرق تمنا شده ام میروی
 

saman320

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,240
لایک‌ها
447
سن
29
محل سکونت
مغز میرضم
بسیار زیبا
 
بالا