برگزیده های پرشین تولز

زیباترین اشعار عاشقانه

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
همه ی عمرم را
جمع می کنم
و برای دیدن تو
آماده می شوم
عجله کن
فرصت فکر کردن نیست
با همین یک نگاه
باید عاشق شویم
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
پدرم می گوید از سولماز بگذر…

که رنج می آورد

مادرم گریه می کند از سولماز بگذر…

که مرگ می آورد…

خواهر هایم به من نگاه می کنند

با خشم…که ذلیل دختری شده ام…

آه سولماز…این ها چه می دانند که…

عاشق سولماز بودن چه درد شیرینی ست…

به کوه می گویم سولماز را می خواهم

جواب می دهد من هم…

به دریا می گویم سولماز را می خواهم

جواب می دهد من هم…

در خواب می گویم سولماز را می خواهم

جواب می شنوم من هم…

اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم…

زبانم لال…چه جواب خواهد داد؟…
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
داستانم ، ماجرای سیب و حوا بود و

تو

نه آدم ؛

که بهشت بودی

راندند مرا از تو

تو را از من ...

صورتم را با سرخیِ سیب هایم سیلی زدند

و محکوم ام کردند به انتظار ،

تا قیامت ... قیامتِ ابروانِ تو

و من می گریم

و سیب های گناهِ بزرگم را

یکی یکی گاز می زنم ....
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
شاید روزی بیاید
که حالِ من هم خوب شود ...
هوا خوب شود
باران خوب شود ،
عشق خوب شود ،
و تو ... خوبِ من شوی
و من ... ؛
خوب شوم ...
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
گنجشک ها
با تو دوست اند!
گربه ها
از صدای پایَت فرار نمی کنند!
سوسک ها
- اگر تو بخواهی -
کنار ِ دمپایی ها دراز می کشند!

جانور ِ درون ام
آرام گرفته است!

تو
با کدام زبان حرف می زنی؟!
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
شکننده و به دنبال تکیه گاه،
از تو یک بت ساختم
غافل از آنکه تو خود از من شکننده تر بودی،
با هم شکستیم، از ضرب تبر یکدیگر…
و این پایان نبود
آغاز بود…!
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
مثل لحظه ای اماازهمیشه سرشاری
بی تو زندگی یعنی خاطرات تکراری

بی تو خواب خوش دیدن مثل وحشت کابوس
بعدتوغزل گفتنن خستگی خودازاری

آمدم که عمرم راباتوسرکنم اما
رفته ای که ماند رابی بهانه بگذاری

ازدلت چطورآمدبعدازانکه میرفتی
سرنوشت چشمم رادست گریه بسپاری

گرچه رفته ای اماباخیال سرسبزت
درکویراحساسم عطرپونه میکاری

درجواب من اینک«نه» که حرف خوبی نیست
شرمت ازکه می آید خوب من بگو « اری »
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
گلی ازباغچه چشم توچیدن هرروز
خنده راروی لب نازتو دیدن هرروز

پرپربال زدنهای دوتا پروانه
ازنفسهای مدام تو شنیدن هرروز

دست تنهای مرابازبگیری دردست
وزسر اینهمه دیوار پریدن هرروز

زیرباران خدا بازمن وتوتنها
تاهمان دورترین نقطه دویدن هرروز

جان شیرینی ومن آه سراپا آغوش
دربرت با همه احساس کشیدن هرروز

ای همه فال من ازدفترحافظ هرشب
غزلم غیر تو شعری نگزیدن هرروز

من چه بی تاب تورا مثل نفس میخواهم
وتو مشتاق ترازمن به رسیدن هرروز

میرسد روزبزرگی که دلم با نبضت
خوکندسخت به مشتاق تپید هرروز

چاره اش نیست به جزاینکه پس ازاین خورشید
باید ازمشرق چشم تو دمیدن هرروز
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
همسايه ام شد خواستم بال و پرم باشد
آن چشمها ايمان چشم کافرم باشد
عاشق شدم اين چندمين بارم نبود اما
می خواستم اين بار بار آخرم باشد
می خواست از او بگذرم اما به او گفتم
يک روز اگر شد از نگاهش بگذرم... باشد
می خواست از من پس بگيرد نامه هايش را
اصرار کردم لااقل انگشترم باشد!!!
می گفت شعری هم نگو ديگر نمی خواهم
حرفی حديثی بعد از اين پشت سرم باشد
يک روز آمد چشمهايم را به من پس داد
تا آتشی روی تن خاکسترم باشد
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
گاه گاهی که دلم می گیرد
به تو می اندیشم
خوب در یادم هست چه شبی بود آن شب!
تو همان نوگل دیرینه و من
برگ زردی که فتاده است به خاک
و من اندر عجب این دیدار
که تو بعد از سال ها
هم چنان زیبایی!
کاش می دانستی
که چه کردی با من
در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم
چشم بر گرداندی
و مرا سوزاندی
من سراپا همه چشم
تو دریغ از یک نگاه
دل که سرشار ز عشق ،
چشم من غرق حضور،
دست هایم بی تاب، در خیالم همه تو!
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
نه تو می مانی و نه اندوه


و نه هیچیک از مردم این آبادی…


به حباب نگران لب یک رود قسم،


و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،


غصه هم می گذرد،


آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…


لحظه ها عریانند.


به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز…


سهراب سپهری
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
دست عشق از دامن دل دور باد!


می‌توان آیا به دل دستور داد؟


می‌توان آیا به دریا حکم کرد


که دلت را یادی از ساحل مباد؟


موج را آیا توان فرمود: ایست!


باد را فرمود: باید ایستاد؟


آنکه دستور زبان عشق را


بی‌گزاره در نهاد ما نهاد


خوب می‌دانست تیغ تیز را


در کف مستی نمی‌بایست داد


قیصر امین پور


 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی


عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی


من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم


تو از دل من هیچ خبردار نباشی
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
عشق گاهى از درد دورى بهتراست ،

عاشقم کردى ولى گفتى صبورى بهتراست،

در قرآن خوانده ام ،یعقوب یادم داده است ،

دلبرت وقتى کنارت نیست کورى بهتر است
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟


یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!


عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت


پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟


پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!


از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!


گلپونه
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
عشق من پاک است باور کن بیا
دیو غم را کورکن کر کن بیا
مُردم از این التهاب عاشقی
درد دوری را تو آخر کن بیا
ا اجازه من شفاهی عاجزم
درس عشقم را تو ازبر کن بیا
تا بلوغ عشقمان راه کمی است
نغمه ی عشاق را سر کن بیا
تا ابد من عاشق زار توام
حرف هایم را تو باور کن بیا

شاعر پدرام مجيدی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ه تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جای مهتاب به تاريکی شبها تو بتاب
من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پای تو درافتادم باز
ريسمانی کن از اين موی بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقی است
اخرين جرعه اين جام تهی را تو بنوش


فريدون مشيری
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در زيــر ســــــــايه روشــن مهتـــــاب نيلرنگ

در چـــــارســـوق گنبــــد دوار هفت رنــــــگ



در ســـــايه ســـار دنج درختـــــــان پرغــــرور

در زيــر روشــنايی خورشيـد و عشـــق و نور



هر جا که مـی روم همه جا گفتــگوی توست

دل سرخوش از خيال تو و عطر و بوی توست



هر لحــــظه ای به ياد تـــو و مهــــر تــو قرين

جـــان با تو آشنــــــا و دلــــت با دلــم عجـين



تــــــو ذوق کــــــودکانـه پـــــــــرواز در منــی

تـــــو شـــــــوق عاشقــــــــانه آواز در منــی



بــس روزهــــا حـــــکايت دل با تـــــو گفته ام

بسيـــــــار شب که از غــم عشقت نخفته ام



با تـــــو طراوت و غــزل و ياس و شبنم است

بــــی تــــــو هوای کوچه ما غرق ماتم است



در لحــــــــظه های بی کسی و درد، مأمنی

يـــــــادآور قشنــــــــــگترين لحظــــه منی...
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
تمام دلخوشی پنجره به دیدن توست
صدای چلچله لبریز از شنیدن توست
هوای شهر پر از حس و حال جاری توست
خیال بال قناری پُر از پریدن توست
چقدر مریم روحت لطیف و رویایی است
مسیح زندگیش با نفس کشیدن توست
و باز آینه عاشق شده است پیش نگاهت
همیشه ی عشق حضورش به یُمن دیدن توست
ببار مثل همیشه شکوه ممتد عشق
تلاش چشم من امشب در آفریدن توست
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
به لبخندی مرا از غم رها کن
مرا از بی کسی هایم جدا کن
اگر مردن سزای عاشقان است
برای مردنم هر شب دعا کن
 
بالا