برگزیده های پرشین تولز

زیباترین شعر از رباعیات حکیم عمر خیام

moryabdi

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2006
نوشته‌ها
301
لایک‌ها
4
متشکرم دوست عزیز!
از زحمتت ممنون
موفق باشی
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
من دلیلی که Vahid.k برای نا مسلمان بودن خیام دارن را متوجه نشدم اگر در این باره توضیح بدن متشکر میشوم!
بر این حقیقت هم نمیشود سرپوش گذاشت که بسیاری بعد از خیام که به گونه ای دگر اندیش بودند یا چیزهای دیگر!
اشعاری رو سرودن و منتسب به خیام کردند!
شاید به خاطر حفظ جان!
به هر حال خیام یا افکاری متفاوت و یا بیانی متفاوت داشته
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
جواب دوستان رو هم با رباعی از خیام میدهم که به نظر من از زیباترین اشعار اوست!
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من!
وین حل معما نه تو خوانی و نه من
از پس پرده گفتگویه من و تو
فدا چو پرده بیفتد نه تو مانی و نه من!
 

moryabdi

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2006
نوشته‌ها
301
لایک‌ها
4
شعرهای پروین اعتصامی یه بیتش شرف داره به تمام رباعیاتی که این دوستان از خیام مینویسن...
 

Hades66

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 ژانویه 2007
نوشته‌ها
40
لایک‌ها
6
محل سکونت
Inferno
منم از شعرهای با معنای اون جذبش شدم ...
میدونی مشکل چیه من فکر میکردم شعر های ضد دین رو توی شعر های خیام اضافه کردن ولی با اون مقدمه ای که خوندم (اگه درست باشه) فهمیدم که شعرهای دینی رو به رباعیات خیام اضافه کردن! ولی هنوزم باورم نمیشه یه چنین فرد دانشمندی چنین طرز تفکر پوچی داشته باشه... اگه درباره خیام اصلی اشتباه فکر میکنم خدا منو ببخشهخودشم از من راضی باشه ما اومدیم دنبال حقیقت... ما که کلا بیخیالش شدیم
شعرهای پروین اعتصامی یه بیتش شرف داره به تمام رباعیاتی که این دوستان از خیام مینویسن...
ولی از نوشته صادق هدایت توی مقدمه این معلوم میشه که هدایت به هیچ وجه به عالم غیب عقیده و باوری نداره ... یعنی کاملا ماتریالیست لائیک هست...
خدایا توبه...!

شما که انقدر از عارف و خداشناس بودن خیام صحبت میکنید و همه از نظر شما لائیک هستن میتونی چند نمونه سند و مدرک معتبر از نویسنده سرشناسی نشون بدی که شعرهای ذکر شده رو جعلی بدونه؟؟ یا تفکرات ضد مذهبی خیام رو رد کرده باشه؟؟ در ضمن شعرهایی که از نظر شما جعلی نیستن رو هم حتما اینجا بنویس تا ببینیم خیام عارف چه شعرهایی برای دل شما گفته؟؟

در ضمن شما چه گیری دادید که همه باید به عالم غیب عقیده داشته باشن.؟؟؟؟

شعرهای غیر جعلی خیام یادت نره حتما بنویس!!
 

Hades66

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 ژانویه 2007
نوشته‌ها
40
لایک‌ها
6
محل سکونت
Inferno
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به جهنم و که امد ز بهشت


گویند کسان بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است


زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نی ای غافل نادان که ترا
درخاک نهند و باز بیرون آرند

حتما اینا هم جعلیه ؟؟؟:lol:
 

moryabdi

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2006
نوشته‌ها
301
لایک‌ها
4
شعرهای خیام رو میشه از دو جهت نگاه کرد اگر صفحه قبل رو خونده باشید من مثالش رو زدم براتون...
اصلا من حال حوصله بحث راجع به هدایت رو ندارم ... بحث بی فایده ای هست که قبلاتوی یک تاپیک دیگه حرف زدیم ...
کلا شما به راه خودت برو ما هم به راه خودمون...
اسم خیام رو هم هر چی میخوی بگذار... خیام که اولیش نیست افرادی مثل هدایت حتی درباره حافظ همین عقیده رو دارن... دیگه ببین عمق فاجعه رو...همون جوری Live for What توی PM به من گفت
بحث توی این تاپیک بخاطر فضای داخلیش نتیجه ای نداره...
موفق باشید بچه ها ما رفتیم...
 

moryabdi

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2006
نوشته‌ها
301
لایک‌ها
4
من فقط اینها رو میتونم قبول کنم



منبع: سایت سرنوشت

عمر خیام شاعر و فیلسوف جهانی


محمد میرویس غیاثی
ترجمه از سایت الجزیره
16/05/2006

غیاث الدین ابوالفتوح حکیم عمرخیام نیشاپوری متولد 439ـ527 هجری شمسی ( 1047ـ 1123 میلادی یکتن از شعراء و فلاسفهء بزرگ است که در ادبیات جهانی اثری بسزایی گذاشته است و از شهرت زیادی برخوردار است. با اینکه خیام در علوم ریاضی، فلک و نجوم شهرتی زیادی دارد، ولی شهرت او بیشتر مرهون رباعیات اوست که بزبان پارسی سروده شده و بزبان دیگر اقوام وملل ترجمه شده است. مفاهیم اشعار او بدین میماند که گویا او به همهء زبانهای جهان صحبت میکند. این ویژگی بعد از هزار سال از درگذشت او بحال خود باقیست. درین بحث نگرشی است برحقیقت آثار این شاعر و فیلسوف بزرگ و اینکه اشعاریکه به این فیلسوف نسبت داده شده است چقدر حقیقت دارد و عقائد این مرد چگونه است؟
سوانح او:
ابوالفتوح عمر فرزند ابراهیم مشهور به خیام در سال 1047 میلادی در نیشاپور مرکز خراسان متولد گردیده و جهانیان توانایی اعجاب برانگیز اشعار او را هفتصد سال بعد از وفات او درک کردند.
او را خیام مینامند، چون او قبل ازینکه زندگی اش متغیر شود به ساختن خیمه مشغول بود. وقتیکه دوست صمیمی او **** الملک وزیر پادشاهی سلجوقی الب ارسلان و بعداً نواسهء او ملکشاه مقرر شد، مستمری سالانهء خوبی برای خیام مقرر فرمود، او توانست زندگی راحتی داشته باشد و به تفکیر و تحقیق در اسرارهستی و زندگی و سرودن اشعار بپردازد . بیشترین زندگی خود را در نیشاپور و سمرقند گذرانیده است، به مراکز علمی آنزمان مثل بخارا، بلخ و اصفهان سفرهای زیادی انجام داد، تا اینکه در بغداد زندگی اختیار کرد.
خیام تألیفات زیادی دارد که میتوان از جمله از کتابهای ذیل نامبرد:
1ـ جبرو مقابله بزبان عربی، این کتاب را دانشمند فرانسوی (فرانزوبکه) بزبان فرانسوی ترجمه و در سال 1851م نشر کرده است. همچنان داود قیصر این کتاب را در سال 1931م به انگلیسی ترجمه کرده است.
2ـ از جمله کتابهای او ـ شرح اشکالات کتاب اقلیدس است.
3ـ کتاب دبگر او : روش شناخت ترکیبی طلا و نقره است.
4ـ خیام حل معادلات را از درجهء دوم کشف و طریقهء حساب مثلثات، و معادلات الجبر را از درجهء سوم را اختراع کرد .
5ـ در علم فلک از مکتشفان عصرخود بحساب می آید و تقویم او که شمارش سال به اساس گردش آفتاب است( همین تقویم هجری شمسی امروزی در افغانستان، ایران و تاجکستان) دقیقتر از تقویم گیروگوری شناخته شده است.
افکار خیام در رباعیات او:
خیام در رباعیات خود نسبت به زندگی، مرگ، زمان و ماده نظریهء خاصی دارد. او این هستی را چیزی حادث( یعنی پدید آمده که در اول نبوده) میداند، او بدین نظر است که هر پدیدهء حادث در حال تغیر است و باید در نهایت نابود شود. دنیای آخرت و معاد را از پدیده های غیبی و مجرد میشمرد که انسان با عقل خود از درک اینها عاجز است( یعنی اینهای پدیده های هستند که ماوراء طبیعت اند) . تحقیق نشان داده است که این شاعر به زندگی بعد از مرگ و روز آخرت معتقد بوده، برخلاف نظریهء بعضی ها که او را انسان غیر معتقد میپندارند، و میگویند؛ او انسان مادی بوده و لذات دنیوی را پدیده های گذرا میدانسته است که برای شادمانی اند و تنها برای تغیر پذیری بشر اند که انسانرا خوشبخت، بد بخت، مسرور و غمگین جلوه دهند و برای اینکه باید انسان احساس گناه و توبه کند.
خیام در رباعیات و اشعار خود ماهیت زندگی دوباره و روز آخرت را از ضروریات و واقعیات میداند، با وجودیکه بعضی ها صرف به زندگی دوبارهء روح معتقد اند، خیام زندگی دوبارهء روح و جسم را تأیید میکند. او کاملاً ایمان داشته است که الله (ج) یگانه ذاتیست که از اول بوده و برای همیشه خواهد بود، انسان موجودی ضعیفی است که تنها میتواند چیزی را از خدا(ج) بخواهد و از او طلب آمرزش کند. او با این تفکرخود از شناخت پیچیدهء مادی موجودات و هستی فراتر میرود و دلائلی را برای ادراک حکمت پرودگار و خواست او تعالی ارائه میدارد.
در شخصیت خیام کتابهای زیادی به عربی نگاشته شده است، ولی سه کتاب مهم از سه شاعر عرب در رابطه با او نگاشته شده است که هر کدام او را به تصور شخصی خود معرفی کرده اند. همهء این تألیفات در اوایل قرن بیستم نگاشته شده اند و یک نگرشی تاریخی از شخصیت خیام و تفکری را که رباعیات او در برمیگیرند ارائه کرده اند.
اولین اين تألیفات؛ از شاعر مصری مسیحی ودیع بستانی است که طبع اول آن در سال 1912م در قاهره بچاپ رسیده است.
این شاعر چهره خیام را در برخوردهای عقیدوی و فکری به تصویر میکشد و رباعیات او را که در ظاهر شکل انکار وکفر را دارد به شکل ظاهری آن حمل میکند و از آن این مفهوم را میگیرد که گویا او آدم مشکوک و حتی کافر بدین خود بوده است.
معرفی دوم از شخصیت خیام در کتاب شاعر دیگری مصری احمد رامی در سال 1924م آمده است. او خیام را پیرو عقیدهء جبری معرفی میکند و با وجودیکه در بارهء خیام و اعتقاد او به مرگ با استدلال به رباعیاتش شک داردـ این ادعای صوفی های هم عصرش بوده که با او سخت دشمنی داشته اند ـ او را شخص موحد معرفی کرده است. شخصی که فریضهء حج را اداء میکرده، نماز میخوانده است. بعداً همین صوفی ها اشعار او را در اوراد خود گنجانیده اند.
شخصی سومی که خیام را معرفی کرده است: شاعر بحرینی ابراهیم عریض است. او در کتاب خود تأکید میکند که؛ خیام شخص صریح، جدی و بسیار تند بوده که تا حد افراط، ولی اکثر رباعیات که مبتذل است از او نیست و به اشعار او مشهور شده است.
از خلوت به بیرون:
خیام از دائرهء فلسفه و خلوت نشینی به بیرون گرایی و شعر روی آورد، او توانست با اشعار خود رنجهای بشریت را بدون تکلف بیان بدارد، رباعیات او بحیث نمایشی از دردهای بشریت میماند و آنرا در شعر فارسی به یک مدرسه تبدیل مکیند. محققین بدین باور اند که رباعیات فارسی خیام ( بعد ازینکه فلسفه را کنار گذاشت و از سوالهای پیچیدهء آن در اسرار هستی برید )مدرسه ایست که از خیام یک متفکر تاریخی ساخته است نه یک انسان عادی.
دکتور غلام زاده میگوید: خیام در میان فلاسفه با رباعیات خود شخص بی نظیر است و این توفیق را داشته است که از مرحله علم نفاق فراتر برود.
من غافل نیستم که
زیبایی دنیا را ببینم
و به آن نه اندیشم.
چهرهء عربی خیام:
بدون شک چهرهء عربی خیام بسیار درخشان است، تسلط او بردوزبان، کتابهای او بعربی و مناظره های او با هم عصران عربی خود، نشان میدهد که او توانسته است یک فرهنگ عربی را در پهلوی فارسی داشته باشد. او به عربی آموخت، نگاشت و مناظره کرد، از بسیاری سئوالهای فلسفی زمان خود بعربی جواب گفت. گذشته ازینها، خطبهء ابن سینا در بارهء توحید را از عربی به فارسی ترجمه کرد. در عربی با آنکه کم است شعر سرود.
خیام در اشعار خود از عربی تأثیر پذیرفته و از روایات و اخبار، علم و اخلاق حميده، دینداری و شکایات او از گرفتاری های زمانش نشان میدهد که او یک انسان دیندار و واقع بین بوده که او را فراتر از خیامی معرفی میکند که در چند رباعی او خلاصه و معرفی گردد.
تأثیر خیام در ادبیات جهانی:
زبان فارسی در بسیاری از عصور اسلامی شکل جهانی داشته است که دارای ریشه های عمیق تاریخی است، این زبان پلی میان ادبیات بشر بوده است. رباعیات فارسی خیام الهام بخش بسیاری از شعراء و ادباء در جهان بويژه کشورهای عربی بوده، خصوصاً بعد ازینکه این اشعار به عربی پانزده بار ترجمه شده و نسلهای ادبی از آن بهره برده ا ند، بخصوص دو شاعر بزرک مهاجر ( ایلیا ابو ماضی) و ( نسیب عریضه اللذان) از آن الهامات در بارهء مقوله های شک، حیرت، دلهره و دوستی گرفته اند.
چنانچه شاعر انگلیسی ( ویتزگرالد) از شعر خیام تأثیر پذیرفته و آنرا ترجمه کرده است تا امریکای ها، اروپایی ها و هندوها را از نبوغ خیام آگاه سازد، با اینکه چهره ای از خیام ارائه کرده است چهره ای درستی نیست.
گذشته ازینها شاعر مشهور بنگالی ( قاضی نذرالاسلام) کسی بوده که از افکار خیام بیشترین تأثیر را داشته و بیشترین نبشته ها در رابطه با خیام بزبان بنگالی است و توسط همین شخص نگاشته شده است.
سروده های این شاعر در قرن بیستم در کشور تاجکستان شکل مدون به چاپ رسیده به اکثر زبانهای کشورهای آسیای میانه ترجمه شده است.
 

moryabdi

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2006
نوشته‌ها
301
لایک‌ها
4
اینها هم جالبه
منبع : سایت باشگاه



خيام؛ كافر عارف

نويسنده: هادي خوش سيما
منبع: باشگاه انديشه 23/3/1384


اشاره:
مقاله حاضر توسط آقاي هادي خوش سيما براي سايت باشگاه ارسال شده است/ با تشكر از ايشان

در اين مقاله كه مدخلي است بر نوشته هاي بعد، سعي بر اين است كه عقايد و نظرات شاعران، نويسندگان، محققان، متشرعين و حتي سياستمداران را در مورد اين شاعر كافر عارف ! در گستره تاريخ به طور مجمل بيان كنيم.
حكيم عمر بن خيام نيشابوري از جمله شاعران و فيلسوفان مشهوري است كه متاسفانه همانند ديگر بزرگان ادبيات چون؛ صادق هدايت و… در كشور خود مورد بي اعتنايي و بي حرمتي! قرار گرفت اما در فراي مرزها توجه زيادي را به خود بخصوص در زمينه شعر و شاعري معطوف كرد.
كمتر كسي است كه از انديشه هاي خيامي كه تاثير بسزايي بر ادبيات مابعد خود ( حافظ، مولانا، و…) بجاي گذاشت، به صحيح و دقيق اطلاعي داشته باشد. در زير به صورت مختصر اين عقايد و نظرات را كه بسيار متضاد است بيان مي كنيم و در قسمت هاي بعد اگر مجالي باشد به بررسي افكار و همچنين مقايسه عقايد خيام با ديگر شاعران و نويسندگان ( ابوالعلا معري، بودا، حافظ، غزالي ومي پردازيم.

فيتز جرالد
نخستين كسي كه به خيام اعتبار بخشيد و رباعيات او را از لحاظ محتوا، ترجمه و تقسيم بندي كرد، فيتزجرالد بود. خيام از نظر فيتر جرالد: خورشيد طلوع مي كند و ميكده باز مي شود. خيام متفكر است و در بحر فكر فرو مي رود و شراب مي نوشد. از فنا پذيري زندگاني و عجز عقل از حل معماي هستي متاثر است، خشمناك مي شود، عاصي مي شود و به بيان انديشه و احساسات مي پردازد. بعد مستي او فرو مي نشيند و چون شب فرا مي رسد و ماه طلوع مي كند، خيام در درياي اندوه و غصه غوطه ور مي شود.

كريستين سن
محقق دانماركي كه رباعيات خيام را از حيث مضمون دسته بندي كرده است؛ از قبيل: انسانيت پشيماني و عصيان و
كريستين سن در مورد خيام گفته است: « چگونه ممكن است فردي كه مالك مشاعر خويش است اين همه تصورات متناقص داشته باشد».
در پيرو سخنان كريستين سن بايد گفت كه رباعيات خيام از لحاظ كيفيت و كميت بسيار متنوع است. صادق هدايت در توجيه اين تنوع اين گونه اظهارنظر كرده است: « هر كسي كه شرابي نوشيده و مست شده و ترانه اي را سروده، از ترس تكفير، آن رباعي را به خيام نسبت داده است.»

خاقاني
خاقاني در مورد خيام اينگونه سخنسرايي كرده:
«هزار سال آسمان و اختران بايد بگردند تا از آسياب دنيا يك دانه سالم بسان عمر خيام بيرون دهد».

آناتول فرانس
آناتول فرانس، سلطان نثر فرانسه با اشاره به اشعار عصياني خيام مي گويد: رگه هايي از نهليستي در رباعيات خيام وجود دارد.

پير پاسكال
پير پاسكال نيز همچون آناتول فرانس بر اين عقيده است كه خيام يك شاعر نهليستي است. وي با اشاره به اين رباعي خيام:
چون حاصل آدمي در اين دير دو در جز خون دل و دادن جان نيست دگر
خرم دل آنكس كه نيامد به وجود آسوده كسي كه خود نزاد از مادر
مي گويد كه ريشه تمام نيست انگاري ها از رباعيات خيام سرچشمه مي گيرد.

نيكلا
نيكلا مترجم فرانسوي رباعيات خيام معتقد است: خيام يك صوفي است كه عشق الهي را به لباس شراب و ساقي نشان داده است.

شمس تبريزي
شمس تبريزي: خيام سرگردان است؛ مؤمن نبايد سرگردان باشد.

قاضي جمال الدين
قاضي جمال الدين نيز همچون متشرعين اشعار فلسفي خيام را به مثابه ماران خوش خط و خالي براي مذهب مي داند كه نبايد جوانان به دنبال آن بروند.

پروفسور كاول
پروفسور كاول خيام را از لحاظ قريحه و نبوغ يكي مي داند و اعتقاد دارد هر دو مرداني با خرد و دل آگاهند.

محمد تقي جعفري
محمد تقي جعفري خيام را فيلسوف و مردي مذهبي مي نامد.

پروفسور كامپوري
پروفسور كامپوري گفته كه خيام به زبان يوناني احاطه داشته است. وي در مورد او مي گويد كه خيام به ارسطو، افلاطون، آپولونيوس عشق مي ورزيد، و پيرو فلسفه مشايي بوده است.

ويكتور برار
ويكتور برار خيام را ولتر اسلام مي نامد. «ولتر عارفي همچون حافظ بوده كه عليه كليساي كاتوليك شوريد».

آلفرد تني سون
آلفرد تني سون خيام را عارف كبير خوانده است.
حتا كساني نيز قائل به وجود 2 خيام بوده اند. آن ها خيام شاعر را از خيام فيلسوف جدا دانسته و حتي وجود خيام شاعر را نيز انكار كرده اند و اشعار وي را به چند نفر نسبت مي دهند.


نکته : خيام نيشابوري عرفان شعر ايران"
 

moryabdi

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2006
نوشته‌ها
301
لایک‌ها
4
و همچنین این یکی

منبع: http://www.rawzana.com/kayam-maten.htm



خيام: كافر يا حكيم

مروري بر انديشه‌هاي فلسفي حكيم عمر خيام
نويسنده: مهناز كهنداني
منبع: باشگاه انديشه 20/12/84
مروري كوتاه بر زندگي خيام
چون جود ازل بود مرا انشا كرد
بر من ز نخست درس عشق املا كرد
آن‌گاه قراضه ريزه قلب مرا
مفتاح در خزاين معنا كرد
حكيم عمر خيام در نيشابور زاده شد. زمان تولد و وفات او به درستي مشخص نيست،‌ ولي به بعضي احتمالات در روز پنجشنبه 12 محرم 439 متولد شده و در سال‌هاي مابين 508 – 530 و به بعضي احتمالات در سال 515 وفات يافته است.(1) به طور كلي مي‌توان گفت كه از نيمه‌ي اول قرن پنجم تا دهه‌هاي نخستين قرن ششم در اين دنيا زيسته است. نامش عمر، كنيه‌اش ابوالفتح، لقبش غياث‌الدين و نام پدرش ابراهيم بود. دليل شهرت او به خيام يا خيامي به درستي معلوم نيست، اما ظاهراً اين عنوان را از پدرش داشته است؛ چون شغل وي خيمه‌دوزي بوده است. قبر خيام در ايوان امامزاده محروق،‌ تقريباً به مسافت نيم‌فرسخي شهر نيشابور فعلي واقع شده است.
او در همه‌ي فنون و معلومات زمان خود از جمله حكمت، فلسفه، رياضي، طب و نجوم تبحر داشته است. حكايت كرده‌اند كه خيام در نيشابور با حسن طوسي و حسن صباح همدرس بوده است. آن سه جوان به اميد اينكه يكي از ايشان به مرتبه‌ي عالي خواهد رسيد، با يكديگر پيوند مي‌بندند كه اگر هريك از آنها به مقامي بالا رسيد، دو دوست خود را نيز از نظر دور نكند.
از قضا حسن طوسي به وزارت جلال‌الدين ملكشاه سلجوقي مي‌رسد و خواجه ****‌الملك طوسي مشهور مي‌شود. او به عهد خود وفا مي‌كند و حسن صباح را به خدمت سلطان مي‌برد؛ اما خيام كه اهل علم بود و تمايلي به خدمت سلطان نداشت، از خواجه ****‌الملك تقاضا مي‌كند كه معاش مختصري براي او مقرر دارد و به همان اندازه هم اكتفا مي‌كند و به غير از فراگيري دانش، به كار ديگري نمي‌پردازد.
با چيرگي اعراب بر ايرانيان، تقويم هجري قمري در ايران كاربرد پيدا كرد و پس از مدتي به علت ناسازگاري با روند زندگي كشاورزان ايراني، منجمان ايراني دست به اصطلاحاتي در اين زمينه زدند. در سال 467 هجري، يعني در زمان سلطنت جلا‌ل‌الدين ملكشاه سلجوقي و وزارت خواجه ****‌الملك طوسي، تصميم گرفته‌ شد كه تقويمي بر اساس قواعد نجومي ايجاد شود. بنابراين هيأتي از دانشمندان اهل فن هيأت و نجوم براي اين مقصود گرد هم آمدند. خيام يكي از آن دانشمندان و گويا بر همه‌ي آنها مقدم بود.
اين منجمان با محاسبات رياضي، زيج‌هايي (مجموعه جدول‌هايي كه بر اساس مطالعات و مشاهدات ستاره‌شناسي تدوين مي‌شد)، براي شمارش وقت فراهم ساختند. تقويم اصلاح شده، چون به فرمان جلال‌الدين ملكشاه سلجوقي فراهم آمده بود، به تقويم جلالي شهرت يافت.
آنچه مسلم است، اين است كه خيام در نزد دانشمندان و سلاطين، منزلتي عظيم داشته است. در حكمت او را تالي «ابوعلي سينا» مي‌خواندند؛ در رياضيات سرآمد فضلا به شمار مي‌رفت و در احكام نجوم، قول او را مسلم مي‌دانستند؛ هرچند كه خودش اعتقاد راسخي به دستي آن احكام نداشت.
دنياي رياضي مديون تحقيقات و اكتشافات اين دانشمند است. مثلاً اولين‌بار تعريف منطقي اعداد اصم (گنگ) به وسيله‌ي رشته‌هاي بي‌نهايت در مجموعه تحقيقات خيام ديده شده است. قضاياي بسياري كه در سيزده معادله‌ي اقليدس بي‌استدلال مانده بود، به وسيله‌ي فرضيه‌ي خيام ثابت مي‌شود.
مي‌توان گفت خيام اولين كسي است كه هندسه‌ي تحليلي را براي حل معادلات به كار برده است و از اين جهت خيام به هنگام بررسي مسئله‌اي هندسي، به معادله‌ي درجه سوم برخورد كرد و با توسل به مقاطع مخروطي به حل اين معادله درجه‌ي سوم فائق آمد.
خيام رساله‌ي مختصري تحت عنوان رساله‌ في الحتيال لمعرفه الذهب و الفضه في جسم مركب منهما درباره‌ي تعيين عيار طلا و نقره و شمشي كه از اين دو فلز تركيب شده است، تأليف كرده كه نسخه‌ي منحصر به فردي از آن در كتابخانه‌ي گوتا آلمان موجود است. اين رساله در حقيقت توضيح طريقه‌ي ارشميدس و مبتني بر اصل معروف اين دانشمند است كه به اصل هيدروستاتيك نيز شهرت دارد.(2)

خيام: كافر شراب‌خوار يا...؟
خيام شاعري كم‌گو بوده است. خيام اگرچه در درجه‌ي اول از علم و فضل بود، ولي عامه‌ي مردم او را به سبب رباعياتش مي‌شناسند. در مورد خيام نگرش‌هاي مختلفي در بين مردم وجود داشته و دارد. عده‌اي كلمات او را كفرآميز دانسته و يا او را شراب‌خوار پنداشته‌اند و به اشعار او از جهت ترغيب به مي‌خوارگي نگريسته‌اند و حتي عده‌اي او را بي‌اعتقاد به مبدأ و معاد فرض كرده‌اند.
يك جام شراب صد دل و دين ارزد
يك جرعه‌ي مي، مملکت چين ارزد
جز باده‌ي لعل نيست در روي زمين
تلخي كه هزار جان شيرين ارزد.
اصولاً خيام شاعري را پيشه‌ي خود نساخته و اين به جهت آن نيست كه شعر امري حقير است و شاعر شأن و ارزشي ندارد، بلكه از آن جهت بود كه در آن دوره يك شاعر غالب اوقات خود را براي استفاده‌ي مالي، به مداحي بزرگان و سلاطين، مجلس‌آرايي و مزاح‌گويي مي‌پرداخت و در مراسم خوش‌گذراني اهل فسق و فجور شركت مي‌كرد. در آن زمان امثال فردوسي، ناصر خسرو و حكيم سنايي كه شاعراني متين و با مناعت بودند، نادر مي‌نمودند. بنابراين هر كس كه پيشه‌ي شاعري را اختيار مي‌كرد، مردم به او به چشم مداح سلاطين مي‌نگريستند و همين مسأله باعث شد كه حكيم عمر خيام از اينكه شاعر خوانده شود، احتراز كند و قوه‌ي شاعري خود را تنها در سردون رباعي به كار بگيرد. رباعي بهترين قالب شعر براي ثبت لحظات كوتاه شاعرانه است. اين نوع شعر بر وزن لا حول ولا قوه الا بالله، سروده مي‌شود و از مشكل‌ترين اقسام شعر است؛ زيرا با شروطي كه براي آن مقرر شده و تنگ بودن و مجال سخن، گوينده بايد طبعي توانا داشته باشد و معاني را به بهترين صورت ممكن در اين دو بيت بگنجاند.
نخستين كساني كه او را شاعر خوانده‌اند، «شهرزوري» در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم و در كتاب «تاريخ الحكما» و ديگري «شيخ نجم‌الدين رازي» صاحب كتاب «مرصاد العباد» در اوايل قرن هفتم بود.

رباعيات خيام
در مورد اشعار (رباعيات) خيام، تا به حال تحقيقات زياد و دامنه‌داري صورت گرفته است و «شايد بيش از دو هزار كتاب و رساله و مقاله دربار‌ه‌ي خيام نوشته شده باشد. خيام فيلسوف و رياضيدان، موجودي است مشخص و يافتن او به واسطه‌ي رسانه‌هاي علمي و فلسفي وي آسان. ولي خيام شاعر ناشناخته مانده، سيمايي دارد مشوش و مغشوش؛ زيرا وسيله‌ي تشخيص سيماي او رباعي‌هايي است كه معلوم نيست از خيام باشند، بلكه رباعي‌هايي است كه محققاً از او نيست.»(3)
همه‌ي خيام‌شناسان آگاهند كه رباعيات الحاقي بسيار در طي قرون به رباعيات اصيل حكيم نيشابور پيوسته‌اند و بسياري از رباعي‌گويان به دلايلي چند، از جمله بيم از اوضاع سياسي، نداشتن شهامت كافي براي بيان عقايد خويش و يا به منظور برخورداري از شهرت خيام و ترويج سروده‌هاي خويش در سايه‌ي اين شهرت عالمگير، سروده‌هايشان را به او منسوب كرده‌اند. از سوي ديگر گاهي برخي از كاتبان نيز براي تعديل فلسفه‌ي خيامي و آميختن آن با تصوف، رباعي‌هاي صوفيانه‌اي نوشته‌اند و به اين ترتيب با اين افزايش‌‌ها كار تشخيص و تحليل را دشوارتر كرده‌اند.(4) با اين همه اگر با ديده‌ي انصاف به همان معدود رباعياتي كه تعلقشان به خيام قطعي مي‌نمايد بنگريم، اقرار خواهيم كرد كه – بر خلاف استنباط و تفسير سفسطه‌آميز برخي از پژوهشگران متعصب – نه‌تنها با خرد و دانش مغايرتي ندارد، بلكه مؤيد فرزانگي و حجتي قاطع بر دانش و بصيرت او هستند؛ زيرا كه فقط بخردان انديشمند از كنار مجهولات عالم هستي بي‌تفاوت نمي‌گذرند و همواره ذهن وقّاد و پرسشگرشان جوياي اسرار نايافته است.
اما قبل از هر چيز بايد به گونه‌اي مطمئن شويم كه خيام منجم و رياضيدان، رباعي‌سرا نيز بوده است. اگر كساني همچون نويسنده‌ي كتاب خيام‌ِ پنداري به نام هواداري از خيام رياضيدان، به هجو و طردِ خيامِ رباعي‌گو پرداخته‌اند و با ذكر دلايلي كه چندان اساس و استحكامي ندارند، خيام عالم را از خيام شاعر جدا كرده‌اند و حتي شهرت و محبوبيت او را در دنياي غرب نتيجه‌ي غرض‌ورزي غربيان دانسته‌اند و گفته‌اند: «كسي چه مي‌داند كه غربيان آزمند و پول‌اندوز از ترويج رباعيات خيام در شرق اين نتيجه را نخواسته‌اند كه كارخانه‌هاي شراب‌كشي خود را به كار اندازند و از اين راه كيسه‌ي شرقيان را از زر و سيم تهي كرده و كاسه‌شان را به باده پر سازند.»(5) بايد يادآوري كنم كه به حقيقت از انصاف دور افتاده‌اند و راه افراط رفته‌اند. حقيقت امر اين است كه خيام منجم و رياضيدان بي‌هيچ ترديدي، رباعي‌گو هم بوده است و ديگر اين كه فراموش نبايد كرد كه داوري يك‌بُعدي، دور از رويه‌ي تحقيق و پژوهش است. بنابراين شايسته است كه اولاً حقيقت‌بين باشيم و ثانياً به نكات مثبت و چشمگير تفكر خيامي كه حاكي از فلسفه‌ي خوش‌بينانه‌، آزادگي و نظريات بديع علمي او هستند و در رباعيات اصيل خيام – نه الحاقي – مي‌درخشند، توجه كنيم و در قضاوت واقع‌بين و معتدل باشيم نه متعصب؛ به علاوه باور كنيم كه اشاعه‌ي افكار و اشعار خيام در جهان غرب – با پذيرفتن منت و ديني كه بي‌ترديد فيتز جرالد بر ادب و فرهنگ ما دارد – ناشي از صراحت بيان، از دل برخاستگي سخن و وسعت انديشه‌ي خيام است، نه زد و بندهاي سياسي!(6)
از خصايص كلام حكيم عمر خيام مي‌توان به اين موارد اشاره كرد:
1. كلام او در نهايت فصاحت و بلاغت است و از تصنّع و تكلف به دور است. او در پي آرايش كلام نيست و مقام حواس خود را متوجه معني و پيام شعر مي‌كند.
none-icon.png

2. از ديگر خصايص خيام ذوق لطيف و حس شديد اوست. با اينكه قصد شاعري ندارد، از ديدن مناظر زيباي طبيعت و ديدن مهتاب و ابر و باران، بي‌اختيار به سرودن شعر مي‌پردازد. از سخنان او برمي‌آيد كه از مرگ بيمي ندارد؛ زيرا كسي كه از مردن مي‌ترسد، اين اندازه اصرار در يادآوري مرگ ندارد، بلكه تا مي‌تواند خود را از ياد آن منصرف و غافل مي‌سازد.
«آن كس كه زمين و چرخ و افلاك نهاد
بس داغ كه او بر دل غمناك نهاد
بسيار لب چو لعل و زلفين چو مُشك
در طبل زمين و حقه خاك نهاد»
3. خاصيت ديگر كلام خيام،‌ سنگيني، متانت و مناعت اوست. او اهل مزاح و مطايبه نبود، بلكه حكيمي متفكر و متذكر مي‌نمود كه مدار فكرش حول اين مطالب مي‌گشت: تذكر مرگ، تأسف بر ناپايداري زندگاني و بي‌اعتباري روزگار. كلام او سرشار از پند و عبرت براي همگان است. حكيم عمر خيام از ديرگاه سرآمد رباعي‌سرايان شناخته شده بود و گاهي مي‌گفتند هم‌چنان كه فردوسي در رزم‌سازي و سعدي در غزل‌سرايي در نخستين پايه‌اند، خيام هم در سرودن رباعي اين مقام را دارد.
بازار رباعيات خيام وقتي گرم شد كه يك شاعر با ذوق انگليسي به نام «فيتز جرالد» تعدادي از رباعيات خيام را در نهايت مهارت به شعر انگليسي درآورد و شاهكاري گرانبها از خود به جا گذاشت. ترجمه‌ي «فيتز جرالد» به قدري زيبا و موزون بود كه به او لقب «خيام انگليسي» را دادند. بعد از اين كار فيتز جرالد، اهل ذوق بسياري از كشورها به ترجمه‌ي رباعيات خيام به زبان‌هاي مختلف مشغول شدند و اين رباعيات هزاران بار در انواع و اقسام كتاب‌هاي كوچك و بزرگ و مصور و غيرمصور به چاپ رسيد و امروزه كمتر كسي در دنيا هست كه از رباعيات خيام بي‌خبر باشد.
سرانجام تعدادي از اروپائيان تصميم گرفتند كه به بررسي رباعيات منسوب به خيام بپردازند و تشخيص دهند كه كدام رباعي‌ها به راستي متعلق به خيام هستند. از جمله اين افراد مي‌توان به «والانتن ژوكونسكي» خاورشناس روسي، «فريدريخ رُزن» دانشمند آلماني و «آرتور كريستين سن» محقق دانماركي اشاره كرد. در كشور خودمان نيز تلاش‌هايي در اين زمينه صورت گرفته است، ولي هنوز هم در مورد بسياري از رباعيات، شك و ترديد وجود دارد. رباعياتي كه نام خيام در آنهاست، معدودند و نمي‌توان مطمئن بود كه حتي آنها هم متعلق به خيام باشند؛ زيرا تعدادي از آنها خطاب به خيام و يا نقل قول از اوست. مانند اين رباعي كه ظاهراً مولانا جلال‌الدين در جواب خيام گفته است:
خيام تنت به خيمه‌اي ماند راست
سلطان روح است و منزلش دار فناست
فرّاش ازل ز بهر ديگر منزل
ويران كند اين خيمه چون سلطان برخاست
يا رباعي ديگري كه مشخص است در آن استناد به قول خيام شده است:
تا بتواني خدمت رندان ميكن
بنياد نماز و روزه ويران مي‌كن
بشنو سخني راست ز خيام اي دوست
مي خور و ره مي زن و احسان مي‌كن
باري، اكنون نخست، به طور اجمالي و به استناد مآخذ معتبر، به اصل رباعي‌سرايي خيام مي‌پردازيم، با مطالعه‌ي متون كهن و قابل اعتبار، به ويژه آنها كه به زمان زندگي خيام نزديك‌ترند، درمي‌يابيم كه او سراينده‌ي رباعياتي است كه حتي در روزگار حيات خودش، بر دل‌ها مي‌نشسته‌اند و بر لب‌ها زمزمه مي‌شده‌اند و حتي گاهي برايش دردسرآفرين بوده‌اند.
اولين كساني كه با ذكر نام گوينده يعني خيام، در آثار خود، رباعياتي آورده‌اند، امام فخر رازي و نجم‌الدين رازي، معروف به «نجم دايه» هستند. امام فخر رازي در رساله‌ي التنبيه علي بعض الاسرار المودعه في بعض سور القرآن العظيم، ضمن بيان مسأله‌ي معاد، رباعي زير را به نام خيام آورده است:
دارنده چو تركيب طبايع آراست
باز از چه سبب فكندش اندر كم و كاست
گرخوب نيامد اين بنا، عين كه راست
ور خوب آمد، خرابي از بهر چراست
نجم دايه نيز در كتاب مرصاد العباد رباعي فوق و رباعي زير را به نام خيام ذكر نموده است:
در دايره‌اي كامدن و رفتن ماست
آن را نه بدايت، نه نهايت پيداست
كس مي‌نزند دمي در اين معني راست
كاين آمدن از كجا و رفتن به كجاست(7)
شيخ نجم‌الدين رازي، با وجود متعصب بودن، به فضل و دانش خيام اشاره نموده و به دانشمندي و حكمت‌‌دانيش اقرار كرده است.
از ديگر مآخذي كه خيام در آنها مورد ستايش فراوان قرار گرفته است، رساله‌ي اعتقادي يكي از پيروان و مؤمنان فرقه‌ي اسماعيليه است كه در آن لقب «صدر كونين» به خيام داده شده است و از فضايل و دانش و بينش او، ستايش شده است.(8) علاوه بر موارد فوق، در آثار بسياري از بزرگان علم و ادب و عرفان ايران، نشانه‌هايي از خيام و سردوه‌هايش مي‌يابيم كه در مجموع برهان قاطعي بر شهرت علمي و فلسفي و همچنين دال بر شهرت او به رباعي‌سرايي هستند.
و در آخر هم اين دو رباعي كه در كتاب تاريخ جهانگشاي جويني و تاريخ گزيده‌ي حمدالله مستوفي آمده است:
«اجزاي پياله كه در هم پيوست
بشكستن آن روا نمي‌دارد مست
چندين سر و پاي نازنين از سر دست
بر مهر كه پيوست و به نام كه شكست.»
«هر ذره كه بر روي زميني بوده است
خورشيد رخي زُهره جبيني بوده است
گَرد از رخ نازنين بآرزم منشان
كان هم رخ و زلف نازنيني بوده است.»

بررسي انديشه‌هاي خيام
اينك با حصول اطمينان به تعلق رباعيات اصيل به حكيم نيشابور، به تلحيل اجمالي انديشه و فلسفه‌ي او از خلال اين سروده‌هاي ارزشمند و مغتنم مي‌پردازيم. ملاك كار و مرجع استناد در اين تحليل، رباعيات محدود و اصيلي است كه تعلق آنها به خيام مورد تأييد همه‌ي خيام‌شناسان محقق است.
رباعيات خيام در زمينه افكار فلسفي است و زبان اصلي او در خدمت بيان تفكراتش است؛ آن هم نه فيلسوفي كوچك بلكه با تمام شرايطي كه يك فيلسوف بزرگ مي‌طلبد به ميدان آمده است. شناخت پيشينه‌هاي انديشه مهم است و وظيفه محقق آن است كه اين پيشينه‌ها را برجسته و آشكار سازد.
رگ و ريشه‌ي تفكرات فلسفي خيام در نهايت، سر از فلسفه‌ي يوناني درمي‌آورد. قفطي نيز در تاريخ الحكماء به تأسي خيام از فيلسوفان يونان اشاره كرده است.
اما خلط شبهه نشود. فلسفه‌اي كه عمر خيام ارائه مي‌دهد با آن كه آميزه‌اي از فلسفه‌ي يونان است اصالت انديشه‌ي ايراني دارد و خلاف گفته ارنست رنان است كه مي‌گويد «فلسفه‌ي اسلامي همان فلسفه‌ي يوناني است كه به خط عربي نگاشته‌اند». حكيم در رباعي‌ها به فلسفه‌ي افلاطون نزديك مي‌شود اما نه به **** اشراقي او بل به سياست، اخلاق و فضائل انساني‌اش. فلسفه افلاطون در اوج پايگاهش با سياست مي‌پيوندد و عمر خيام از اين مقام است كه بر فلسفه‌ي حكومت مي‌نگرد و به اجراي آن سفارش مي‌كند. تأثير خيام از دموكريت و اپيكور نيز كم نبوده است اما آنچه از مقدمه‌ي ابن‌قفطي مستفاد مي‌شود نظرگاه حكيم در توجيه و اجراي قواعد يوناني، كتاب‌ها يا رساله‌هايي همچون جمهوري، قوانين، تيمائوس (جهان و انسان) پروتاگوراس (سوفيست) پولتيتكيوس (سياست) تئه‌تتوس (شناخت) فايدروس (عشق و زيبايي) از افلاطون است. از سويي وي فلسفه‌ي ارسطو را تا حد ابن‌سينا تأييد مي‌كند و به آثار جالينوس، اقليدس و بطلميوس احاطه كامل دارد.(9) با مطالعه‌ي اوضاع و شواهد تاريخي آن روزگار به قرايني دست مي‌يابيم كه به قول آقاي فولادوند نتيجه مي‌گيريم كه «مسلماً كتاب التحقيق ماللهند بيروني و رواج فلسفه‌ي يوناني به خصوص افكار افلاطون و فيثاغورث و انتشار اشعار ابوالعلاء معري شاعر نابيناي عرب و يادآوري‌هاي فردوسي از گذشته‌ي دردناك و پرشكوه شاهان ايراني و حتي پاره‌اي از قسمت‌هاي قرآن و تورات (جامعه‌ي سليمان) در پيدايش اين جهان‌بيني خاص مدخليت داشته‌اند.(10)
اما با وجود همه‌ي تأثيراتي كه وي از فلسفه‌ي يونان و به خصوص افلاطون پذيرفته است وي حركتي كاملاً خلاف آنچه توصيه مي‌كند انجام داده است. افلاطون شعر را نوعي هذيان مي‌داند و شاعر را كسي مي‌داند كه آشفته و پريشان است و اينها را ناشي از ديوانگي و جنون برمي‌شمرد اما در عين حال ديوانگي را نوعي نعمت الهي مي‌داند. افلاطون شاعران را بي‌دانش مي‌شمرد و به زعم وي شاعر نمي‌تواند حكمي راستين درباره‌ي گفته‌هاي خود را ابراز كند و آنها را بسنجد و مورد نقد و بررسي قرار دهد زيرا شاعر در حالت وجد و شور سخن مي‌گويد و بر آنچه مي‌گويد وقوف ندارد با اين همه خيام درست در نقطه‌ي مقابل وي براي بيان افكار فلسفي خود شعر را برمي‌گزيند مضاميني كه خيام در اشعار خود مي‌پرورد مضاميني هستند كه درونمايه‌ي جان هر انساني كه اندك خرد و تمييزي داشته باشد دغدغه ايجاد مي‌كند و به نوعي مي‌توان گفت كاملاً انساني هستند كه هر كس به هنگام تفكر درباره‌ي سرنوشت خود و دنياي پيرامون خود از خود سؤال كند و از آنجا كه جواب قانع‌كننده‌اي نمي‌يابد در درونش غلغله بر پا مي‌شود و او را در غم و اندوه مي‌برد.(11)
يكي از ويژگي‌هاي فلسفي در سخن خيام «واقع‌گرايي» اوست و اينكه او «زندگي را شيرين و دل‌انگيز مي‌داند». خيام مي‌داند و مي‌گويد كه اين ما هستيم كه شرايط شادماني يا غم را براي خود فراهم مي‌كنيم. به عبارت بهتر هرچه پيش مي‌آيد، از خود ماست:
ماييم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه‌ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و تماميم و كميم
آيينه‌ي زنگ خورده و جام جميم.(11)
پيداست كه او با اصل قرار دادن خود ما – دست‌كم در شيوه‌ي زيستن – ضمن خط بطلان كشيدن بر ادعاي برخي كه او را جبري محض مي‌دانند – ما را به انتخاب احسن دعوت مي‌كند. خيام، فناپذيري و بي‌اعتباري دنيا و گذرا بودن عمر را همچون يك واقعيت غيرقابل تغيير مي‌پذيرد؛ دچار يأس و نوميدي نمي‌شود، بلكه با ديدگاهي خوش‌بينانه، صلاي مبارزه با غم و استقبال از شادماني سر مي‌دهد:
شادي بطلب كه حاصل عمر دمي است
هر ذره زخاك كيقبادي و جمعي است
احوال جهان و عمر فاني و وجود
خوابي و خيالي و فريبي و دمي
شاعر فرزانه، با بينشي منطقي، عزم خود را جزم مي‌كند تا از فرصت ناپايدار و بي‌بديل موجود، نهايت بهره را برگيرد؛ زيرا مي‌داند كه تنها حقيقت ملموس و معتبر، «حال» است و «گذشته» و «آينده» به هيچ روي در اختيار كسي نيستند و نيز خوب دريافته‌ است كه انديشيدن به گذشته‌ي از دست رفته و آينده‌ي نيامده و تضمين نشده، نتيجه‌اي جز خراب كردن «حال» و بر باد دادن عمر ندارد، بنابراين مي‌گويد:
از دي كه گذشت هيچ از او ياد مكن
فردا كه نيامده است فرياد مكن
از نامده و گذشته بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن
فلسفه‌ي اپيكوري خيام، برخلاف تصور برخي از مردم، با لااباليگيري و گريز از مسووليت و به يك سو نهادن تجسس علمي همسويي ندارد؛ بلكه بر عكس، آثار و خدمات علمي او، نشانه‌ي آن هستند كه وي پرهيز از غم‌هاي بيهوده و خودخوري‌هاي كاهنده را براي داشتن جسم سالمي مي‌خواهد كه عقل سالمي در آن مجال جولان يابد. عقلي كه – دست كم درباره‌ي هويت بشري خود در اين غم آشيان – جوياي دانستن باشد:
دشمن به غلط گفت كه من فلسفيم
ايزد داند كه آنچه او گفت نيم
ليكن چو در اين غم آشيان آمده‌ام
آخر كم از آن كه من بدانم كه كيم(13)
اگر مي‌بينيم كه خيام با وسواس بي‌سابقه بر غنيمت شمردن دم تأكيد مي‌كند و نمي‌خواهد كه عمر گرامي را به هيچ ببازد، به اين دليل است كه مي‌خواهد با شاد زيستن زمينه‌ي باروري استعداد و هوش فطري خويش را در جهت خلاقيت‌هاي علمي فراهم سازد. شاهد اين مدعا، سخن خود اوست كه مي‌گويد:
تركيب طبايع چو به كام تو دمي است
رو شاد بزي اگرچه بر تو ستمي است
با اهل خرد باش كه اصل تن تو
گردي و شراري و نسيمي و نمي است(14)
و بار ديگر، در مورد عالم زيستن خود، عمري فكر كردن و فهم اسرار و رموز دنيا چنين مي‌گويد:
هرگز دل من ز علم محروم نشد
كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد
هفتاد و دو سال فكر كردم شب و روز
معلومم شد كه هيچ معلوم نشد
تفكر طولاني هفتاد و دو ساله و رسيدن به جايي كه علي‌‌رغم دانسته‌ها و يافته‌هاي فراوان علمي به انبوه مجهولات و معماهاي نگشوده‌اي مي‌انديشد كه او را احاطه كرده‌اند، خود، گواه پايه‌ي بلند دانش و بينش اوست.
نكته‌ي ديگري كه در نگرش فلسفي خيام برجسته مي‌نمايد، هشدارهاي مكرر اوست نسبت به رعايت حال خشت، كوزه، سبزه، لاله و ... تكرار گوشزدهاي مداوم او به اين دليل است كه هر يك از موارد فوق، حاصل دگرگوني وجود ماهرويي سيمين عذار، جواني سروبالا و يا پادشاه و وزيري صاحب جلال است:
خاكي كه به زير پاي هر ناداني است
زلفين بتي و ابروي جاناني است
هر خشت كه بر كنگره‌ي ايواني است
انگشت وزيري و سر سلطاني است
خيام در اين دسته از رباعيات، نه تنها با ديدگاهي واقع‌گرايانه، فناپذيري انسان و جهان را يادآوري مي‌كند و مورد تأكيد قرار مي‌دهد، بلكه به يك اصل مهم و جديد علمي نيز اشاره مي‌كند؛ اصلي كه مطابق آن عناصر موجود، بيشي و كمي نمي‌پذيرند و تنها تغيير و تبديل مي‌نمايند. به عبارت ديگر اصل بقاي عناصر. به اين ترتيب حكيم نيشابور، قرن‌ها پيش، با بياني شاعرانه و به ظاهر قلندرانه، اين واقعيت مهم علمي را كه دنياي غرب در دوران اخير مدعي رسيدن به آن و اثبات آن است، به جهان عرضه كرده است.
نكته‌ي شاخص و عالمانه‌ي ديگري كه گوياي سلطه‌ي خيام بر دانش و دليل فراخي انديشه‌ي اوست، اذعان اين امر است كه انسان با همه‌ي عظمتش، تنها جزئي از آفرينش است، نه كل آن:
يك قطره‌ي آب بود با دريا شد
يك ذره‌ي خاك بود با زمين يكتا شد
آمد شدن تو اندرين عالم چيست
آمد مگسي پديد و ناپيدا شد(15)
 

Hades66

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 ژانویه 2007
نوشته‌ها
40
لایک‌ها
6
محل سکونت
Inferno
من فقط اینها رو میتونم قبول کنم



منبع: سایت سرنوشت

عمر خیام شاعر و فیلسوف جهانی


محمد میرویس غیاثی
ترجمه از سایت الجزیره
16/05/2006

ای کاش از نویسندگانی اسم میبردی که روی کره زمین حداقل یک نفر بشناسدشون. اون محمد میروبس غیاثی که دیگه منو کشته. از عرب جماعت خیلی بعیده مقاله راجع به خیام بنویسن. مقاله ای هم که نوشته معلومه چیه دیگه.....
 

Hades66

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 ژانویه 2007
نوشته‌ها
40
لایک‌ها
6
محل سکونت
Inferno
سخنی از خسرو پرویز که در کتاب (عقدالفرید جلد 2 صفحه 5 چاپ قاهره) نقل شده:
خسرو می گوید اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند. بهترین خوراکی که منعمانشان می توانند به دست آورند گوشت شتر است که بسیاری از درندگان آنرا از بیم دچار شدن به بیماریها و به سبب ناگواری و سنگینی نمی خورند.
 

Hades66

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 ژانویه 2007
نوشته‌ها
40
لایک‌ها
6
محل سکونت
Inferno
من فقط اینها رو میتونم قبول کنم



منبع: سایت سرنوشت

عمر خیام شاعر و فیلسوف جهانی


محمد میرویس غیاثی
ترجمه از سایت الجزیره
16/05/2006


خیام در رباعیات و اشعار خود ماهیت زندگی دوباره و روز آخرت را از ضروریات و واقعیات میداند، با وجودیکه بعضی ها صرف به زندگی دوبارهء روح معتقد اند، خیام زندگی دوبارهء روح و جسم را تأیید میکند. او کاملاً ایمان داشته است که الله (ج) یگانه ذاتیست که از اول بوده و برای همیشه خواهد بود، انسان موجودی ضعیفی است که تنها میتواند چیزی را از خدا(ج) بخواهد و از او طلب آمرزش کند. او با این تفکرخود از شناخت پیچیدهء مادی موجودات و هستی فراتر میرود و دلائلی را برای ادراک حکمت پرودگار و خواست او تعالی ارائه میدارد.
در شخصیت خیام کتابهای زیادی به عربی نگاشته شده است، ولی سه کتاب مهم از سه شاعر عرب در رابطه با او نگاشته شده است که هر کدام او را به تصور شخصی خود معرفی کرده اند. همهء این تألیفات در اوایل قرن بیستم نگاشته شده اند و یک نگرشی تاریخی از شخصیت خیام و تفکری را که رباعیات او در برمیگیرند ارائه کرده اند.

زان پیش که بر سرت شبیخون آرند ........... فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نی ای غافل نادان که ترا .............. درخاک نهند و باز بیرون آرند

تا چند زنم به روی دریاها خشت ............ بیزار شدم ز بت ‌پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود ................. که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت


الانه که بگه این شعرها جعلی هستن. آخرش هم واسه ما شعرهای غیر جعلی خیام رو پیدا نکردیا!!!!!!
 

Hades66

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 ژانویه 2007
نوشته‌ها
40
لایک‌ها
6
محل سکونت
Inferno
آخرش هم باید بگم من نظرات مقاله نویس های گمنامی که این ور اون ور و تو سایتهای گمنام تر از خودشون مقاله مینویسن رو به هیچ وجه به بزرگانی مثل استاد مجتبی مینوی و هدایت ارجح نمیبینم.
خداحافظ

قومی متفکرند اندر ره دین ............. قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی .......... کای بی خبران راه نه آنست و نه این
 

Mahmoud58

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2005
نوشته‌ها
882
لایک‌ها
7
از نگاه انسانی به کفر میانجامه
و از نگاه عرفانی به رها کردن ظاهر دنیا و پرداختن به اصل هستی...
تا شما باده و ماهرخ رو چی معنی کنید... خوشم میاد که خیام رو افراد کمی میشناسن
صادق هدایت از نگاه انسانی بهش نگریست و آخرش رو همه دیدیم
تمام زیبایی شعر به درون و باطن شعر هست وگرنه پوسته اون رو هر موجودی میتونه تعبیر و تفسیرش رو پیدا کنه...
به زندگی خود خیام و تفکرات و علم اون دقت کنید می فهمید این رباعیات رو به چه منظور سروده
اگر از لحاظ عرفانی نگاه کنیم داره تو این رباعیات میرسونه که اگر در بند و گرفتار و عاشق دنیایی این دنیا هیچ پایانی جز مرگ و نیستی از دست دادن دارایی هات نداره دنبال عشقی باش که همیشگی باشه ... در ضمن بعضی از رباعیات به دفتر رباعیات خیام اضافه شده که از نظر شکل تفکر کاملا نشون میده که خیام نمی تونه اونا رو گفته باشه حتما خودتون تارخچه اون رو خوندید که خیلی دستبرد به شعرش زدند بعد از مرگش
البته شما بسته به تفکر خودتون میتونید هرجور خواستید برداشت کنید ولی خود خیام راضی به کج فهمی شعرش نیست ...
موفق باشید



شما با دید کاملاً منفی به خیام و اشعارش نگاه میکنید ! :wacko:
 

schmetterling

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2006
نوشته‌ها
42
لایک‌ها
0
سلام دوستان
میشه لطف کنید و منو راهنمایی کنید !؟
من اسم چند خیامشناس و کتاباشونو می خوام. اسم کسانی که به تحلیل و بررسی رباعیات و زندگی خیام پرداختن.
اگه اسم یه خیام شناس آلمانی را هم بدونید دیگه خیلی عالی میشه !
ممنون​
 

mdibmehr2

Registered User
تاریخ عضویت
15 دسامبر 2005
نوشته‌ها
2,899
لایک‌ها
36
سن
36
گاويست در آسمان و نامش پروين*يک گاو دگر نهفته در زير زمين
چشم خردت باز کن از روي يقين*زير و زبر دو گاو مشتي خر بين

:blink::blink::blink: اینم خیام گفته ؟
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
ادیت: نظرم کلاً عوض شد
 
Last edited:

medil0ne

Registered User
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2009
نوشته‌ها
422
لایک‌ها
75
سن
32
محل سکونت
Departed City
والا زياد نخوندمشون كه همش براي مقايسه توي ذهنم باشه ولي مخصوص رفتم ورق زدم ميتونم بگم يكي از قشنگايي كه ديدم اين بود كه ميگفت:

آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
ان كس كه به جملگي تو را تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست
 

Moostafa

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2009
نوشته‌ها
2,955
لایک‌ها
656
محل سکونت
AHWAZ
اين چرخ فلک که ما در او حيرانيم ... فانوس خيال از او مثالي دانيم
خورشيد چراغداران و عالم فانوس ... ما چون صوريم کاندر او حيرانيم
برخيز ز خواب تا شرابي بخوريم ... زان پيش که از زمانه تابي بخوريم
زان پيش که از زمانه تابي بخوريم ... چندان ندهد زمان که آبي بخوريم
برخيزم و عزم باده ناب کنم ... رنگ رخ خود به رنگ عناب کنم
 
بالا