برگزیده های پرشین تولز

زیباترین شعر از رباعیات حکیم عمر خیام

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
اكنون كه گل سعادتت پر بار است

دست تو ز جام مي چرا بيكار است

مي خور كه زمانه دشمني غدار است

دريافتن روز چنين دشوار است
 

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
اي چرخ فلك خرابي از كينه تست

بيدادگري شيوه ديرينه تست

اي خاك اگر سينه تو بشكافند

بس گوهر قيمتي كه در سينه تست
 

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
اي دل چو زمانه مي كند غمناكت

ناگه برود ز تن روان پامت

بر سبزه نشين و خوش بزي روي چند

زان پيش كه سبزه بردمد از خاكت
 

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
برخيز و بيا بتا براي دل ما

حل كن به جمال خويشتن مشكل ما

يك كوزه شراب تا بهم نوش كنيم

زان پيش كه كوزه ها كنند از گل ما
 

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
قرآن كه مهين كلام خوانند آن را

گه گاه نه بر دوام خوانند آن را

بر گرد پياله آيتي هست مقيم

كاندر همه جا مدام خوانند آن را
 

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
چون عهده نمي شود كسي فردا را

حالي خوش كن تو اين دل شيدا را

مي نوش بماهتاب اي ماه كه ماه

بسيار بتابد و نيابد ما را
 

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
برخیز و بیا بتا برای دل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

زان پیش که کوزه​ها کنند از گل ما
 

paria20top

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ

وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ

شـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچ

من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
من از این خیلی خوشم میاد
جامی است که عقل آفرین می زندش. .....صد بوسه ز مهر بر جبين می زندش.
اين کوزه گر دهر چنین جام لطيف......... می سازد و باز بر زمین می زندش
 

dark.sun55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 سپتامبر 2011
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
من واقعا به داشتن همچین شاعری افتخار می کنم دیگه نمیدونم چطور باید بهمون بگن همه چی آشکار و روشنه ماییم که خودمونو به اون راه میزنیم که نبینیم از شعرا و توضیحاتتون واقعا ممنونم
 

maradona1986

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
چون عهده نمي شود كسي فردا را

حالي خوش كن تو اين دل شيدا را

مي نوش بماهتاب اي ماه كه ماه

بسيار بتابد و نيابد ما را

برخیز و بیا بتا برای دل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

زان پیش که کوزه​ها کنند از گل ما
سلام
قصد جسارت ندارم اما به نظر میرسه درست این ابیات به این صورت باشه
چون عهده نمی شود کسی فردا را ............... حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه ............... بسیار بتابد و نیابد ما را
****************************************************
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما ..................... حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم ................ زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سلام
قصد جسارت ندارم اما به نظر میرسه درست این ابیات به این صورت باشه
چون عهده نمی شود کسی فردا را ............... حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه ............... بسیار بتابد و نیابد ما را
****************************************************
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما ..................... حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم ................ زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
اینم درست ترش:
برخیز و بیا بتا برای دل ما .........حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم ................ زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
 

HRP32

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2011
نوشته‌ها
608
لایک‌ها
709
سن
29
محل سکونت
تهران
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلومم شد که هیچ معلوم نشد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست

برخیز و بجام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست

فردا همه از خاک تو برخواهد رست
 

Tom.Cruise

Registered User
تاریخ عضویت
1 مارس 2010
نوشته‌ها
179
لایک‌ها
168
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
در بند سر زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن آن میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده ست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چون عهده نمی شود کسی فردا را

حـالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش به ماهتاب ای ماه که ما

بـسیار بـــگردد و نــیـابد ما را
 

ahmad 777

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 آپریل 2015
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
1
سن
45
به نظر من خیام نگاهش بالاتر از نگاه انسانی و عرفانی بوده خیام هستی رو بزرگتر و وسیعتر از اون چیزی میدیده که انسان بخواهد در مقابلش از نگاه انسانی و عرفانی صحبت کنه نگاه فلسفی ش به هستی و آنچه پیش رو و پشت سر گذاشته گذشته گان و آیندگان احوال آسمان و زمین او رو به یک فلسفه دم غنیمتی میرسه و آدمی رو توصیف میکنه که باید در اکنون از این فرصت کوتاه لذت ببره و در هستی و آنچه هست غور و تفکر کنه من نمیدونم چرا ما سعی داریم به همه چیز یک وجه عرفانی و ملکوتی بدیم آنچه واضح است در شعرهای خیام مشهوده
 

benyamin1000

Registered User
تاریخ عضویت
5 فوریه 2014
نوشته‌ها
78
لایک‌ها
17
سن
33
در هر دشتي كه لاله زاري بوده است
آن لاله ز خون شهرياري بوده است
چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاري بوده است
 

abootalebtt

Registered User
تاریخ عضویت
5 مارس 2018
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
21
سن
38
محل سکونت
تهران
عمر خیام نیشابوری متولد بیست و هشتم اردیبهشت ماه ۴۲۷ در شهر نیشابور است. از مهم تریم لقب های او می توان به خیامی و خیام نیشابوری اشاره کرد. او در دوران سلجوقی فیلسوف ، ریاضی دان ، ستاره شناس و رباعی سرا بوده است.

جایگاه علمی خیام خیلی برتر از جایگاه ادبی او بوده است ولی شهرت او به خاطر رباعیاتش است ، تقریبا هر جای دنیا که او می شناسند به واسطه رباعیاتش است. رباعیات خیام به زبان های بسیاری در سراسر دنیا ترجمه شده است.

رباعیات خیام

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست

بیدادگری شیوه دیرینه تست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

بس گوهر قیمتی که در سینه تست

رباعیات خیام

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

در بند سر زلف نگاری بوده‌ست

این دسته که بر گردن او می بینی

دستی ست که برگردن یاری بوده است

رباعیات خیام

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

این حل معما نه تو خوانی و نه من

هست در پس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

رباعیات خیام

گر کار فلک به عدل سنجیده بدی

احوال فلک جمله پسندیده بدی

ور عدل بدی بکارها در گردون

کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی

رباعیات خیام

یک روز ز بند عالم آزاد نیم

یک دمزدن از وجود خود شاد نیم

شاگردی روزگار کردم بسیار

در کار جهان هنوز استاد نیم

رباعیات خیام

در کارگه کوزه گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

رباعیات خیام

از جمله رفتگان این راه دراز

باز آمده کیست تا بما گوید باز

پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز

تا هیچ نمانی که نمی آیی باز

رباعی خیام

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی

معذوری اگر در طلبش میکوشی

باقی همه رایگان نیرزد هشدار

تا عمر گرانبها بدان نفروشی

اشعار خیام

در کارگه کوزه گری کردم رای

در پایه چرخ دیدم استاد بپای

میکرد دلیر کوزه را دسته و سر

از کله پادشاه و از دست گدای

رباعیات خیام

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
 
بالا