برگزیده های پرشین تولز

سبکهای ادبی در شعر فارسی

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
تاثیر شعر در جامعه و زندگی مردم :


شاید این مطالب خارج از بحث تاپیک در مورد سبکهای ادبی باشد اما قصدم از بیان این شرح حال تاکید بر قدرت و تاثیر فراوان شعر در دورانهای مختلف بوده ( به خصوص مشروطیت) و ببینید چه گونه ترس از نفوذ و تاثیر شعر کوتاهی که قسمتی از آن را در پست قبل خواندید موجب طرح قتل شاعر شد!!




در سال ۱۳۳۷ قمری که حسن وثوق (وثوق الدوله) قرارداد ایران وانگلیس را به وسیله جراید اعلام کرد، عشقی منظومه اعتراض آمیزی را در نتیجه تأثر از عقد قرارداد مزبور سرود وخود نیز در مقدمه اشعارشرحی نوشته‌است که به خط وامضاء خود شاعر است. در پی این اعتراضها وچامه سرایی‌ها، در تابستان سال ۱۲۹۸ شمسی (حسن وثوق) (وثوق الدوله رئیس الوزرا) عشقی را به همراهی جمعی از مخالفان قرارداد به زندان انداخت وجمعی دیگر را به کاشان تبعید کرد.


پایان کار عشقی
مابین آقای «رحیم زاده صفوی» و «ملک الشعراء» و «میرزاده عشقی» که هر سه از کارکنان اقلیت بودند ترتیبی بر قرار شده بود که هفته‌ای دو روز در منزل «رحیم زاده صفوی» گرد آمده از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود می‌گذرانیدند.

یک روز شنبه از هفته‌ای که روز سه شنبهٔ آن روز می‌بایست میرزاده عشقی به قتل رسد بعداز صرف ناهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب مزبور را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل می‌نمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره مشهور قرن بیستم گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود تهدیدهای پیاپی به میرزاده عشقی می‌رسید وکار به جایی رسیده بود که شاعر نامبرده قیافهٔ مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم می‌یافت.در آن روز و آن ساعت که اتفاقا به قصه‌های آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می‌داد، غفلتا از جای پریده خطاب به رحیم زاده صفوی نموده گفت: حاشا که شما در این زمینه‌ها مطالعه می‌کنید خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیده‌ام توجه نمائید، «خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم فراموش نشود که در آن زمان قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح وتفرج مرکز بود، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گله گزاری وبالاخره تشدد وتغیر را گذاشت و طپانچه ای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دستگیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند در بین راه من هر چه فریاد می‌کردم که آخر مرا کجا می‌برید شما باید ضارب را دستگیر کنید نه مرا، به حرفم گوش نمی‌دادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آنجا مرا به اتاقی شبیه زیر زمین کشانیده حبس کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون می‌تابید. من با حال وحشتی که داشتم چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاک ریزی شد و تدریجاً آن روزنه گرفته شد و من احساس کردم که آنجا قیر من است ...»

هنگامی که میرزاده عشقی این خواب را حکایت می‌کرد قیافه بیم زده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای تقویت وتسلیت اوبه مزاح وشوخی می‌پردازند ولی رحیم زاده صفوی حکایت می‌کند:

حال میرزاده عشقی وقیافه ولهجه او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس می‌ساخت، طرف عصر ملک الشهراء زودتر بیرون می‌رود و میرزاده عشقی با رحیم زاده صفوی بنای مشورت را گذارده می‌گوید من یقین دارم که همین روزها مرا خواهند کشت وبرای شماها نیز همین خطرها مسلما هست باید چاره‌ای بیندیشیم شاید من و تو هر طوری شده دو نفری ازیک راه که کمتر مورد توجه باشد به طور ناشناس به روسیه فرار کنیم، رحیم زاده صفوی هم چون قلبا بیمناک شده بود حاضر می‌شود از راه فروش واثاث خانه خود هر چه زودترمبلغی فراهم ساخته فرار نمایند وراه سفر به روسیه را از طریق شمیران شهرستانک انتخاب می‌کنند.

رحیم زاده صفوی پیشنهاد می‌نماید روز یکشنبه و دوشنبه خود عشقی هم کمک کند تا اثاث وی به فروش رسد وعصر غروب دوشنبه به عنوان گردش شمیران بی خبر از رفقا دونفری فرار نمایند. میرزاده عشقی از این فداکاری رفیقش که بی دریغ خرج سفر را تهیه می‌بیند خوشند شده ولیکن می‌کوید سفر باید به روز چهارشنبه بماند زیرا روز دوشنبه به شخص عزیزی وعده داده‌است که باید در زرگنده او را ملاقات کند .البته از گفتن نام زرگنده رحیم زاده صفوی متوحش شده اصرارمی کند که عشقی از این قصد در گذزد ولی چون قضیه به عوالم روحی وقلبی شاعر مربوط بوده‌است اصرار رفیقش بی اثر می‌ماند، شب یکشنبه را عشقی در خانه رفیقش می‌ماند وروز یکشنبه می‌رود با وعده این که شب سه شنبه خواهم آمد وروز آن شب در آوردن سمسار وفروش اثاث به تو کمک خواهم کرد لیکن شب سه شنبه بر خلاف وعده‌ای که عشقی داده بود به منزل رحیم زاده صفوی نمی‌آید وبالاخره روز سه شنبه طرف صبح بعداز مدتی که رفیقش انتظار او را می‌کشد وخبری نمی‌رسد محمد خان نوکرش را به خانهٔ عشقی می‌فرستد ،خانه عشقی در سه راه سپهسالار منزلی کوچک بود متعلق به مهدیخان نام که هم اکنون آن کوچه را عشقی می‌خوانند. خانه مهدیخان صحن محقر اما نظیف وبا درخت و گلگاری بود وبنابه مناسباتی رحیم زاده صفوی آن را برای شاعر اجاره کرده بود و خانه صفوی در نظامیه بود. همین که نوکر رحیم زاده صفوی به خانه عشقی می‌رسد در حدود دو ساعت قبل از ظهر «ابوالقاسم» نام «پسر ضیاء السلطان» با شخص دیگری که همراه اوبوده در کوچه می‌بیند که به سرعت از آنجا دور می‌شوند وسر کوچه اتومبیلی بوده که آن دونفر سوار می‌شوند واز طرفی سر وصدا ی زنهای همسایه را می‌شنود که فریاد می‌کنند «خونخوارها جوان ناکام را کشتند» و عجب آن است که در آن کوچه با آن که هیچ گاه گردشگاه پلیس و مأمورین تأمینات نبوده و نیست در ظرف یک لحظه هنوز محمد خان به در خانه عشقی نرسیده می‌بیند چند نفر پلیس و مامور تأمینات دوان دوان می‌آیند ومانند اشخاصی که از انجام قضیه مطلع باسشند به خانه عشقی ریخته شاعر مجروح را بیرون کشیده در یک درشکه که سر کوچه آماده بود می‌نشانند، عشقی که چشمش به محمد خان می‌افتد فریاد می‌کند «محمد خان به رفقا بگو به داد من برسند...» محمد خان از این پاسبانها بپرس مرا کجا می‌برند ... بابا من نمی‌خواهم به مریضخانه نظمیه بروم، مرا به مریضخانه امریکا ببرید... وهمین طور همین جملات را در خیابانها مخصوصا در خیابان شاه اباد با فریاد تکرار می‌کرده‌است، پلیس‌ها که گویا دستور مخصوص داشتند بر اثر داد فریاد عشقی راضی می‌شوند اول اورا به کمیساریای دولت ببرند که از آنجا مطابق میل او به مریضخانه امریکایی منتقل شود اما همین که درشکه به کمیساریا می‌رسد رئیس کمیساریا به پلیس‌ها فحاشی کرده می‌گوید چرا نظمیه نمی‌برید.» این به قراری که مسموع افتاد هنگامیکه «پسر ضیاء السلطان» و رفیقش می‌خواسته سوار اتومبیل شده بگریزد پاسبانی به نام «سید عباس» که نوبه خدمتش نبوده به اتفاق محمد خان نام هرسنی که نوکر «حاج مخبر السلطنه» بوده براثر داد وفریاد زنها «ابوالقاسم پسر ضیاء السلطان» را دنبال کرده دستگیر می‌نمایند ولی رفیقش فرار می‌نماید. ابوالقاسم مزبور تا شهربانی هم برده می‌شود که در مواجهه با عشقی هم حضور داشته ولی بعدا او را مرخص می‌نمایند که مدتی از تهران هم خارج می‌شود.

در حدود دو ساعت قبل از ظهر به ملک الشهراء در مجلس خبر می‌دهند که عشقی اورا در مریضخانه شهربانی خواسته‌است بلافاصله وفورا به ولیعهد محمد حسن میرزا کاغذ می‌نویسد که مشارالیه دستورداده طبیب‌های سلطنتی برای معالجه عشقی بشتابند و یک ساعت بعد از ظهر که به نمایندگان اقلیت خبر می‌رسد که عشقی در مریضخانه شهربانی بستری شده‌است، ملک الشهراء بهار و سید حسن خان زعیم و رحیم زاده صفوی به اتفاق چند نفر دیگر سوار شده به شهربانی که در میدان توپخانه بود می‌روند. به آنها گفته می‌شود که باید از خیابان جلیل آباد از در طویله سوار بروید که مریضخانه آنجاست، طویله سوار حیاط بزرگی داشت ودر سمت دست چپ چهار اتاق کوخ مانند که سقف آنها گنبدی بود مریضخانه نظمیه را تشکیل می‌داد و پیدا بود که آن کوخ‌ها سابقا جزء طویله بوده وبعد آن را از اصطبل جدا ساخته سفید کاری کرده تحویل مریضخانه داده بودند. اتاق اولی یک در به حیاط طویله داشت ویکی دو پنجره آن به خیابان جلیل آباد باز می‌شد.سه اتاق دیگر که تو در تو وراهرو آنها عبارت از دری بود که به اتاق اولی باز می‌شد واز اتاق دومی در بندی به اتاق سومی راه می‌داد دیگر آن اتاقها هیچ گونه در وپنجره به خارج نداشت وروشنایی هر یک از آنها از یک روزنه می‌رسید که در وسط کنبدی سقف قرار داده بودند و البته این ترتیب برای آن بود که مبادا مریض حسبی فرار نماید.همین که رفقای عشقی وارد اتاق اول شدند واز در گاه اتاق دومی منظره طویله مانند آن ساختمان‌ها وهر سه اتاق رامشاهده کردند ملک الشعراء به رحیم زاده صفوی که در حال گریه وزاری بود می‌گوید:

صفوی، خواب عشقی، صفوی که در حال تأثر بود متوجه مطلب نمی‌شود مجدداً ملک الشعراء بازوی وی را فشار داده می‌گوید:

صفوی، خواب عشقی وزیر زمین وروزنه را تماشا کن، آن وقت صفوی خواب عشقی را به یاد آورده

وقتی نگاه می‌کند در اتاق چهارمی یک تختخواب می‌بیند که میرزاده عشقی روی آن به خواب ابدی رفته ونور آفتاب از روزنهٔ سقف به سینهٔ او افتاده وشاید در آن لحظه که عشقی برای آخرین دم چشم بر هم می‌نهاده نور آن روزنه به صورت او می‌تابیده واین نکته که میرزاده عشقی هنگامی که چشم بر هم می‌گذارده‌است مژ گان او تدریجا روی هم می‌افتاده مانند همان حالتی بوده که شاعر در خواب دیده بود حیرت وشگفتی برای رفقا می‌گردد به طوری که مدتی ما ت و مبهوت گریه وزاری را فراموش کرده، به تماشای آن منظره وتطبیق آن با راست بینی و خواب شگفت انگیز عشقی مشغول می‌شوند و این خواب را رحیم زاده صفوی در روزنامه «شهاب» همان هفته و ملک الشعراء در روزنامه «قانون هفتگی» طی مرثیه نامهای که برای عشقی نوشته‌اند حکایت کرده‌اند

دو سه شب بود که دو نفر ناشناس پیرامون خانهٔ عشقی کشیک می‌کشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمی‌رفت. کسی را هم نزد خود نمی‌پذیرفت. ولی آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی تنها بشود وبه سراغش بروند. تمام شب دوازدهم تیر ماه ۱۳۳۰ را عشقی ناراحت به سر برده بود. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را می‌شست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید رفته بود و در خانه را باز گذاشته بود. در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه عشقی شدند، عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند ؟آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او داده‌اند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمده‌اند.

عشقی خندان تعارف کرده ومی خواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد ودر حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد. وبی درنگ هر سه نفر فرار کردند.عشقی فریاد کشید وخود را به کوچه رسانید. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایه‌ها به صدای تیر وفریاد عشقی جوان، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و «محمد هرسینی» قاتل را دستگیر نمودند. اسم قاتل «ابوالقاسم» بود. او از مهاجرین قفقاز بود.

عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تختخوابی افتاده ولحافی رویش کشیده شده بود. رنگش به کلی پریده بود وعرق مرگ بر چهرهٔ پاک و دلربایش نشسته بود. تنش سرد شده واز سرما به خود می‌پیچید. عشقی در زحمت وشکنجه درد شدیدی فرو بود. ناله می‌کرد وداد می‌زد که یا مرا از اینجا بیرون ببرید ویا یک گلوله دیگر به من بزنید وآسوده‌ام بکنید.

گلولهٔ سربی از طرف چپ زیر قلبش گیر کرده بود. خون زیادی می‌آمد. بعداز چهار ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان وبدبخت چشم از جهان بربست. پیراهن خونینش را روی جنازه اش گذاشته وتابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود.


__________________________________________________________________________________

منابع :
بخش‌هایی از نوشتار «شرح حال میرزاده عشقی» نوشته: فیروز خردمند ۱۳۷۹ بندر انزلی، با بهره‌گیری از مآخذ زیر:

یحیی آرین پور، از صبا تا نیما جلد دوم.
ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت - جلد اول - صفحه ۴۸۰ و ۶۷۲
قائد، محمد: میرزاده عشقی. صفحه ۱۹
حسین مکی: تاریخ بیست ساله ایران - جلد سوم - صفحه ۷۰.
کتاب خاطرات و مخاطرات.
کتاب سده میلاد – صفحه ۱۱۱.
مقالات محمد جلالی چیمه
و قسمتی از مطالب برگرفته از «http://fa.wikipedia.org/wiki/میرزاده_عشقی»
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
با سلام
**********
دوستان همگی خسته نباشید
مطالب بسیار ارزنده ای در این تاپیک قرار داده اید

**********

مقاله ای از انواع سبکهای ادبی به دستم رسیده است
که سعی می کنم در طول هفته
قسمتهای مختلف ان را در اختیار شما قرار بدهم .

**********
نقاد.
ادیبی است که خود زمانی شاعر بوده؛ بطور حرفه ای در مقام استاد ادبیات و هنر، مرور گر مجله، یا دوستدار فلسفه بنقد ادبی اشتغال دارد. نقادان آشنا به علوم، خواننده آثار ادبی، دارای سیاق شعری، تیزبینی /نکته سنجی می باشند.
آنها نیاز به نظم آوردن مقولات (شاعران، کتب، اشعار)، طبقه بندی پیدایش آثار ادبی، دوران بندی ادیبان، قیاس با دیگر فرهنگهای منطقه ای و غربی دارند.
در رود ورود و انتشار آثار ادبی، آنها خواهان ساختن پل، سد، بار انداز، اسکله برای سیاحان مترجم و شاعران جوان هستند تا یک **** منسجم را در کتابی تدوین کنند.
گفتار آنها در بحثها، انتقادها، مطالعات، گپهای محفلی، سروصدای رسانه ها و ادیبان صیقل می خورد. آنها 3 افاضه به روال نقد داشته اند:
1- تدوین تئوری های نقد (17 تا یا بیشتر). 2- نامگذاری مکتبهای ادبی با خصوصیات و تاریخچه پیدایش- اوج- افول (3 تا بطور عمده: کلاسیسم، رمانتیسم، رئالیسم). 3- تبیین سبکها، صناعات، لغات خاص ادبی (بیشتر از 50 تا).

نقد ادبی،
تعریف. علم بررسی به منظور تدوین روال کلی ادبی در فرهنگ یک دوره ی مشخص برای قیاس با دوران یا ادبیات دیگر تعریف شده.
نقد مترادف با تحلیل، توضیح، مطالعه، مرور یک مقوله ادبی (شاعر، کتاب، شعر) است که بصورت مقاله ای ارایه می شود.
با تطبیق و جمع آوری این مقالات، نقد را می توان به تاویل در یک دوره از ادبیات یک جامعه تعمیم داد. در این صورت، نقد شامل تاریخچه، شرح، نمونه های اثار و شگردهای ادبی است که در آثار ادبی بکار برده یا خلق شده اند. نقد یک استراتژی تاویلی است که روی کیفیات ادبی متن مشخصی تمرکز می یابد. از اين رو ست که متن را می توان خواند و تعبیر کرد.
موضوعات دیگر هم مانند بستر تاریخی، علل اجتماعی، شرایط اقتصادی، عوامل روانی بعنوان عناصر ثانوی مورد تاویل قرار می گیرند.
يك شاعر نيز كنجكاو است كه اثرش ارزيابي شود تا ببيند حاوي چه پيامي است؛ در آفرینش اثر هنر یش چه شگردهای نوینی که نتیجه مطالعات/ مکاشفات اوست نهفته اند. نهادهاي مسابقه اي هم به نقد نياز دارند تا در دست هيئت ژوري براي سنجش يك اثر و مقايسه آن با آثار ديگر قرار گیرد. نقد ادبی با رده بندی آثار هنری، آنها را در مقولات مناسب یک ژانر مشخص با موضوع، منش، محل طبقه بندی می کند.
آنها را برای تدریس در آموزش عالی/ علمی آماده می کند تا روندهای آفرینش روانی/ هنری و پذیرش اجتماعی/ فرهنگی آن بررسی شود.

*********************************************
ادامه دارد .......:happy:
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
مقاله ای از انواع سبکهای ادبی به دستم رسیده است
که سعی می کنم در طول هفته
قسمتهای مختلف ان را در اختیار شما قرار بدهم .

ممنون از مقاله خوبی که در این تاپیک قرار دادید.:happy: همچنان منتظر ادامه آن هستم... فقط ممکنه منبع مورد استفاده رو هم معرفی کنید ؟

**************************************

در ادامه مبحث مربوط به سبک بازگشت ادبی بنا به اهمیت موضوع باید اشاره ای هم به ملک الشعرا بهار شود :

توصیهء بهار در روزگار جوانی ، آنگاه که در مجلّه ای که به نام دانشکده تاسیس کرده بود ، ضمن بر شمردن ارزش های اجتماعی شعر و معرفی شاعران فارسی زبانی که جوهر هنری بیشتری داشتند ، به خوانندگان شعر دوست خود چنین است :

«
هر شعری که شما را تکان ندهد ، به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند و یا به گریه نیندازد ، آن را دور بیندازید. هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب تقدیم ننماید ، بدان اعتماد ننمائید. تا شما را یک هیجان وحشی حرکت ندهد ، بیهوده شعر نگوئید. اوٌل فکر کنید که چه چیز سایق شعر گفتن شماست ؛ آیا کسی را دوست دارید ، کسی را دشمن دارید ، مظلومید ، فقیرید ، شجاعید و می خواهید تشجیع کنید ، گِله دارید ، امتنان دارید ، خبر تازه یا سرگذشت قشنگی به خاطر دارید ، نکتهء حکیمانه و فلسفهء خوش و دقیقی در نظر گرفته اید ، چه چیزی است که شما را و طبع شما را می خواهد به خود مشغول کرده و به لباس یک یا چند شعر خودش را به مردم نشان دهد ؟ هر چیزی که هست ، همان را با هر قدر فکر و عقل و ذوقی که دارید همان طور که هست ، بدون گزافه و با حقیقت و صدق به نظم در آورده، یا به نثر بنویسید. شاعر آن است که در وقت تولد شاعر باشد. به زور علم و تتبٌع نمی توان شعر گفت. تقلید الفاظ و اصطلاحات بزرگان و دزدیدن مفردات و مضامین مختلفهء مردم و با هم ترکیب کردن ، کار زشت و نالایقی است و نمی شود نام آن را شعر گذاشت. کسی که طبع ندارد ، کسی که از کودکی شاعر نیست ، کسی که اخلاق او از مردم عصرش عالی تر و بزرگوارتر نیست و بالاخره کسی که هیجان و حسٌ رقیق و عاطفهء تکان دهنده ندارد ، آن کس نمی تواند شاعر باشد ولو مثل قاآنی صد هزار شعر بگوید ، یا مثل فتحعلی خان صبا چند کتاب پر از شعر از خود به یادگار بگذارد. شاعر رودکی است ، فردوسی است ، خیٌام است ، مسعود است ، منوچهری است ، سعدی است ،شاعر ویکتور هوگو است ، ولتر است ، که در مشرق و مغرب همه جا و همه وقت زنده اند. فردوسی و خیٌام شاعر دنیا ومال همهء جهان اند، ویکتور هوگو ، شیلر و ولتر، همه وقت از آن همهء ملل بوده و خواهند بود. ایران ، فرانسه ، آلمان ، نمی توانند آن ها را به خود اختصاص دهند ، چنان که انگلیس نمی تواند شکسپیر را مختصٌ به خود بداند و عرب هم ابوالعلاء معٌری را باید شاعر و فیلسوف روی زمین بشناسد.»

محمد تقی بهار ، فرزند حاجی میرزا محمد کاظم ، ملک الشعرای آستان قدس رضوی ، متخلص به صبوری است. او در 18 آذرماه 1265 شمسی در محل سرشور شهر مشهد به دنیا آمد.

در اوایل، اطرافیان فکر می کردند که او اشعار پدرش را به نام خودش می خواند و شاعر بودن بهار را باور نداشتند.
سرانجام کار بهار با مدعیان به جایی رسید که قرار شد بهار به صورت
بدیهه سرایی با لغاتی که مخالفشان می گویند، در حضور جمع شعری بسازد.

در مجلسی که به همین منظور ترتیب داده شده بود از بهار خواستند تا با چهار کلمه :
چراغ، نمک ، چنار و تسبیح، چهار مصراع به وزن رباعی بگوید و بهار این رباعی را در چند لحظه ساخت:

به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار


باز رباعی دیگری با این چهار کلمه مطرح شد:
خروس، انگور، درفش، سنگ و او این رباعی را ساخت:

برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصه مشت است و درفش
جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست


در هجدهمین بهار عمر شاعر ، پدرش در می گذرد و مسئولیت سرپرستی خانواده ، یعنی مادر و خواهر و دو برادر کوچک ، به عهدهء شاعر جوان می افتد ؛ به پاداش قصیده ای که در مدح مظفرالدین شاه می نویسد و به تهران می فرستد ، شاه یکصد تومان صله برای بهار می فرستد و لقب پدر ـ ملک الشعرائی آستان قدس رضوی ـ را به وی تفویض می کند.( بهار این لقب را تا آخر عمر نگه داشت ؛ گر چه از سنین میانی عمر خود را به عنوان ملک الشعرای مطلق تثبیت کرده بود).

. بهار وارد در فعالیت های سیاسی می شود ، به صف آزادیخواهان و مشروطه طلبان می پیوندد و در بیست سالگی به عضویت انجمن مخفی « سعادت » در می آید.
در روز 14 مردادماه 1285 شمسی فرمان مشروطیت امضا می شود. بهار در قصیدهء « سرگذشت شاعر » چنین می گوید:
بیست ساله شاعری با چشم های پر فروغ / جز من اندر خاوران ، معروف و نام آور نبود
خانه ای شخصی و مبلی ساده و قدری کتاب / آمد و رفتی و ترتیبی ، کز آن خوش تر نبود
مادرم تدبیر منزل را نکو می داشت پاس / پاسداری در جهانم بهتر از مادر نبود
شعر می گفتیم و می گشتیم و می بودیم خوش / بزم ما گه گاه ، بی مه روی و خنیاگر نبود
شور و شرٌی ناگه اندر توس زاد از انقلاب / فکرت من نیز بی رغبت به شور و شر نبود ...


ملک الشعرا بهار به قول خودش با توجه به شرایط فکری آن زمان از مدافعان " حقوق زن " بود و آن افکار را این گونه در شعر بیان می کند : ( برای شناخت درست از مجموعه اندیشه های بهار لازم است بدانیم این شعر هم از بهار است هرچند که محتوا و مضمون آن را به هیچ وجه قبول نداشته باشیم ) :

اگر تو رخ بگشایی ستم نخواهد شد / زحسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت / کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
تو پاک باش و برون آی بی حجاب و مترس / کسی به صید غزال حرم نخواهد شد


سبک بهار در شعر

"بهار" قصیده سراست و از پیروان شعر قدیم است.

امتیاز "بهار" در آن است که با وجود پایبندی به مکتب شعر قدیم توانسته است شعر خود را با خواسته های ملت هماهنگ سازد.

"بهار" در دوره دوم فعالیت ادبی، قدم به قدم با زمان پیش می آید و به طرز و اسلوب جدید رغبت می کند و به تجدد می گراید و با شاعران جوان و متجدد همکاری می کند.

او هرگونه تجدد در ادبیات را می پذیرد، ولی سعی می کند اصول و سنت های قدیمی را حفظ کند.

بهار از یک سو شیفته نمونه ها و یادگارهای شعر قدیم است و از سوی دیگر از تحول زمان بیخبر نیست. به سبک و زبان و آهنگ گویندگان قدیم سخن می گوید و با این همه میل دارد روشهای جدید را با اصول شعر کهن سارش دهد.

بهار با همه میل و ادعا به تجدد دوستی، می کوشد که افکار و احساسات خود و مسائل نوین را در همان اشکال و قالبهای کهن بریزد.

مستزادهای او از نظر روان بودن و هماهنگی در مضامین و مصراع های بلند و کوتاه بسیار جالب است.

در مثنوی ها و قطعات، غالباً نکات و معانی اخلاقی به کار برده است و لحن بیان نظامی و سنایی و جامی را به یاد آورد. او در همان حال که به حافظ و سعدی و عراقی نظر دارد، لغات و اصطلاحات خاص اهل سیاست و روزنامه نویسان هم عصر خود را نیز به کار می برد.

قصاید او محکم و سنگین و گرم است. شور حماسی که در طبع او هست، قصایدش را والا باشکوه کرده است. البته سردی حرمان و نومیدی نیز در قصایدش به چشم می خورد.

اشعاری که بهار برای دوستان خود سروده، همه لطیف و ساده و آکنده از شوق و صفاست.

مزیت سخن بهار در این است که توانسته است الفاظ ساده و عامیانه را در میان لغات و ترکیبات کهنه و جاافتاده سبک خراسانی و سبک عراقی وارد کند.

ملک الشعرا بهار در
تصنیف سازی نیز دست داشت. در دوران مشروطیت اشعاری با وزن های خاص برای آواز در دستگاههای موسیقی ایرانی سروده است. از آن میان " مرغ سحر "در دستگاه ماهور با صدای قمرالملوک وزیری شهرت و مقبولیتی فراوان یافت و به تدریج به نوعی سرود ملی و سیاسی تبدیل شد :


مرغ سحر ناله سر کن----- داغ مرا تازه تر کن

ز آه شرر بار، این قفس را----- برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ----- نغمه آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصه این خاک توده را----- پر شرر کن، پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد----- آشیانم داده بر باد

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است، گل به بار است----- ابر چشمم ژاله بار است

این قفس چون دلم----- تنگ و تار است

شعله فکن در قفس ای آه آتشین----- دست طبیعت گل عمر مرا مچین

جانب عاشق نگه ای تازه گل از این----- بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن

مرغ بی دل، شرح هجران----- مختصر کن مختصر کن مختصر کن



*** توضیح : ادامه این شعر ( بند دوم) سیاسی بوده و فقط در اجراهای قدیم موجود بود!!( سال 1304 تا 1310)

بند دوم :

عمر حقیقت به ســــر شد .............. عهــد و وفا پی‌سپر شد

ناله‌ی عاشق، ناز معشوق .............. هر دو دروغ و بی‌اثر شد

راستی و مهر و محبت فسـانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد

از پی دزدی وطن و دین بهـــانه شد .............. دیده تر شد

ظـلـــــم مالک، جور ارباب

زارع از غم گشته بی‌تاب

ساغــــر اغنیا پر می ناب ................. جام ما پر ز خون جگر شد


ای دل تنگ! ناله سر کن

از قویدستان حـــــذر کن

از مساوات صرفنظر کن

ساقی گلچهره! بده آب آتشـــین ............... پرده‌ی دلکش بزن، ای یار دلنشین!

ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!

کز غم تو، سینه‌ی من پرشرر شد .................... کز غم تو سینه‌ی من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد



ملک الشعرا بهار

توضیح کلمات رنگی شده در برخی نسخه ها به ترتیب به این شکل هم گفته شده :
به جای کلمه " بی سپر " گفته شده : بی اثر ....یا به جای " دیده تر شد " عبارت " دیده تر کن" به کار رفته .....

منبع اول : http://rira.ir/rira/php/?page=view&mod=classicpoems&obj=poem&id=2693

منبع دوم : http://www.behnama.se/Bahar-malek al shoara.php

لینک دانلود با صدای هنگامه اخوان ( حدود 4 مگابایت ) : http://www.iranian.com/Music/Patriotic/Audio/MorgheSaharAkhavan.mp3

******************************************************


سر نوشت بهار هم جدا از سرنوشت بقیه آزادی خواهان دوران مشروطیت نبو د :

در پایان سال 1325 بهار بیمار بود. بیماری سل ، که در زندانهای دلهره انگیز و در ایام دق مرگی و انزوا در او ریشه دوانده بود ، اینک نخستین علائم خود را آشکار می کرد. شاعر به سرعت کارهای نیمه تمامش را به پایان می برد و از جمله جلد سوم کتاب سبک شناسی را به چاپ می رساند؛ آنگاه از همهء مشاغل استعفا می دهد.

شاعر بناچار ، دخترش را نزد رئیس بانک ملٌی می فرستد تا در ازای گرو گذاشتن خانه ، ده هزار تومان قرض کند. رئیس بانک موافقت نمی کند. تصور آنکه مردی به بزرگی بهار درمانده ده هزار تومان شود و از بانک جواب منفی بگیرد ، تنها دردناک نیست ، بلکه نشانگر وضع نابسامان کشوری است که وقتی در آن سرنوشت استاد برجسته ای چون بهار چنین است پیداست که دانشکده های ادبیات آن دیگر نخواهد توانست صاحب استادان درجه اولی چون او شود.
ساعت هشت صبح اول اردیبهشت ماه 1330 ، در طلوع ماه محبوبی که نامش شعرهای بهار را عطر آگین کرده است ، خاکستر گرم شاعر آخرین دم های خویش را بر می آورد.


______________________________________________

منابع :

_ مقاله : دکتر پرویز داورپناه

1 ـ سپانلو ، محمد علی ، بهار، محمد تقی ، ملک الشعراء ـ تهران ، طرح نو 1374
2 ـ بهار ، مهرداد ، دیوان ملک الشعراء بهار( دوجلد ) ، چاپ پنجم ـ تهران ، انتشارات توس 1368
3 ـ گلبن ، محمد ، بهار و ادب فارسی ( دو جلد ) ، تهران ، کتابهای جیبی 1355
4 ـ بهار ، پروانه ، مرغ سحر ، خاطرات پروانه بهار ، تهران ، نشر شهاب 1382
5 ـ مجلهء دانشکده ، چاپ دوم ، تهران ، انتشارات معین 1370
6 ـ بهار ، محمد تقی ، دیوان ملک الشعرای بهار ، تهران ، نشر آزاد مهر 1382
7 ـ آرین پور ، یحیی ، از نیما تا روزگار ما ، جلد سوٌم ، تهران ، انتشارات زوٌار 1382
8 ـ دولت آبادی ، یحیی ، حیات یحیی ، جلد چهارم ، تهران ، انتشارات عطار و فردوسی 1362
9 - http://forum.p30world.com/showpost.php?p=662987&postcount=13
10 - http://rira.ir/rira/php/?page=view&mod=classicpoems&obj=poem&id=2693
11- http://www.behnama.se/Bahar-malek al shoara.php
12 - http://www.parand.se/t-morghe-sahar.htm
13 - https://www.sureproxy.com/nph-index...s/story/2005/07/050723_pm-mk-ney-davood.shtml
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
با سلام
**********
Dong Fang Bobai Quote:
ممنون از مقاله خوبی که در این تاپیک قرار دادید. همچنان منتظر ادامه آن هستم... فقط ممکنه منبع مورد استفاده رو هم معرفی کنید ؟
خواهش می کنم دوست عزیز
راستش در مورد منبع !!!!! :blush:
چندین روز پیش که درباره این موضوع در اینترنت سرچ می کردم
این مقاله را به دست آوردم
ولی هر چه فکر می کنم
حالا به ذهنم نمی آید که از چه سایتی دریافت کردم
خب این را به پای ضعف و ناتوانی من در این مورد بگذارید
امیدوارم که مرا ببخشید . :happy:
البته فکر کنم که در طول این مقاله به منبع هم اشاره شده باشد .;)

**********
ادامه مطالب آن مقاله :

تاریخچه نقد : نقد را علم گویند چون اصول عامی را شامل می شود .
این اصول بمرور ظرف 2 هزار سال گذشته تدوین، تصحیح، متکامل شده اند . نقد سقفی است بر ستونهای فردی ادبی یک کشور . نقد سرنوشت ملی دارد چون چكيده آثار فردی هر کشور، فرهنگ، زبان، تاریخ مي باشد .
تکامل آن از علم شعر (بوطیقا poetics)، خطابه یونان باستان، زیبایی شناسی اروپایی عصر روشن گری آغاز شد .
در قرن بیستم نظریه نقد به تئوری های زیر منقسم شد .

گاهی مکتب ادبی، تئوری نقد، سبک ادبی مترادف هم می آیند . توجه شود که هرکدام عمل کرد ویژه خود را دارد :
شاعر در خلق هنریش سبک ادبی بکار می برد یا بخاطر آن در یک سبک ادبی قرار می گیرد .
نقاد تئوری ادبی بکار می برد تا آثار شاعر را تجزیه تحلیل کند، او را در مکتب ادبی قرار می دهد .
لذا مکتب 4چوب کلان بوده که سبکها اجزای آنها یند .
تئوری نقد وسیله ارزیابی آثار هنر یند که نقاد از آثار فرهنگی گذشته و کنونی استخراج کرده.

در غرب می توان از انگلیس، روسیه، آلمان، یونان، فرانسه، ایتالیا، آمریکای لاتین/ شمالی؛ در شرق چین، ژاپن، هند، عرب نامبرد ؛ نقد آنها را مطالعه کرد .
از دوران باستان فرهیختگان خواهان نظمی بر بلبشوی نشر آثار ادبی بودند . کنجکاو بودند که آیا اصولی عام فراگير ملی بر این آثار خاص فردی محلی پراكنده حاکم است .

آیا این آثار پراکنده با هم ارتباط پنهاني دارند ؟ آیا می توان آنها راهم مانند درختان طبقه بندی، نام گذاری کرد ؟ آیا میتوان این اصول عام را در دانشگاه تدریس کرد تا راه کوتاهتری در ایجاد ادبیات بعدی پدید آورد ؟ آیا این اصول جهانشمولند ؟ بین فرهنگ های گوناگون مشترکند ؟ آیا مکتبهای ادبی با نهضتهای اجتماعی، جنبش های سیاسی، شیوه های تولید اقتصادی، مناسبات مستقیم دارند ؟ آیا سبک ادبی با روان پریشی شاعر ارتباط دارد ؟ چه رابطه بین آفرینش هنری و اختلالات روحی وجود دارد ؟
پس نقد از پايين و تطبیقی (اثر، ادیب، کتاب) آغاز شد ؛ به نقد از بالا در سطح کشور، منطقه، جهان در يك مقطع زماني خاص بانجام رسید . نقد خواننده را در تطور يك دوره طولاني تر از حيات شاعر يا اثر قرار میدهد. لذا این نقدها منبع دیگری برای شناختن جامعه می باشند . دیگر اینکه نقد نشان می دهد ادبيات با فلسفه و دیگر هنرها چه رابطه دارد ؟

شاید بتوان آثار ادبی و نقد آنها را چون ترمومتري در مقاطع زماني مسلسل بکار برد تا هیجانات /انقلابات درحال تکوین یک جامعه را پیش بینی کرد . نقد بر مفروض انعکاس جامعه در ذهن ادیب تکیه می کند . در پاره ای از نقدها، جدیدا ذهن ادیب با اختلالات روحیش مساحی میشود (دکتر فدایی/ رییس دانا: هدایت) .
حاصل روال نقد ادبي در غرب مقوله بنديهاي عام مكتب، ›اثر، سبك، تاریخ، علت/معلول، تاثير ديگران بر يك اديب؛ يك فرهنگ بر فرهنگ ديگر می باشد . ترجمه این آثار کمک به فراگیری تئوری های نقد ادبی می کند . ولی نقادان بومی باید خود به ایجاد آثار مستقل بپردازند.

*******************
ادامه دارد .......
:happy:
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
با تشکر از دوست خوبم توماس عزیز که به ارتباط سبکهای ادبی و نقد ادبی اشاره جالبی کردند.

*****************

شعر نو در دوران معاصر :

در پست قبل اشاره ای به شعر مشهور مرغ سحر از ملک الشعرا بهار شد. بند دوم این تصنیف زیبا را که در همه اجراهای جدید سانسور شده و نامی از آن به میان آورده نمی شود را هم در آن پست قرار دادم. بنابراین فکر کنم جالب باشه اگه مجددا نظری به پست 43 همین صفحه بیندازید و ادامه این شعر را مطالعه کنید :

http://forum.persiantools.com/showpost.php?p=981739&postcount=43

در ادامه شعر معاصر باید به شعر نو بپردازم و به خصوص به معرفی اندیشه های نیما . شاملو . فریدون مشیری . سیمین بهبهانی و ... اما دید من در مورد شعر نو چندان مثبت نیست و به هیچ وجه این شعر را نمی پسندم! و به نظرم اصل وجودی این نوع شعر تقلیدی ناشیانه از نوع شعر های غربی است! قرنها پیش مولوی در شعری اشاره به سخن یار خویش می کند که در مورد این همه شعری که در مدح من گفته ای به قدری مشغول وزن و قافیه شدی که از یاد من غافل شدی !! و این شعر مولانا نخستین شعری است که در آن زمان قافیه ندارد اما ردیف و وزن دارد. انتقاد از قوانین و پیچیدگی های شعر و نیز رهایی از تمام این قید و بندهای قافیه و ... در شعر بسیاری از شاعران شعر کهن ( کلاسیک ) حتی قبل از مولوی هم وجود داشته اما هرگز رهایی از وزن یا آهنگ کلام مطرح نبود. موضوع دیگه ای هم که باید به آن اشاره کرد ویژگی های واژگان فارسی و ورود لغات جدید اروپایی در زبان ما است. یک ویژگی جالب و مهم کلمه های فارسی آهنگ خاص آنها ست که وجود آنها در شعر نهایتا منجر وجود وزن و بحر مشخصی می گردد. اما این کلمات بیگانه مثلا " چتر . فاکس . تلگراف و ... " یا کلماتی که معمولا سه حرف آخر آنها ساکن است و ... استفاده از این کلمات بیگانه در شعر به روش کلاسیک بسیار دشوار و گاه ناممکن است.
و ورود سیل آسای این کلمات ( که به دلیل اختراعات و علوم وارداتی اجتناب ناپذیر هم هستند) نهایتا منجر به تخریب شدید زبان فارسی خواهد شد. و از طرفی چون شعر یک وظیفه اجتماعی هم برای شاعر همراه دارد و آن سخن گفتن از شرایط روز مردم و احوالات آنهاست قطعا شاعران جدید در به کاربردن این کلمات با مشکلات زیادی مواجه خواهند بود. اگرچه تجربه حکایت از سازش پذیری و سازگاری ایرانیان با هر شرایطی دارد ( حتی با وحشی ترین اقوام_ مغول _ و در صورت لزوم تنزل دادن زبان و فرهنگ کل جامعه! ) بنابراین آینده شعر در زبان فارسی چندان قابل پیش بینی نیست.

از آنجا که فکر می کنم نظر درستی در مورد شعر نو ندارم ( حد اقل این نظرات بی طرفانه و خارج از سلیقه شخصی نیست. ) بنا براین سخن از شعر نو را به عهده دیگر دوستان می گذارم.

برای آشنایی اولیه با شعر نو حتما به این تاپیک خوب مراجعه کنید : http://forum.persiantools.com/t61282.html

.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
از ساختارگرايي تا ساختارشكني



مقدمه
شعر و ادبيات به عنوان محصول تفكر و خلاقيت، و دانش و هنر، همواره از جايگاه خاصي برخوردار بوده است. با پيشرفت علوم گوناگون و تكامل روزافزون انسان، شعر و ادبيات نيز تجليهاي گوناگون يافته است. اين تجليهاي گوناگون در ايجاد سبكهاي متنوع در طول تاريخ ادبيات هر قوم و جامعه‌اي به خوبي قابل مشاهده است.
سبكهاي گوناگون خراساني، عراقي، اصفهاني، بازگشت، واسوخت، نو و ... تنها نمونه‌هايي بسيار اندك از تنوع و تحولي است كه در طول حيات ادبيات فارسي ديده مي‌شود.
هدف اين مقاله بررسي سبكهاي گذشتة شعر فارسي نيست، بلكه كوششي است براي تحليل و ريشه‌شناسي سبك جديدي كه در دهة هفتاد در شعر فارسي نضج گرفته است و شاعران زيادي با تمايل به اين نوع سبك، آثاري را آفريده‌اند كه به علت ناسازگاري با ساختار و دستور زبان، شگفت انگيز و غيرمعمول مي‌نمايد. در اينجا براي نمونه يكي از آثار شاعر نوگراي ايلامي ـ علي ابدالي ـ را به نام «دريدايي 3» كه در سبك مذكور سروده شده است، نقل مي‌كنيم:
الف:
عقاب خودش را توي آب شنا كرد و
دالهاي دريدا هوا را قفس شدن كه
زمان خودش را زير عقربه‌ها چرخ مي‌داد و
شما دريدا را مدلول كرد
نكرد!
مگر نه زبان عقاب دندان را قفس شدن
حالا
آب توي ساعت آقاي دريدا شنا كرد و ...
ب:
كردي = مي داد = نكرد
همان طور كه مي بينيم، ابهام و غيردستوري بودن عبارات از ويژگيهاي عمدة اين گونه اشعار است، كه به عنوان اشعار سبك «ساختار شكني» شناخته شده‌اند. بدون آنكه با عجله اين گونه سبك شعري را رد يا قبول كنيم، در اين مقاله تلاش مي‌شود، تئوريهايي كه پشتوانه و آبشخور چنين سبكي هستند مورد بررسي و توصيف قرار گيرد.



ساختارگرايي:
نيمة دوم قرن بيستم را نيمة خلق تئوريها دانسته‌اند. به عنوان مثال مي‌توان از ظهور نظرية «ساختارگرايي» در زبان شناسي، نظرية «تحليل ساختاري وجود انسان» در ماركسيسم و نظرية «توصيف ضمير ناخودآگاه» در روانكاوي نام برد.
مهم‌ترين نظريه‌اي كه در زبان شناسي ايجاد شد و بسياري از علوم، همچون ادبيات، جامعه شناسي، روان شناسي و ... را تحت تأثير قرار داد، نظرية ساختارگرايي است كه توسط فرديناند دو سوسور (1913-1857) زبان شناسي سوئيسي بيان شد. يكي از محصولات اين نظريه تمايز ميان زبان (Langue) و گفتار (parol) است، اما مهم‌ترين بخش اين نظريه، توصيفي بود كه سوسور از «نشانه» ارائه داد كه خود مبناي دانش جديد «نشانه‌شناسي» قرار گرفت.
سوسور نشانه را رابطة ميان دال و مدلول تعريف كرد؛ دال آن بخش از نشانه است كه به صورت قراردادي در زبان به كار مي‌رود و هر دالي مصداقي در دنياي بيرون است كه مدلول ناميده مي‌شود؛ مثلاً، واژة «درخت» دالي است كه به موجودي در طبيعت دلالت مي‌كند كه مدلول آن است. به عقيدة سوسور، هر دالي به مدلول خاصي دلالت مي‌كند و در واقع ميان دالها و مدلولها رابطة يك به يك وجود دارد.
نظرية سوسور بيشترين تأثير خود را بر نقد ادبي گذاشت، به طوري كه نقد سنتي «نويسنده / شاعر بنياد» را به نقد نوين «متن بنياد» تغيير داد. بر اساس نقد متن بنياد، ناقد نمي‌كوشد، منظور و مقصود خالق اثر را آشكار سازد، بلكه اين ساختار متن است كه معناي متن و منظور نظر خالق اثر را مشخص مي‌كند. و حتي از خلال متن مي‌توان به انديشه‌ها و تفكرات پنهان خالق اثر دست يافت. انديشه‌ها و تفكراتي كه ممكن است خالق اثر خود از آنها بي‌خبر باشد و ريشه در تجربه‌هاي پيشين و ناخودآگاه او داشته باشد و اغلب به صورت غير ارادي و در متن تجلي يافته باشد.
اين نظريه به پيدايش مكاتبي چون فرماليسم روسي و نئوفرماليسم در ادبيات و نقد ادبي منجر شد و نامداراني چون رومن ياكوبسون و ميخائيل باختين در رشد و تكامل آن نقش به‌سزايي داشتند.
در سال 1960 جنبش ساختارگرايي در فرانسه كوشيد كه ايده‌هاي ماركس، فرويد و سوسور را با هم تركيب و تلفيق كند. آنها بر خلاف اگزيستانسياليستها كه ادعا مي‌كردند انسان موجودي است كه خود را مي‌سازد، عنوان كردند كه انسان ساختة عناصر جامعه شناختي، روان شناختي و ساختارهاي زباني است كه بر آنها كنترلي نيز ندارد.
پساساختارگرايي / ساختارشكني
در سال 1967 جان بارت مقاله‌اي بسيار جنجالي با عنوان «ادبيات فرسوده / مرگ ادبيات» (Literature of Exhaustion) منتشر كرد كه در واقع مانيفست پست مدرنيزم بود. او بيان كرد كه شيوة عرفي و رايج ادبي فرسوده شده است و در اثر كاربرد زياد جذابيت خود را از دست داده است. بارت در اين مقاله، مرگ زودرس ادبيات رايج را اعلام كرد. اين ادعا از ايجاد خط مشي جديدي در ادبيات خبر مي‌داد كه
پساساختارگرايي، ساختارشكني يا شالوده‌شكني نام گرفت.
از چهره‌هاي معروف مكتب ساختارشكني، مي‌توان از ژاك دريدا (1930) نام برد. او با نقد نظرية سوسور، رابطة يك به يك ميان دال و مدلول را رد كرد و عنوان كرد كه دال بر مدلولي ثابت دلالت نمي‌كند، بلكه هر دال در نزد افراد مختلف داراي مدلولهاي مختلف است. افراد گوناگون داراي تجربه‌ها، دانش و زندگي گوناگون هستند و همين باعث مي‌شود كه تعبير و برداشت آنها از واژه‌ها متفاوت باشد؛ مثلاً، واژة «آزادي» نمي‌تواند براي همة انسانها داراي مصداق واحد و يكساني باشد.
همان‌طور كه نمي‌توانيم بگوييم كه مصداق واژة «هنر» در عبارت «هنر نزد ايرانيان است و بس» براي فردوسي دقيقاً با مصداقي كه ما از آن داريم يكسان بوده است.
كساني چون ژاك دريدا و ميشل فوكو، تعبير و معناي متن را منحصر به دالهاي موجود در متن نمي‌دانند. بلكه عواملي چون تاريخ، سياست، جامعه شناسي و
روان‌شناسي را در درك معناي متن دخيل مي‌دانند. همچنين فوكو قائل به لايه‌هاي متعدد معنايي است كه از يك متن واحد برداشت مي‌شود.
دريدا ساختارشكني را به منزلة شيوه‌اي براي آشكار ساختن تعبيرهاي چندگانه از متون مطرح كرد و تحت تأثير فلاسفه‌اي چون هايدگر و نيچه اظهار كرد كه متن به طور طبيعي داراي ابهام و كژتابي است؛ به همين خاطر رسيدن به معناي نهايي و كامل آن امري غيرممكن است. او زبان يا متون را بازتاب و انعكاس طبيعي جهان نمي‌داند، بلكه متن را شكل‌دهنده و سازندة تعبير ما از جهان مي‌داند و معتقد است كه متون اين امكان را ايجاد مي‌كنند، كه ما واقعيت را بفهميم. به نظر دريدا، انسان به نقطة پاياني تعبير يك متن
نمي‌رسد. براي او هر متن نشانگر تنوع و تفاوتهاي معنايي است و چيزي ثابت نيست؛ به همين خاطر، تحليل متن به صورت مسلم و قطعي غير ممكن است. در واقع ساختارشكني ثبات سنگ زيرين تئوري عقل گرايي را به موقعيت متزلزل و روان تعدد تعابير تغيير
مي‌دهد.
بسياري، نظرية دريدا را افراطي مي‌دانند، به طوري كه «امبراتو اكو» مي‌گويد كه اگر جهان مطابق قول آقاي دريدا بچرخد و هر دالي بتواند هر معنايي داشته باشد، آن وقت كافي است يك پاراگراف از «اعترافات» آگوستين قديس را دست بگيريم و از روي آن تعميركار تلويزيون خود باشيم. البته بايد منشأ ساختارشكني را در تئوري پست مدرنيزم جست‌وجو كرد.
پست مدرنيزم
پست مدرنيزم كه در واقع تكامل مدرنيزم محسوب مي‌شود، باعث تحولاتي در آن شد. مدرنيته بر پاية عقلانيت و روشنگري بنيان شده و مي‌كوشد كه جهان را به صورت منطقي و عقلاني توصيف كند. اين مكتب با تكيه بر تجربه‌هاي قابل مشاهده فرض مي‌كند كه حقيقتي وجود دارد كه بايد كشف و آشكار شود. اما پست مدرنيزم با تمايل به
اسطوره‌گرايي و نمادگرايي، باور و اطمينان انسان را به تجربه‌هاي قابل مشاهده متزلزل
مي‌كند و شيوة عقلاني را براي تحليل واقعيتها كافي نمي‌داند؛ مثلاً فوكو معتقد است كه توضيحي خاص و پاسخي نهايي براي موضوع واقعيت وجود ندارد.
سخن پاياني
تأثيرپذيري شعر و ادبيات و از جمله شعر و ادبيات فارسي از مكاتب جهاني، امري طبيعي است و آگاهي شاعران از كم و كيف اين مكاتب امري ضروري است، تا هم از
نظريه‌هاي نو و تحولات جهاني بهره‌مند شوند و هم در ادبيات كهنه و فرسوده در جا نزنند، اما شيفتگي مفرط و پيروي چشم بسته و بدون تأمل از هر سبك و شيوه‌اي نيز پسنديده نيست. شاعر آگاه بايد بكوشد، اين گونه تئوريها را مورد نقد و تحليل قرار دهد و از آنها در جهت تكامل خود و آثارش استفاده كند.
با بررسي اصول ساختارشكني، درمي‌يابيم كه نمونه‌هايي از چنين تفكري در ادبيات كلاسيك فارسي ديده مي‌شود و كساني چون طرزي افشاري و حتي مولوي اگرچه در سطحي محدود، آن را آزموده‌اند. همچنين عبارت زير از عين القضات بيان كنندة همان چيزي است كه دريدا و فوكو در نيمة دوم قرن بيستم مطرح كرده‌اند و اين همه مورد توجه قرار گرفته است.
«شعر چون آيينه‌اي است كه هر كسي نقد حال خويش را در آن مي‌بيند»
و يا مثلاً حسام‌الدين چلبي در مورد شعر مولوي چنين مي‌گويد:
«كلام خداوندگار ما به مثابت آيينه است، چه هر كه معني‌اي مي‌گويد و صورتي
مي‌بندد، صورت معني خود را مي‌گويد، آن معني كلام مولانا نيست.»



منابع :
1- ساختار و تأويل متن، بابك احمدي، تهران: مركز، چاپ دوم، 1372.
2- موسيقي شعر، محمدرضا شفيعي كدكني، تهران: آگاه، چاپ پنجم، 1376.
3- نقش آشنايي زدايي در آفرينش زبان ادبي، علي‌اكبر شيري، رشد ادب فارسي، ش،59، پائيز 1380، صص 17-8
4- مرگ فيلسوف پيچيده (ژاك دريدا)، حامد يوسفي، روزنامة شرق، سه شنبه 21 مهر، 1383.
5- Structuralist poetics. Jonthan Culler. 1994. Rouledg London
6- Studying Literary theory. Roger Webster. 1990. Great Britain.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
البته نوع پست زدن من کمی با دوست عزیزم Dong Fang Bobai تفاوت داره و به صریحی و شفافی و زیبایی پستهای ایشون نیست
کمی طولانی تر است موضوع های دیگری به جز سبکهای ادبی رو هم در بر میگیره
چون بحث به شعر نو رسید و دوست خوبم Dong Fang Bobai این اجازه رو به من دادن که در این مورد بنویسم و اینکه معمولآ این سبک و شعرای آن مهجورترند من با کمی تفاوت و کمی با حاشیه و مقدمه به این مباحث میپردازم!
در جستاری (تاپیکی) که به نام گنجینه معاصرین ایجاد شده و دوستان لطف کردن به عنوان یک جستار مفید پیوندش(لینکش) را اینجا قرار دادند به معرفی شاعران این سبک میپردازه و البته به معرفی اشعارشون و حالا چه خوب که ما از زبان خوده این شاعران که در متن کار هستند با روندی که به شعر نو انجامید آشنا شویم
البته اصل این مطلب از دوست فاضل و خوبم بهروز عزیز است
به علت طولانی بودن مطلب و جلوگیری از تکرار من لینک این مطلب را اینجا میگذارم
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
شعر نو وام دار شعر پست مدرن هست
شاید بهتر بگیم خودش هست

" سیزده پیشنهاد برای نگرش به یک شعر پست مدرن "

کنث شروود
ترجمه : فدرس ساروی


(1)
"شعر گفتن یعنی " ساختن شعر
در شعر پست مدرن تاکید روی " ساختن " است ، ساختار دادن ، مهارتی که از به کارگیری زبان به عنوان ماده
ی خام اولیه به دست می آید ، هیچ تاکید و امتیاز خاصی برای "بیانگر " بودن وجود ندارد ، تاکید روی " فرایند
."تولید " است نه " محصول

(2)
سطر بندی
در شعر پست مدرن نوعی اکراه برای نظم دادن به سطر بندی ، فرم ، صدا و گوینده از طریق اراده ی مستقیم و یا
حتی " تصور کردن " آن وجود دارد (1) ، شعر به عنوان وسیله ای برای ادراک یا تجربه به حساب می آید و ثبت
...می شود ، شعر پست مدرن یک موجود ارگانیک ، یک موجود زنده است

(3)
تنها مرجع خودمان هستیم
حرف ، کلمه ، سطر ، کلیت شعر ، کتاب ، الگوهای صوتی ، ابعاد صفحه ی کاغذ و حتی جنس کاغذ همگی در
خدمت شعر هستند و یک شعر پست مدرن می تواند فعالانه از تمامی این سطوح معنا بگیرد و فرایند سرایش همه
ی این ها را می تواند به شمار آورد ....

(4)
فرم های دیگرگون
نه انواع قالب های از قبل تعیین شده ی شعر سنتی و نه رویکرد به شعر آزاد هماهنگ با طبیعت یا کلیت آن ، هیچ
کدام تمام امکانات مورد نیاز ساختن یک شعر پست مدرن را به تنهایی به همراه ندارد ، این ها تنها می توانند یکی
از روش های اکتشاف باشند ، این سبک معتقد است که اگر میانجی انتقال خود " پیام " باشد ، در آن صورت
.میانجی/ فرم نباید بتواند عینیت بیابد ، میانجی/ فرم در درجه ی دوم اهمیت قرار نمی گیرد

(5)
قدرت احتمال و شانس
به پیشواز ناشناخته رفتن ، عدم تعیین ، تکثیر ، معانی چند گانه ، روی گرداندن از " نیت " به عنوان هسته ی
مرکزی معنا و اصل ، از مولفه هایی هستند که در ساخته شدن این گونه کارها مورد توجه قرار می گیرند ، وقتی
اراده و آگاهی ما در هنگام نوشتن یک شعر کمتر در کار باشند آن گاه شعر حاصل ، برای خود شاعر و خواننده
.اش امکانات بیشتری برای اکتشاف فراهم می کند

(6)
خویشتن " های ما در بردارنده ی " ضد خویشتن " های ما نیز هست
،برای کشف تکنیک های شعری فراتر از استعاره های صوتی بیاندیشید ، تبادل نقطه نظرهای تاریخی – خیالی
وحدت گرا – کثرت گرا یا جزئی نگر ، همگی برای رسیدن به " فردیت " و تازه به عنوان جزیی از احتمالات
بسیار در کارند

(7)
من " یک " دیگری " است"
ما به موقعیت اجتماعی به عنوان یک مولفه ی اصلی در کارهای پست مدرن می پردازیم اما دیگر " از خود
،بیگانگی " (2) را در مقایسه با شواهدی که از دنیای بیمار کنونی در دست داریم چندان آسیب زا نمی بینیم
اهداف و حتا الزامات اخلاقی در حاشیه ی این گونه آثار قرار دارند و از آن جا در حال خطاب به همه ی کسانی
هستند که مالکیت خود را در دنیای کنونی از دست داده اند و دیگران : فرم ممکن است اجرایی شدن آن چیزی
.باشد که قابل بیان نیست

(8)
( کلمات فرم می دهند به یک ( فرم زندگی )(3
ما نگرش سپیر (4 ) ، وورف (5 ) ، و ویتگنشتاین و ... را پذیرفته ایم ، قرن بیستم عصر دوران زبان شناسی
متافیزیک است . دیگر زبان بیان کننده ی معنا نیست بلکه سازنده ی آن است ... کلمات ، دستور زبان و تمامی
.دیگر جنبه های یک زبان فرضی سازنده ی دنیای کسانی است که با آن زبان سخن می گویند

(9)
حبس دنیا
دستاوردهای دوران زبان شناسی همه چیز را تحت شعاع قرار داده و آلوده کرده است ، ما دیگر به این نتیجه
رسیده ایم که در واقع این قدرت تمامیت گرای سیستم های زبانی است که فردیت ها را با ساختارها و محدودیت
شان می سازند و شکل می دهند . آیا می توانیم خارج از این چهارچوب زبانی فکر کنیم ؟ تا وقتی که زبان
چهارچوب معیار و تعیین کننده ی ماست نمی توانم خارج و جدای از آن تفکر کنیم ، ما در زندان و چهارچوب
زبان زندانی شده ایم اما در این میان این تنها شعر است که تا لبه های قفس پیش رفته ، میله های قفس را تکان می
...دهد و محدودیت های آن را آزمایش می کند

(10)
نه شبیه یک فرد بیهوش
زبان به هوش آمده است ، امروزه دیگر این واقعیت که شعر با عبارات مصطلح قابل تعریف نیست ، برای ایجاد
...پتانسیل " جهت زدایی " و " آشنا زدایی " در دریافت ، به کار گرفته می شود

(11)
است " اولیه پیچیده است"
استنلی دایموند (6) فنون شعری اقوام گوناگون را مورد مطالعه قرار داد و به یک وضعیت غیرقابل پیشبینی و
بدون قاعده ی عمومی در اعتقادات به مقولاتی نظیر " مفهوم پیشرفت " و " طبقه های فرهنگی " برخورد که بر
خلاف زنجیره ی گسترده ی " شکل های بودن " درعصر روشنگری (7) ، بیش تر هماهنگ با نگرش های بوم
.شناختی و متضاد با داروینیسم عوام پسند بود

(12)
کارگزاران فرهنگی جهان متحد می شوند
ما به شاعر به عنوان نویسنده و به شعر به عنوان چیزی که به وسیله ی دنیای اجتماعی تولید شده و با آن درگیر
است نگاه می کنیم : تاکید بر آرمان ها و آرزوهای محلی و منطقه ای خاص و یا شاید " اکنونی " و فراتر از
آرمان ها و آرزوهای جهانی است ، تاکید و توجه بر روی روش شعری در بین توده ی مردم است تا در بین برج
...عاج نشین های شعر و استادان شعر

(12)
قانون گذاری
شعر گفتمان قدرت است ، یا به عنوان قانونی تایید نشده یا تایید چیزی که قانونی نیست یا به عنوان یک عصیان و
رد قاطع کلیه ی سرچشمه های اعمال قدرت : این که جهان کنونی پر از سلطه و ظلم است قاعدتن نیازمند وجود
...دلیل ، چالش ، انتقاد و سوظن در مورد هنجارها و مشروعیت است


:پانوشت ها

(1)
در یک شعر پست مدرن این موارد دارای نظم هستند اما تنها بر اساس قواعد درون متنی و نه مطابق و
هماهنگ با هر گونه فراروایت ... به عبارت دیگر هیچ گونه قاعده ی کلی برای نظم دادن به این موارد برای
شاعر پست مدرن وجود ندارد و همان طور که در بند بعدی آمده است " تنها مرجع خودمان هستیم " . اما این که
این فرایند " ساختن " به صورت هم زمان نیازمند غیر ارادی بودن نیز هست با ما از مهارتی سخن می گوید که
شاعر آن را در ناخودآگاه خود به صورت درونی شده دارد و این چیزی است که تقریبن معادل اصطلاح کلاسیک
( قریحه ی شاعری " است . (مترجم "

(2)
از خود بیگانگی (Alienation) یک مفهوم مارکسیستی است ، مارکس معتقد بود که در گذشته و در زمان
رواج " صنایع کوچک " ، یک صنعتگر و یا یک تولید کننده به فرآورده ی خود احساس تعلق خاطر داشت چرا
که در واقع خودش و توانایی و هنر خود را در آن می دید . اما با ورود به عصر ماشین و قرار گرفتن کارگرها در
کنار خط تولید ، آن ها دیگر احساس تعلقی به محصول نهایی ندارند و به همین دلیل از نظر مارکس انسان امروز
دچار از خودبیگانگی شده است ... در شعر نیز برخی از منتقدین معتقدند که شاعر پست مدرن با سپردن کار به
ناخودآگاه و نفی اراده و آگاهی در فرایند تولید شعر در واقع رابطه ی خود را با شعرش قطع کرده و در مواجهه با
(اثر خودش دچار از خودبیگانگی می شود ( مترجم

(3)
Words form A( form of life )
ترجمه دقیق این تیتر به فارسی امکان پذیر نیست و به همین دلیل اصل عبارت در پانوشت ارائه می گردد . جمله
در واقع " دو عبارتی " است و حرف " A " با توجه به این که به همراه کلمه های داخل پرانتز خوانده شود و یا
به همراه کل سطر معانی مختلفی را تداعی می کند : همراه بودن آن با کلمه های داخل پرانتز ما را به این مفهوم
می رساند که : این کلمات هستند که به حروف شکل و فرم می دهند ، و از طرف دیگر اگر این جمله را بدون در
.نظر گرفتن پرانتزها بخوانیم به این معنا خواهیم رسید که کلمه ها به یکی از فرم های زندگی فرم می دهند
( مترجم )

(4) Sapir
(5) whorf
(6) Stanly Diamond
(7) Enlightenment

بر گرفته شده از سایت دیگران
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
این مطلب کنت شروود ، قشنگ بود ...
glassesf.gif
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica
فعلآ که کسی اینجا چیزی به من نمیگه
رفيق جان، سكوت علامت رضاست. اگه چيزي نميگم به خاطر اينه كه نمي خوام تو تاپيك پست بي ربط بزنم.
كار شما عاليه. خواهش مي كنم ادامه بديد.
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
از اینکه قبول زحمت کردید متشکرم.:blush: مطالب بسیار خوب و مفیدی بود . در واقع جواب خیلی از سوالها یی که از قبل ذهنم رو مشغول کرده بود گرفتم.:happy: و کلی مطلب جدید هم یاد گرفتم.
بررسی پست مدرنیسم و ارتباط آن با شعر نو کار ارزنده و جدیدی بود. یکی از ضعفهای مطالب قبلی ام عدم توجه به تاثیرات ادبیات جهانی بر شعر ما بود. حال آنکه مثلا مولانا هم شعرهای زیادی به رومی ( یا یونانی ) گفته ! و قطعا تاثیرات فرهنگ کشورهای دیگه همونطور که در نقاشی به وضوح قابل مشاهده است در شعر فارسی هم وجود داشته... به مورد بسیار جالبی اشاره کردید.:cool:

فقط می تونم بگم فو ق العاده بود ...


................................................
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
رفيق جان، سكوت علامت رضاست. اگه چيزي نميگم به خاطر اينه كه نمي خوام تو تاپيك پست بي ربط بزنم.
كار شما عاليه. خواهش مي كنم ادامه بديد.

فقط می تونم بگم فو ق العاده بود ...

مرسی دوستان البته منظورم این نبود که از من تشکر کنید :blush:
شرمنده کردید کلی من رو
خوشحالم برای سایر دوستان هم مفید بود
در مورد تاثیر متقابل ادبیات ایران و اروپا بر هم کاملآ حق با شماس
همونطور که گوته از حافظ الهام گرفت بسیاری از پیشگامان شعر نو متاثر از شعر و کلآ جنبش پست مدرنیسم بودند
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
ادامه مطالب مربوط به تحقيق .........

*****
ایران.
از قرون وسطا در ایران تذکره نویسی و نمونه آوری از شاعران رسم بود.
از اینرو است که در کتابی از قرن 5م هجری اولین شعر مکتوب فارسی "آهوی کوهی.." مال 2-3 قرن پیش از آن حفظ شده.
در قرون وسطا تئوری نقد کلاسیک از طریق ترجمه آثار یونانی بعربی در بغداد، قسطنطنیه، اصفهان، مشهد، تبریز، دمشق، بخارا، سمرقند؛ بازتولید در آثار نظری (فارابی، سینا، بیرونی) و شعری (رودکی، نظامی، مولانا، حافظ، فردوسی، سعدی) در دسترس شاعران قرار داشت .
جنگهای ایران و روس ورود مدرنیسم غربی را بایران شتاب بخشید .
آثار مربوط به روشنگری، ترجمه یا از طریق مطالعه، ذخیره ذهنی در آثار عهد مشروطیت باز تولید شدند (نسیم شمال، دهخدا، ایرج، آخوندزاده، طالبوف، سلطانزاده، عارف، بهار).
در فاصله دو جنگ جهانی تئوری های نقد طبقاتی و تاریخی بین روشنفکران رواج داشت (نیما، شاملو).
پس از جنگ دوم تئوری روانشناسانه (هدایت، علوی) و فرمالیسم (شاهرودی، ایرانی) پیدا شدند . حول و حوش انقلاب دوم تئوری طبقاتی (گلسرخی، سعید، شاملو )، اسکولاستیک (اصحاب مصحح کتب قدیمی و مجلاتی مانند یادگار)، التقاطی (صورتگر، خانلری)، زنانه (فروغ، سیمین) رایج بودند .
در برخی اشعار ، مصالح شهرستانی/ ملیتی (سهراب/ کاشان، نیما/ گیلان، براهنی/ آذری، چند شاعرجنوبی) بکار برده می شد .
پس از جنگ ایران و عراق (دهه 60) و ظهور اینترنت روشنفکران دسترسی وسیعی به منابع غربی پیدا کرده؛ تقریبا تمام تئوری های غربی را مورد تجربه قرار دادند .
این که کدام مورد پسند علاقه مندان شعر نو قرار گیرد، میماند تا دیده شود. ولی چون تطور و تکامل اشعارهنوز نقد نشده ؛ مشکل است که نامهایی با ایقان برده شوند (خمسه ثالت و یکم). تاریخ نقد ادبیات مانند دیگر امور جدید از فرنگ آغاز شد : ادوارد براون، ریپکا. بین 2 انقلاب مشروطه 1906 و جمهوری 1978 کتب متعدی در این زمینه نگاشته شدند : آرین پور، براهنی، کدکنی، سلطانپور، ترجمه های مانند مکتب های ادبی (فرانسوی) رضا سید حسینی .
در 30 سال گذشته مقالات فراوان در این زمینه با ترجمه های آثار پسا- مدرن و شعر ناب ببازار ادب ایران افزوده شده (فلاح، رسول زاده).

*****
هدف.
با ایجاد نقد میتوان ادبیات را از احاد عینی (کتاب، شاعر، اثر) منتزع کرد .
تا روال کلی انکشاف آنرا دریافت؛ با دیگر ادبیات جهان مطالعه تطبیقی کرد ؛ درنگارش تاریخ تحولات اجتماعی یک ملت از آن استفاده کرد .
متون تجریدی نقد را ترجمه کرده تا تلخیصی از ادبیات یک کشور در مقطع زماني خاص/ دوران طولاني در فرهنگ آن کشور پدیدار آید .
آنرا در برنامه آموزشی ادبیات، تاریخ، علوم اجتماعی در دانشگاه بکار برد .
تا بتوان در باره شعر بطور انتزاعي در سطح مباني بكار رفته مدفون در شعر صحبت كرد .
هدفهای نقد شعر بقرار زیرند:
1- استخراج شگردهای نوین ادبی.
2- روشنگری معانی نو برای بیان اندیشه های متناظر جدید.
3- حفاری ذهن شاعر و خوانندگان.
4- نگارش تاریخ ادبی یک ملت.
5- شرکت در نقد قیاسی ملل.


******************************************************
:happy:
ادامه دارد ...............
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
برادر توماس ممنون از مطالب مفیدی که بیان کردید. :happy: در واقع ضمن یک دید کلی نسبت به سبک ادبی در زمانهای مختلف و تاثیرات بر روی آن اشاره جالبی هم در مورد فواید و لزوم وجود داشتن سبک های ادبی و نیز نقد شعری بیان شد.

به نظرم تا اینجای تاپیک مطالب فوق العاده جالب و مفیدی در مورد سبکهای شعر فارسی عنوان شده . ضمن این که اصل ایجاد این تاپیک هم ابتکار بسیار جالبی بود . حتی تا قبل از این تاپیک اطلاعاتم در مورد سبکهای ادبی شعر فارسی حتی نسبت به سبک های غربی کمتر بود. و متاسفانه در جامعه سبک ها ی غربی بیشتر معرفی شده اند تا سبک های فارسی.

به همین علت قصد دارم بعد از تکمیل تر شدن مباحث مجموع مطالب این تاپیک را برای مطالعه راحت تر و گسترش آن به فایل pdf تبدیل کنم .

موفق باشید.
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
[/COLOR]
باور نکردنیه! من دیروز برای اولین بار رفتم تو فروم نیکصالحی. دیدم یه نفر تمام بعضی از پستهای این تاپیک رو عیناً کپی پیست کرده اونجا!!

توضيح انواع سبکهای ادبی در شعر فارسی ( مهم )

خیلی خوبه! به شهرت جهانی رسییم!! :lol:

جالب بود . گویا یکی از کاربران همین فروم ( پرشین تولز ) مطالب اینجا را عینا در آن سایت کپی کرده. برای پیگیری بیشتر در آن سایت رجیستر شدم پستی با این مضمون آنجا زدم :

نوشته شده توسط Dong Fang Bobai
سلام
تاپیک بسیار جالبی است . اگه منبع مورد استفاده رو هم ذکر می کردید خیلی بهتر می شد. نمی دونم چرا فکر می کنم بعضی از جمله بندی ها کمی آشنا به نظر میاد ! ...
حالا یه سری هم به این لینک بزنید و تشابه ها رو ببینید:

http://forum.persiantools.com/t64487.html

البته در این دنیای پیچیده موارد عجیب زیاد است . مثلا اول فکر کردم این پستها از پرشین تولز عینا کپی شده اند :

http://forum.persiantools.com/showpost.php?p=944888&postcount=8

http://forum.persiantools.com/showpost.php?p=946104&postcount=13
و بسیاری موارد دیگر ...

ولی بعدا متوجه شدم که احتمالا اشتباه می کنم چون اگه کسی از این مطالب استفاده می کرد با توجه به زحمات و تلاشهای دوستان در پرشین تولز حد اقل منبع رو ذکر می کرد...

و جوابی که این خانم دادند :

نه دوست عزيز حرف شما درست است.بايد منبع را ذكر كرد ولي فراموش نشود كه من نمي توانم براي هر پستم منبع را ذكر كنم من از خيلي منابع ديگر هم براي اين تاپيك استفاده خواهم كرد اگر شما اجازه مي داديد تا من مطالبم را پايان ببرم و در اخر منابعم را ذكر مي كردم خيلي بهتر بود چون من حداقل 4 تا منبع براي اين موضوع دارم و شايد بيشتر هم بشود.
1-سايت ادبي شفيق
2-تاريخ ادبيات ايران و جهان
3-ائينه روبه رو
4-تبيان
..
...
..
..
حداقل تاپيك من را از متن اصلي خارج نمي كرديد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!مرسي از توجهتان .

موضوع قابل توجه اینجاست که در انتهای تمام صفحات این سایت جمله زیر به چشم می خورد:

کلیه حقوق این سایت متعلق به شرکت فرهنگ سازان می باشد هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت پیگرد قانونی دارد
Copyright © 2003 - 2006 Danestani All rights reserved admin Forum Email [email protected]


*********

وقتی از ایشان در مورد کپی برخی جمله ها پرسیدم ( البته لازم به ذکره که از اینجا به بعد تمام پرسش و پاسخ ها در پی ام _ پیغام خصوصی _ مطرح شد و نه در تاپیک و به صورت عمومی ) مثلا کپی این جمله : " "والا من قصددارم در مورد تمام سبکهای شعری فارسی از دورهء پس از اسلام تا حالا مطالبی بنویسم" و گفتم:
" این کار کمی غیر منطقی است کسی که آن پست رو زده با لحن گفتاری خودش گفته قصد داره مطالبی رو بعدا بیان کنه . چرا عین این جمله رو کپی کردید ؟ این که یک جمله عادی بود و اصلا چه نیازی به این کار بود؟

... در یک کلام این رفتار شما این مفهوم رو به ذهن میاره که کوچک ترین احترامی برای گفته ها . مطالب اندیشه ها و زحمات و تلاشهای دیگران قائل نیستید. وقتی جمله بالا را در پست خود می گویید به این معنی است که شما قصد دارید... در حالی که اصلا گوینده این جمله شما نبودید . "

چنین جواب دادند :
" من تمام مطالبم تقريبا كپي و پيست است چون نوشتن صرفه اقتصادي نيست... "

و وقتی خواستم حداقل جملاتی که از پستهای من کپی کردند رو از پستهای خودشان حذف کنند چنین پاسخ دادند که :
" متاسفانه امكان ويرايش در اين تالار فقط تا 24 ساعت است .پس امكان پاك كردن پستهاي قبلي مقدور نيست."
در نهایت چنین گفتند که
" مطمئن باشيد كه من در منابعم سايت پرشين تولز را خواهم گفت .من هنوز هيچ منبعي را ذكر نكردم .كه پرشين تولز را از قلم انداخته باشم."

تصمیم گرفتم در پست خودم فقط لینک اینجا ( پرشین تولز ) را بگذارم و بقیه مطالب را حذف کردم. اما امروز دیدم در کمال نا باوری کل پست من یعنی لینک این تاپیک( در پرشین تولز ) را کلا حذف کردند!!

حالا به نظر شما آیا با وجود این که افرادی به راحتی تمام مطالب شما را جاهای دیگه به نام خود عینا کپی می کنند و کاملا هم معتقدند کارشان درست است . باز هم به جمع آوری و تهیه مطالب و قرار دادن آنها در تاپیک های مختلف ادامه خواهید داد ؟و برای این کار وقت خواهید گذاشت ؟
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
فکر نمیکنم این قدر ها هم ارزش بحث کردن داشته!
درسته به هر حال بابت مطالبی که اینجا دوستان نوشتن وقت صرف شده!
اما اینجا یک انجمن است و ورود برای عموم آزاد!
به شخصه از اینکه این موضوع نشر پیدا کرده خوشحال هستم!
امیدوارم به بالا رفتن سطح سواد و فرهنگ کمک کنه!
وقتی در جایی زندگی میکنیم که قانونی به نام کپی رایت (یا حق تالیف) وجود نداره این موارد بدیهی است!
فکر میکنم یک بار تذکر دادن کافی باشه
ادامه دادن این مسئله خیلی مناسب نیست!
تلاش برای بالا بردن سطح سواد جامعه مهمتر از این مسائل است
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica
هر چند ما با عمل ایشون اون به اون شکل موافق نیستم (حتی زحمت تغییر بعضی عبارات رو به خودش نداده بود) ، اما به نظر من نباید زیاد سخت گرفت. تو نت از این جور اتفاقا زیاد میفته
7105.gif

راستشو بخواین من روز قبلش تو همون فروم یه آیدی باز کردم، ولی بعد از دیدن این جریان دیگه حتی حاضر نشدم تو اون فروم پست بزنم
sigh.gif

http://forum.niksalehi.com/member.php?u=52941
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica
فکر نمیکنم این قدر ها هم ارزش بحث کردن داشته!
درسته به هر حال بابت مطالبی که اینجا دوستان نوشتن وقت صرف شده!
اما اینجا یک انجمن است و ورود برای عموم آزاد!
به شخصه از اینکه این موضوع نشر پیدا کرده خوشحال هستم!
امیدوارم به بالا رفتن سطح سواد و فرهنگ کمک کنه!

وقتی در جایی زندگی میکنیم که قانونی به نام کپی رایت (یا حق تالیف) وجود نداره این موارد بدیهی است!
فکر میکنم یک بار تذکر دادن کافی باشه
ادامه دادن این مسئله خیلی مناسب نیست!
تلاش برای بالا بردن سطح سواد جامعه مهمتر از این مسائل است
post_thanks.gif
 
بالا