برگزیده های پرشین تولز

سروده ها برای ایران زمین

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
دیلمان

زمين ديلمان جاييست محکم .................... بدو در لشکری از گيل و ديلم

به تاری شب ازيشان ناوک انداز .................... زند از دور مردم را به آواز

گروهی ناوک و زوبين سپارند .................... به زخمش جوشن و خفتان گذارند

بيندازند زوبين را گه تاب .................... چو اندازد کمان ور تير پرتاب

چو ديوانند گاه کوشش ايشان .................... جهان از دست ايشان باز ويران

سپر دارند پهناور گه جنگ .................... چو ديواری نگاريده به صد رنگ

ز بهر آن که مرد نام و ننگند .................... ز مردی سال و مه با هم به جنگند

از آدم تا به اکنون شاه بی مر .................... کجا بودند شاه هفت کشور

نه آن کشور به پيروزی گشادند .................... نه باژ خود به آن کشور نهادند

هنوز آن مرز دوشيزه بماندست .................... برو يک شاه کام دل نراندست



فخرالدین اسعد گرگانی

( دیلمان نام منطقه‌ای است در شمال ایران. )
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
به یاد بحرین

بـحـرین نه مـلـک دزد و بیگـانه بود .................... بـحـرین ترا خانه و کـاشانه بود

بر شیـخ بگو که می ستانیم از او .................... این ها که بگویم نه افسانه بود



فرخ تمیمی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
بچه ها این گربه ایران ماست

بچه ها این نقشه ی جغرافیاست

بچه ها این قسمت اسمش آسیاست

شکل یک گربه در اینجا آشناست

چشم این گربه به دنبال شماست

بچه ها این گربه ایران ماست ، ایران ماست


بچه ها این سرزمین نازنین، دشمن بسیار دارد در کمین

داغ دارد هم به دل هم بر جبین

بوده نامش از قدیم ایران زمین

یادگار پاک قوم آریاست

بچه ها ، بچه ها

از هر گروه و هر نژاد، دست اندر دست هم بایست داد

فارغ از هر زنده باد و مرده باد

سر به راه مملکت باید نهاد

ما و میهن عاشق صلح و صفاست

بچه ها این پرچم خیلی قشنگ

پرچم سبز و سفید و سرخ رنگ

هم نشان از صلح دارد هم ز جنگ

خار چشم دشمنان چشم تنگ

افتخار ما بدان بی انتهاست

بچه ها این خانه ی اجدادی است

گشته ویران تشنه ی آبادی است

خسته از شلاق استبدادی است

مرهم دردش کمی آزادی است

مرهم دردش کمی آزادی است

بچه ها این کار فردای شماست

بچه ها این کار فردای شماست



هادی خرسندی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
رستاخیز ملی

ز هجرت چو بگذشت ده سال و چار .................... بر ایرانیان تیره شد روزگار

بر آمد خروشان و آسیمه سر .................... یکی باد قیرینه از باختر

چو دوزخ گدازان و سوزنده دم .................... شد از تف او ، روی گیتی دژم

چو دیوی خروشنده و سهمگین .................... از آواش لغزنده پشت زمین

از این سان به گلزار ایران گذشت .................... گل و یاسمین را به هم در نوشت

ازو نرگس مست ، ساغر شکست .................... وزو سوسن ده زبان ، لب ببست

در این بوستان آتشی برفروخت .................... بر سرو و قد صنوبر بسوخت

دگرگونه شد رنگ و روی چمن .................... که شد چیره بر اورمزد ، اهریمن

به ایران زمین بر ، عرب چیره گشت .................... جهان بر به آزادگان تیره گشت

ز ساسانیان روی بر تافت بخت .................... در آمد ز پای آن همایون درخت

بر افتاد آیین شاهنشهی .................... خداوند شد بنده پیش رهی

نماند از بزرگی و مردی نشان .................... بپای اندر آمد سر سرکشان

پرستندگان گردن افراختند .................... به دیهیم شاهنشهان تاختند

بکاخ شهان آتش افروختند .................... جهانی ز نابخردی سوختند

فرومایه را چون بریزد هراس .................... شود در خداوند خود ناسپاس

بزیر سم اسب و پای عرب .................... مداین لگدکوب گشت ، ای عجب

به ایوان کسری عرب یافت راه .................... برهنه سپهبد برهنه ****

چو هیچ از تمدن نبدشان خبر .................... بنگذاشتند از تمدن اثر

ز بیداد آن مارخواران شوم .................... شد ایوان نوشیروان جای بوم

چو بر دادگاه این جفا راند چرخ .................... نگر تا ستم خانه را چیست برخ

همان ایزدی فرش گوهر نگار .................... که دیدی درو ، گاه دی ، نوبهار

بیغما ربودند و کردند پست .................... گرفتند از او هر یکی ، یک بدست

بعلم و ادب نیز کین توختند .................... همه نامه های کهن سوختند

همه رسم های کهن شد بباد .................... ز آیین شاهان نکردند یاد

نه تخت و تاج و نه زرینه کفش .................... نه گوهر نه افسر نه رخشان درفش

ربودی همی این از آن ، آن از این .................... ز نفرین ندانست کس آفرین

نهانی بتر ز آشکارا شده .................... دل مردمان سنگ خارا شده

بداندیش گشته پدر بر پسر .................... پسر همچنان بر پدر چاره گر

دلیران و شیران ایران زمین .................... همه خوار گشتند و عزلت گزین



نصرالله فلسفی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
رستاخیز ملی

که بد عرصه ، جولانگه تازیان .................... نشیم ددان بود ملک کیان

مباد آنکه از چرخ نیلوفری .................... فرومایگان را رسد سروری

نیارند یاد ایچ از آن روز بد .................... کنند آنکه از گوهر بد سزد

نگردند جز گرد سود و زیان .................... ببندند خون مهان را میان

فرومایگان را سپارند کار .................... هنرمند مردم بمانند خوار

گمانشان که چون مُرد مَردِ هنر .................... درخت هنر نیز ناید ببر

یکایک شود کار کشور تباه .................... بدی را ز نیکی ندانند راه

هنر شد چو بی قدر از آن دشمنی .................... پدید آمد آیین اهریمنی

بر این گونه بگذشت چندی جهان .................... همه جور بود از کهان بر مهان

ز گردون بر آمد بسی ماه و مهر .................... به ایرانیان بخت ننمود چهر

برهنه تنان سروری داشتند .................... همه کبر و خیره سری داشتند

جهانی به چنگ عرب شد زبون .................... وزان چنگ جان خواره میریخت خون

به هرجا که بد مهتری شهردار .................... گسی شد یکی تازی موش خوار

عرب اندر ایران پراکنده شد .................... زن و مرد و کودک همه بنده شد

نبود ایچ پیدا ز هر خوب و زشت .................... که ره داشت اهریمن اندر بهشت

روان شد زبان و خط تازیان .................... شد آن پهلوانی زبان از میان

همی راند هرکس به تازی سخن .................... تبه شد همه نامه های کهن

به ملک کیان گر عرب گشت چیر .................... سر فرازان در آمد به زیر

بر افتاد اگر تخت شاهنشهی .................... برفت از میان رسم و راه بهی

گر آیین آزادگان شد بباد .................... وز آن پهلوانی زبان شد زیاد

نشد مهر ایران ز دلها بدر .................... که با خون بد آمیخته از گهر

همان عشق آزادی و سروری .................... کزان بود ما را به گیتی سری

بماند آتش آسا به دلها درون .................... نشد کاخ ایران پرستی نگون

شود تا نگون افسر تازیان .................... بکوشش ببستند هرکس میان

گروهی کشیدند تیغ از نیام .................... ز جان در گذشتند و جستند نام

سپردند با تازیان راه جنگ .................... مگر زان که با خون شود شسته ننگ

گروهی دگر نیز با تیغ رای .................... به پیکار دشمن فشردند پای

به تدبیر بستند کین را کمر .................... بر افگندن خصم را چاره گر

که با دشمن ار بر نیاید به جنگ .................... خردمند یازد به تدبیر چنگ



نصرالله فلسفی

( اشاره به حمله تازیان به ایران )
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
ایران زمین

تو ای پر گهر خاک ایران زمین .................... که والاتری از سپهر برین

هنر زنده از پرتو نام توست .................... جهان سرخوش از جرعه ی جام توست

بمان خرم ای خاک مینو سرشت .................... که در چشم ما خوشتری از بهشت

ترا از دل و جان پرستنده ایم .................... روان را به مهر تو آکنده ایم

مخور غم که آمد بهار امید .................... ز شام سیه زاد صبح سپید

به تدبیر سر حلقه ی راستان .................... شده ملک جم غیرت باستان

بر و بوم این ملک پاینده باد



رهی معیری
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
ایران نگاه کن

ایران نگاه کن این جنگل است

که ناباورانه می روید

بعد از حریق های پیاپی

ایران نگاه کن

جنگل هنوز پر ز تپش ایستاده است

با گیسوانی درهم و رنگین

با دست های از جوانه و از گل

ایران نگاه کن نگاه کن نگاه

ایران نگاه کن دامان خاک جنگل

آنک هزار دانه شکفته

اینک هزار مشت فشرده

من عاشقانه رویش این نسل تازه را

در واژه واژه شعر و ترانه ام تصویر می کنم

من مرگ را به ترس

ترس را به خشم

خشم را به عشق سپردم

عشق را کنون با خود میان دریای جنگل بردم

من در کنار یاران

فریاد با هزاران

ایران نگاه کن ... ایران نگاه کن ... ایران نگاه کــن



منوچهر نامور
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
زاده ایران بزرگم

کــرد و بلــوچ و مازنی و فـرزند زابلـم .................... مهـرش به دل سـرشته چو جان قنـد کابلـم

تاجیـک و ازبـک استم و خواهان گنجـه ام .................... از دوری نظنـز و ری و ســاوه رنجـه ام

دلــداده ای هـوای سمـرقنـد در ســرم .................... چشمـان به یاد لعـل بـدخشـان به هم بـرم

گیـلانیم به سبـزی و تبـریـزی ام بـه دل .................... شیـرازی ام به گـرمی و زرتشتـی ام به گل

بـر تـارک ارس که اران بسـت جـان بود .................... شـروان چـو بلـخ خـاک مـرا آسمان بود

قفقــازِ نـاز جـای تـوخالیسـت در بـرم .................... چگونه مهـرِ تو از دل بـرون بـرم آخر

آب خلیـج فـارس مـرا خون در رگ است .................... اَبـروی مام خاک وطـن رود اَتـرک است

کـوچنـده ای همیشـه لـر و بختیـاری ام .................... در آب های پاک وطـن گـرم و جـاری ام

مـن زاده وَجـب به وَجـب خـاک میهنـم .................... بـی میهنــم مبـاد دمـی دیـده بـرزنـم
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
سرود شاهنشاهی ایران

شاهنشاه ما زنده بادا

پاید کشور به فرش جاودان

کز پهلوی شـد ملک ایران

صد ره بهتر زعهد باستان‏

از دشمنان بودی پریشان

در سایه اش آسوده ایران

ایرانیان پیوسته شادان

همواره یزدان

بود او را نگهبان


( سرود ملی ایران در دوران پهلوی )
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
اين منم کورش
پسر ماندانا و کمبوجيه
پادشاه جهان
پادشاه پهناورترين سرزمين هاي آدمي
از بلندي هاي پارساماش تا بابِل بزرگ.

اين منم پيشواي خِرَد ، خوشي و پارسايي
نواده بي بديل نور، توتياي ترانه ، سر آمدِ سلطنت
بَعل با من است و
ادامه شعررا اينجا بخوانيد

کورش کبير این منم کورش...« منشور٫ پارسوماش» (شعر)
این منم کورش
پسر ماندانا و کمبوجیه
پادشاه جهان
پادشاه پهناورترین سرزمین های آدمی
از بلندی های پارساماش تا بابِل بزرگ.

این منم پیشوای خِرَد ، خوشی و پارسایی
نواده بی بدیل نور، توتیای ترانه ، سر آمدِ سلطنت
بَعل با من است و نَبو با من است
من آرامش ِ بی پایان اَنشان و شکوه ملت خویشم.
من پیام آور برگزیدۀ اَهورا و عدالتم
که جز آزادی
آواز دیگری نخواهم آموخت
پس شادمان باشید
زیرا به یاری ستم دیدگان ِ خسته خواهم آمد
من شریک درهم شکستگان ِ سرزمین شما هستم
زود از این ورطه برخواهید خواست
و من این شب وحشت را درهم خواهم شکست
و روز را به خاطر خاموشان باز خواهم خواند
و آزادی آدمی را رقم خواهم زد
و به خنیاگران خواهم گفت
برای گوشه گیران و گمنامان بخوانند
من آمادۀ عدالت و میزبان ِ آزادی ام.

چنین پنداشته
چنین گفته
چنین کرده ام
که پروردگار بزرگ
به اسم هفت آسمان بلند آوازم داد
تا پیشوای دانایان و برادر ِ دریادلان شوم.

من امنیت بی پایان ِ آوارگان ِ زمینم
که به احترام آزادی
دیوان و درندگان را به دوزخ درافکنده ام.
پس اهریمن نابکار بداند
که سرزمین من ، ساحت ِ بی انتهای آفتاب و آرامش آدمی ست.
تا پَرده دران و دیوان بدانند
من دولت ِ دریا و دلالت ِ دانایی ام
من منجی منتظران بی ماه و مونسم
که آشتی آسمان و زمین را به زندگان خواهم بخشید.
من قانون گذار ِ بزرگ ِ بارانم
که رحمت و رهایی را به ارمغان آورده ام .
شاه شاهان
پسر ِ ماندانا و کمبوجیه منم
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
نخستین سرود ملی ایران

نام جاوید وطن .................... صبح امید وطن

جلوه کن در آسمان .................... همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من .................... شور و سرمستی من

جلوه کن در آسمان .................... همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم .................... که هم آواز تو منم

همه جان و تنم .................... وطنم وطنم وطنم

بشنو سوز سخنم .................... که نواگر این چمنم

همه جان و تنم .................... وطنم وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان .................... به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران کهن

ز صلابت ایران جوان


( نخستین سرود ملی ایران که در دوره قاجار بدست موسیو لومر ساخته شد )
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
دوباره میسازمت وطن

دوباره میسازمت وطن

اگرچه با خشت جان خویش

ستون به سقف تو می زنم

اگرچه با استخوان خویش

دوباره می گویم از تو گل

به میل نسل جوان تو

دوباره می شویم از تو خون

به سیل اشک روان خویش

اگرچه صد ساله مرده ام

به گور خود خواهم ایستاد

که بر درم قلب اهرمن

ز نعره آنچنان خویش

اگرچه پیرم ولی هنوز

مجال تعلیم اگر بود

جوانی آغاز میکنم

کنار نوباوگان خویش



سیمین بهبهانی


( اين سروده در سال 1360 توسط بانوی شعر ایران، خانم سیمین بهبهانی سروده شد )
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
زرتـشـت

به ‌نام آنکه در شانش کتاب است .................... چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت

مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی .................... شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی

دو تا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت .................... پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت

بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی .................... رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی

ز هــاتف بشــنود هرکس پیامش .................... چو عـارف جان کند قربـان نامــش

شـفق چون سر زند هر بامـدادش .................... پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش

چو من‌ گر ‌دوست‌داری ‌کشور‌ خویش .................... ستایــش بایــدت پیـغمبر خویــش

بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی .................... رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی

به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی .................... همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی

ب ه‌چشم عقل، آن‌دین ‌را فروغ‌ است .................... که خود بنیـان کن دیـو دورغ است

چون دین کردارش و گـفتـار و پندار .................... نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار

در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است .................... درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت

هر آن دل کـه نباشـد شعـلـه ‌افروز .................... به حال ملک و ملت نیست دلـسوز

در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی .................... گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی

در این ‌کشور چو ‌شد ‌این ‌شعله‌ خاموش .................... فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش

تو را این آتش اسباب نجــات است .................... در این آتش، نهان آب حیـات است

چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت .................... که باید ســـوختن را از مـن آموخت

اگرچه از من به ‌جز‌ خاکستری‌ نیست .................... برای گــرمی یک قرن کافی اسـت

چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر .................... توانی‌‌جست از‌ آن‌خاکستـر، اکسیر

بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم .................... کــه یـــک ایــــرانـــــی والا تبـ‌‌ـــــارم

به خون دل نیم زین زیسـت، شادم .................... که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم

در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه .................... بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه

کنونت نیـست چون گوش شـنفتن .................... مـرا هـــم گفتـــه‌هـا بـایـد نـهفــتن

بسی اســـرار در دل مانده مسـتور .................... کـــه بـی تـردید بـایســتی بـرم گور



عارف قزوینی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
فریاد بحرین
منم بحرین نفت آلوده دامن

که بر تن آتشم افروخت دشمن

منم ایران زمین را عنبرین خاک

منم ایرانیان را پاک مسکن

جنوب ملک را باغی فرح زا

خلیج فارس را جایی مزین

به ایران فخر دارم همچو رستم

ز ایران نام دارم همچو قارن

بیایم چون نهد بیگانه زنجیر

که باشد طوق ایرانم به گردن

از ایران یاد دارم داستان ها

ز عهد گیو و گودرز و تهمتن

درود من به شه عباس کز مهر

ز شر پرتقالم داشت ایمن

کنون چندیست کز هجران مادر

مرا چهری است زرد و وزآژن

ز یاد میهنم چون بشکند دل

فراقش را چنان تاب آورم من

بود داغم به دل چون لاله از غم

اگر چه آتشین رویم چو لادن

ز ایران دورم و بیگانگان را

به چاه جور در بندم چو بیژن

تنی را مانم از این قصر بی سر

سری را مانم از این قصر بی تن

مرا از شیخ عار آید که دارم

نشان از شهریاران مهیمن

نوایی آید از ایران به گوشم

کند شادم بیان بانک ارغن

خدایا در دل اندازش که بازم

رها سازد ز چنگ دیو ایمن

کز ایرانم جدا کردن نباشد

به غیر از آب ساییدن به هاون



ادیب برومند
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
مزدیسنا

ای خاکیــــان‌، ای خاکیـــــان از دیــو نایــد جز زیـــان .................... زینــــهار ز آسیـب بدان وز آز و خشــم ســهمگیــــن

زین پیشــوایان و سران، زیـن بـد‌دلان زیــن گـمرهـان .................... شد تیـــره روز مــردمان، هــم از مهــین و از کــهیـن

خــوی بدت اهریمن است، زو انده و زو شیون است .................... هشدارکویت دشمن‌است، بنشسته ایدون در کمین

کـردار بــد در ایـــن ســـرا، آن‌جـــا کـنــــد دوزخ بپــــا .................... وز کــــرده‌ات یابـــی ســزا، آیـــی دچــار رنــج و کین

هـی هی بپـــرهیز از دروغ، مپــــذیـر از آن بنــد و یـوغ .................... تا بر دلــت آیــد فــــــروغ، روشـــن کـند راه پسیــــن

گــــر ســـر زنـــد از تو گــــــنه، روزت شـــود تار و تبه .................... آن‌گـــه نــــدانی ره ز چــــه، افتــی زبون در پارگـــین

فرمانبری فرخندگی است ، درمان درد زندگی است .................... خیره‌ســری شرمندگی است، بی‌دیـن کوته آستین

بپــــذیر دین از بخـــردی، این دیـــــن پـــــاک ایــــ‌ـزدی .................... تا چیره گــــردی بر بــــدی، با رستــگاری همنشیـن

پندار نیکــــو توختـــــن، گــــــفتار خــــوش آمـــوختن .................... کـــــردار به انــــدوختن، ایـــن اســـت فرمـان مهـین

زین خاکـــدان تا گـــر زمان، وز مـــردمــان تا ایـــزدان .................... جـــز راستــی راهــی مـدان، آن راه فــردوس بریــن

پرهیــــزگار و پارســـا، مـــــردی شــــوی ایـزد نمــــا .................... سر بر کشی، گردی رسا، بــرتـــر ز چــرخ هفتمیـن

ار زندگــــــانـی بایــــدت، ار کـــامـــرانـــی بــــایـــدت .................... ار شـــادمــانی بایدت، از کـشت شـــادان کن زمـین

ار میــهن آبادان کنی، کشت و چــمن خنـدان کنـی .................... ز آن اهــرمن گــریان کنی، گــردد جهانت فــــرودیـن

ای پور بـــوم باســـــتان، خشنــــود کــن فروردگـــان .................... بفروز آذر، نسـک خوان، زان پس بکـشت و کار هیـن


ابراهیم پورداوود


( این سروده را روانشاد استاد پورداوود در فروردین‌ماه سال 1316 با الهام از گاتاها سروده‌ است )
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
نــــالـه هـای مُــرغ مَــرغـــاب

کـــه درآن مرغی آشیـــــان دارد .................... تک درختی به دشت «مرغابست»

کـــز بسی قرنـــها نشـــــان دارد .................... مــرغ اسطـوره ای بـود ایـن مــرغ

نــــاله ها می کند شبی، جانسوز .................... خـــــواب دیـدم کــه ایـن پرنـده پیـر

بــــــود از بهــرمــن ملال اندوز .................... آن چنان دل شکـاف کـاندر خـواب

کــه بــه ژرفــــای دل کند تــأثیر .................... گفتم ای مرغ ناله هــات ز چـیسـت؟

کــــآتشم زد نـوایت از بـم و زیر .................... شمـّـــه ای بهـر من حکــــــایت کـن

بـر همـه مـرز و بـوم «پازَرگاد» .................... گفت نــــــــالان ز بهر «مَــرغــابم»

ز آنچـه میـراث بـــاشـدش دریــاد .................... کـــه تهی می کننـدش از ســر جهـل

از تبـــــــار گــــرانتــریــن آثـــار .................... آنچــه در زیـــر خـاک مدفون اسـت

عده ای عاری از حمیت و عـــار .................... زیــر آبـش کنند و پـس نــــــــــابـود

تــا کــه ایــن دشـت را کنند آبــاد .................... «سـد سیـــــوند» را کننـد احـــداث

قسمتی نخبـــه را دهنـد بـــه بــاد .................... لاجـــرم از مفــــــــــاخــرِ تــــاریخ

از گــرانتـر نفـــــایـس تـــاریـــخ .................... هــرچـــه در «تنگه بلاغی» هسـت

کـــــاین ودایع برافکنند از بیـــخ .................... جملـه بـــاشد ودیعه هـــای عــزیــز

محو آثـــــاری از هویت مــاست .................... این چه آبــــادی است ویــرانی ست

جز حقیری کـه کمترینه گـداست .................... شرف و آبرو به نــان که فروخت؟

بـه چـه حق می کنند جمله تبـــاه؟ .................... ایـن امـــانـــات کــــز نیاکـــــانسـت

کــو حیـایی به قدر یک پرِ کـــاه؟ .................... بی حیـــایی از ایـن فزون تـر نیسـت

از هویــت دچـــــــــار کمبودیــم .................... مــا گـــر از بــــاستـان جـدا مــانیـم

پــــــای دربنـد و دست فـرمــودیــم .................... در کـف حــادثــات جـــان فرســای

تـــــــا بـــه آرامگــاه کورش راد .................... کــم کـَـمَـک نــــم بگـستـرانـد پـــر

محو گردد به کـــــام دشمنِ شاد .................... وانـگـه آن یــادگــار شــوکـت و فـــَر

که کند عورمان ز حشمت و جــاه .................... وای وای از چنیـن فجــــــایع شـــوم

از ســرِ مــا فِتـَد بـــه گــور سیــاه .................... شــــــرف مـلـی و کــــــــلاه مـِـهـی


ادیب برومند


( در اعتراض به ساختن سد سیوند و آسیب به میراث ملی و فرهنگی )
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وطـــن

شبی سرد کودکم نجوا چنین کرد

پدر جان ، پدر ای مهربان ای همدم من

در این تاریکی سرد

وطن چیست؟ وطن کیست؟

چه دردی است؟ چه مرگی است؟

وطن کدامین خفته است در خواب غفلت؟

غریب است یا آشنا؟

صمیمی است یا بی وفا؟

وطن را چه دردی است که خوابت را گرفته؟

نگاهت را صدایت را غمت را شادیت را

وطن پیراهن تنگیست به این تن؟

و یا آهنگ نامربوطی است در گوش؟

وطن را مادر هم هم میداند

وطن میتواند هم بازی من باشد

وطن چکمه میپوشد در این سردی؟

وطن ....

چه می گفتم وطن کیست؟ وطن چیست؟

وطن درد است یا مرگ

وطن خواب است یا بیدار

وطن آهی است اندر دل

و یا پیراهن تنگیست بر تن ما

و یا آهنگ نامربوطی

و یا....

چنین گفتم به دلبندم

بخواب ای کودکم من

وطن یعنی همین سادگی و راحتیت

وطن یعنی شکوه زندگیت

وطن یعنی تو و من مادرت

وطن یعنی تمام هست و نیستت

وطن یعنی غمت، دردت، تمام خنده هایت

وطن یعنی بهار شادی تو

وطن یعنی شعرهای کودکانه ات

نگفتم.....

وطن یعنی اوج غم و درد

وطن یعنی تهمت ، افترا

وطن یعنی گذشت روزگار بی گردش دل

وطن یعنی همان جا که تو را به جرم صاحبیش غریبه خواندن

وطن یعنی سینه پر غم

وطن یعنی نگفتن بس شنیدن

وطن یعنی شعر بی عنوان هیچکس

وطن یعنی خفه شو ، بتمرگ

باز گفتم...

وطن یعنی تمام هستی تو از این دنیای فانی

وطن هرگز نمی میرد در این دل

اگر هزاران راه را دور باشی از او

وطن یعنی نور چشمت

وطن هرگز نمی میرد در این دل

اگر هزاران بار تو را دشنام دادند در او

وطن یعنی مام میهن


وطن هرگز نمی میرد در این دل

اگر هزاران بار تو را برانند از او

وطن یعنی جفای زندگانی

وطن هرگز نمی میرد در این دل

اگر هزاران بار تو را غریبه خوانده باشند در او

وطن یعنی تمام هستی تو ز دار این دنیای فانی

وطن هرگز نمی میرد در این دل



ورنا بلوچ
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
فتنه ی آذربایجان


فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت .................... به غیر از ناله نخیزد نوایی از دهنی

جفای زاغ و زغن بین که از سیاه دلی .................... به بلبلان نگذارند گوشه ی چمنی

به تیره بختی ما شمع انجمن سوزد .................... به هر کجا که حریفان کنند انجمنی

بنای خانه ی بیداد واژگون گردد .................... به دست تیرزنی یا به آه پیرزنی

کسی که بد به وطن گفت بی وطن بادا .................... که بر وطن نزند طعنه ی بی وطنی


اگر میانه و تبریز و اردبیل افتاد .................... به دست غیر چو گنجی به دست راهزنی

به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند .................... چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی



رهی معیری
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
ای وطن

در روح و جان من می مانی ای وطن

به زیر پا فِتَدان دلی ، که بهر تو نلرزد

شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن

که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران

ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان

ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تو راج خزان ، جور زمان

ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان

سبزی سر چمن ، سرخی خون من ، سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشسته

شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن

بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته

با تو هستم ، ای وطن

با تو هستم ، ای وطن

ای خورشید جاوید من

ای صدای گرم آبشاران

ای شب مهتاب کوهستان

تو چون بهاری ، بهار بی پاییز

ز عطرِ خاک تو گشته ام لبریز

به سینه ی من ، کلام جاویدی

به چشم من تو ، چو نور خورشیدی

آه ، ای وطن نام تو

همیشه بر لبم

با مهر تو ، ستاره

درخشد ، بر شبم

به دشت تشنه ، شکوه بارانی

سرود پاکی ، شعر بهارانی

غروب ما را ، پیام خورشیدی

طلوع بودن ، طلوع امیدی

تو ، سرود فصل سبز ما

بر لبم جاری چنان دریا


محمد نوری
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
ای وطن من تو رو می خوام


تو و مردمون خوبت

جنگل سبز شمالت

ساحل داغ جنوبت

روی ماسه های دریا

تو غروبای قشنگ و

توی رقصای محلی

با گلای رقص و آواز

همه ی افسانه هایی

که تو ذهنم می درخشد

واسه من رستم دستان

هنوزم سوار رخش

عطر چایی

نون تازه

لبی که به خنده بازه

همه ی دنیا می دونن

ایرونی مهمون نوازه

ای وطن من تو رو می خوام

دیده بوسی ، سال تحویل

تنگ ماهی ، گپ حاجی

هم بازی های قدیمی

گپ زدن با اهل فامیل

توی اون بوهای کاه گل

همه ی کبوترا رو

عاشقای سرد ویران

کوچ بغض خاطراتو

گل سرخ و سبزه و برف

رنگ پرچم قشنگت

ای وطن من تو رو می خوام

تو و مردم یه رنگت

ای وطن من تو رو می خوام
 
بالا