برگزیده های پرشین تولز

سروده ها برای ایران زمین

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
فردوسی و شاهنامه جاویدانند

در قعر هزارساله ی غار قرون

از کشور یادهای یک قوم اصیل

کان جا قرق غرور قومیت اوست

یک منظره ی شکوهمندی خفته است

یک دورنمای دل فروز تاریخ

ایران قدیم

گسترده سواد سرزمینی به شکوه

با حلقه ی کوه های رویین پیکر

با کنگره ها مه بر افق های عمیق

با سایه ی توده های ابهام اندوه

پیچیده و لولیده به هم جنگل ها

با روشن آبگینه دریا ها

با پرتو رودهای سیمین سیما

ایران عظیم

آن گوشه سواد سهمگین کوهی ست

برسینه ی آن کوه کلان بنشسته

چون صخره سواد هیکلی رویین تن

آن گونه که سیمرغ نشیند بر قاف

گویی که یک مجسمه است از مفرغ

می دانی کیست ؟

او شاعر ایده آل ما فردوسی ست


او پیکره ی غرور ملیت ماست

فردوسی توسی آن نبوغ قهار

طراح و مهندس بناهای قصص

نقاش قرون ماورای تاریخ

رنگین کن فیلم فولکورهای کهن

اسپهبد افسانه سزایان جهان

در سبک ظریف مینیاتورسازی هم

سهمی و صلابت شگرفی دارد

در غرش از او حماسه های ملی ست

توفنده از او حمیت و احساسات

داننده ی راز انفجار کلمات

افتاده به روی نقشه های جنگی

فرمانده جنگ های فرهنگی ماست

خلاق غرور قومیت ماست

او شاعر ایده آل ما فردوسی ست

منظومه ی شاهکار جاویدانش

شهنامه ی او سمبل پیروزی هاست

هر بیتی از آن ، بلندگوی فتحی ست

هر نقطه از آن تمرکزی از احساس

تمرین هدف گیری صاحب نظران

هر واژه آن یکی سوار جنگی ست

هر سطری از آن صفی **** جاوید

هر صفحه ، یکی لشکر سیروس کبیر


هر فصل ، **** جامعی جاویدان

هر دایره جیم ، یکی تیغ ستیز

هر سرکش کاف او یکی خنجر تیز

هر کاف ، یکی بازوی زوبین انداز

او شاعر قهرمان ما فردوسی ست


او را قلم آن کرد که شمشیر نکرد

او یک تنه زد به جنگ شجعان عرب

شجعان فصاحت و بلاحت همه را

با گرز حماسه های ملی کوبید

احیای نوامیس عجم جمله از اوست

او کاخ زبان پارسی کرد بلند

او کفه ما کرده به سنگینی کوه

او گفت حکومت به لیاقت بخشند

صحرایی و سوسمارخواران عرب

حاکم نسزد به مهد سیروس کبیر

او شاعر ایده آل ما فردوسی ست

پیشانی باز او به پهنای افق

ژرفای نگاه او یکی اقیانوس

زان کارگه مغز ، تصاویر و نقوش

در قالب خوش تراش سربین کلمات

از خامه پیاده می شود در دفتر

تصویر کند گذشته دلکش ما

شاهان و یلان سخت با غزت و شأن

با پنجه و بازوان پولادینشان

تصویر کند عشق و فداکاری ها

والامنشی ها و جوانمردی ها

تصویر کند مفاخر ایران را

او شاعر فیلم ساز ما فردوسی ست


از چشم هنر چه فیلمبردار دقیق

وز چرخ قلم چه کارگردانی ها

هر فیلم چه شاهکار جاودانی

هر تابلوی او یکی نمایشنامه است

در پرده ی سینامی او غوغایی ست

هر صحنه نمودار چه شخصیت هاست

در نقش هنر چه قهرمانان دارد

رستم ، یل داستان ، هنرپیشه ی اوست

او تهمتن است و نقش اول اوراست

در نقش دوم حریف او باز قویست

رویین تن و اشکبوس و سهرابش هست

از خامه ی او چه پرده هایی رنگین

تا گردش آسمان و مهر و ماه است

بگشوده به پیش چشم و دل ماست

چون خون سیاوش که هنوز است به جوش

رنگ شفق غروب ها یادی از اوست

سیمای منیژه دختر افسانه

آشفته فراز چاه بیژن ، گویی

یک خاطره حزین هر ایرانی ست

او نابغه ی حکیم ما فردوسی ست

هر قصه و داستان که او ساز کند

برروی اساس حکمت و اخلاق است

بنهاده اساتیر اصیل ما را

بر روی موازین وزین اخلاق

آری اخلاق

اخلاق که ایده آل پیغمبرهاست

او جنگ برای خاطر صلح کند

او وخشور است

وخشور ولی نخوانده خود را وخشور

او فردوسی ست

فرزانه حکیم ابوالقاسم ماست

این چهره ی جان فزای پیروزی بخش

الهام ده حمیت قومیت

چندی به غبار قرن های تاریک

یک پرده ابهام به خود می پوشد

وان گنج و حزینه های افروزنده

در کنج خرابه های افروزنده

در کنج خرابه های خاموشی بود

در سالن فردوسی شهر تبریز

آن پرده که بود مظهر غفلت قرن

زین چهره تابناک بر می داریم

اکنون نه به تبریز و به ایران تنها

بگشوده با اعجاب و به تحسین و تمام

با هرچه زبان و ترجمان دل و جان

در گوش تو با دهان پر می گوید

فردوسی و شاهنامه جاویدانند



استاد محمد تقی‌ بهجت ‌تبریزی (شهریار)
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
ای خطه ایران مهین

ای خطه ایران مهین

ای وطن من

ای گشته به مهر تو عجین

جان و تن من

دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست

ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من

تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن

هرگز نشود خالی از دل محن من ، محن من

دردا و دریغا که چنان گشتی بی من

کز بافته خویش نداری کفن من

امروز همی گویم با محنت بسیار

دردا ، دردا

دردا و دریغا وطن من ، وطن من

ای خطه ایران مهین

ای وطن من


ملک الشعرا بهار
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
چشمای تو یعنی وطن

با شکوهی مثل آواز عشایر وقت کوچ .................... مثل رقصیدن مردای سفید پوش بلوچ

مثل نقش کاشی کاری روی طاق اجری .................... مثل ضربای دهل توی ترانه ی لری

تو قشنگی مثل برق سینه ریز نقره کوب .................... مثل لهجه زلال ماهی گیرای جنوب

قصه دف زن کرد یا سوار ترکمن .................... نمی زاری تن بدم به ننگ آواره شدن

هم خاک من هم خاطره چشمای تو یعنی وطن .................... از عطر تو شروع شدن مرزای سرزمین من

بی دریغی مثل جنگلهای تن سبز شمال .................... مثل چشمه ای که جا می شه تو کوزه سفال

رو سر انگشت تو آن هلال ماه دشت لوت .................... منو بیرون می کشی از توی باتلاق سکوت

ساده ای درست مثل بومیای ساده کیش .................... مثل کوچه های یزد و خونه های کاگلیش

تو مثل جادوی ساز عاشقای آذری .................... نمی زاری تن بدم به غربت و دربدری

هم خاک من هم خاطره چشمای تو یعنی وطن .................... از عطر تو شروع شدن مرزای سرزمین من



یغما گلرویی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
میهن من ایران من

ای عشق بی پایان من میهن من ایران من

تو اولین ماوایم بودی قصه گاه لبهایم بودی

تا فروغ مهرت شد روشن چشمونم بر دنیای من

خاطرات تلخ و شیرین چون گیرد با یاد تو

روز و شبهای غربت پایان گیرد با یاد تو

چه بگویم با که بگویم من و سرایت جان به فدایت میهن من

به دوعالم هر چه بجویم برتر از آنی روح و روانی بر تن من

مرزت و مردت نازم کوه الوندت نازم

بر همه گنج پنهان آنچه داری در دامان

آه ای بهشت من ایران زیب سرنوشت من ایران

تکیه بر فخر جهانی زن با دلم شکافی بانی زن

ریشه داری در تار و پودم بعد از خدا تنها معبودم

هر کجا هستم با تو هستم هر کجا بودم با تو بودم



بامداد جویباری
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
دور از وطن

به رنج غربت تـن داده ام .................... که از ميهن دور افتاده ام

تـا دورم از خـاک ميـهن .................... رنج است و غم همدم من

نـدارم يـاری هـموطـن .................... که در غربت داند حال من

بـاشد بــلای غـريـبـی .................... نـاکـامـی و بــی نـصـيبی

هـر شـب از جـدایی مـی نـالم .................... نپرسد کـس حالم

ايـن جـا دل نـگيـرد آرامـی .................... چـو مــرغی در دامی

ميـــهن ای بـهشــت اميــدم .................... اميـــد جــاويــدم

بـی تــو از جــهان بـيـزارم .................... بـه غـــمها يـارم مـن

بــا يــاد تـو هرجـا شتـابم .................... چون قبله ای هرجا سر آرم

سوی تو دارم نظـری .................... تـا از تـو يابم خبـری



ابوالقاسم حالت
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
جشن مشروطیت

گـرچه هر روز و شبی را به جهان منزلت است .................... قـدر اوقات ولیکن نـه بـه یک قاعدت است

هـر شبی صاحب قـــدر است ولیکن شب قـــدر .................... درخــــور منقبتی ویـژه ز بـس منـزلت است

قــدر ایــــام از آنـروست که در دوره ی عـمر .................... حــاصل از گـردش ایــام بسی تجربـت است

ای بســـــا تجــربـه کـــــز آمـدن و رفتـن روز .................... رهنمـای بشــر، انــــدر طلـب معرفــت است

ای بسـا مشعل تـوفیق کـــزین تجـربه هــــا .................... هـــادی مـردم دانـــا بـــه ره مصلحت است

«روز نهضت» کـــه بـود منشاءِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ تجدید حیات .................... بـهر اقــوام و مـلل مـایـه ی بـس میمنـت است

«روز تاریخ» کــه هست آیـت حِدثانِ زمان .................... بـس درخشان بـــه تواریخ پــر از حادثت است

«روزخدمت» کـه بـود درخـور تقـدیرِ نفـوس .................... مبداءِ سـیـر جمـاعت بــــــــه ره مقـدرت است

فی المثل «چاردهم» روز، بـه مـاه «مرداد» .................... هست از آن جمله ایام کــــه ذی مرتبت است

در چنین روز، کـــز اعیــاد بزرگ ملـی ست .................... ملت زنده ی مـــــــــــــــا مستحق تهنیت است

در چنین روز، بــــــــــــــه رغم سُنَن استبداد .................... زنــده آیین مسـاوات، بــــه هـــر ناحیت است

در چنین روز، بـــه هم پشتی احــــرار وطــن .................... خـوش بـرافـراشته هـــرسـو عَلََََََََََََََََََََم حریت است

درچنین روزِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ مبـــــارک قـــــدمِ فـــرخ پـــــی .................... ظلم و بیـدادگـری پــی سپـر(2) معـدلـت است

در چنین روز شد از جنبش مشـروطـــه پـدیــد .................... فر آزادی ملت کـــــــــــــه بهین موهبت است

ملت آن روز بــــــــــــــه شاهنشه جبار بگفت .................... جبر تــــاریخ، زوال شــــه جـــابر صفت است

مـلـت آن روز بــه سلطــان زمــــان داد نشــان .................... کــــه جدا حــق حکومت زحــق سلطنت است

سلطنت حــق سلاطیـن بـود و مـوهبتی ســـت .................... همچنان حـق حکومت کـه حـق جمعیت است

حـاکمیت کـــــه بــود حـــق جماعـــات و مـلل .................... خـاص مـلت بــود و غصب ورا ملعنت است

قـدرت حـاکمه گــر جمع شـود در کـــف فـــرد .................... حاصلش بهر جماعت چه به جز مسکنت است؟

آفــریـــن و زه و احسنـت بـــر «آزادی» بـــــاد .................... کـــه بهین زیــور قاموس و گرامی لغت است

غرض از «نهضت مشروطه» به دوران اخیــر .................... جـلـب آزادی و دفـــع اثـــــر از مظلمـت است

ورنه گر نیست ز مشروطه به جز هیــأت و نــام .................... این نه مشروطه که خودکامگی و مفسدت است

ایـن نــه مشروطه کـــه مـشروع کـنـد استبـداد .................... این نه مشروطه کـه مخروبـه ازو مملکت است

نص قـانون اساسی کــه به دست من و تـوست .................... خـونـبـهــای شـهـــدای ره مشــروطـیــت است

گـــر مرداد تـو ز مشروطه نه تفکیک قــواست .................... از پذیرفتن ایـــــن شیوه مـــــرا معـــذرت است

مـرکـزِ ثقل وطـــن ، مجلس شوراست کـــزان .................... بهره هــــا عــــــاید ملـــت ز ره مشورت است

شیـوه ی مـجلس اگــــــر پیــروی قـدرتهــاسـت .................... این چه سیریست که یکباره خلاف جهت است

انتخـابــــات گـــــــر از راه صــواب افـتــد دور .................... سیـر مجلس بــــه ره منـزل بــــد عاقیـت است

و آن کـه بـا زور حکـومت بـه دروغ است وکیـل .................... گـــــرمَـلَک خوی بـــود ملعبه ی شیطنت است

رشـــد حـــــاصـل نشـود جـــــز بــــه ره آزادی .................... کـــانـدرین شیـوه بسـی مصلحت و منفعت است


ادیب برومند


معانی واژه ها:

1 – حدثان : رویدادها
2 – پی سپر : لگدکوب
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
رنج بیهوده

خائنین ، اهل وطن را مایه دردسرند .................... جمله همچون خار گل باشند و خار بسترند

گوشها را در زمان حق شنیدن پنبه اند .................... چشم ها را در مقام راه دیدن نشترند

همچو رهزن ، هرکه را یابند دور از قافله .................... از تنش سر می برند ، از کیسه اش زر می برند

بی جهت بازیچه اغراض اینان گشته اند .................... ساده لوحانی که هم خوش بین و هم خوش باورند

تا که دفع شرشان از بهر ما مشکل شود .................... دشمنان ما عموما دوست با یکدیگرند

تا که هی گردد دل دزدان غارتگر قوی .................... این جماعت حامی هر دزد و هر غارتگر است

محو استقلال این کشور بود امری محال .................... دشمنان ما در این ره رنج بیخود می برند



رهی معیری
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وطـــن

پرچم تو به رنگ عشق

سبز و سفید و لاله گون

خاک تو آسمون واسه

ستاره های بی نشون

قامت سبز لاله ها نشون ایستادگی

توی نگاه مردمت طراوت زندگی

پاک و نجیب و بی ریا ، ای سرزمین آریا

خونه ی اجدادی ما ، خاک اهورایی ما

در امتحان عاشقی تو سرفراز و روشنی

عزیز هم خونه ی من تو افتخار میهنی

ای وطنم ، جون و تنم

چطور ازت دل بکنم

ایمان و عشق توی صدات ، نگاه تو پر از غرور

غروب جمعه های تو ، پر اشتیاق یک ظهور

نام آوران مرز و بوم ، عشق آفرینان وطن

پاینده باد نام شما ، پاینده باد ایران من



ترانه مکرم
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وطن

وطن پرنده ی پر در خون

وطن شکفته گل در خون

وطن فلات شهید و شهد

وطن پا تا به سر خون

وطن ترانه ی زندانی

وطن قصیده ی ویرانی

ستاره ها اعدامیان ظلمند

به خاک اگرچه می ریزند

سحر دوباره بر می خیزند

بخوان که دوباره بخواند این قبیله ی قربانی

گل سرود شکستن را

بگو که به خون بسراید

این عشیره ی زندانی

حرف آخر رستن را

با دژخیمان اگر شکنجه

اگر بند است و شلاق و خنجر

اگر مسلسل و انگشتر

با ما تبار تداعی

با ما غرور رهایی

بنام آهن و گندم

اینک ترانه ی آزادی

اینک سرودن مردم

امروز ما امروز فریاد

فردای ما روز بزرگ میعاد

بگو که دوباره بخوانم با تمامی یارانم

گل سرود شکستن را

بگو که می سرایم دوباره با دل و جانم

حرف آخر رستن را

بگو به ایران بگو به ایران



ايرج جنتی عطایی
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
ای دیو سپید پای دربند
ای گنبد گیتی، ای دماوند
از سیم به سر یكی كله‌خود
ز آهن به میان یكی كمربند
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران
وین مردم نحس دیومانند
با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد كرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلك مشت
آن مشت تویی تو، ای دماوند
تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرنها پس‌افكند
ای مشت زمین بر آسمان شو
بر ری بنواز ضربتی چند
نی‌نی تو نه مشت روزگاری
ای كوه نیم ز گفته خرسند
تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یك چند
تا درد و ورم فرو نشیند
كافور بر آن ضماد كردند
شو منفجر ای دل زمانه
وان آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین سخن همی گوی
افسرده مباش خوش همی خند
پنهان مكن آتش درون را
زین سوخته‌جان شنو یكی پند
گر آتش دل نهفته داری
سوزد جانت به جانت سوگند
بر ژرف دهانت سخت بندی
بربسته سپهر زال پرفند
من بند دهانت برگشایم
ور بگشایند بندم از بند
ا‌ز آتش دل برون فرستم
برقی كه بسوزد آن دهان‌بند
من این كنم و بود كه آید
نزدیك تو این عمل خوشایند
آزاد شوی و برخروشی
ماننده دیو جسته از بند
هرای تو افكند زلازل
از نیشابور تا نهاوند
وز برق تنوره‌ات بتابد
ز البرز اشعه تا به الوند

***
ای مادر سرسپید! بشنو
این پند سیاه‌بخت فرزند
بركش ز سر این سپید معجر
بنشین به یكی كبوداورند
بگرای چو اژدهای گرزه
بخروش چو شرزه شیر ارغند
تركیبی ساز بی‌مماثل
معجونی ساز بی‌همانند
از نار و سعیر و گاز و گوگرد
از دود و حمیم و صخره و گند
از آتش آه خلق مظلوم
و از شعله كیفر خداوند
ابری بفرست بر سر ری
بارانش ز هول و بیم و‌ آفند
بشكن در دوزخ و برون ریز
بادافره كفر كافری چند
زان‌گونه كه بر مدینه عاد
صرصر شرر عدم پراكند
چونان كه به شارسان «پمپی»
ولكان اجل معلق افكند
بفكن ز پی این اساس تزویز
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
بر كن ز بن این بنا كه باید
از ریشه بنای ظلم بركند
زین بی‌خردان سفله بستان
داد دل مردم خردمند

1.وزو ـ كوه آتشفشانی است واقع در ایتالیا.
2. دمباوند و دماوند همان كوه معروف است.
3.چار آخشیجان عناصر اربعه است به فارسی
4. بركان به‌ضم اول معرب ولكان است كه آتشفشان باشد.
5.آوند به معنی آویخته و آویزان است.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وطنم
من و تو مثل دو اقلیم

جدا در دو سوی کره سرگردانیم

من و تو مثل دو سیاره

دور گاهی پیدا و گاهی پنهانیم

من و تو فاصلمون خیلی زیاده وطنم

بین ما نامه رسون ابر و باده وطنم

ت وهمون کوه بلندی که اگه باد و طوفان بشه برجا می مونی

تو دلت مثل دل شیر می مونه

تو مثل پهنه دریا می مونی

تویی اون گوهر یکدونه من که دل آزرده ز دنیا شده ای

من تنها چه کنم تا نبینم که تو آنقدر تک و تنها شده ای

من و تو فاصلمون خیلی زیاده وطنم

بین ما نامه رسون ابر و باده وطنم



پرویز خطیبی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وطن

از میان جمع یاران من چه تک افتاده ام

قطره ی اشکم که از چشم فلک افتاده ام

هرجا باشم مهر وطن باهامه

عشق وطن همیشه تو صدامه

درسته که اینجا بزرگ شدم من

اما خون ایرانی تو رگامه

وطن وطن زمزمه ی هر روز و هر شب من

نام وطن قشنگ ترین حرف روی لب من

برای من معنی زندگانی

تو خاک اجدادی خود بودنه

وگرنه مثل تک درخت صحرا

فنا شدن به جای آسودنه

اینو می دونم هرجای دنیا باشم

هنوز یه ایرانی عاشقم من

اصلیتم فراموشم نمی شه

به راه دلدادگی صادقم من

قالیچه ی حضرت سلیمان

منو ببر به آسمان ایران

از اون بالا نگاش کنم محبوبمو صداش کنم

طفلی دلو شادش کنم از قفس آزادش کنم

ایران ایران ایران



بابک رادمنش
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
من آذربایجانم

من آن خاک بلاخیز بلا گردان ایرانم .................... من آذربایجانم، پرورشگاه دلیرانم

بگو با خصم من گر بگسلد زنجیر چرخ از هم .................... مر از جان ایران نگسلاند عهد و پیمانم

بگو بـا خصم من تـاریخ عالم را به دقت خوان .................... که دانی من پدیده آرنده ی تـاریخ ایرانم

من از چنگیزیان مشت فراوان خوردم و اینک .................... نه چنگیز است و نی مشتش من آن دیرینه سندانم

من از سم ستور لشکر ترکان عثمانی .................... لگدها خوردم و نگذاشتم گردی به دامانم

من اندر سخت جانی شهره ی دنیای دیرنیم .................... تو پنداری مجارستانم و چین و لهستانم؟!

من آذربایجانم، ‌لایموتم، ‌من نمی‌میرم .................... اگر ایـران ما جسم است، من در جسم او جانم

من آذربایجانم مهد زرتشت بهی کیشم .................... صمیمی پاسدار دودمان آل ساسانم

من امضا کرده‌ام منشور استقلال ایـران را .................... به خون پاک خود کان موج‌ها دارد به شریانم

من اندر قله ی خاک وطن عنقای آزادم .................... تو ایدون من فریبی تا کشانی کنج زندام

من آذربایجانم پیشه آزاده شیرانم .................... بگو با روبهان بازی مکن با نره شیرام

من آذربایجانم لقمه چرب و گلو گیرم .................... به کام دوست چون شهدم، به حلق خصم استخوانم

من آن صید گریزان پایم ای صیاد نابخرد .................... چه دامم گسترانی تا به دام آری تو آسانم

به چندین حرف هذیانی به افسونم چه می‌خوانی .................... مگر من ای حریف خیره سر طفل دبستانم

برای من عبث، افسون همی خوانی، نمی‌دانی .................... که من خود کهنه پیر دیرم و استاد دستانم

از این نزل مهنا داری ار بر مردم خود ده .................... به جای آن که می خوانی چنین با وعده مهمانم

اگر موج فتن ارکان هستی را بلرزاند .................... نخواهد شد درنگ و رخنه ای در عزم و ایمانم

اگر در کوی جانبازان نشانی دارم و نامی .................... من آن نام و نشان بر شهریار خود گروگانم

به بند و بند جانم رشته تار و پود این پرچم .................... نخستین روز تکوین جهان جولای کیهانم

تو پنداری به مکر چند تن جاسوس هر جایی .................... توانی دور از ایران سازی و رسم نیاکانم

زمانی دور از ایرانم نمودی تا سحر هر شب .................... تو غافل بودی و خون می چکید از توک مژگانم

هنوز اندر فراق یوسف افتاده بر چاهم .................... پی گمگشته خود همنوای پیر کنعانم

نباشد در نهادش غیر مهر پرچم ایـران .................... هر آن طفلی که نوشد، شیر پاک از نوک پستانم
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
سرزمین من ، روزهای روشن

خانه ی روشن ،‌ خداحافظ .................... سرزمین من ،‌ خداحافظ

روزای خوبت بگو کجا رفت .................... تو قصه ها رفت ، یا از این جا رفت

انگار که اینجا هیچی زندیه نیست .................... گریه فراوون ،‌ وقت خنده نیست

گونه ها خیسه ،‌ دل ها پاییزه .................... بارون قحطی از ابر می ریزه

همه عزادارا سر به گریبون .................... مردا سر دار زنا تو زندون

انگار که شبه ،‌ هر روز هفته .................... از هر خونه ای عزیزی رفته

همه با هم قهر ، همه از هم دور .................... روزا مثل شب ،‌ شب ها سوت و کور

نه تو آسمون ، نه رو زمینیم .................... انگار که خوابیم ، کابوس می بینیم

از زمین دوریم ، از زمان جدا .................... حتی نمی آییم به یاد خدا

روزای روشن ، خداحافظ .................... سرزمین من ، خداحافظ

نوبت میگیریم ، گیج و بی هدف .................... واسه مردنم ، باید رفت تو صف

روزها و شب ها این جور می گذرن .................... هر جا که می خوان ما رو می برن

آخه تا به کی آروم بشینیم .................... حسرت بکشیم ، گریه ببینیم

ای زن تنها ، مرد آواره .................... وطن دل تو است ، شد صد پاره

پاشو ، کاری کن ، فکر چاره باش .................... فکر این دل پاره پاره باش


اردلان سرفراز
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
با من از ایران بگو

یاور از ره رسیده با من از ایران بگو

از فلات غوطه در خون بسیاران بگو

باد شبگرد سخن چین ، پشت گوش پرده هاست

تا جهان آگه شود ، بی پرده از یاران بگو

شب سیاهی می زند بر خانه های سوکوار

از چراغ روشن اشک سیه پوشان بگو

پرسه ی یأس است در آواز این پیتارگان

از زمین ، از زندگی ، از عشق ، از ایمان بگو

سوختم ، آتش گرفتم از رفیق نارفیق

از غریبه ، آشنا ، یاران هم پیمان بگو

ضجه ی نام آواران زخمی به خاموشی نزد

از خروش نعره ی انبوه گمنامان بگو

قصه های قهرمانان قهر ویرانگر نداشت

از غم و خشم جهان ساز تهی دستان بگو

با زمستانی که می تازد به قتل عام باغ

از گل خشمی که می روید در این گلدان بگو



ایرج جنتی عطائی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
یادنامه شهیدان

رنج بسیار برده ایم از جنگ

رنجها بی ثمر نمی گردد

می رسد روزهای بهروزی

دیگر از این بتر نمی گردد

داغ بسیار هست بر دلها

داغها بیشتر نمی گردند

می رسد روزهای پرشوری

شورهایی که شر نمی گردند

لیکن افسوس کاین شهیدانند

رفتگانی که بر نمی گردند



حمید مصدق
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
یاد وطن

هر گوشه ی جهان را

دیدم قدم نهادم

جز خاک پاک ایران

ما را وطن نباشد

آنجا که کوه هایش

سر بر فلک کشیده

در باغ های عشقش

جز یاسمن نباشد

مازندران سرسبز

هم چون بهشت موعود

حقّّا که در دیاری

هم چون چمن نباشد

مشهد که در خراسان

امید هر مسلمان

آنجا که میهمانش

با خویشتن نباشد

بر دل چه خوش نشیند

گرمای آن جنوبش

آنجا که جز محبّت

در انجمن نباشد

فریاد از غریبی

در خاک ناشناسان

در سرزمین محنت

کان جای من نباشد

این خاک گرچه زیباست

مملو ز ناز و نعمت

اما هر آنچه باشد

خاک وطن نباشد

در هر کجای دنیا

هستند زشت و زیبا

اما به جان بگویم

ایران من نباشد



خسرو نکونام
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
بوی وطن

بیداری گل سوی چمن می کشدم .................... بلبل دل و باد پیرهن می کشدم

در گوشه ی خـاک غربتم بوی بهـار .................... می آید و جانب وطن می کشدم



سیاوش کسرایی
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
مام وطن

کجا پناه برم

خانه ی همیشه ی من

کجا؟

که در تو حصارم ز باد می روید

کجا پناه برم

سرزمین تاریکم

کجا

که در تو کفن بر سراب من موید

مرا تو در غبار سیاهت بخواب می سپری

مرا تو با شراب سپیدت به آب می سپری

چگونه می شود این خانه را

گسست از خویش

که در منی و بیابان چو قطره ای در چشم

که با منی و عطشبانگ سبزه ها در گوش

کجا پناه برم

مادرم ، تولد من

پرده پوش تابوتم

که این ستاره به دامان شب

بزرگ شده است

کجا که نیست دگر چون تو

خویش و هم دشمن

باغ و هم ویران



صالح وحدت
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وطنم

وطنم زنده بمونی وطنم

وطنم تنها نمونی وطنم

کی میگه میشه فراموشت کرد؟

با غم و غصه هم آغوشت کرد

تا که خون در رگ ما جاری است

نام ایران به خدا باقی است

حرف ما بر لب ما صوت جمیع است

وطنم یار تو مولای علی

وطنم تاج بزرگون خراسونت هست

قالی کرمونو کاشی صفاهونت است

بوی گل توی نارنجستون شیرازت هست

تو دل ها خاطره ی رستم دستونت است

وطنم نام تو باقی می مونه

مثل کارون تو جاری می مونه



حسین سرفراز
 
بالا