برگزیده های پرشین تولز

شعرها و نثرهای کوتاه و زیبا

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,911
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هر روز عصر
مرد اسباب بازی فروش
رد دستان کودکانه را
از شيشه ويترين
پاک مي‌کند ..
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,911
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هر شب
به آسمان،
از راه كوچكي
بالا ميروم
كم نور ترين ستاره ام
و سال هاست منتظر
شايد تو
مالكم باشي
 

arman1abc

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 می 2009
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
0
محل سکونت
Tehran
گویند: هرآن کسان که باپرهیزند
آنسان که بمیرند بدانسان خیزند
ما با می و معشوق از انیم مدام
باشد که به حشرمان چنان انگیزند
 

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,716
لایک‌ها
16,653
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
گویند خدا همیشه با ماست ./ ای غم نکند خدا تو باشی!
164.gif
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
گفته بودی چرا غرق تماشای منی.................آنقدر مست که یک دم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود..................ناز چشــم تو به قــدر مژه بر هــم زدنی
 

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,716
لایک‌ها
16,653
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
هر دوست كه دم زد ز وفا دشمن شد, هر پاك روى كه بود تر دامن شد ...
 

1408

Registered User
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
1,042
لایک‌ها
57
محل سکونت
باغستان نیوز
افسوس، که این مزرعه را آب گرفته

دهقانِ مصیبت‌زده را خواب گرفته

خون دل ما رنگِ میِ ناب گرفته

وز سوزشِ تب پیکرمان تاب گرفته

رخسارِ هنر گونه‌ی مهتاب گرفته

چشمانِ خرد پرده ز خوناب گرفته

ثروت شده بی‌مایه و صحّت شده بیمار
 

هاله خوش کیش

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 ژوئن 2009
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
آسمان بارانيست
همگي مي گذرند
چتر دارند به دست تا نبارد باران بر سر و صورتشان
اما .....
من تنها و رها
زير اين سقف سياه
گام بر مي دارم بي چتر
و به تو مي انديشم !!!!!
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
ای قلم پنداشتی هنگامه ی دانشوریست؟...............دوره ی علک آمده هرکس به عرفان مشتریست؟
تو نفهمیدی که اوضاع جهان خر تو خریست؟..............خر همــان است و عوض گردیــده پالان ای قلــم!

نسیم شمال

 
Last edited:

sokOoooot

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
26 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,254
لایک‌ها
77
محل سکونت
این بود تمام ماجرای من و او
ماييم و تمام آفرينش

ماييم نقاط خوب بينش

ماييم و صداي بي صدايي

فرياد بلند آشنايي

ماييم و نگاه پر درخشش

آيين دعا و راه بخشش

ماييم تمام نور هستي

ماييم وجود و حق پرستي

ماييم خود خوده خوده حق

ماييم نگار و نرگس و شمع

ماييم همان ميانه کار

رقص و غزل و نواي بيمار

ماييم که مست مست مستيم

انگور و شراب و خمره هستيم

ماييم که بوي ياس داريم

راهيم و دو صد سوار داريم

ماييم و نواي بي نوايي

بسم ا... اگر حريف مايي
 
Last edited:

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
شادی تو بیرحم است و بزرگوار
نفست در دستهای من ، ترانه ی سبزی ست
من برمیخیزم
چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل میزنم
آینه ای برابر آینه ات میگذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم ......

شاملو
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
یک نفر آمد و بر پنجره ام گل مالید
من ولی منتظر بارانم...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
دلشان می خواست
چشم مردم را گریان بینند
گاز اشک آور را ول کردند
خنده آور بود​
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
در یک هوای سرد ِ پس از باران
مردی رمیده بخت
با سرفه های سخت
دیدم که پهن می کرد
عریانی خودش را
روی طناب رخت




عمران صلاحی
 

Nereid

کاربر فعال زبان
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2006
نوشته‌ها
2,145
لایک‌ها
852
محل سکونت
staring at a closed door!
خرم دل آنکه از ستم آه نکرد
کس را ز درون خویش آگاه نکرد
چون شمع زسوز دل سراپا بگداخت
وز دامن شعله دست کوتاه نکرد

ابوسعید ابوالخیر​
 

nabze bi seda

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2009
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
شعراي قشنگي نوشتي.ممنون
منم يكي از كاراي خودمو مي نويسم.


و در اين سوي اتاق
مردي با پيشاني بلند
به زانوي تقدير تعظيم مي كند
و با حريم سكوت
هم آغوشي تا ابديت را بوسه مي زند/.
 

bsblover

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2008
نوشته‌ها
36
لایک‌ها
0
محل سکونت
philipine
تو رفتی رد پایت در دلم ماند
شکوه خنده هایت در دلم ماند
دلم را با سحر خوش کرده بودم
غروب ماجرایت در دلم ماند
شریک دردهایت بودم اما
در آغوش تو خفتن در دلم ماند
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
نهاد زیر سرش صفحه ی حوادث را
و مثل حادثه ای روی آن دراز کشید
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
فریاد نمی زنم
نزدیک تر می آیم
تا صدایم را بشنوی
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
آدم به جرم خوردن گندم
با حوا
شد رانده از بهشت
اما چه غم
حوا خودش بهشت است
 
بالا