برگزیده های پرشین تولز

طنز ادبی (نه جوک!)

®êBë©A

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
128
لایک‌ها
0
محل سکونت
تو چیز ....
سلام ... تو این تاپیک مطالب طنزی که نویسندش خودتون هستید یا نویسندگان دیگه قرار بدید ... سرچ کدرم چیزی پیدا نکردم! حالا دیگه اگه همچین چیزی قبلا بوده تقصیذ موتور جستویه اینجاست :دی
فقط توجه کنید بین جوک و طنز ادبی زمین تا زیر زمین تفاوت هستا
2n7gsgm.gif
 

®êBë©A

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
128
لایک‌ها
0
محل سکونت
تو چیز ....
ديوونه

هر چی میخوای به من بگو هر چی. دیگه اصلا حوصلت ندارم زندگیم باختم دنیام و باختم آخرتم و جوانیم و مر دانگیم و حالا این دلمم روش تو ببر از اولم برای من نبود از اولم وصل کرده بودمش به تو به نگاهت به لبخندت به اون بی اعتناییهای همیشهگیت برو سانت به سانتش و بگرد هر قطره خونش شاهدند همه می گند همه فر یاد می کنند بی وفایی تو بی وفا یا دته اون روز دیدمت تو خیابون بالایی تو بودی و نمی دونم کی کنارت لبخند می زدی آره تا به حال لبخندت و ندیده بودم قشنگ بود قشنگ ولی چه فایده لبخندت برای من نبود برای یکی دیگه بود برای من تو فقط توهین بودی و تحقیر من این ور خیابون بودم تو اونور. اونطرف رفته رفته رفت و تو سیاهی شد و من ماندم و یه تیر چراغ برق کنارم دست راست و یه دیوار بلند و سهمگین دست چپ مونده بودم که چطور بزنم خودم داغون کنم و سرم و له کنم و بپاشم رو سنگفرش زمین ولی بی نتیجه بود هر چی فکر کردم آخرشم نتونستم برای همین تمام حرصم وریختم تو دلم برای دلم سنگین بود خیلی خیلی سنگین یهو دیدم که فرو ریخت و از هم پاشید حا لا کجا تو وسط خیابون پام سست شد و سرم گیج رفت و تلو تلو خردم و تا اومدم به خودم بیام دیدم وسط زمین و آسمونم اول به خیالم که پرواز کردم بعد که یه چیز زدند رو صورتم و صدای پول خرد اومد دیدم نه با با تصادف کردم و انگاری مردم بعد صدای جیغ اومد و یکی قش کرد و یکی بالا اورد و یه صدا یی هی گفت خیلی جوون بود خیلی جوون آخه چرا؟ واون یکی گفت چرا نداره منم اگه جراتش داشتم می کردم تازه فهمیدم نمردم خودکشی کردم بعدم که دیگه نگم بهتره تو ختمم همه اومدند به تو دارند تسلیت می گند تو که خودت مسببش بودی تو که خودت من و به این راه بردی تیکه کلامشونم شده بود که تو جوونی ندیدی هر چی دیدی بلا دیدی تو رو می گفتند با ورت می شه جوونی ندیدی اونم تو؟بعدشم می گفتند که خدا بیامرزه من و ولی دیگه بد جوری قات زده بودم و تواشتباه کردی که تحملم کردی باید خیلی وقت پیش من و می بردی تیمارستان بدتر از همه اون کلثوم بود بی حیا بر گشته می گه آخه تو نگفتی اون با این همه توهم و بد بینی یهو بزنه تو رو بکشه خدا بیا مرزدش خوب دیوونه بود دیگه ولی تا فهمیدم که خودش کشته نفس را حت کشیدم گفتم خدا رو شکر والله می ترسیدم یهو تو رو بکشه همه مردم دنیا گند وآشغالند من توهم دارم ؟من؟ بد بینم ودیوونم ؟خودشون زدند به نفهمی خیال کردند منم نفهم می شم همینجا هر بار که یاد تو می افتم به تو فکر می کنم می بینم که تو داری با یکی دیگه می ری دست تو دست با لبخند تو دشت تو خیا بون هر جا که تو رو بیاد می یارم حتی جا ها ییکه هیچ موقع نه تو رفتی و نه من
 

®êBë©A

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
128
لایک‌ها
0
محل سکونت
تو چیز ....
تقويم دانشگاهى من

شنبه : همون لحظه ای که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم هر جا که می رفتم اونو می دیدم یک بار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کرد گفت : ببخشید
من که می دونم منظورش چی بود تازه ساعت 9:30 هم که داشتم بورد را می خوندم اومد و پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد آره دقیقا می دونم منظورش چیه اون می خواد زن من بشه
بچه ها می گفتن اسمش مریمه
از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم
یک شنبه : امروز ساعت 9 به دانشکده رفتم موقع تو سرویس یه خانمی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن و می خندیدن تازه به من گفت آقا میشه شیشه پنجرتون رو ببندین من که می دونم منظورش چی بود اسمش رو می دونستم اسمش نرگسه
مث روز معلوم بود که با این خندیدن می خواد دل منو نرم کنه که بگیرمش راستیتش منم از اون بدم نمی آد از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم
دوشنبه : امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسیهام جزوه منو ازم خواست من که می دونم منظورش چی بود حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه راستیتش منم از مینا بدم نمیآد از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم
سه شنبه : امروز اصلا روز خوبی نبود نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا فقط یکی از من پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست ؟
من که می دونم منظورش چیه ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی رنگ بود حتما استقلالیه وقتی که جریان رو به دوستم گفتم به من گفت : ای بابا !‌ بدبخت منظوری نداشته ولی من می دونم رفیقم به ارتباطات بالای من با دخترا حسودیش می شه حالا به کوری چشم دوستم هم که شده هر جور شده با این یکی هم ازدواج می کنم
چهار شنبه : امروز وقتی که داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند یکی از دخترای اردو از من پرسید : ببخشید آقا دانشکده پرستاری کجاست ؟ من که می دونستم منظورش چیه اما تو کاردرستی خودم موندم که چه طور این دختر ساوجی هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده حیف اسمش رو نفهمیدم راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هر طور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم طفلکی گناه داره از عشق من پیر می شه
پنج شنبه : یکی از دوستهای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد من که می دونستم از این نوشابه خریدن منظورش چیه می خواد که من بی خیال مینا بشم راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم
جمعه : امروز ضبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رومی دیدم عجب شکوهی و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو میکردم و.... مادرم یک هو از خواب بیدارم کرد و گفت برم چند تا نون بگیرم وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانمی از من پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه ؟ من که می دونم منظورش چی بود اما عمرا باهاش ازدواج کنم
راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نانوایی بیاد خیلی خوشم نمیاد
شنبه : امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اودم که راه بیفتم مادرم گفت : نمی خواد دانشگاه بری امروز جواب نوار مغزت آماده ست برو از بیمارستان بگیر
راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم می گن من مشکل روانی دارم

برگرفته از بولتن جشنواره دانشجویی اصفهان اردیبهشت 81
 

®êBë©A

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
128
لایک‌ها
0
محل سکونت
تو چیز ....
عشق چيست؟

عشق از ديد حاج آقا : استغفرالله باز از اين حرفاي بي ناموســي زدي ؟!
( جمله عاشقانه : خداوند همه جوانان رو به راه راست هدايت كنه )

2.عشق از ديد يك رياضيدان : عشق يعني دوست داشتن بدون فرمـــول !
( جمله عاشقانه : آه عزيزم به اندازه سطح زير منحني دوستت دارم )

3.عشق از ديد رحيم گوشكوب بقال سر كوچه : والا زمان ما عشق مشق نبود ننمـون رفت اين فاطي اتوماتيك رو واسمون گرفت !
( جمله عاشقانه : هوي فاطي شام چي داريم ؟ )

4.عشق از ديد جوات دودره ( در زندان ) : اوچيكتيم عشقي !
( جمله عاشقانه : خاك زير پاتيم ... )

5.عشق از ديد ننه بزرگها : نزن ننه اين حرفارو ! راستي اين دختر بتـــــول خانوم خيلي دختر خوب و با كمالاتيه !
( جمله عاشقانه : بريم خواستگاري ... )

6.عشق از ديد دوست دخترها : عزيزم تو كه عاشقمي پس چرا هزينـــــــه جراحي دمـــــاغمو نميدي ؟! واسه ناهار هم بريم سورنتو ... ناديا و دوستشم ميان ... دوست ناديا واســـش يه ماتيز گرفته ! تو حتي حاضر نيستي واسه مــن كه اينهمه دوستت دارم يه پرايد بخري ؟!
( جمله عاشقانه : عزيزم گوشي سوني ميخوام .. راستي دوستت هم دارم! )

7.عشق از ديد غلام شوفر : رادياتور عشق من از برايت جوش آمده ! باور نداري بر آمپرم بنگر!
( جمله عاشقانه : عزيزم دوست دارم ! بووووو بوووووو بوووووغ )

8.عشق از ديد دختراي ترشيده : خدا جون يعني ميشه بياد خواستگاريم ؟!!
( جمله عاشقانه : يا شابدالعظيم 1000 تومن نذرت كه بياد خواستگاريم )

9.عشق از ديد باباها : آخه پسر عشق واست نون و آب ميشه ؟! حالا بگو ببينم باباش چي كار؟
( جمله عاشقانه : برو دختر حاج آقارو بگير )

10.عشق از نگاه مامان ها: وا مگه تو امسال كنكور نداري ؟! عشق باشه واسه بعد !
( جمله عاشقانه : اوا غذام سوخت )

و بالاخره عشق از دیدگاه خودم ... : مرگ بر عاشقی که از عشق هیچ نمیداند
========
i love u
laffbaby1.gif
 

®êBë©A

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
128
لایک‌ها
0
محل سکونت
تو چیز ....
زن ذليل

گشته اسباب غرور و دلخوشی
یک زن لاغر سیاه و کشمشی
با قدی چون نردبانی بر چنار
کی توانم راه رفتن در کنار
دستها چون بیل و ناخن دسته بیل
در تنم خنجر کند چون سیخ و میل
موی سر کم پشت و صورت پر ز مو
ماه پر لک گشته این سیمینه رو
چون ببینی خنده هایش پر کشی
یک به یک دندان زرد و سیم کشی
با دماغی تیز و باریک و بلند
چهره اش کرده فریبا و لوند
چشم و ابرو در هم و مخموره حال
ریز چون بادام خشک و زرد کال
کی زبان آید به کامش در سکوت
میزند مغزم دگر زنگی و سوت
مادری دارد چو رستم پهلوان
نعره اش لرزد تن شیر ژیان
هفته ای ده شب بیاید خواهرش
پر کند از مرغ و ماهی هیکلش
گشته ام پیر و زمین گیر و علیل
هست تیره روزگار زن زلیل
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
شاید این شعر من هم یه جوارایی با شعر قبلی (زن ذلیل ) در ارتباط باشد:

زني دارم ،فلك تايش نديده**زدستش هوش وعقل من رمیده
زگفتارش نگو رحمت به حنظل**زرفتارش دل و قلبم دريده
همه در خواب و در خرناس باشد**كه از خرناس او خوابم پريده
اگر صد من عسل ريزي به رويش**نشايد خوردنش اين ورپريده
زبس سنگین و چاق است هیکل او //اگر باران زند در شُل تپیده
مرتب چشم او دنبال چيزي است**چه پررّويي بوُد اين چشم دريده
همه در فكر غيبت يا كه تهمت**ازاين كارش جهنم را خريده
بگيرد او زمن ايراد بسيار**نباشد فكر من اين خيرنديده
كند خود را بَزَك چون دلقك سيرك**به روي گونه اش،سرخاب ماسيده
كنم بهرش فراهم هرچه خواهد**ميان خوردنيها او چريده
اگر با او رَوم اندر خيابان**طلا چون ديد پاها يش سُريده
زبس ولخرج باشد تحفۀ هند//به زیر قرض ها پشتم خمیده
چو گفتم حال زارم را به ‹‹جاويد››**بگفت همچون زني هرگز نديده
به شعرآورد حال و روز بنده**چوخواندم شد روان اشكم زديده
 

®êBë©A

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
128
لایک‌ها
0
محل سکونت
تو چیز ....
شوهر ذليل...!
lolsign.gif


گشته اسباب غرور و دل خوشی
شوهری چاق و سیاه وجوش جوشی
بادماغ پهن خود چون سنگ پا
زهره ازهر کس برد بایک نگا
چون که چشمش لوچ و مخمورو لوند
حسن من یک باشداوبیند به چند
کله اش از مو آزاد است و طاس
آبرویم رفته بیش اهل ناس
مشک پرکشک آورد جایه شکم
صبح تا شب میخوردگوید چه کم
گربلندآرد لژ نعلین او
قد نرسد بر نود چاق کدو
چون که خشم آرد شودسرخ گلی
نعره آرد برسرم چون بلبلی
ضربه بر من میزند باشصت فن
خواب از چشمم بدزدد درد تن
مادرى دارد سه سر دم اژدها
هرکجا خواهم روم گوید کجا
آن زبانش نیش دارد همچو مار
دورپاهایم بپیچد سیم خار
خواهرش را من چه گویم حرف چیست
حقه بازی آورد از ده چوبیست
گشته ام از دست این هرسه علیل
وای بر آن تیره بخته بی کسه شوهر ذلیل
 

Rainman_v7v

Guest
تاریخ عضویت
29 مارس 2006
نوشته‌ها
56
لایک‌ها
1
سن
36
آهو خيلي خوشگل بود . يک روز يک پري سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داري شوهرت چه جور موجودي باشه؟
آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پري آرزوي آهو رو برآورده کرد و آهو با يک الاغ ازدواج کرد.
شش ماه بعد آهو و الاغ براي طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسيد : علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقي نداريم, اين خيلي خره.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: شوخي سرش نميشه, تا براش عشوه ميام جفتک مي اندازه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: آبروم پيش همه رفته , همه ميگن شوهرم حماله.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عين طويله است.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چي ازش مي پرسم مثل خر بهم نگاه مي کنه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: تا بهش يه چيز مي گم صداش رو بلند مي کنه و عرعر مي کنه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: از من خوشش نمي آد, همه اش ميگه لاغر مردني , تو مثل مانکن ها مي موني.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آيا همسرت راست ميگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا اين کارها رو مي کني ؟
الاغ گفت: واسه اينکه من خرم.
حاکم فکري کرد و گفت: خب خره ديگه چي کارش ميشه کرد.
نتيجه گيري اخلاقي: در انتخاب همسر دقت کنيد.
نتيجه گيري عاشقانه : مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي مي شويد عشق چشم هايتان را کور نکند.
 

m.azadi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2006
نوشته‌ها
10
لایک‌ها
0
اندر احوالات شلوار کوتاه دخترها :



روزی جمعی از مریدان به نزد شیخ پیر شهر رفتند که ای شیخ مدتی است دخترها در شهر شلوار

کوتاه می پوشند و پسران همواره پیرامون دختران می چرخند سخنی بگو در این باب تا چاره ایی

کنیم . شیخ خروشید و از جا برخاست و فریاد زد که خاموش باشید که اندر کوتاهی شلوار دخترها

بسیار فایده باشد . مریدان انگشت حیرت به سوراخ ماندند . شیخ گفت : گر شلوار دخترها کوتاه

باشد پسران همواره سر به پایین داشته باشند و چون سر به زیر باشند هم از چاله های خیابان در

امان بمانند و هم از گزند نگاه به صورت نامحرم و تیر شیطان . پس چنین نقل شده است که :

الا ای دختر که شلوارت بلند است بیـا از کـوچـــه مـــا هـم گـــذر کـن

بــرای حفظ من از شــر شیـطــان کمی شــلوار خــود کـــوتـاه تر کــن
 

moryabdi

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2006
نوشته‌ها
301
لایک‌ها
4
در جواب سوال در باره آلودگی هوا؟
top.jpg

سخنانی که می خوانید جواب مسئول محترم ودلسوز (و همچنین باسواد) شهرداری تهران به دوست عزیز ماست
!!(با لحجه پدر نازی آقای بردبار بخونید)
85101202.jpg
85101201.jpg



این حرفا رو ولش کن عزیزم مگه نون تو رو ییهو آجر کردن که شکایت میکنی شما چرا بدبینی مشکل نداره که هممون با ماسک شیمیایی اینورو اونور میریم مگه 8 سال شما نجنگیدید ما خارج بودیم الانم همون! اصلا با این کار یاد و خاطره 8 سال دفاع مقدس رو ییباره زنده میکنیم عزیزم...
همیشه یه راهی هست اینو بدون عزیزم تحقیق کن همینجوری ییهو حرف نزن تازشم روزا چراغای خیابون ها رو روشن میگذاریم تا نور باشه توی این همه دود تازه خیلی هم قِشنگ میشه مگه تا حالا کنسرت نرفتی تو نور رو از لای دود میدن بیرون به اون قِشنگی بهتر از آسمون آبی هم میشه شما که جوونی که باید حرف منو بفهمی عزیزم تازه میدونی یه کنسرت رفتن چقدر گرون درمیاد تازه موسقیشم توی ماشینتون گوش میدی با این کارم ما ییهو یی کارهای فرهنگی رو به صورت رایگان عمومی میکنیم! :f34r:

تازه داریم ترن هوایی می زنیم میدونی چقدر آدم توش جا میشن زیر زمینم می خوایم سوراخ کنیم برای مترو تازه میدونی چقدر جا باز میشه تازه گداها و متکدیان هم میتونن برن تو مترو بخوابن تازه هنوز تکنولوژی پیشرفت نکرده وگرنه یه طبقه روی شهر و زیر شهر هم میزنیم بعد حتی می تونیم ییهو کوه ها رو منفجر کنیم توش شهرک درست کنیم بعدشم از کجا معلوم هر انسانی بعد از یه مدتی به محیط اخت پیدا میکنه و ژن هاش تغییر میکنه عزیزم دیگه نسل بعدی ریه هاشون بدون سرب اصلا کار نمی کنه اصلا غِلط میکنه که کار کنه مگه ندیدی این ماشینای قدیمی انقدر بنزین با سرب خوردن وقتی بنزین بدون سرب میریزی توشون ریپ میزنن اینا مگه فرقشون با تو چیه اونموقع مجبور میشی ماشینت رو حتی تو خونتم روشن کنی تا بتونی نفس بکشی !
آره عزیزم از زوایای گوناگون باید به مسائل نگاه کرد اصلا باید تمام کوه ها رو منفجر کنیم که از بالا هوا بیاد اینا جلوی نورم گرفتن حتی همین برج میلاد رو هم باید منفجر کنیم میدونی همین چقدر جلوی باد رو می گیره مگه نشنیدی برو کنار بزار باد بیاد ماهم باید بریم کنار دیگه من نمی دونم کدوم ابلهی این برج رو اینجا گذاشته نمی گه ممکنه ازتو اون خونه های مردم رو دید بزنن مگه خودشون خانواده ندارن اصلا شاید هواپیماها جلوشونو نبینن تو این دود همیجور ییهویی تِصادف کنن اونوقت میخوای چه غِلطی بکنی ...ها... مشکل اینجاست عِزیزم هر چی میکشیم از دست این کوه دماونده این دیو سفید پای در بنده!!
اصلا جمع کن بساطتو باید کل کوههای ایران رو ییهو منفجر کنیم تا هوا از اینور ایران تا اونر ایران راحت رد بشه اصلا کوه اینجا چه غِلطی میکنه جلوی هوا رو میگیره بره یه جای دیگه چرا ما جامونو تغییر بدیم خب جای کوه رو تغییر میدیم دیگه اونوقتم احتیاجی به سازمان هواشناسی نیست (به این میگن تِمرکز زدایی همراه با کوچک کردن حجم دولت) چون کشور صاف میشه و هوای همه کشور ییهو یی مثل هم میشه!!
به این میگن عدالت محوری...اونوقت دیگه اون کارشناس هواشناسی نمیاد ییهو بگه "هوا کمی ابری با باد ملایم همراه با طوفان و تِگرگ در نِواحی بافشار رگبار و رعد و برق و سیل و در نواحی پرفشار کم فشار و درنواحی کم فشار پر فشار با وزش برف و بارش باد می باشد گفتنیست از خانه های خود خارج نشوید مگر اینکه تا اطلاع ثانوی خلافش ثابت بشود!!" با این کار وقت مردمم گرفته نمیشه و اخبارم زود تموم میشه آره عزیزم این بجای تِشکرته خاک بر سرت کنن آخه جوون بدبخت ما مسئولان خدوم این همه امکانات رفاهی برات ایجاد میکنیم بازم بر عِلیه افکار عمومی تِشنج ایجاد میکنی!! تو غِلط میکنی (این جاشو با صدای خان قلی خان بخونید )آقا اصلا بگیرید این رعیتها رو اینا تو املاک ما چیکار میکنن پدرسوخته ها!!!
من نازی رو طلاق نمیدم پدر اصلا من چیکار کنم هوای تهران آلوده هست مگه من گفتم اینهمه ماشین بخرن به من چه که وسایل حمل و نقل عمومی نیست مگه من گفتم همه کشور بیان تهران جمع بشن ... من نازی رو طلاق نمی دم پدر ..:(.. فروغ بابا مربا بده بابا...خان والا برادرتان منصور خان آمده اند ... لال شو حیف نان...لال میشویم خان والا...
ایوو تو ورچلسبیده کرمچنگ حالا واسه من سخنرانی میکنی چرمچلوک اووووووووووووممممممم ایوو تو ورچلسبیده کرمچنگ حالا واسه من اووووووووووووممممممم ایوو من اینجا چیکار میکنندنده اوووووووووووومممممم ایوو این مزخرفاتو کی به نام من تایپ کردندنده اوووووووووووووووومممممم
قل مراد میخواد بخوابه !!تو غِلط میکنی... ها ... به ملوس فحش دادی(...) بگیر ... @#$%
127fs1718072.gif

می خوابیییییییییییییییییییییییییییییم :D



با تمام حرفای بالا هم موافقم فقط یکم شوخی کردم که یکم دلت واشه و بخندی( تو غِلط میکنی!) موفق باشی
فعلا خدا نگهدار حتما نظرت رو راجع به این متن بالا که نوشتم این پایین اوووووووووووووووووووممممم ...
ایوو من اینجا چکار میکنندنه اییووو اینجا کجایندنده ایوو اینارو کی تایپ کردندنده !؟ اوووووووووووووووووومممم...
SEND میکنییییییییییییییییییم
ها(...) به ملوس فحش دادی!
127fs1718072.gif

Sign Out میکنییییییییییییییییییم (البته امکان نداره خان والا!چون هنوز Send نکردید !)لال شو حیف نان ... چشم... لال میشویم خان والا!


کاملش رو تو این پست نوشتم
http://forum.persiantools.com/t65975.html
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
مردی حجّاج را گفت که دوش در خواب چنان دیدم که اندر بهشتی. حجّاج گفت: اگر خوابت راست باشد، بیداد در آن جهان بیش از این جهان باشد

عبید زاکانی
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
زشترویی در آینه به چهره‌ی خود می‌نگریست و می‌گفت سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد، غلامش ایستاده بود و این سخن می‌شنید. چون از نزد او به در آمد، کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید، گفت: در خانه نشسته و بر خدا دروغ می بندد.

عبید زاکانی
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بزرگی در معامله‌ای كه با دیگری داشت، برای مبلغی كم، چانه‌زنی از حد درگذرانید. او را منع كردند كه این مقدار ناچیز بدین چانه‌زنی نمی‌ارزد. گفت: چرا من مقداری از مال خود ترك كنم كه مرا یك روز و یك هفته و یك ماه و یك سال و همه عمر بس باشد؟ گفتند: چگونه؟ گفت: اگر به نمك دهم، یك روز بس باشد، اگر به حمام روم، یك هفته، اگر به حجامت دهم، یك ماه، اگر به جاروب دهم‌، یك سال، اگر به میخی دهم و در دیوار زنم، همه عمر بس باشد. پس نعمتی كه چندین مصلحت من بدان منوط باشد، چرا بگذارم با كوتاهی از دست من برود؟!
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
ابوبكر ربابی اكثر شب‌ها به دزدی می‌رفت. شبی چندان كه سعی كرد چیزی نیافت. دستار خود بدزدید و در بغل نهاد. چون به خانه رفت، زنش گفت: چه آورده‌ای؟ گفت: این دستار آورده‌ام. زن گفت: این كه دستار خود توست. گفت: خاموش‌، تو ندانی. از بهر آن دزدیده‌ام تا آرمان دزدی‌ام باطل نشود.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
جحی در كودكی شاگرد خیاطی بود. روزی استادش كاسه عسل به دكان برد، خواست كه به كاری رود. جحی را گفت: درین كاسه زهر است، نخوردی كه هلاك شوی. گفت: من با آن چه كار دارم؟ چون استاد برفت، جحی وصله جامه به صراف داد و تكه نانی گرفت و با آن تمام عسل بخورد.

استاد بازآمد، وصله طلبید، جحی گفت: مرا مزن تا راست بگویم. حالی كه غافل شدم، دزد وصله بربود. من ترسیدم كه بیایی و مرا بزنی. گفتم زهر بخورم تا تو بیایی من مرده باشم. آن زهر كه در كاسه بود، تمام بخوردم و هنوز زنده‌ام، باقی تو دانی
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
مردی تبری داشت و هر شب در مخزن می‌نهاد و در را محكم می‌بست. زنش پرسید چرا تبر در مخزن می‌نهی؟ گفت: تا گربه نبرد. گفت: گربه تبر چه می‌كند؟ گفت: ابله زنی بوده ای! تكه‌ای گوشت كه به یك جو نمی‌ارزد می‌برد، تبری كه به ده دینار خریده‌ام، رها خواهد كرد؟
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
خطیبی را گفتند: مسلمانی چیست: گفت: من مردی خطیبم، مرا با مسلمانی چكار؟
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
دو پا داشتم ، دو پا هم قرض کردم
تا از دست این گاو ها فرار کنم
غافل از این که
خود چهار پا شده بودم

اکبر اکسیر
 
بالا