• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

نقد بازی بازیگران زن ایرانی

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
در این تاپیک در مورد بازیگرای ایرانی و بازی آنها در فیلم هایشان صحبت میکنیم
برای شروع اول یک بیوگرافی از ترانه علیدوستی میزارم
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
ترانه علیدوستی (بازیگر)

بیوگرافی:

متولد 22 دی 1362
مدرک تحصیلی: دیپلم کامپیوتر
(یک دوره کلاسهای فیلمنامه نویسی را در حوزه هنری گذرانده است)

با اولین فیلم دوران زندگی اش خوش درخشید و موفق شد در کمتر از یک ماه چند جایزه مطرح سینمایی به خود اختصاص دهد:

- سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیستمین جشنواره فیلم فجر
- بهترین بازیگر زن از پنجاه و پنجمین جشنواره ی فیلم لوکارنو (سوئیس)
- برگزیده منتقدان به عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن
- برگزیده جشنواره فیلم آبادان

با بازی در دومین فیلمش شهر زیبا ثابت کرد که استعداد فوق العاده ایست در بازیگری. او یکی از چهره های شاخص سینمای آینده ایران خواهد بود.

......................................................

مجموعه آثار:

- من، ترانه 15 سال دارم (رسول صدرعاملی، 1380)
- شهر زیبا (اصغر فرهادی، 1382)
- چهارشنبه سوری (اصغر فرهادی، 1384)
- کنعان (مانی حقیقی، 1386)
- تردید (واروژ کریم مسیحی، 1386)

......................................................

جشنواره ها و جوایز:

- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیستمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم "من ترانه پانزده سال دارم" - 1380
- برنده جایزه بهترین بازیگر زن از پنجاه و پنجمین جشنواره ی فیلم لوکارنو (سوئیس) برای بازی در فیلم "من ترانه پانزده سال دارم" - 1381
- برگزیده منتقدان به عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن برای بازی در فیلم "من ترانه پانزده سال دارم" - 1380
- برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن از دهمین جشن خانه سینما بطور مشترک با پانته آ بهرام برای بازی در فیلم "چهارشنبه سوری" - 1385
- تقدیر شده در بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم "چهارشنبه سوری" - 1384
- کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن از هشتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم "شهر زیبا" - 1383
- کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم "شهر زیبا" – 1382
ترانه علیدوستی این بانوی کوچک سینمای ایران ایران که همه او را با ترانه می شناسند.زمانی که «من ترانه 15 سال دارم» اکران شد و دیدم بازی او که با سن کمش توانست یک فیلم را به تنهایی به دوش بکشد قبطه خوردم می شه گفت ترانه در این فیلم راه چند شب را یک شب رفت و این را باید مدیون رسول صدر عاملی باشه چیزی نشد که اولین فیلم ترانه در جشنواره های سر تا سر جهان رفت و جایزه هایی هم گرفت شاید خودش هم همچین باوری از خودش نداشت میشه ترانه را یک بازیگری دانست که در انتخابهایش موفق است چراکه با کارگردانهای خوبی تا الان کار کرده است و فیلم هاش هم جایزه های متعددی را دریافت کرده است.او کسی است که بازیگری را از امین تارخ یاد گرفت.

انتخاب بعدی ترانه «شهر زیبا» بود که با اصغر فرهادی کار کرد و این همکاری به این فیلم تنها بسنده نکرد در «شهر زیبا» ترانه چنان تغییری در بازیش رخ نداده بود اما بازهم فوق العاده بود چون کم تر در سینمای ایران دیدیم که دختر 17 یا 18 ساله این چنین بازی کند از زیباترین سکانس های ترانه در «شهر زیبا» عصبانیت هایش بود که بعضی اوقات با سیگار کشیدن هم همراه بود کار را قشنگ کرده بود مخصوصا سکانس آخر.

ترانه زود جایگاهش را در سینما پیدا کرد این موفقیت هاش علاوه بر بازی قشنگش فقط به خاطر این است که انتخاب های خوبی دارد کم بازی می کند و صرفا به سینما نگاه تجاری ندارد.اما این گزیده کار کردن هم گاهی اوقات برای مخاطبان این بازیگران آزار دهنده است

انتخاب بعدی ترانه فیلم موفق و پر سرو صدای «چهارشنبه سوری» بود که این دومین همکاریش با اصغر فرهادی بود و در این فیلم کاملا بازیش را به اثبات رساند. در جشنواره 24 فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ شد که این سیمرغ به همبازیش پانته آ بهرام رسید در جشن خانه سینما مجبور شدند تا ترانه هم به عنوان بهترین بازیگر مکمل در کنار پانته آ بهرام اعلام کنند.در این فیلم ترانه دیالوگ های طنز آمیز هم داشت که با موفقیت تمام آنها را اجرا کرد زمانی که در کنار بازیگران قدری همچون حمید فرخ نژاد و هدیه تهرانی قرار گرفت مجبور به بازی متفاوت تر شد و می شه گفت بازی ترانه در «چهارشنبه سوری» با دو فیلم اخیر کاملا فرق می کرد و حال و هوای شخصیت روحی را به زیبایی به نمایش گذاشت.

سینمای ایران به ترانه علیدوستی ها نیاز دارند که در فیلم اول بدرخشند نه اینکه فیلم به فیلم پیشرفت کنند
. سینمای ما- آرزو فراهانی:

ترانه علیدوستی حالا دیگر با کنعان، من ترانه پانزده سال دارم نیست و به بازیگری تمام عیار تبدیل شده که از عهده هر نقشی در هر سنی بر می آید. از کارگر روزمزد چهارشنبه سوری تا معمار شیک و عاشق ادامه تحصیل. مینا زن بداخلاقی نیست، اما سرد و مصمم است. حتی اله مان هایی که یک زن ایرانی را می توان در تصمیمش متزلزل کند – مثل عشق به خانواده و فرزند – ظاهراً در او تاثیری ندارد. علیدوستی به راحتی در نقش زنی سی و چند ساله جا خوش کرده و انگار فقط و فقط هدفش را دنبال می کند. اما رو دست نهایی فیلم همین است که این مصمم بودن همه ماجرا نیست...
.

سينماي ما - احسان آرمان:
‌مطئنا " ترانه " می تواند یخ جشنواره امسال را بشکند . او تنها کسی است که می تواند جشنواره را از این وضعیت کسالت بار و خسته کننده خارج کند . فیلم ترانه علیدوستی تنها دلخوشی منتقدان در 5 روز اول است . حالا دیگر ترانه برای ما حکم " مهر استاندارد " را پیدا کرده است . بازیگری که سایه سنگینش بر سر فیلم هایش حس می شود . بازیگری که وقتی اسمش در تیتراژ فیلمی می آید ، خاطرمان از بابت با ارزش بودن فیلم جمع می شود
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
ترانه عليدوستي، بازيگر برگزيده جشنواره فيلم كوثر: فيلم جديدم را ببينيد بعد قضاوت كنيد




... این مصاحبه توسط احسان رحیم زاده در تاریخ بیست و سوم آذر ماه در هتل همای ۲ مشهد انجام شده و سه روز بعد در صفحه ۷ روزنامه خراسان منعکس شده است ... "ترانه عليدوستي" باز هم جايزه گرفت البته اين بار در جشنواره فيلم كوثر. او با فيلم «من ترانه پانزده سال دارم»، ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش زن را از اين جشنواره دريافت كرد. «ترانه» بازيگر عجيب و غريبي است. بازيگري كه با نخستين فيلمش -من ترانه پانزده سال دارم- گوي سبقت را از ديگران ربود و سيمرغ بلورين بهترين بازيگري جشنواره فيلم فجر را از آن خود كرد. عليدوستي يك ركورد ديگر نيز از خودش به جا گذاشته است. او براي فيلم اول تا سومش، «من ترانه...»، «شهر زيبا» و «چهارشنبه سوري»، سه بار نامزد دريافت جايزه بهترين بازيگر زن از جشنواره فيلم فجر شده است. آن چه مي خوانيد نتيجه گفت وگوي يك ساعته ما با بازيگر ٢٤ ساله اي است كه با هر نقش آفريني اش، سينمادوستان را نسبت به حضور استعدادي درخشان در آينده بازيگري سينماي ايران، اميدوار كرده است.

خانم عليدوستي! باز هم با فيلم «من ترانه پانزده سال دارم» در جشنواره اي ديگر درخشيديد. اگر موافق هستيد، گفت وگو را با صحبت هاي شما درباره اين فيلم آغاز كنيم.
- «من ترانه پانزده سال دارم» نخستين و تعيين كننده ترين فيلم من است. نه به اين معنا كه بهترين آن ها بوده و آن را، بيشتر از بقيه دوست داشته باشم. نقش «ترانه» بارها در فيلم هاي بعدي و آينده كاري ام به من كمك كرده است.

واكنش خانواده شما به هنگام انتخاب اين نقش چه بود؟
- آن ها مخالف بودند. مي گفتند: «تازه دوره بازيگري را شروع كرده اي. مي روي يك بازي نپخته مي كني و كنار مي روي؛ ديگر هم شانسي براي بازي نخواهي داشت.» واقعا «ترانه» نقشي نبود، كه بشود با سهل انگاري آن را ايفا و در آن كم فروشي كرد.

شما با نخستين فيلمتان، سيمرغ بلورين بهترين بازيگر را گرفتيد. اين سيمرغ چه تاثيري بر مسير حرفه اي شما گذاشت؟
- خيلي خوشحال شدم. اما اگر جايزه نمي گرفتم، باز هم همين فيلم ها را بازي مي كردم. يعني همين روند را پيش مي گرفتم.

چندي پيش در خراسان چند ديالوگ از فيلم اول شما را در رديف ديالوگ هاي ماندگار تاريخ سينما گنجانديم. يكي اش آن جايي است كه ترانه مي گويد: «خدايا وقتي خودت همه چيز رو مي دوني كه من نبايد بترسم» خودتان كدام ديالوگ از اين فيلم را مي پسنديد؟
- اين ديالوگ را من خودم نوشته ام. اگر باور نداريد، مي توانيد از آقاي «رسول صدرعاملي» (كارگردان فيلم) بپرسيد. ايشان از من پرسيدند: «تو شب ها دعا مي كني؟» گفتم: «بله». گفت: «فرض كن دختري است كه مشكلاتي دارد و مي خواهد دعا كند. براي من بنويس كه چه چيزهايي مي گويد.» من هم آن جملات را نوشتم كه به عنوان ديالوگ اصلي فيلم انتخاب شد. از فيلم «من ترانه...» يك ديالوگ ديگر را هم خيلي دوست دارم. آن جا كه پدر «ترانه» به او مي گويد: «دخترم هر اشتباهي يك تاواني دارد. تاوانش را بايد بپردازي تا جبران شود.»

برخي منتقدان هر سه نقش شما در فيلم هاي اول تا سومتان را تا حدودي شبيه به هم دانسته اند. چون هر سه شخصيت متعلق به طبقه محروم جامعه هستند.
- من فكر مي كنم اين دسته بندي اشتباه است. به صرف اين كه سه نقش من از يك طبقه اجتماعي بوده اند، نمي توان آن ها را شبيه هم دانست. هر كدام از اين سه نقش، آدم هاي متفاوتي هستند. اگر فقط قضاوتمان در مورد نقش به طبقه اجتماعي او محدود شود و عادت كنيم آدم ها را بدين شكل دسته بندي كنيم، زندگي از نقش گرفته مي شود. من اين نقد و نظر را نمي پذيرم. اصلا براي من مثل اين مي ماند كه يك نقش كاملا متفاوت، در يك فيلم كمدي بازي كنم و اين حرف رابه من بزنند. تفاوت «فيروزه» شهر زيبا (اصغر فرهادي) با «ترانه» در اين است كه او يك شخصيت تلخ وله شده است. روحي «چهارشنبه سوري» (اصغر فرهادي) هم بسيار معصوم تر و شادتر از «ترانه» است. يعني خودش با خودش خيلي خوب كنار مي آيد.

تعبير بدبينانه اش اين است كه «روحي» به زندگي فقيرانه اش رضايت داده و فيلم « چهارشنبه سوري » فقر را ترويج مي كند.
-نه، آن فيلم جزئيات و حرف هاي زيادي براي گفتن داشت. ساده انگاري است كه پيام آن فيلم را، اين طور تفسير كنيم. من آقاي فرهادي را مي شناسم و مي دانم منظورش اين نبوده است. در فيلم قرار است يك دختر در آستانه ازدواج، كه خيلي به زناشويي هم خوشبين است، به اين موضوع شك كند.

وجه تمايز «روحي» با ديگر شخصيت هايتان باهوش بودن او بود. اين طور نيست؟
- من اسمش را مي گذارم فضولي (مي خندد). من در نقش «روحي» خيلي فضول بودم.

يعني مي خواهيد بگوييد كارهايش از روي بدجنسي نبود؟
- نه. به هيچ وجه. اصلا كارهايش، خيلي بچه گانه تر از اين حرف ها بود. او نمي دانست دارد چه مشكل جدي ايجاد مي كند. اين فضولي صرفا برايش يك كنجكاوي بود كه البته از عواقبش آگاه نبود.

اصلي ترين صفتي كه در مورد شما به كار مي برند، صفت گزيده كاري است .قبول داريد كه در انتخاب هايتان خيلي سخت گيري مي كنيد؟
-بله، قبول دارم. اما اصلا خوشحال نيستم. من در طول شش سال فقط ٥ فيلم بازي كرده ام، كه ٢تايش در حال توليد است. دوست داشتم به جاي ٥ فيلم، ٢٥ فيلم بازي مي كردم اما در بين پيشنهادها، فقط همين ها را توانستم انتخاب كنم. البته راستش را بخواهيد خيلي وقت ها، فيلم نامه هاي خوبي هم پيشنهاد شده است كه متاسفانه در آن مقطع نتوانستم بازي كنم. اگرچه بيشتر اين فيلم نامه ها من را راضي نكرده اند. به هر حال من بازيگري هستم كه مي توانم يك سال در خانه بنشينم و بدون نگراني نسبت به آينده كاري ام، پيشنهادها را رد كنم. شايد به اين دليل كه خيلي به خودم اطمينان دارم.

شنيده ام از طريق خواندن كتاب به نقش هايتان نزديك مي شويد.
- كتاب خواندن بيشتر از تماشاي فيلم به من كمك مي كند. رمان و ادبيات داستاني، قوه تحليل شخصيت را تقويت مي كنند. به كمك اين تحليل مي شود با كمترين المان هاي موجود و اطلاعات محدود فيلم نامه، به چيزهاي خيلي مهمي در شخصيت پردازي دست پيدا كرد. داستان خواني مغز را پرورش مي دهد و موجب پيدا كردن كدها مي شود. من هميشه كتاب مي خوانم و اين قضيه ربطي به كارم ندارد. چون از بچگي و پيش از بازيگري هم كتاب مي خواندم.

در حال حاضر مشغول خواندن چه كتاب هايي هستيد؟
- نمي توانم بگويم. بعضي وقت ها، روزي يك كتاب را تمام مي كنم. ادبيات معاصر ايران را دوست دارم. آخرين كارهايي كه خواندم، كتاب هاي خانم «گلي ترقي» بود. الان مشغول خواندن رمان هاي خارجي هستم. خودم هم چند داستان خارجي را در دست ترجمه دارم كه به زودي منتشر مي شوند.

فكر مي كنيد تصوير ارائه شده از زن در فيلم هاي كارگردان هاي زن واقعي تر است يا كارگردان هاي مرد؟
- من به قضيه اين جوري نگاه نمي كنم و نمي توانم به شما پاسخ دقيقي بدهم. به نظر من ما يا نگاه انساني به زن و مرد داريم يا نداريم. من فيلم هايي ديده ام كه كارگردانشان زن بوده، اما نگاهشان به زن ناقص بوده است و برعكس فيلم هايي از آقايان ديده ام و گفته ام چقدر خوب اين مقوله را مي شناسند.

باورپذيرترين شخصيت ارائه شده از زن را در كدام فيلم مي دانيد؟
- در فيلم «نرگس» رخشان بني اعتماد شخصيتي به نام «آفاق» وجود دارد كه زن موجهي نيست. اما بسيار دوست داشتني است؛ يعني به ياد شما مي ماند. در فيلم «من ترانه...» دختري را مي بينيم كه مظهر ايستادگي و پايداري است. «ترانه» نسبت به «آفاق» خيلي اخلاقي تر است. من كاراكتر تمام زن هاي فيلم «مهمان مامان» (داريوش مهرجويي) را دوست دارم، همچنين شخصيت گلشيفته فراهاني در «اشك سرما». البته من فكر مي كنم در جشنواره كوثر كه با محوريت زن برگزار شده، جاي فيلم «شهر زيبا» خيلي خالي است. «فيروزه» در «شهرزيبا» زني است كه مثل كوه ايستاده است. كوهي كه زيرش ماسه است. اما به هر حال او ايستاده است.

مي گويند چهره شما حالتي بچه گانه دارد و براي ايفاي نقش هاي زن پر سن و سال مناسب نيست.
- نه. اين گونه نيست. شما فيلم كنعان (ماني حقيقي) را در جشنواره فجر امسال ببينيد. من در اين فيلم نقش زني مسن را بازي مي كنم. مهم اين است كه كارگردان به بازيگرش اطمينان كند. او بايد از گريم بازيگر استفاده كرده، بقيه اش را به بازيگر واگذار كند. اين موضوع بستگي زيادي به بازي بازيگر دارد. اگر بازي به اصطلاح دربيايد مخاطب نقش را با هر چهره اي باور مي كند. من از شما مي خواهم «كنعان» را ببينيد آن گاه قضاوت كنيد بازي من خوب از آب درآمده است يا نه.

اين نقش شباهتي با كارهاي قبلي تان ندارد؟
- نه اين يكي را هر كارش كنيد، نمي توانيد در آن دسته بندي جا دهيد. (مي خندد). شخصيت «كنعان» نه محروم است، نه معصوم و نه كم سن و سال!

درباره ويژگي هاي فيلم هاي جديدتان صحبت كنيد.
فيلم «كنعان» شبيه به «چهارشنبه سوري» نيست. اما مي توان حال و هوايش را، با آن فيلم مقايسه كرد. داستان خط مشخصي ندارد كه برايتان تعريف كنم. «ترديد» هم فيلم دوم «واروژ كريم مسيحي» است كه پس از هفده سال از نخستين تجربه مطرح اين كارگردان -پرده آخر- ساخته شده است. «ترديد» هم همچون «پرده آخر» درباره رابطه زندگي واقعي با دنياي نمايش است. در اين فيلم با «بهرام رادان»، «محمدرضا فروتن» و گروه زيادي از بازيگران خوب سينما هم بازي هستم.
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
در مورد بقیه بازیگرهای هم که من بعنوان بازیگر قبول دارم بیوگرافی انها رو میزارم بعد در مورد فیلمهایشان چند نقد رو می گذارم تا ادامه

هر کی از بازیگری خوشش میاد اینجا بگه به چه دلیل و در مورد بازیگر ها بحث کنیم در مورد بازیشون
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
97
محل سکونت
NeverLand
بنظر من نقد بیوگرافی این بازیگران و گذاشتشون در اینجا یه کار نسبتا بی فایده ای هست چون هر کسی بخواد چیزی بدونه با یه سرچ ساده در نت میتونه پیدا کنه...

*************************

در مورد بازیگران زن ایرانی خیلی هاشون هستن که خوب بازی میکنن و من خودم شخصا به هیچ کدومشون علاقه ندارم..:) یعنی از بازیگرای زن خیلی بدم میاد (البته ایرانی):)

در مورد ترانه علیدوستی من فقط یه فیلمش رو دیدم اون هم همون ترانه 15 ساله و البته کمی از چهارشنبه سوری...اما شخصیت ترانه رو من تائید نمیکنم چون خود خانواده ام هم که بعضی از کارهاش رو دیدن بر این عقیده هستن که یه جورایی بازیش سرده و همیشه یه روال رو داره و در یه مضمون خاص بازی کینه (مضمون کارهاش شبیه به هم هست مثل:
من، ترانه 15 سال دارم
چهارشنبه سوری



اینهایی که گفتم از دید یه بیننده عادی بود (نه خودم):)
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
بیوگرافی گلشیفته فراهانی
- تنها خوش شانسی بزرگ او بازی در فیلم درخت گلابی - یکی از بهترین فیلم های مهرجویی - است.
- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر از بخش بین الملل شانزدهمین جشنواره فیلم فجر.
- بهترین بازیگر جشنواره بیست و دوم فیلم فجر برای بازیهای خیره کننده اش در دو فیلم بوتیک و اشک سرما به انتخاب نویسندگان و منتقدان
- برنده تندیس زرین هشتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم اشک سرما
گلشیفته فراهانی در ۱۹ تیر ۱۳۶۲ در تهران متولد شد. وی فرزند بهزاد فراهانی و فهیمه رحیم نیا، خواهر شقایق فراهانی، بازیگران سینما و تلویزیون می‌باشد. او دانشجوی رشته موسیقی از دانشگاه جامع علمی کاربردی است. همچنین بازی در سینما را از سال ۱۳۷۶ با فیلم درخت گلابی به کارگردانی داریوش مهرجویی آغاز کرد.

در فیلم‌های درخت گلابی، زمانه، بوتیک، اشک سرما، به نام پدر، میم مثل مادر، گیس بریده و سنتوری به ایفای نقش پرداخته که با درخت گلابی بهترین بازیگر نقش اول جشنواره ۷۶ شد و برای بوتیک و اشک سرما سومین بازیگر جشنواره ۸۲ بهترین بازیگر هشتمین دوره جشن خانه سینما و بهترین بازیگر زن جشنواره بزرگ سه قاره (نانت فرانسه) رابدست آورد.

فیلم میم مثل مادر با هنرمندی وی از استقبال فراوان تماشاگران و منتقدان برخوردار گشت. در این فیلم وی نقش مادری شیمیایی شده در جنگ ایران و عراق و صاحب فرزندی که دچار مشکلات تنفسی است را ایفا می‌کند.

بازیگر

*
ارابه مرگ (۱۳۸۵)
*
سنتوری (۱۳۸۵)
*
گیس بریده (۱۳۸۵)
*
میم مثل مادر (۱۳۸۵)
*
یک ذره امید (۱۳۸۵)
*
به نام پدر (۱۳۸۵)
*
ماهی‌ها عاشق می‌شوند (۱۳۸۳)
*
اشک سرما (۱۳۸۲)
*
بابا عزیز (۱۳۸۲)
*
بوتیک (۱۳۸۲)
*
جایی دیگر (۱۳۸۱)
*
دو فرشته (۱۳۸۱)
*
زمانه (۱۳۸۰)
*
هفت پرده (۱۳۷۹)
*
درخت گلابی (۱۳۷۶)
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
بیوگرافی لیلا حاتمی
در مهر ١٣٥١ به دنیا آمد. پدرش علی حاتمی (کارگردان سینما) و مادرش زری خوشکام (هنرپیشه قدیمی سینما) بود او چند سال پیش با علی مصفا ازدواج کرد.

در رشته‌ی ریاضی فیزیک در تهران دیپلم گرفت. برای ادامه‌ی تحصیل به لوزان سوئیس رفت. در دانشگاه پلی تکنیک در رشته‌ی برق شروع به تحصیل کرد. تحصیل در این رشته را پس از دو سال نیمه کاره رها کرد و به دانشگاه لوزان رفت و در آن‌جا ادبیات فرانسه خواند. ۱۳۷۵ به ایران آمد و از آن پس در تهران اقامت کرد. اولین حضورش در سینما در نقش کودکی کمال‌الملک (در فیلم "کمال الملک" به کارگردانی پدرش علی حاتمی) بود. در سال ۱۳۷۰ در فیلم دلشدگان که آن هم ساخته‌ی پدرش علی حاتمی بود ایفای نقش کرد و پس از آن در ۱۳۷۵ برای اولین بار در کار سینمایی در فیلمی که کارگردان‌اش پدرش نبود ایفای نقش کرد.

جوایز :

۱۳۷۵- برنده‌ی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن از پانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم لیلا.

١٣٨٠- جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اوّل زن در پنجمین جشن خانه‌ی سینما برای بازی در فیلم آب و آتش.

اولین جایزه جهانی‌اش را در سال ١٣٨١ از جشنواره مونترال کانادا برای بازی در فیلم ایستگاه متروک گرفت.

فیلم شناسی :

کمال الملک (علی حاتمی، ١٣٦٣)

دلشدگان (علی حاتمی، ١٣٧٠)

لیلا (داریوش مهرجویی، ١٣٧٦)

شیدا (کمال تبریزی، ١٣٧٧)

میکس (داریوش مهرجویی، ١٣٧٨)

کیف انگلیسی (مجموعه / سیدضیاءالدین‌دری، ١٣٧٨)

آب و آتش (فریدون جیرانی، ١٣٧٩)

مربای شیرین(مرضیه برومند، ١٣٧٩)

ایستگاه متروک (علیرضا رئیسیان، ٨٠-١٣٧٩)

ارتفاع پست (ابراهیم حاتمی‌کیا، ١٣٨٠)

سیمای زنی در دور دست (علی مصفا، ١٣٨٢)

سالاد فصل(فریدون جیرانی، ١٣٨٣)

حکم (مسعود کیمیایی، ١٣٨٣)

شاعر زباله‌ها (محمد ، ١٣٨٤)
شب(صدر عاملی ، 1386)
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
بیوگرافی باران کوثری:

متولد 1364
دختر رخشان بنی اعتماد و جهانگیر کوثری

با بازی در فیلمهای مادرش به سینما‌ آمد. و سرانجام در فیلم « زیر پوست شهر » بود که خوش درخشید.
باران کوثری سال 1381 را با بازی در فیلمی غیر از ساخته مادرش آغاز کرد: « رقص در غبار ». بازی او در « خوابگاه دختران » فراتر از حد تصور است.
باران کوثری سرانجام یکی از درخشان ترین بازیهایش ارائه کرد و موفق شد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره بیست و پنجم را بی چون و چرا از آن خود کند: « خون بازی ».

در 21 سالگي، سيمرغ بلورين جشنواره فجر را از آن خود كرده است. وي در 25 مهرماه سال 1364 در تهران به دنيا آمد. ديپلم خود را در رشته هنر گرفت. پدرش (جهانگير كوثري) كارشناس به نام فوتبال و تهيه‌كننده سينماست و مادرش را هم كه ديگر همه علاقه‌مندان به سينما مي‌‌شناسند، (رخشان بني‌اعتماد...)
باران مي‌‌گويد: اولين سكانسي كه بازي كردم در سال 69 بود. كاري از داريوش فرهنگ، با بازي در فيلم سينمايي (بهترين باباي دنيا)، در آن زمان پنج ساله بودم...


يك سال بعد در فيلم (نرگس) كاري از مادرش ايفاي نقش كرد، او در سال 82 ديپلم گرفت و سپس مدرك ديپلم نمايش از هنرستان سوره را هم اخذ كرد. او تا سال 81 بيشتر در فيلم‌هاي مادرش بازي كرد. سال 73 در فيلم روسري آبي، 76 در بانوي ارديبهشت، در سال 78 زيرپوست شهر، در سال 80 روزگار ما و در سال 81 در فيلمي از اصغر فرهادي بازي كرد كه (رقص در غبار) نام آن فيلم بود و... سپس در سال 82 مقابل دوربين (سيروس الوند) ظاهر شد، در فيلمي به نام (برگ برنده...) اما بيشتر زماني چهره شد كه در فيلم جديد (محمدحسين لطيفي) ايفاي نقش كرد، فيلم خوابگاه دختران كه در ژانر ترس بود.

همچنين در سال 84، بازي در فيلم ابوالحسن داودي با نام (تقاطع) را ايفا كرد... در ماه مبارك رمضان امسال نيز اولين كار تلويزيوني خود را بازي كرد. مجموعه‌اي به كارگرداني محمدحسين لطيفي، به نام (صاحبدلان.) پس از بازي در اين مجموعه به آبادان رفت و در فيلمي از همين كارگردان به نام (روز سوم) بازي كرد. فيلمي كه او را كانديد دريافت جايزه فجر كرد، اما باران سينماي ايران به جز اين فيلم، در فيلم مادرش (خون‌بازي) هم كانديد گشت و همين فيلم باعث شد، او در 21 سالگي جايزه سيمرغ بلورين را به دست آورد. البته قبل از باران، ترانه عليدوستي بود كه در 17 سالگي توانست به خاطر بازي در فيلم (من ترانه 15 سال دارم)، اين جايزه را از آن خود كند.باران مي‌‌گويد: هميشه يك قضاوت درباره من است كه صحيح نيست، همه فكر مي‌‌كنند با وجود پدر و مادرم من بايد خيلي زود مي‌‌درخشيدم و توي هم نسل‌هايم، تنها كسي بودم كه پله‌پله بالا رفتم و هيچ اتفاق خاصي برايم نيفتاد. مهم نيست، من به اين گفته‌ها توجه نمي‌‌كنم، اما من هيچ‌گاه دنبال اين نبودم كه ديده بشوم، مي‌‌خواستم حرفه‌اي باشم و حرفه‌اي بودن به نظر من يعني اين‌كه عضو يك مجموعه باشي. باران اعتقادي به سوپراستار شدن ندارد:
نمي‌‌خواهم شعار بدهم اما به‌واقع دلم نمي‌‌خواهد، چون سينما براي من هدف نيست، بلكه وسيله است. پدرش مي‌‌گويد: باران دختري مسئوليت‌پذير است، شايد اين را از خلق و خوي ما به ارث برده، همچنين اعتماد به نفس عجيبي دارد. باران كوثري مي‌‌گويد: يك بازيگر خوب، بازيگري است كه هرگاه مقابل دوربين ظاهر شود، فكر كند اولين سكانس تصويربرداري‌اش است و دست و پايش بلرزد و مهم اين كه در واقع بازي كند. چرا كه مردم اين را مي‌‌خواهند، حتي اگر چهره نباشي و پارتي هم نداشته باشي.چندي پيش كه با باران صحبت مي‌‌كرديم، به ما گفته بود (پدر و مادرم نقش مهمي در ورود من به سينما داشتند، اما باران اگر لياقت داشته باشد، مي‌‌ماند، اگر پتانسيل داشته باشد، بيننده را جذب مي‌‌كند و... ) و درست هم گفت، باران لياقت داشت كه كانديداي بازي در دو فيلم شد و از يكي از آنها سيمرغ دهه فجر را كسب كرد.
باران در رابطه با خصوصيت يك دوست خوب مي‌‌گويد (دوستي خوب است كه معرفت داشته باشد.) او اهل ورزش هم است، تنيس، اما دو سال است كه ورزش نمي‌‌كند. باران دختر سينماي ايران، در حال حاضر به همراه مادرش در آمريكا به سر مي‌‌برد، او مي‌‌گويد (پدر و مادرم بهترين دوستان من هستند.)باران در مورد فيلم (خون‌بازي) به كارگرداني مادرش مي‌‌گويد: در اين فيلم به معناي واقعي كلمه، صادقانه بازي كردم، در مورد اين فيلم و زندگي معتادها كتاب خيلي خواندم، با معتادها در ارتباط بودم، كساني كه ترك كردند يا پزشكان متخصص... حتي در جلسات ترك اعتياد هم شركت كردم، پزشكان به من كمك كردند، چون خود افراد معتاد نمي‌‌توانستند، زياد حالاتشان را به من بگويند.
همچنين از مشاوران پزشكي هم زياد كمك گرفتم، من در اين فيلم به معناي كامل، كلمه (ترس) را متوجه شدم. در مدت تحقيق و بازي ديدم كه آدم‌ها چقدر راحت اين اتفاق برايشان مي‌‌افتد كه تنها يك لحظه است. در واقع اعتياد ،آدم را تبديل به يك حيوان مي‌‌كند.
جايزه باران كوثري، (يك سمند) بود و البته پس از دريافت سيمرغ دستمزدش هم بالا رفته است.بد نيست خاطره‌اي از دوران كودكي باران كوثري از زبان پدرش بشنويم. جهانگير كوثري فوتباليست سال‌هاي دور استقلال مي‌‌گويد: باران از كودكي استعداد خوبي داشت، يادم مي‌‌آيد سر صحنه فيلم (بهترين باباي دنيا)، ساخته داريوش فرهنگ، صدابرداري سرصحنه انجام مي‌‌گرفت؛ از طرفي باران كه در آن زمان پنج سال بيشتر نداشت، بايد ديالوگ‌هاي زيادي را مي‌‌گفت و از طرفي هم سواد خواندن و نوشتن نداشت. از اين‌رو همه عوامل فكر مي‌‌كردند كه كاري بس مشكل در انتظار آنان است. آتيلا پسياني كه آن زمان دستيار كارگردان اين فيلم بود، در اولين لوكيشن، يك‌بار ديالوگ‌ها را براي باران مي‌‌خواند، به بار دوم نمي‌‌كشيد كه دخترم، ديالوگ‌ها را به خوبي حفظ مي‌‌كرد كه اين حركت باعث تعجب همه شد، اين خاطره‌اي جالب از باران بود كه در ذهن من و مادرش مانده است...جهانگير كوثري در ادامه مي‌‌گويد: باران در ايران نيست، اما دلش اين‌جاست؛ از طرف باران، سال جديد شمسي را به همه ايرانيان تبريك مي‌‌گويم و اميدوارم به آرزوهايشان در سال جديد برسند

جشنواره ها و جوایز:

- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم های « خون بازی » و « روز سوم » - 1385
- دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن از بخش مسابقه بین الملل بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم « خون بازی » - 1385
- دومین بازیگر کودک و نوجوان سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی برای بازی در فیلم « زیر پوست شهر » - 1379
- دومین بازیگر کودک و نوجوان سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی برای بازی در فیلم « باران و بومی » - 13
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
97
محل سکونت
NeverLand
راستی ما هم نظر دادیما..:D

بهر حال حالا که اینطوریه ما هم میذارم که آرزو بدل نمونیم:D
******************
بیوگرافی هدیه تهرانی

نام: هدیه تهرانی

تاریخ تولد: 1351

مدرک تحصیلی: دیپلمه

...............................................

برای بازی در فیلم « روز واقعه » انتخاب شد اما بعد ها لادن مستوفی جای او را گرفت. کیانوش عیاری هم او را برای بازی در « بودن یا نبودن » انتخاب کرد که بعدها عسل بدیعی به جای او برگزیده شد. اما سرانجام مسعود کیمیایی او را برای فیلم « سلطان » انتخاب کرد و هدیه تهرانی وارد سینمای حرفه ای شد.

بازیهای راحت و روان او در فیلمهای « غریبانه » و به خصوص « شوکران » تحسین همگان را برانگیخت. او سال 1381 را با بازی در فیلمهای « آبادان » و « دنیا » آغاز کرد و بازی اش در فیلم « رومی و زنگی » - جدیدترین فیلم ناصر تقوایی - با توقف کامل فیلمبرداری عملا منتفی شد. او در فیلم دختر ایرونی هم خوش درخشید.

- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از هفدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم قرمز - 1377

- برنده جایزه از جشنواره پیونگ یانگ برای بازی در فیلم پارتی - 1381

- برنده سیمرغ بلورین جشنواره بیست و چهارم فیلم فجر و تندیس زرین دهمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم « چهارشنبه سوری » در سال های 1384 و 1385

*****************
فیلم شناسی:

سلطان (مسعود کیمیایی، 1375)

غریبانه (احمد امینی، 1376)

قرمز (فریدون جیرانی، 77 - 1376)

شوکران (بهروز افخمی، 1377)

سیاوش (سامان مقدم، 1377)

دست های آلوده (سیروس الوند، 78 - 1377)

پارتی (سامان مقدم، 79 - 1378)

آبی (حمید لبخنده، 1379)

چتری برای دو نفر (احمد امینی، 1379)

زمانه (حمیدرضا صلاحمند، 1379)

کاغذ بی خط (ناصر تقوایی، 80 - 1379)

خانه ای روی آب (بهمن فرمان آرا، 1380)

آبادان (مانی حقیقی، 1381)

دنیا (منوچهر مصیری، 1381)

دختر ایرونی (محمدحسین لطیفی، 1381)

جایی برای زندگی (محمدرضا بزرگ نیا، 1382)

شبانه (امید بنکدار، کیوان علی محمدی، 1383)

یک بوسه کوچولو (بهمن فرمان آرا، 1383)

چهارشنبه سوری (اصغر فرهادی، 1384)

نیوه مانگ (بهمن قبادی، 1385)
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
97
محل سکونت
NeverLand
یک سری از گفته های باران کوثری:


«به نظرم بازیگر خوب بازیگری است که هر وقت میره جلوی دوربین فکر کنه اولین سکانسشه و دست و پاش بلرزه، کسانی که اعتماد به نفس بالایی در کار بازیگری دارند، موفق نمی‌شوند.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«باید واقعی بازی کنی، مردم ازت بازی می‌خواهند، حتی اگر چهره نباشی و پارتی نداشته باشی.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«پدر، مادرم، دوست‌هایی هستند که می‌شد روشون حساب کرد.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«خصوصیت یک دوست خوب از نظر باران کوثری، معرفت است.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«همه آدم‌ها رو باید خوب بدونی، مگه این‌ که خلافش ثابت شه و اگر ثابت شد،هم جرات گذشت رو به خودت بدی.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«وقتی غمگین هستم گریه می‌کنم، از گریه نمی‌ترسم اما جلوی هر کسی گریه نمی‌کنم.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
باران کوثری، اعتقادی به سوپر استار شدن ندارد:«نمی خواهم شعار بدهم، اما واقعا دلم نمی‌خواهد، چون سینما برای من هدف نیست، بلکه وسیله‌است.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«به نظرم بازیگر خوب، بازیگری است که هر وقت مقابل دوربین ظاهر می‌شود، فکر کند اولین سکانس تصویربرداری است و دست و پایش بلرزد، کسانی که اعتماد به نفس بالایی در کار بازیگری دارند، موفق نمی‌شوند.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«اگر بازیگر باشی، می‌مانی، مهم این است، خیلی‌ها با پارتی آمدند و رفتند، اما پرویز پرستویی می‌ماند، نه تنها در سینمای ایران، بلکه در هالیوود و بالیوود هم همین طور است، البته هستند اشخاصی که به خاطر چهره شان روی کار آمدند و سپس یک بازیگر جدی و عالی شدند، مهم این است که باید واقعا بازی کنید؛ چرا که مردم این را می‌خواهند، حتی اگر چهره نباشی و پارتی نداشته باشی.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«معجزه خیلی راحت اتفاق می‌افتد، به نظر من، ایمان انسان هاست که معجزه را می‌سازد.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«من خودم را جزو آن دسته بازیگرانی می‌دانم که بازی نقش مقابلم بر روی بازی من خیلی تأثیر دارد. البته این به این معنا نیست که بازیگر رو به روی تو با تجربه باشد شما چه آن ارتباط را با او بگیرید و چه نگیرید، می‌توانید چیزهای خوبی از او یاد بگیرید.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«هنر بازیگر است که دیالوگ را به خودش نزدیک کند.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«وقتی چیزی را می‌گویم فرق دارد با آن چیزی که بیان می‌کنم.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«مرز نازکی است میان این که حاضر جواب باشی ولی گستاخ نباشی.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«چیزهایی که یک مادر کارگردان به یک دختر بازیگر می‌دهد، بیشتر راجع به کلیات است نه جزییات.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«شخصیت‌هایی که خیلی خوب در فیلمنامه پرداخت می‌شوند سهل و ممتنع هستند، برای اینکه همان قدر که آسانند، اجرا کردنشان سخت می‌شود.»
روزنامه قدس، شماره ۵۴۰۸، ۱ آبان ماه ۱۳۸۵
«بازیگر مقابل برایم خیلی مهم است، اما همه کار این نیست که او بازیگر با تجربه‌ای باشد، این فقط یک بخش کار است، بازیگر مقابل نباید در ارتباط برقرار کردن خساست به خرج دهد.»
روزنامه قدس، شماره ۵۴۰۸، ۱ آبان ماه ۱۳۸۵
«آموختن لذتی دارد که هر چه در آن پیش می‌روی، بیشتر احساس تازگی می‌کنی.»
ماهنامه پیشگامان، شماره پیاپی ۲۲، آذر ماه ۱۳۸۵
«یاد گرفتم تا با نقش‌هایم انس بگیرم و در واقع خودم را در آنها حل کنم.»
ماهنامه پیشگامان، شماره پیاپی ۲۲، آذر ماه ۱۳۸۵
«در همه دنیا، هیچ چیز ارزشمندتر از والدین نیست، قدر و ارزش آنها را باید درک کرد. مهم نیست که مثلا مادر آدم کارگردان باشد؛ دکتر باشد؛ مشهور باشد؛ آنچه مهم است ارتباط بچه‌ها با آنهاست و احترامی که باید در این رابطه وجود داشته باشد.»
ماهنامه پیشگامان، شماره پیاپی ۲۲، آذر ماه ۱۳۸۵
«من، برای ورود به این سینما، تلاشی نکرده‌ام، ولی برای ماندن و مستقل شدن خیلی زحمت کشیده‌ام. من در مقابل همه آن‌هایی که استعدادشان از من بیش تر است و علاقه شان هم بیش تر است ولی راه ورود به سینما را ندارند، مسوول هستم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«شهرت برایم مهم نیست، چون خفاش شب هم شهرت داشت. ماجرا بر سر محبوبیت است. من، دیوانه محبوبیت هستم، یعنی می‌میرم که آدم‌ها برایم بمیرند.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«همه دوست دارند که دوست داشته بشوند ولی این که کسانی که تو نمی‌شناسیشان، دوستت دارند، خیلی هیجان انگیز است. و مسوولیت می‌آورد.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«پولش به این لحاظ مهم است که وقتی از راه بازیگری، پول بیش تری به دست می‌آوری، یعنی بازیگر بهتری هستی و بازیگری موفق تر است که محبوب تر باشد. البته محبوبیت نه به خاطر ظاهر و رنگ چشم‌هایت، این که تو یک بازیگر محبوب باشی، مهم تر است.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«می خواهم به جایی برسم که آدم موثری باشم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«همیشه در زندگی ام، بیش تر از این که بابت چیزهایی که خودم ندارم، شاکی باشم، بابت چیزهایی که خیلی‌های دیگر ندارند، شاکی ام. برای این که من، خدا را شکر، در شرایط ایده آلی تربیت شده‌ام و در شرایط ایده آلی پرورش پیدا کرده‌ام. همه چیز برایم فراهم بوده. دلم می‌خواهد جایی را بگیرم که در شرایطی که در آن بزرگ شده‌ام، خجالت نکشم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«حتی در تلویزیون که شرایط بازیگری سخت است، یک پلان به خاطر دل هیچ مسوولی بازی نکرده‌ام. فقط به این فکر می‌کردم که من در مقابل کل نقشم مسوول هستم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«این خیلی بد است که زحمت بازیگر را برای به دست آوردن آن نقش را ببینی. نباید تماشاگر ببیند بازیگر چقدر زحمت کشیده.»
هفته نامه چلچراغ، شماره ۲۳۶، ۲۸ بهمن ۱۳۸۵
«حرفه‌ای بودن به نظر من یعنی عضو یک مجموعه باشی.»
هفته نامه چلچراغ، شماره ۲۳۶، ۲۸ بهمن ۱۳۸۵
«از بچگی همیشه به پدر و مادرم افتخار می‌کردم. خوشحال‌ام حالا به جایی رسیده‌ام که آن‌ها هم می‌توانند به من افتخار کنند.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، ۲۶ اسفند ۱۳۸۵
«برای من جذابیت اصلی بازیگری پشت صحنه ست. بازیگری به نظرم جذاب ترین کار دنیاست و دلیلش هم پشت صحنه است، آن زمانی که آدم دارد با نقشش زندگی می کند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«همه در مورد بازیگر نظر می دهند. بازیگر می شود نماینده همه چی و باید بتواند هر مخاطبی را نگه دارد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«در نهایت همه بازیگرها خودشان اند. به هر حال هر آدمی یک حرکات محدودی ازش برمی آید. ولی مهم این است که تصمیم بگیرد برای هر لحظه کدام تجربه شخصی اش را در اختیار بگیرد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«مشکل فیلم نامه ها گاهی این است که مثلا رابطه خواهر و برادری یا پدر و دختری را می خواهند توی محتوای حرف هایی که می زنند نشان بدهند. در حالی که این به بافت رابطه ربط دارد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«خیلی اعتقاد دارم که فیلم در نهایت مال کارگردان است.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«همه چیز باید در خدمت خواسته کارگردان باشد، حتی بازی بازیگر.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«بازیگری تقلید نیست، حتی تقلید از واقعیت. همه شخصیت های ماندگار آن هایی بوده که بر اساس یک آدم در دنیای بیرون الگوبرداری نشده اند، بلکه خلق شده اند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«یک وقت هایی حتی شخصیت ها هم ادا هستند. ادای یک کاراکتر درآورده می شود.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«وقتی آدم می بیند بازیگر دارد نقش کسی را بازی می کند که زجر می کشد، نباید زجر خود بازیگر را ببیند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«هر چیزی که آدم را عوض کند خوب است.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«باید نقش را در نظر بگیرید، فیلم را در نظر بگیرید. این ها خیلی مهم است برای این که آدم بخواهد بازی کسی را ارزیابی کند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«یک چیزی در بازیگری خیلی مهم است و آن این است که آدم هیچ وقت به یک اعتماد به نفس کامل نرسد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«اعتماد به نفس زیاد فرصت تجربه کردن را از آدم می گیرد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«نکته دیگر در بازیگری این است که آدم درگیر دیده شدن نشود. این که مردم چه می گویند یا منتقدان. درگیر هر کدام از این ها شدن، آدم را به شدت محدود می کند و فرصت تجربه کردن را از آدم می گیرد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«آدم فقط بر اساس فیلم نامه نمی تواند تصمیم بگیرد. باید کارگردان را درنظر بگیرد و بقیه عوامل را.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
یک سری از گفته های باران کوثری:


«به نظرم بازیگر خوب بازیگری است که هر وقت میره جلوی دوربین فکر کنه اولین سکانسشه و دست و پاش بلرزه، کسانی که اعتماد به نفس بالایی در کار بازیگری دارند، موفق نمی‌شوند.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«باید واقعی بازی کنی، مردم ازت بازی می‌خواهند، حتی اگر چهره نباشی و پارتی نداشته باشی.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«پدر، مادرم، دوست‌هایی هستند که می‌شد روشون حساب کرد.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«خصوصیت یک دوست خوب از نظر باران کوثری، معرفت است.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«همه آدم‌ها رو باید خوب بدونی، مگه این‌ که خلافش ثابت شه و اگر ثابت شد،هم جرات گذشت رو به خودت بدی.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
«وقتی غمگین هستم گریه می‌کنم، از گریه نمی‌ترسم اما جلوی هر کسی گریه نمی‌کنم.»
تارنمای خانواده سبز، ۸ آبان ماه ۱۳۸۵
باران کوثری، اعتقادی به سوپر استار شدن ندارد:«نمی خواهم شعار بدهم، اما واقعا دلم نمی‌خواهد، چون سینما برای من هدف نیست، بلکه وسیله‌است.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«به نظرم بازیگر خوب، بازیگری است که هر وقت مقابل دوربین ظاهر می‌شود، فکر کند اولین سکانس تصویربرداری است و دست و پایش بلرزد، کسانی که اعتماد به نفس بالایی در کار بازیگری دارند، موفق نمی‌شوند.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«اگر بازیگر باشی، می‌مانی، مهم این است، خیلی‌ها با پارتی آمدند و رفتند، اما پرویز پرستویی می‌ماند، نه تنها در سینمای ایران، بلکه در هالیوود و بالیوود هم همین طور است، البته هستند اشخاصی که به خاطر چهره شان روی کار آمدند و سپس یک بازیگر جدی و عالی شدند، مهم این است که باید واقعا بازی کنید؛ چرا که مردم این را می‌خواهند، حتی اگر چهره نباشی و پارتی نداشته باشی.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«معجزه خیلی راحت اتفاق می‌افتد، به نظر من، ایمان انسان هاست که معجزه را می‌سازد.»
نشریه خانواده سبز، سال هشتم، شماره ۱۶۶، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۵
«من خودم را جزو آن دسته بازیگرانی می‌دانم که بازی نقش مقابلم بر روی بازی من خیلی تأثیر دارد. البته این به این معنا نیست که بازیگر رو به روی تو با تجربه باشد شما چه آن ارتباط را با او بگیرید و چه نگیرید، می‌توانید چیزهای خوبی از او یاد بگیرید.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«هنر بازیگر است که دیالوگ را به خودش نزدیک کند.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«وقتی چیزی را می‌گویم فرق دارد با آن چیزی که بیان می‌کنم.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«مرز نازکی است میان این که حاضر جواب باشی ولی گستاخ نباشی.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«چیزهایی که یک مادر کارگردان به یک دختر بازیگر می‌دهد، بیشتر راجع به کلیات است نه جزییات.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، شماره ۸۸، ۱۵ مهرماه ۱۳۸۵
«شخصیت‌هایی که خیلی خوب در فیلمنامه پرداخت می‌شوند سهل و ممتنع هستند، برای اینکه همان قدر که آسانند، اجرا کردنشان سخت می‌شود.»
روزنامه قدس، شماره ۵۴۰۸، ۱ آبان ماه ۱۳۸۵
«بازیگر مقابل برایم خیلی مهم است، اما همه کار این نیست که او بازیگر با تجربه‌ای باشد، این فقط یک بخش کار است، بازیگر مقابل نباید در ارتباط برقرار کردن خساست به خرج دهد.»
روزنامه قدس، شماره ۵۴۰۸، ۱ آبان ماه ۱۳۸۵
«آموختن لذتی دارد که هر چه در آن پیش می‌روی، بیشتر احساس تازگی می‌کنی.»
ماهنامه پیشگامان، شماره پیاپی ۲۲، آذر ماه ۱۳۸۵
«یاد گرفتم تا با نقش‌هایم انس بگیرم و در واقع خودم را در آنها حل کنم.»
ماهنامه پیشگامان، شماره پیاپی ۲۲، آذر ماه ۱۳۸۵
«در همه دنیا، هیچ چیز ارزشمندتر از والدین نیست، قدر و ارزش آنها را باید درک کرد. مهم نیست که مثلا مادر آدم کارگردان باشد؛ دکتر باشد؛ مشهور باشد؛ آنچه مهم است ارتباط بچه‌ها با آنهاست و احترامی که باید در این رابطه وجود داشته باشد.»
ماهنامه پیشگامان، شماره پیاپی ۲۲، آذر ماه ۱۳۸۵
«من، برای ورود به این سینما، تلاشی نکرده‌ام، ولی برای ماندن و مستقل شدن خیلی زحمت کشیده‌ام. من در مقابل همه آن‌هایی که استعدادشان از من بیش تر است و علاقه شان هم بیش تر است ولی راه ورود به سینما را ندارند، مسوول هستم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«شهرت برایم مهم نیست، چون خفاش شب هم شهرت داشت. ماجرا بر سر محبوبیت است. من، دیوانه محبوبیت هستم، یعنی می‌میرم که آدم‌ها برایم بمیرند.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«همه دوست دارند که دوست داشته بشوند ولی این که کسانی که تو نمی‌شناسیشان، دوستت دارند، خیلی هیجان انگیز است. و مسوولیت می‌آورد.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«پولش به این لحاظ مهم است که وقتی از راه بازیگری، پول بیش تری به دست می‌آوری، یعنی بازیگر بهتری هستی و بازیگری موفق تر است که محبوب تر باشد. البته محبوبیت نه به خاطر ظاهر و رنگ چشم‌هایت، این که تو یک بازیگر محبوب باشی، مهم تر است.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«می خواهم به جایی برسم که آدم موثری باشم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«همیشه در زندگی ام، بیش تر از این که بابت چیزهایی که خودم ندارم، شاکی باشم، بابت چیزهایی که خیلی‌های دیگر ندارند، شاکی ام. برای این که من، خدا را شکر، در شرایط ایده آلی تربیت شده‌ام و در شرایط ایده آلی پرورش پیدا کرده‌ام. همه چیز برایم فراهم بوده. دلم می‌خواهد جایی را بگیرم که در شرایطی که در آن بزرگ شده‌ام، خجالت نکشم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«حتی در تلویزیون که شرایط بازیگری سخت است، یک پلان به خاطر دل هیچ مسوولی بازی نکرده‌ام. فقط به این فکر می‌کردم که من در مقابل کل نقشم مسوول هستم.»
روزنامه سرمایه، شماره ۳۵۸، ۶ دی ۱۳۸۵
«این خیلی بد است که زحمت بازیگر را برای به دست آوردن آن نقش را ببینی. نباید تماشاگر ببیند بازیگر چقدر زحمت کشیده.»
هفته نامه چلچراغ، شماره ۲۳۶، ۲۸ بهمن ۱۳۸۵
«حرفه‌ای بودن به نظر من یعنی عضو یک مجموعه باشی.»
هفته نامه چلچراغ، شماره ۲۳۶، ۲۸ بهمن ۱۳۸۵
«از بچگی همیشه به پدر و مادرم افتخار می‌کردم. خوشحال‌ام حالا به جایی رسیده‌ام که آن‌ها هم می‌توانند به من افتخار کنند.»
هفته نامه همشهری جوان، سال سوم، ۲۶ اسفند ۱۳۸۵
«برای من جذابیت اصلی بازیگری پشت صحنه ست. بازیگری به نظرم جذاب ترین کار دنیاست و دلیلش هم پشت صحنه است، آن زمانی که آدم دارد با نقشش زندگی می کند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«همه در مورد بازیگر نظر می دهند. بازیگر می شود نماینده همه چی و باید بتواند هر مخاطبی را نگه دارد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«در نهایت همه بازیگرها خودشان اند. به هر حال هر آدمی یک حرکات محدودی ازش برمی آید. ولی مهم این است که تصمیم بگیرد برای هر لحظه کدام تجربه شخصی اش را در اختیار بگیرد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«مشکل فیلم نامه ها گاهی این است که مثلا رابطه خواهر و برادری یا پدر و دختری را می خواهند توی محتوای حرف هایی که می زنند نشان بدهند. در حالی که این به بافت رابطه ربط دارد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«خیلی اعتقاد دارم که فیلم در نهایت مال کارگردان است.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«همه چیز باید در خدمت خواسته کارگردان باشد، حتی بازی بازیگر.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«بازیگری تقلید نیست، حتی تقلید از واقعیت. همه شخصیت های ماندگار آن هایی بوده که بر اساس یک آدم در دنیای بیرون الگوبرداری نشده اند، بلکه خلق شده اند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«یک وقت هایی حتی شخصیت ها هم ادا هستند. ادای یک کاراکتر درآورده می شود.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«وقتی آدم می بیند بازیگر دارد نقش کسی را بازی می کند که زجر می کشد، نباید زجر خود بازیگر را ببیند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«هر چیزی که آدم را عوض کند خوب است.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«باید نقش را در نظر بگیرید، فیلم را در نظر بگیرید. این ها خیلی مهم است برای این که آدم بخواهد بازی کسی را ارزیابی کند.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«یک چیزی در بازیگری خیلی مهم است و آن این است که آدم هیچ وقت به یک اعتماد به نفس کامل نرسد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«اعتماد به نفس زیاد فرصت تجربه کردن را از آدم می گیرد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«نکته دیگر در بازیگری این است که آدم درگیر دیده شدن نشود. این که مردم چه می گویند یا منتقدان. درگیر هر کدام از این ها شدن، آدم را به شدت محدود می کند و فرصت تجربه کردن را از آدم می گیرد.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386
«آدم فقط بر اساس فیلم نامه نمی تواند تصمیم بگیرد. باید کارگردان را درنظر بگیرد و بقیه عوامل را.»
ماهنامه فرهنگی هنری هفت، سال پنجم، شماره 36، اردیبهشت 1386

دست درد نکه من خودم دوست دارم در مورد بازیگر ها صحبت کنیم
اونقدا بازیگرا ایران بد بازی نمیکنند
مثلا فیلم سالاد فصل تو آمریکا گذاشتن شهره آغداشلو گفت اگه لیلا حاتمی همین بازی رو در آمریک بازی می کرد کاندید اسکار میشد
البته می دونم شاید تعارف و یه کمی غلو باشه اما واقعا همینطوره
به نظر من که بازیگرای زن ایران از خیلی از این کشور های آسیای مانند هند و تازگی ها کره یا چین خیلی بهتر بازی میکنند
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
97
محل سکونت
NeverLand
دست درد نکه من خودم دوست دارم در مورد بازیگر ها صحبت کنیم
اونقدا بازیگرا ایران بد بازی نمیکنند
مثلا فیلم سالاد فصل تو آمریکا گذاشتن شهره آغداشلو گفت اگه لیلا حاتمی همین بازی رو در آمریک بازی می کرد کاندید اسکار میشد
البته می دونم شاید تعارف و یه کمی غلو باشه اما واقعا همینطوره
به نظر من که بازیگرای زن ایران از خیلی از این کشور های آسیای مانند هند و تازگی ها کره یا چین خیلی بهتر بازی میکنند
والا این مطلبی که گفتی بنظر من هم درست و نسبت به این کره ای ها و چینی ها خیلی بهتر هستن و این مطلب کاملا واضح و روشنه:)
ولی خب من از شخصیت بازیگرای زن خوشم نمیاد ...

یکی از بدترین حالات سینمای یاران اینه ه هر بازیگری رو برای یه بازه زمانی تحویل میگیرن مثل هدیه تهرانی که من دیگه الان نمیبینم بازی کنه...یا خیلی کم..
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
سينماي ما - احسان آرمان:‌ مطئنا "ترانه" می تواند یخ جشنواره امسال را بشکند . او تنها کسی است که می تواند جشنواره را از این وضعیت کسالت بار و خسته کننده خارج کند . فیلم ترانه علیدوستی تنها دلخوشی منتقدان در 5 روز اول است . حالا دیگر ترانه برای ما حکم " مهر استاندارد " را پیدا کرده است . بازیگری که سایه سنگینش بر سر فیلم هایش حس می شود . بازیگری که وقتی اسمش در تیتراژ فیلمی می آید ، خاطرمان از بابت با ارزش بودن فیلم جمع می شود . با آمدن نام " کنعان " خاطرات قدیمی رد ذهم زنده می شوند . خاطره آن شبی که همه بچه های روزنامه در ساعت اوج کار ، روزنامه را پیچاندند و به سینمای نمایش دهنده فیلم " شهر زیبا " رفتند . صدای سردبیرمان هنوز در گوشم هست که می گفت " به خاطر یک دختر 18 ساله کار روزنامه را خواباندید "
خاطره دیالوگ های دلنشین ترانه در شهر زیبا " ازش بپرس اسمش چیه ..." یا دیالوگش در " من ترانه " : " ای خدا وقتی تو خودت همه چیز رو می دونی که من دیگه نباید چیزی بگم "... " خانواده من از من شروع می شه "
دو ماه پیش که با او مصاحبه گرفتم ، شناختم درباره اش کامل تر شد . وقتی درباره " مشکلات شهرت " از او پرسیدم با افتخار گفت " البته من اصلا مشهور نیستم. وقتی در خیابان راه می روم هیچ کس من را نمی شناسد . شما به الان نگاه نکنید که محیط جشنواره ای است و همه دور من جمع شده اند " بعد هم توضیح داد " چون پدرش شحصیت مشهوری بوده و در خانواده مشکلات شهرت را از نزدیک حس کرده دوست ندارد به چنین وضعیتی گرفتار شود .
بعد درباره فیلم قبلی اش پرسیدم و اینکه می گویند ، سه نقشش شبیه به هم بوده . بعد از اینکه از بازی اش دفاع کرد ، رسیدیم به فیلم " کنعان " خندید و گفت : این یکی رو هر کاریش بکنین دیگه نمی تونین بگین شبیه قبلی هاست . در این فیلم نه فقیرم ، نه مظلوم ، نه حاشیه نشین و نه کم سن و سال "
درباره فیلم " تردید " صحبت کرد و اینکه این فیلم را فقط به این خاطر پذیرفته که می خواسته نامش در ردیف بازیگران کارگردانی به نام " کریم مسیحی " باشد . فقط و فقط همین . خیلی چیزهای دیگر هم گفت . اینکه بعضی وقت ها روزی یک کتاب می خواند . اینکه خودش هم مشغول ترجمه یک مجموعه داستان است و اینکه از طریق خواندن کتاب های داستان به نقشش نزدیک می شود و ...
ترانه زندگی دراماتیکی دارد . از میان صدها نفری که برای نقش " من ترانه ..." تست داده اند ، فردی انتخاب شده که نام خودش هم " ترانه " است . او تنها برادرش را در روز " چهارشنبه سوری " از دست داد . آن هم درست در زمانی که مشغول بازی در فیلمی به همین نام بود . برای هر سه بازی اش نامزد دریافت سیمرغ بهترین بازیگری شده است . جوان ترین بازیگری است که سیمرغ دریافت کرده و ..
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
فاطمه معتمدآریا
فاطمه معتمدآریا، با این سابقه و میزان محبوبیت، حالا دیگر به یکی از ستون‌های بازیگری در سینمای ایران تبدیل شده است. بازیگرها، اگر عمری داشته باشند و تداومی، و بتوانند خودشان را از حدی و سنی بگذرانند و باز در چشم‌ها و نگاه مردم بمانند، به جایی می‌رسند که کم‌کم برای مردم و تماشاگران‌شان، به یک شخصیت معتبر تبدیل می‌شوند؛ جدا از حضوری که بر پرده سینما به عنوان یک بازیگر دارند. این اتفاقی است که در مورد عزت‌الله انتظامی و پس از سال‌ها برای پرویز پرستویی افتاده است.فاطمه معتمدآریا، به عنوان یک بازیگر زن با 20 سال سابقه فعالیت حرفه‌ای در عرصه سینمای ایران، در آستانه کسب چنین جایگاهی ایستاده است. بازیگر نقش زنان محجوب دوران جنگ و سال‌های 1360، در دهه بعد، نقش‌های بزرگ‌تر و تاثیرگذارتری را طلب کرد و با حضور در «روسری آبی» به یکی از موفق‌ترین بازیگران زن سال‌های 1370 تبدیل شد. روزگاری بود که اغلب نقش‌های مهم فیلمنامه‌های خوب سینمای ایران، به معتمدآریا پیشنهاد می‌شد. با «گیلانه»، مخاطبان سینما، معتمد آریای تازه‌ای شناختند. او گذر زمان را پذیرفته بود و حاضر شد در فیلم‌های آتی، در نقش مادر بازی کند. «گیلانه» همچنین یکی از نقش‌هایی بود که بازیگر را در رسیدن به جایگاهی که ابتدای مقاله از آن سخن گفتم یاری می‌کند. او می‌تواند کم‌کم نقش مادر مثالی سینمای ایران را بازی کند. شاید به همین دلیل است که در فیلم سامان مقدم قرار است نقش «ایران» را داشته باشد، با وجود تمام آن معانی دوپهلویی که با انتخاب چنین اسمی، می‌تواند به ذهن تماشاگر برسد. در «خواب زمستانی»، دیگر فیلم حاضر در جشنواره نیز، معتمدآریا نقش خواهر بزرگ لادن مستوفی و پگاه آهنگرانی را برعهده دارد. معتمدآریا اگر قدر جایگاه خود را بداند و در عین حال در نقش‌هایی که به او پیشنهاد می‌شود، کلیشه نشود؛ می‌تواند دوران تازه‌ای از عمر بازیگری‌اش را آغاز کند. او در ابتدای دوران حرفه‌ای تازه‌اش قرار گرفته و جشنواره بیست‌وششم فجر می‌تواند طلیعه چنین دورانی برایش باشد.
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
گلشیفته فراهانی
محبوبیت این روزهای او غبطه‌برانگیز است. وقتی در «درخت گلابی» بازی کرد، شیطنت مرموز نگاهش را به حساب کارگردان نام‌آشنای فیلم ریختند. در آن سال‌ها او یک بازیگر نوجوان بود و سینمای ایران، پر است از نوجوانان بازیگری که در اوج ناآگاهی و معصومیت، اجراهایی زیبا از خود به یادگار گذاشته‌اند و پس از مدتی، دیگر کسی یادی از آنها نکرده است. انگار فقط در آن سن و شرایط می‌توانسته‌اند بازیگران خوب و موفقی باشند. گلشیفته هم بعد از درخت گلابی غیب‌اش زد. این فقط خواهر بزرگترش بود که به بدنه اصلی سینمای ایران اضافه شد؛ خواهری که اتفاقا در حد چند عکس گذرا، در درخت گلابی با او همبازی بود. اما درست وقتی همه گلشیفته را فراموش کرده بودند، او با انتخاب‌های درست و مناسبش بازگشت. «زمانه» را اگر کنار بگذاریم، «بوتیک» و «اشک سرما» او را به عنوان یک بازیگر نقش اول به کارگردان‌ها شناساند. «ماهی‌ها عاشق می‌شوند» گلشیفته را در این سطح حفظ کرد و با «سنتوری» جای پایش محکم شد. او شاید موقعیت هدیه تهرانی در سال‌های قبل را به عنوان یک سوپراستار گیشه به دست نیاورده باشد، اما محبوبیت فراوانی بین قشر نخبه سینمارو دارد. «میم مثل مادر» او را بیش از گذشته به میان عامه مردم برد و حالا در انتخاب فراهانی، حکم یک میدان نبرد را برای او دارد. او آنقدر سخت‌گیر بوده که حالا هر انتخابی که انجام دهد، برای تماشاگران سینما اهمیت و تاثیر فراوانی دارد. قرار است فراهانی با دو فیلم در جشنواره فجر امسال حاضر شود:«دیوار»، کاری از محمدعلی طالبی و «همیشه پای یک زن در میان است» به کارگردانی کمال تبریزی که از حساسیت‌برانگیزترین فیلم‌های امسال است و در آخرین لحظات، حضورش در جشنواره قطعی شد.
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
مهتاب کرامتی
کرامتی از آن گروه بازیگرانی است که نام خودشان بیش از فیلم‌هایی که در آن بازی کرده‌اند، شهرت دارد. با مردی از جنس بلور (1377) کارش را شروع کرد و در چند فیلم نسبتا شناخته شده از جمله مومیایی3 و بهشت از آن تو حضور یافت، اما در هیچ کدام از این فیلم‌ها، بازیگر اصلی روی پرده نبود. کرامتی شهرتش را کمی دیر و از اواسط دهه 1380، همراه با موج اخیر ستاره‌سازی در سینمای ایران به دست آورد؛ هرچند که هیچ‌کدام از فیلم‌هایی که در این سال‌ها بازی کرد، با اقبال عام مواجه نشد. حالا او روی جلد مجلات و صفحه اول روزنامه‌ها بود با فیلم‌هایی مثل پاداش سکوت و آدم؛ که نمی‌فروختند. کرامتی در جشنواره امسال هم بازیگر معروفی است که در دو فیلم نسبتا مهم جشنواره، یعنی آتش سبز و حس پنهان، نقش‌هایی را برعهده دارد. باید دید که در جشنواره امسال به خاطر این فیلم‌ها مورد توجه خواهد بود یا بیشتر به عنوان بازیگر معروفی مطرح خواهد شد که نماینده یونیسف هم هست.
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
در بين منتقدان سينمايي،بسياري هستند که نسل تازه بازيگران جوان صاحب نام سينماي ايران را به قبل و بعد از« ترانه » تقسيم مي کنند! (چرا دروغ بگوييم،روح منتقدان سينماي ايران از اين جريان خبر ندارد.اين تقسيم بندي کار خودمان است)... و ترانه در دوره خودش سرآمد همگان و اصلا بدون تعارف بگوييم تکسوار است؛البته با کسب اجازه از اتي فيلم بوتيک.

* ترانه عليدوستي بازيگر و در مقام اول انسان کاملي است که در اوج شهرت ناشي از فيلم رسول صدرعاملي و بازي خوب و حرفه اي خودش،اسير نمايشگري جوانانه که در اين سنين ميل زيادي به ديده شدن و مورد تشويق واقع شدن دارند،نشد و سه سال در مقابل پيشنهادهاي ريز و درشت کارگردان هاي بازيگر خراب کن و بازيگرساز مقاومت کرد و « نه» گفت،تا بالاخره با قدمهايي استوار وارد المپ زيباي بازيگران بزرگ سينماي ايران شد؛يعني همان چيزي که در هنگام نمايش فيلم « من،ترانه،پانزده سال دارم » پيش بيني کرده بودم؛ چرا که اطمينان داشتم : ترانه اسير زرق و برق نمي شود،دماغش را بالا نمي گيرد و بيغوله را از شاهراه باز خواهد شناخت و چنين نيز شد.

حالا او بعد از « ترانه پرنيان » عهده دار نقشي به مراتب سخت تر در فيلم شهر زيبا شده است که دايره هاي فعاليت گسترده تر و نقشي پر چالش تر از فيلم اول او دارد؛ که ترانه عليدوستي موفق مي شود با مهارت ِتمام قاب ِ« فيروزه » را به ميخ قلب ِتماشاگر اثر آويزان کند. فيروزه که در حاشيه راه آهن با بچه کوچکش زندگي مشقت باري را در کنار شوهر معتاد متارکه کرده اش مي گذراند،مي تواند ادامه ی روند طبيعي آن نوجوان پانزده ساله ی مادر شده باشد. مي دانم که خانم عليدوستي از اين قسمت نوشته ام دلخور مي شود؛ اما دو فيلم او، دو قسمت پياپي يک سريال سينمايي!!هستند. البته اين اصلا چيز بدي نيست، بلکه حتي يک امتياز محسوب مي شود؛چرا که ما مي توانيم به نارسايي سيستمي پي ببريم که ترانه هاي معصوم را بدون نظارت و پشتيباني به حال خودشان رها مي کند وتنها خود آنها هستند که در اين جامعه بزهمند وجدان مدارانه زندگي را به دندان مي کشند،آنهم با چه سختي در يک اتاق کوچک کنار حاشيه ناامن جاده آهني.

** ترانه عليدوستي براي در نغلتيدن به بيراهه حاشيه بسيار امني دارد. او نه چندان تشنه ی شهرت است، که از سوي کفتاران نشريات زرد مورد طعمه قرار بگيرد و مصاحبه هاي واقعي و خيالي اش را براي جلب مشتري و تيراژ بيشتر با عکسهاي فتوژنيک روي جلد چاپ کنند و هم اينکه تربيت شده پدري است که موجهاي تبليغاتي سهمگين دنياي فوتبال را به خوبي از سر گذرانده است.

*** اينکه ترانه عليدوستي مطالعه مي کند،موسيقي و عکاسي خوانده است،دو سه زبان خارجه مي داند،پدرومادر فرهنگي دارد،مجموعه داستانش را مي خواهد چاپ کند و مهمتر از همه وسواس هنري او،علاقه مندان سينماي حرفه اي را به آينده دو جانبه او بسيار اميدوار کرده است. اما نقيصه اي در سينماي ايران يک جانب از اين عيش را مکدر مي کند؛ اينکه ترانه با اين جديت و وسواسي که در قبال انتخاب فيلمنامه هاي بکر اتخاذ کرده، تعداد فيلمهاي پرونده کاري اش را مي تواند تا چند شماره برساند؟.محدوديت موضوعي فيلمنامه و شباهتهاي ناگزير آنها به هم به علت تسلط بيش از حد پديده ی سانسور،خصوصا در مورد دختران جوان از معضلات هميشگي سينماي ايران مي باشد. با اين شرايط آيا ترانه ی سينماي ايران سکوت خواهد کرد يا به اجبار تن به تکرار نقش و رعايت قواعد بازي خواهد داد؟ آِينده همه چيز را مشخص مي کند.( نکته از وبلاگ کنعان: این یادداشت را در تابستان سال هشتاد و سه نوشتم...درست است!...آینده همه چیز را مشخص کرد: خانم علیدوستی هیچگاه رعایت قواعد بازی را گردن ننهاد و هم اینک در سینمای ایران دارای اعتبار فزاینده ای ست).

** چهاردهم بهمن ماه هشتاد و دو،جشنواره فيلم فجر،سينما پايتخت،ميدان هفت تير:پس از تماشاي شهرزيبا،هنگام خروج تماشاگران از سالن سينما دختري بالاي سرم ايستاد و مشغول احوالپرسي با پدر و مادر کودکي خردسال شد که به ديدن فيلم آمده بودند. صدايش آنقدر آشنا بود که بدون بلند کردن سرم سريعا او را به جا آوردم. ذوق زده سلام دادم و...و بدون امضا هم نمي شد گذشت. بدون آنکه بدانم دومين نوبت نمايش شهرزيبا در جشنواره را در روز خوش يمني همراه بازيگر اصلي آن و کارگردانش ديده بودم و اولين روز اکران عمومي فيلم نيز مصادف با بيستم خرداد ماه هشتاد و سه شد که نشانه خوبي است.

چگونگي ورود بعضي دختران جوان به سينما و خود گم کردنشان را توسط آرايشهاي غليظ و... را خوب مي دانيم؛که در اين مورد مي توان /.../ را نام برد. ترانه ی بي حاشيه ما در آن روز و شب اختتاميه و همچنين در هشتمين جشن جنجالی خانه سينما،بدون آرايش و با وقار کامل در ميان چهره هاي ژيگول و بزک کرده،مجابم کرد تا ورود او را به جمع خانواده کم تعداد فرهنگي ام تبريک و خير مقدم بگويم که اگر غير از اين بود اين صفحه متولد نمي شد.

# در شب اختتاميه جشنواره بيست و دوم فجر که کمي دورتر از بالاي سر ترانه عليدوستي ايستاده بودم ،مرا به هواي سلام آنروزم شناخت. مانده بود که جواب سلام را تکميل کند يا نه،منصرف شد و بدون سلام گذاشت و رفت و مرا شادمانه به تماشای فیلم"ميهماني مامان" نشاند.
 

amin_lili

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 آپریل 2007
نوشته‌ها
532
لایک‌ها
2
سن
43
محل سکونت
ای کاش آنجا ...
ممنون دوست عزیز . عالی بود.
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
در مورد فیلمهای بازیگران هم نقد های میزارم شاید زیاد مربوط نباشه اما حال و هوای فیلم دلیل خوبی برای درک کردن خود بازیگر هست
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
زيگزاگ (نگاهي به بازى ها در فيلم چهارشنبه سورى)

كى از امتيازهاى فيلم چهارشنبه سورى بازى بازيگران آن است. فيلمى كه قرار است روايت زندگى آدم هايى با تنش درونى و آكنده از تنهايى را از نگاه دخترى جدا از طبقه آن آدم ها بازگو كند، طبيعتاً بازى هاى قوى، يكدست و متناسب با يكديگر اقتضا مى كند كه خوشبختانه كستينگ و همچنين بده بستان بازى ها با يكديگر به صورتى درخشان در اثر نمايان مى شود و تداوم پيدا مى كند. دو بازيگر اصلى فيلم، هديه تهرانى و حميد فرخ نژاد هنرپيشه هايى هستند كه معمولاً با سنگينى حضور خود _ يكى با بازى برون گرايش و ديگرى با خونسردى تسلط آميزش _ كل صحنه را به دنبال خود مى كشانند و خواه ناخواه ميزانسن با محوريت آنها است كه تنظيم مى شود و براى همين اگر بازيگر ديگرى در كنار آنها حضور داشته باشد، تا حد زيادى تحت الشعاع اين سنگينى واقع مى شود. اما حالا هر دو اين بازيگرها مقابل هم قرار گرفته اند و روند الاكلنگى و زيگزاگى تماشايى بين آنها به وجود مى آيد و از همين رو صحنه هاى دعوا بين شخصيت مرتضى و مژده از ديدنى ترين صحنه هاى چهارشنبه سورى به حساب مى آيد. تسلط آنها بر صحنه چنان است كه حركات مختلف دوربين به هنگام ثبت بازى شان به سختى به چشم مى آيد و تمام توجهات مخاطب معطوف به كنش ها و واكنش هاى دو كاراكتر ياد شده مى شود. اين تسلط البته منحصر به اين نوع صحنه ها و آن دو بازيگر نيست. فيلم چهار شخصيت اصلى دارد كه چهار موقعيت روانى/ شخصيتى مختلف دارند: مژده كه سوءظن شديد به همسرش دارد، مرتضى كه درصدد صحنه سازى و تظاهر مقابل همسرش هست، سيمين كه نزد مرتضى موقعيت ايده آل را بازتاب مى دهد در عين حال كه خود درگير گرفتارى هاى خود است و سرانجام روحى كه اصلاً از جنس ديگر است و معركه بين اين ۳ را به تماشا مى نشيند و تجربياتى جديد را از سر مى گذراند. هديه تهرانى، حميد فرخ نژاد، پانته آبهرام و ترانه عليدوستى ايفاگر اين چهار نقش هستند. از آخرى شروع مى كنيم كه خود آغازگر روايت اثر است.

• ترانه عليدوستى: ترجمانى مناسب از يك بدويت ساده
عليدوستى نقش روحى را بازى مى كند. يك دختر فقير متعلق به حاشيه اجتماع. در دو فيلم قبلى، من ترانه ۱۵ سال دارم و شهر زيبا، او همين نقش ها را داشت، اما اينجا يك تفاوت بزرگ در شخصيت روحى وجود دارد كه آن را از دو تجربه قبلى عليدوستى متمايز مى كند؛ يك جور بدويت غيرمدنى. عليدوستى اين بدويت را به خوبى به اجزاى چهره اش منتقل كرده است: دهان نيمه باز، انداختگى لب پايين و پايين نگه داشتن چانه، خيرگى چشم ها هنگام دقيق شدن به موقعيتى به نحوى كه از حالت بيضى به حالت دايره نزديك مى شوند، جلو آوردن لب ها موقع صحبت كردن و... اين تمهيدات با هويت شغلى روحى، يعنى خدمتكار منزل، نيز در تعامل واقع مى شود. كافى است به گشاد گشاد راه رفتن او موقع كار در منزل دقت كنيم كه چگونه دو دستش را نيز در اين هنگام آويزان نگاه مى دارد تا فاصله اطلاعات و منش او از پزهاى رفتارى معمول در طبقات بالاتر عيان شود. در عوض زمانى كه چادر بر سر دارد، هنگام خنده يك سر چادر را مقابل يك ور صورت مى گيرد تا برحسب عادت فرهنگى اين دسته زنان رفتار كرده باشد. عليدوستى اضطراب هاى اين شخصيت را هم با زبان بدن نشان مى دهد؛ از ناخن جويدن گرفته تا بازى با حاشيه پرده هنگامى كه خجالت زده در حال صحبت با زن همسايه درباره خوبى نامزدش هست. يكى از بهترين اين افه ها، زمانى است كه خود را به صورت آرايش كرده، مقابل آينه مى بيند و با نگاه از زاويه چشم مى خواهد مثلاً نيمرخ خود را ملاحظه كند! ترجمانى مناسب از يك بدويت ساده و بى پيرايه. اما اين بى پيرايگى به معناى وارستگى نيست. او مثل بسيارى از خدمتكاران منزل، به خبر بردن از اين منزل به آن منزل مشغول است و بنابراين عليدوستى لازم است تا تمهيداتى براى القاى اين وجوه خاله زنكى و فضولى هاى سطحى پيدا كند كه اين نيز با جلوه هاى بيرونى مثل جلو آوردن دست هنگام حرف زدن يا ذوق زده شدن تجلى پيدا مى كند. به طور كلى بازى عليدوستى بيشتر متكى بر جنبه هاى ظاهرى و فيزيكى است و البته اين نيز به شدت با شخصيت روحى متناسب است، چرا كه واجد پيچيدگى هاى روانى نيست و بيشترين دغدغه اش بازگشت نزد نامزدش هست: اوج سادگى.

• هديه تهرانى: يك تهرانى جديد
دومين شخصيت اصلى فيلم مژده است. او را زمانى براى بار اول مى بينيم كه از بيرون آمده است و با همسرش مرتضى وارد بگومگو مى شود و البته قبل از آن به همسايه ها هم مى سپارد كه سرايدار را بفرستند خانه اش تا آنجا را تميز كند. در وهله اول گمان مى رود، اين مژده براساس همان پرسوناى هميشگى هديه تهرانى ترسيم شده است: خونسرد، واجد ويژگى هاى مردانه، مسلط بر احساسات، خردورز و... اما به تدريج تهرانى اين پرسونا را مى شكند تا آنجا كه در پايان فيلم ديگر او را نه هديه تهرانى كه يك مژده واقعى مى پنداريم. شايد اولين جا زمانى است كه دستمال كاغذى مچاله شده اش را از جيب درمى آورد و دماغش را پاك مى كند و قطره بينى داخل آن مى چكاند تا هم سرماخوردگى اش را نشان دهد - در جاى ديگر نيز به ظرافت اين سرمازدگى را القا مى كند: زمانى كه جلوى در بيرون ايستاده است و يكى از زنان همسايه را كه اتومبيلش پنچر شده است مى نگرد و از سرما شانه هايش را بالا مى دهد و دست به سينه مى ايستد- و هم شكنندگى اش را در مقابل تاثيرات پيرامونى. در واقع زكام او و آبريزش مداوم بينى اش، علامتى است براى آسيب پذيرى روانش در مقابل محركات محيط كه براى او در خيال ارتباط همسرش با سيمين خلاصه شده است. تهرانى عصبيت خود را با علامت هاى مختلف به تدريج براى تماشاگر آشكار مى سازد. از پوشاندن چهره با دو دستش گرفته تا ترديدى كه هنگام بالا آمدن از راه پله مقابل منزل سيمين از خود نشان مى دهد و اندكى مكث مى كند و تا جا خوردن هنگام فالگوش ايستادن مقابل دريچه واقع در حمام زمانى كه خواهرش او را مى بيند. تهرانى چهارشنبه سورى يك تهرانى جديد است. اوج بازى او زمانى است كه در حمام براى خواهرش درددل مى كند.
آهسته صحبت مى كند تا كارگر منزل و احتمالاً آدم آن سوى دريچه حرف هايش را نشنوند و در عين حال اين آهستگى با نوعى بغض همراه مى شود كه به درآمدن صدا از ته گلو تشبيه مى شود تا آنجا كه حتى برخى حرف ها قطع مى شود و شنيده نمى شود اما اين مهم نيست، مهم حسى است كه تهرانى با ظرافت آن را به مخاطب القا مى كند و با بازى اى كه در گازگرفتن لب، نشان دادن آن دستمال كاغذى كوچك و مچاله شده و سر نهادن بر شانه خواهر و گفتن جمله به شدت تاثر آور «كاش بابا زنده بود» ارائه مى دهد، گويش كلام را با پويش رفتار توامان مى كند تا حس زنى عميقاً دردمند را باور كنيم اما فقط حس را باور مى كنيم و نه صحت حرفش را؛ چرا كه تهرانى به موازات اين روند نشانه هايى دال بر بيمارى ذهنى مژده در اختيارمان مى گذارد تا نسبت به سلامت روانش و در نتيجه صدق ادعايش شك كنيم. روند سينوسى او در آرامش و تنش رفتارى پى در پى، موقعيتى غيرنرمال را در ذهن تماشاگر ترسيم مى كند كه با كنش هاى عصبى از قبيل سيلى نواختن بر گوش پسربچه و تكانه هاى فيزيكى در بدن هنگامى كه پشت ميز نشسته است و از روحى مى شنود كه ساعت پرواز فردايش را سيمين مطلع است، به اوج مى رسد. پس ما در واقع با زنى بيمار روبه رو هستيم كه به شوهرش شك دارد و تهرانى چقدر با ظرافت اين تصوير اوليه از مژده را در اختيارمان مى گذارد چرا كه علامتى دال بر اينكه مرتضى واقعاً با سيمين در ارتباط است آشكار نمى شود مگر در همان سكانس مخصوص خودش. دعوا و مرافعه مژده با مرتضى پس از سكانس كتك خوردن در خيابان يكى ديگر از صحنه هاى درخشان بازيگرى تهرانى در اين فيلم است كه جيغ و انقطاع صوت و بغض دائمى را درهم مى آميزد و ناگهان كه با ادعاى روحى روبه رو مى شود، آن آميزه را به سكوتى چند ثانيه اى كه دال بر بهت است بدل مى كند. اما تهرانى با اينكه نقش زنى افسرده و عصبى و سوءظن دار را ايفا مى كند، از طبقه اجتماعى پرسوناژ نيز غافل نمى شود. دقت كرده ايد كه زمان صحبت كردن با خواهرش هنگامى كه مى خواهد به روحى اشاره كند خيلى آرام مى گويد: «كارگر» و دوباره درجه صداى بلند را اتخاذ مى كند؟

• پانته آ بهرام: رويه دوگانه
بازى هايى كه پانته آ بهرام تا قبل از چهارشنبه سورى در سينما و تلويزيون انجام داده است، برخلاف حضور پرقدرتش در تئاتر، چندان قابل توجه نبوده است و حالا در چهارشنبه سورى اين روند خوشبختانه به هم مى خورد. بهرام چهره اى آرام دارد و حالت نگاهش به گونه اى است كه انگار دائماً در حال لبخند و دعوت طرف مقابلش به نوعى آرامش است. بنابراين با ديدن او در نقش سيمين براى اولين بار، معادلات ذهنى كه از صحبت هاى مژده براى مخاطب شكل گرفته بود مخدوش مى شود و برخلاف تصور با زنى آرام، موقر و مهربان روبه رو مى شويم.
تضاد اين وقار و متانت با عصبيت و پريشانى اى كه در بازى هديه تهرانى در نقش مژده وجود دارد، به خوبى نمايشگر دو وضعيت كاملاً متفاوت است كه از قضا تمايل مرتضى را از مژده به سمت سيمين، نه به لحاظ اخلاقى بلكه به لحاظ روانى موجه جلوه مى دهد. بهرام نسبت به تهرانى، عليدوستى و فرخ نژاد حضور كمترى در فيلم دارد، اما با همين هم ظرايفى را در بازى اش در مى آميزد كه به شخصيت پردازى كاراكتر موردنظر كمك فراوان مى كند. مثلاً دقت كنيم در صحنه اى كه روحى در حال گزارش دادن از منزل مژده براى او است، چقدر آرام به سمت در حمام مى رود و آن را مى بندد. اين حركت به خوبى دغدغه او را در اينكه مبادا حرف هاى دختر از دريچه حمام به آن سوى خانه منتقل و شنيده شود، بيان مى كند و همين امر تلويحاً برارتباط مشكوك او با مرتضى صحه مى گذارد، نكته اى كه شايد در ابتدا چندان جدى گرفته نمى شود و حتى موقعى هم كه روحى در اتومبيل از او در مورد پرواز ساعت ۴ صبح سئوال مى كند، چنان راحت به بيرون از اتومبيل مى نگرد كه مخاطب هم شك مى كند آيا واقعاً او در مورد ۴ صبح صحبت كرده بود يا نه. در صحنه ملاقات سيمين و مرتضى در اتومبيل كه براى مخاطب به شدت غافلگيركننده است، باز همين آرامش را مى بينيم كه البته رفته رفته به نوعى اضطراب پنهان نزديك مى شود و البته بارزترين جلوه حضور بهرام در اين صحنه جايى است كه در پاسخ به سئوال مرتضى كه مى پرسد با كى قرار ملاقات دارى، فقط نگاهى تند و جدى به او مى افكند و سكوت مى كند. اما بهترين بازى بهرام در صحنه كوتاه انفجار مواد محترقه در خيابان شكل مى گيرد كه به روشنى پرده از شخصيت پناهجوى زن برمى دارد. زمانى كه نارنجك مى تركد، زن جيغ مى كشد و از پس دود ناشى از آن به عقب برمى گردد تا مجدداً نزد مرتضى برگردد. حالا ديگر چهره آرام بهرام با آن بغض شديد روى صورت، تبديل به يك چهره گرفته و مضطرب مى شود و دستان منقبض شده اش كه گاه به سختى بالا مى رود تا گره روسرى را سفت كند، بر بى پناهى شخصيت سيمين تاكيد مضاعف مى كند. بدين ترتيب بهرام به رغم حضور اندكش در فيلم، رويه اى دوگانه در بازى اش ارائه مى دهد و طى آن هم به شخصيت پردازى نقش خود و هم به موقعيت پردازى نقش دو آدم اصلى ديگر فيلم مدد مى رساند.
نويسنده :مهرزاد دانش

---------------------------------------------------------------------

حال همه ما خوب است (نگاهي به فيلم چهارشنبه سوري)
دنياى كلاسيك يعنى روشن بودن همه چيز. يعنى نبودن ابهام. يعنى يك سره بودن تكليف. مثل خود «كلاسيك». مثل خود قديم. روزگار حساب و كتاب. خوب يا بد، همه چيز روى اصول و همه روى خط و خطوط. فكر نكردن به راه جديد و نبودن سئوال، چه رسد به جواب. يعنى چهار در مقابل دو ضرب در دو. هميشه چهار. هميشه. دنياى مدرن اما نه به يك سره بودن مى انديشد نه به اصل و اصول تعيين شده. نه حساب، نه كتاب و نه اصلاً چهارى در برابر دو ضرب در دو. در دنياى مدرن، دو دوتا گاهى سه تا است. گاهى پنج تا و گاهى هم _ از سر تقارن با يكى از تكه آينه هاى حقيقت- چهار تا.
سينما- و داستان- ى هم كه در دل اين مدرن بودن جان مى گيرد، ديگر به روشن بودن تكليف فكر نمى كند. آدم ها - و حادثه ها- مى آيند و مى روند. اگر دوست داشتى همراهشان مى شوى. و اگر همراهشان شدى، خودت بايد بفهمى و بدانى كه چه شد و چه خواهد شد و چرا اصلاً آنگونه شد و اينگونه نشد. البته باز هم مثل خود روزگار مدرن. خط كشى و اصل و اصول- در مفهوم پيشين اش- ديگر معنا ندارد و آدم ها در دو دوتاى روزمره گى و روزمرگى مانده اند- آن هم در مورد خودشان؛ چه رسد به دو دوتاى زندگى آدم هاى توى كاغذ كتاب و روى پرده سينما.
عدم قطعيت و تن دادن به پايان باز از دل همين فضا مى آيد. از همين بدون تكليفى و بدون چارگى و بدون... و همه «بدون» هاى فراوان در زندگى مدرن. پايان باز و نبستن پرونده آدم ها را در سينماى مدرن اين سال ها- و البته در داستان ها بيش تر- ديده ايم. ابتدا در دنياى سرزمين هاى زودتر به مدرن بودن رسيده و بعد در سرزمين هنوز ميان كلاسيك و مدرن مانده- يا درمانده؟!- خودمان.
در ميان اين پايان هاى باز سينمايى، دو پايان نكته نهفته ديگرى در خود دارد- نشانه اى ديگر از دنياى مدرن. «ديشب باباتو ديدم، آيدا» و «چهارشنبه سورى». در اولى، دخترى نوجوان به رابطه پدرش با يك زن پى مى برد و در دومى زنى به رابطه همسرش با زن همسايه. تلاش براى كشف و اثبات آغاز مى شود، اما در پايان نتيجه تنش نخست، سكوت- صلح؟- آخر است. در اين دنياى مدرن، شاكى، معترض، طغيانگر به سكوت مى رسد. به آرامش. ولى نكته اين آرامش، اجبار نهفته در آن است. «اجبار به اختيار». اين هم از ناچارى هاى دنياى مدرن است.
براساس مشهور ترين تعريف خوشبختى در اين دنيا: خوشبختى يعنى رضايت به وضع موجود. و اين شخصيت هاى جان گرفته از ما و از دل ما، روى پرده ظاهر مى شوند و به اين خوشبختى تن مى دهند. «همين است كه هست» دنياى مدرن به صلح مى رسد و جنگ را كنار مى زند. اما در لايه زيرين اش، احتضارى پنهان است كه به تحجر- ديگرى- شباهت مى برد. به گفته هگل: «تنها چيزى كه در جهان جاى هراس دارد، وضعيت متحجر است؛ وضع بى تحرك احتضار. و تنها چيزى كه ارزش شادمانى دارد وضعى است كه در آن نه تنها فرد، كه كل جامعه در حال مبارزه اى مدام، براى توجيه خويش است؛ مبارزه اى كه به وساطت آن، جامعه بتواند جوان شود و به اشكال زندگى جديدى دست يابد.»
وقتى سكوت و نخواستن عدالت و علاقه به صلح، از درون انسان باشد و از فكر مدرن، آرامش هم مى آيد و خوشبختى هم مى رسد. ولى اگر از سر تن دادن به وضع موجود باشد و از دل ناچارى، آن وقت ديگر آرامشى در ميان نيست و از خوشبختى تنها يك نام مى ماند. اگر در فيلم صدرعاملى لايه اى از رضايت ظاهرى بر رفتار پايانى قهرمان داستان كشيده شده بود، حالا در «چهارشنبه سورى» همه چيز از سر ناچارى است. تن دادن و تن دادن و تن دادن. مثل زندگى واقعى و مثل واقعيت زندگى. همين است كه مى شود شعر زيباى سيد على صالحى:
حال همه ما خوب است
اما تو باور نكن!
نويسنده: ناصر صفاريان

------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه‌ سورى يك روز بخصوص (نگاهي به فيلم چهارشنبه سوري)
راى من كه در زمره مخاطبان عادى سينماى ايران قرار دارم، امكان گفت وگو درباره هر فيلمى از اكران عمومى آن آغاز مى شود. بحث هاى مطبوعاتى اوج خود را البته موقعى تجربه مى كنند كه فيلم ها در جشنواره به نمايش درمى آيند؛ در آن محدوده تنها سينماگران و دست اندركاران حرفه اى از امكان تماشاى فيلم ها برخوردارند. پس فيلم چهارشنبه سورى براى من موضوع كاملاً تازه اى است.
۱- ده، پانزده سالى است كه در آسيب شناسى سينماى ايران بيش از هر چيز ديگر بر ضعف فيلمنامه تاكيد مى شود، شايد از ميان همه كسانى كه به آفرينش هنرى مى پردازند، داستان نويسان از مايه بيشترى براى كنكاش در موضوع برخوردار باشند اما از آنجا كه توليدكنندگان ژانرهاى مختلف هنرى در ايران همچنان نسبت به يكديگر در بى اعتنايى و قهر و سكوت به سر مى برند، هيچ گفت وگوى موثرى در ميان نيست. من به عنوان يك داستان نويس باور دارم كه تكنيك هاى خاص سينمايى، حوزه روايت داستانى را گسترش داده اند و در عين حال معتقدم سينما بدون ادبيات اساساً قابل تصور نيست. همچنين مى دانم برخى داستان نويسان ميانه چندانى با سينما ندارند، تاسف بارتر آنكه فيلمسازان بسيارى اصلاً داستان و رمان نمى خوانند؛ پس اگر چنين گفت وگويى در جامعه فرهنگى ما پديد نيامده است احتمالاً بايد آن را به غلبه روحيه اى عمومى در ميان ايرانيان نسبت داد. جامعه اى كه از فقدان گفت وگوى موثر ميان حوزه هاى خود رنج مى برد. شايد به هر جهت زندگى در يك جهان بسته و سخت خصوصى و لاجرم محدود همچنان سرنوشت ما است!
۲- در تاريخ سينما فيلم هايى موجودند كه همه حوادث آن تنها در يك روز اتفاق مى افتند. يكى از شاخص ترين آنها كه در عين حال يكى از فراموش نشدنى ترين فيلم هايى است كه تا به حال ديده ام، يك فيلم سياه و سفيد ايتاليايى است به نام «يك روز بخصوص»!
اين روز بخصوص همان روزى است كه هيتلر براى ديدار با **** فاشيست ايتاليا به رم مى آيد و مردم شهر يكپارچه براى ديدن او به خيابان ها مى ريزند. در سايه اين اتفاق بزرگ همگانى در عميق ترين لايه پنهانى اين شهر خالى (همه مردم شهر در مسير عبور هيتلر و موسولينى جمع شده اند) حادثه اى كوچك و لابد بى اهميت اما سخت تكان دهنده در جريان است، دو آدم تنها، پرسوناژهايى كه سوفيا لورن و مارچلو ماسترويانى آن را به نمايش مى گذارند، تجربه عاطفى فوق العاده اى را از سر مى گذرانند. در پايان روز همه چيز دوباره در مدار منظم خود قرار مى گيرد كه همان نظم مسلط خيابان ها يعنى همان نظم آهنين عرصه عمومى است. آن روز بخصوص كه حامل يك رويداد فوق العاده مهم تاريخى است ناگهان ما را در مقابل كشف حادثه اى كوچك، جزيى و بى اهميت قرار مى دهد و ما را به درك تازه اى از واقعيت و تاريخ مى رساند: هياهوى بيرون در برابر توفان عاطفى دو انسان معمولى و البته سخت تنها و منزوى. «يك روز بخصوص» در ايتاليا و در تداول عامه البته اينك يك كنايه مشهور است.
«چهارشنبه سورى» نيز يك روز بخصوص را زمان تاريخى روايت قصه خود قرار داده است. اما من در حين تماشاى فيلم همه اش از خود مى پرسيدم از بار معنايى اين روز بخصوص چه استفاده اى شده است، يا چنين روزى به عنوان ظرف يك حادثه عمومى چگونه در معنابخشى به حادثه اى خصوصى كه تصادفاً در همان روز اتفاق افتاده است مى تواند موثر باشد. آيا استفاده نمايشى از امكانات يك روز خاص در رسانه اى كه نشانه ها از خاصيت مفهوم سازى مضاعف برخوردارند ايجاد توقعات بى پاسخ را سبب نمى شود؟
۳- «چهارشنبه سورى» با ضعف تاليف روبه رو است، چيزى فراتر از ضعف فيلمنامه؛ اتفاقى كه يك قصه خوب را تلف كرده است!
فيلم با سفر دختر جوانى از حومه جنوبى پايتخت به مركز شهر آغاز مى شود؛ دخترى شوخ و شنگ و سرشار از شور زندگى. او را بر ترك موتور لكنته نامزدش مى بينيم و سپس در ميان هياهوى شركتى كه دختر در آنجا كار مى كند؛ اين شركت خدماتى تامين كننده نيروى كار جهت نظافت خانه هايى است كه در آستانه سال نو به آن نياز دارند. سرزندگى و نشاط دختر جوان ادامه پيدا مى كند، او بر فراز چيزها و حتى لحظه ها پرواز مى كند، شاد و بى قرار آنجا كه لباس سفيد عروسى كرايه اى را در مستراح شركت به تنش امتحان مى كند يا حتى آنجا كه شوخ طبعانه مشترى خود را از ميان برگه هايى كه مسئول شركت به دست دارد مثل يك بليت بخت آزمايى انتخاب مى كند- فيلم البته با تاكيد هنرى بر همين جزئيات از مستندسازى هاى شبه هنرى رايج فاصله مى گيرد- و آنگاه او را مى بينيم در برابر در ورودى يك مجتمع آپارتمانى بزرگ، آدرس به دست؛ او دكمه زنگ را فشار مى دهد و سپس به آپارتمان مورد نظر وارد مى شود با نگاهى كنجكاو كه كوچك ترين حركات مرد صاحب خانه را زير نظر دارد.
پس فيلمساز با مخاطب خود قرارى گذاشته است كه ادامه فيلم لحظه به لحظه آن را محكم تر مى كند: شخصيت اصلى فيلم همين دختر خدمتكار است، كشف ماجرا از نگاه و درك ويژه او ميسر مى شود و او قرار است در معرض تجربه فشرده اى قرار گيرد كه لابد در نهايت تحولى را در او موجب شود. اما از نيمه ماجرا روايت به سمت اغتشاش مى رود. هرگاه گره هاى اصلى يك روايت (در داستان، سينما يا تئاتر) خارج از منطق ساخت و ساز آن براى مخاطب گشوده شود، چنين اثرى با ضعف تاليف روبه رو است.
در ابتدا همه چيز به خوبى پيش مى رود، ما به همراه دخترك خدمتكار لايه لايه بحران موجود در رابطه زن و مرد فيلم را كشف مى كنيم، شيطنت هاى جوانانه او و يا بعدها نيك خواهى هاى معصومانه اش براى كمك به ترميم آن بحران با ظرافت هاى سينمايى زيبايى تدوين شده اند اما ناگهان يكى از كليدى ترين نقاط ماجرا خارج از حوزه حضور دختر خدمتكار آشكار مى شود كه همان ملاقات پنهانى و ارتباط مرد با زن همسايه است؛ در اينجا ناگهان مخاطب در كشف ماجرا از دختر خدمتكار جلو مى افتد و ترفند فيلمساز براى آنكه دخترك از طريق كشف بوى عطر زن و احياناً فندك او در اتومبيل مرد به راز ارتباط آن دو آگاه شود، تصنعى خام دستانه بيش نيست.
توضيح مى دهم: بر اين اساس لازم نيست دوربين از طريق ديد و نگاه دخترك خدمتكار حركت كند. در اينجا حس هاى راوى(دختر خدمتكار) مى تواند خارج از حوزه حضور او در بسط لحظه هاى سينمايى به نمايش درآيند مثل گفت وگوى زن و خواهرش در حمام خانه و يا صحنه زيبا و كاملاً سينمايى حمله مرد به زن در حاشيه خيابان كه هر دو در غيبت دختر خدمتكار در صحنه اتفاق مى افتند و در ضمن هيچ كدام قرارداد فيلم را خدشه دار نمى كنند.
۴- خرده روايت در سينماى فعلى ايران نقش قابل ملاحظه اى پيدا كرده است، طورى كه در دو سه دهه اخير اغلب بخش قابل توجهى از جذابيت هاى هر فيلمى را موجب مى شود، اما به نظر مى رسد هرگاه ماجراى اصلى فيلم براى صد دقيقه روايت سينمايى كفايت نكند مى توان تا رسيدن به مرز آن «صددقيقه» ملعون از آن سود جست. در اين فيلم مواجهه دو شاگرد دبستانى كه در كيف شان ترقه داشته اند با مدير يا ناظم مدرسه، حضور پيرمرد شيشه بر زياده خواه، محدوديت همسر نگهبان مجتمع براى كمك به ساكنين و... از اين دست اند. در اين فيلم ماجراهاى زندگى دختر خدمتكار با وجود برخوردارى از عناصر قوى و موثر يك روايت اصلى متاسفانه و شايد به خاطر فقط يك كج سليقگى (كه اغلب رعايت سليقه عوام الناس است) به سمت يك خرده روايت سير مى كند و اين شايد بيشتر از حضور همچنان موثر «ستاره هاى سينمايى» ناشى شده است. همه تمهيدات داستانى- سينمايى بر اين اساس چيده شده اند تا دختر خدمتكار محور اصلى ماجرا قرار بگيرد اما ظاهراً تنها چيزى كه مانع است، حضور ستاره اى است كه مى بايد نقش آن زن ديگر را به عهده بگيرد و اين چون هميشه به چيزى جز آسيب جدى به ساخت هنرى فيلم منجر نشده است.
۵- چهارشنبه سورى در همين ساخت فعلى اش لحظه مناسبى را براى پايان گرفتن از دست مى دهد و اين همان لحظه اى است كه دخترك خدمتكار در خانه را مى زند تا به مرد يادآورى كند كه وقت گذشته است و او را بايد به خانه اش برساند. در اين صحنه دختر معصوم سعى مى كند به زن حالى كند كه مردش به او خيانت مى كند، كوششى كه البته عقيم مى ماند. ادامه فيلم علاوه بر آنكه برخى احساسات دم دستى و عوامانه را تحريك مى كند، پاى افراد فرعى ديگرى را به ميان مى كشد (مثل حضور همسر سابق زن همسايه) و لاجرم زمينه هايى را موجب مى شود كه فيلمساز از جمع كردن آن عاجز است و چون بلاتكليف به نظر مى رسند، بلاموضوع يا دست كم نيمه كاره و رها شده تلقى مى شوند.
۶- سينما ابزار كاملاً مناسبى است تا ما را با لايه هاى عميق ترى از زندگى ايرانى آشنا كند. در دو سه ماه اخير ساخته هاى سه فيلمساز سرشناس ايرانى ديگر را نيز ديده ام يكى «بيد مجنون»، ديگرى «حكم» و بعد از آن «ننه گيلانه» كه اولى نتيجه مى گرفت كور بودن صدمرتبه بهتر از بينايى است، چون در بينايى عشق اتفاق جداً محتملى است، در دومى با وجود يكى دو صحنه ناب سينمايى (مثل ملاقات اشقيا بر روى پلكان رستوران)، جهت هاى ضدروشنفكرى فيلمساز به شدت آزارم داد و معلوم نبود چرا همه اين اشقيا كراوات داشتند و خانه يكى دو تن از آنها كه دوربين به آن راه يافت پر از كتاب بود! در سومى تاكيدهاى احساساتى بر نكاتى كه در چارچوب هاى مجاز تبليغاتى فقط قابل طرحند مرا يك بار ديگر نااميد كرد. بعضى وقت ها حركت در محدوده هاى مجاز نتيجه اى جز تثبيت قرائت رسمى از موضوعات حساس دربر ندارد؛ بهتر است از آن اجتناب شود. اما اينك با تماشاى «چهارشنبه سورى» و با وجود ايراداتى كه به آن اشاره كردم، نمى توانم شادى ام را از تماشاى فيلمى كه تا حد قابل اعتنايى ملودرام هاى خانوادگى را از طريق يك نگاه متفاوت و ساختى غيرمسطح ترقى مى دهد، پنهان كنم.
نويسنده:اميرحسن چهل تن

-------------------------------------------------------------------
بحران رابطه (نگاهى به فيلم چهارشنبه سورى)
صغر فرهادى در سومين اثر بلند سينمايى خود با دستمايه قراردادن عنصر بى اعتمادى و سوءظن در جامعه به بحران روابط ميان مردم و خانواده ها مى پردازد و با بسط آن به جامعه در حال گذر به سوى مدرنيسم، چالش هاى جديد اين نوع زندگى را بررسى مى كند. چهارشنبه سورى با يك فيلمنامه منسجم و دكوپاژ حساب شده بيشتر زمان خود را در يك آپارتمان مى گذراند بدون اينكه احساس كسالتى به وجود آورد. اولين گره داستانى درگيرى و جر و بحث مرتضى و مژده (با بازى هاى عالى فرخ نژاد و تهرانى) حكايت از آسمان تيره و مه آلود زندگى آنان مى دهد. به هم ريختگى وسايل خانه براى گردگيرى شب عيد لزوم گردگيرى و غبارزدايى در فضاى ارتباطى اين زن و شوهر را يادآورى مى كند. تيم دو نفره فرهادى / حقيقى توانسته اند فيلمنامه روان و حساب شده اى خلق كنند. ديالوگ هاى قوى، موقعيت هاى تنش زاى مناسب كه مخاطب را به وسط دعوا پرتاب مى كند و به خوبى او را درگير مى سازد و استفاده از تكنيك به اشتباه انداختن تماشاگر و غافلگيرى او موفق عمل مى كند. دنياى فيلم دنياى بينابينى است، بيننده عادى كه دوست دارد تكليف قهرمانانش خيلى زود روشن شود و حكم خود را در مورد آنها صادر كند موفق نمى شود. او تا مى خواهد به سرزنش مژده به واسطه قضاوت نابجايش بپردازد با واقعيت روابط مخفى مرتضى و سيمين زن خانه روبه رويى مواجه مى شود و تا مى خواهد به محكوم كردن مرتضى اقدام كند با گريه مرتضى متوجه مى شود كه انگار اين مسئله فراتر از يك شهوترانى و زياده خواهى صرف است و به اين سبب با ترديد مواجه مى شود.
دغدغه فيلم چگونگى برخورد با آسيب هاى جوامع مدرن است تا لااقل از ميزان آن كاسته شود. آيا مناسبات سنتى جوابگوى اين مسئله است؟ روحى(با بازى زيباى ترانه عليدوستى به خصوص در صحنه گفت وگوى آيفونى براى گرفتن وقت) به عنوان شاهد ضعف ها و ناكامى هاى زندگى و سرگردانى اين آدم ها در كنار مستخدمه آپارتمان نوعى ديگر از زندگى را تجربه مى كند و نگرشى متفاوت دارد. پس چه عاملى در زندگى هاى جديد سبب معضلات جديد شده است؟ توصيه سيمين به روحى مبنى بر پرهيز از زود بچه دار شدن شايد اعترافى است به ناتوانى و ناشايستگى خودش در نگهدارى از فرزندش كه بين او و همسر سابقش پاس داده مى شود. چهارشنبه سورى آيينى براى شادى است كه اكنون با قلب ماهيتش بيشتر به تهديد و خطرى مى ماند كه بايد مراقب آن بود. به نظر مى رسد اين واژگونى و تبديل ماهيت به روابط زناشويى و شهروندى پرتنش امروزين نيز رسوخ كرده و با آن همخوانى پيدا كرده است. ساكنان آپارتمان آنقدر دچار افراط در احتياط مى شوند كه از مستخدمه اى هراس دارند و همسايه ها در مرداب غريبگى و دورى از هم دست و پا مى زنند و رنج مى برند اما همچنان جمع گرايى را قربانى داشتن فرديت خويش مى كنند. فيلم فضاى آشوبزده جامعه اى را تصوير مى كند كه همه چيزش حتى قانون و عرف و شرع و حقوق شهروندانش در حال گذار است و تعريف و مرز مشخصى از آنها با نيازهاى واقعى شهروندانش وجود ندارد و در نهايت به جايى مى رسد كه حتى روابط نامشروع هم نمى تواند آسايش خاطر و امنيت روانى مرتضى را تضمين كند. فيلم دنياى تنهايى قهرمانانش را به خوبى ترسيم مى كند. مرتضى وقتى در برابر اصرار سيمين بر ختم روابط مواجه مى شود، ناگهان مانند كودكى كه از مادر جدا مى شود احساس تنهايى مى كند و به گريه مى افتد. سيمين هم زنى تنها است، او هم با آن همه اعتماد به نفسى كه به آن تظاهر مى كند بعد از جدايى از مرتضى مى شكند و هنگامى كه ترقه اى جلوى پايش منفجر مى شود، احساس ترس و تنهايى وادارش مى كند كه به سوى مرتضى برگردد. روحى از دنيايى كه مناسباتش با عرف اين افراد فرق مى كند پا به عرصه شهر مى گذارد و اين رفتارهاى پرتضاد برايش قابل هضم نيست. در صحنه اى كه زن همسايه مانع ورود روحى به ساختمان مى شود با خروج روحى و ورود دوباره او طنزى پديد مى آيد و كنايه اى مى شود به فرهنگ غريبه ستيز و بدبينى افراطى كه هر چه بيشتر دارد اين آدم ها را منزوى مى كند. انگار اينها همه با هم قهرند، از قهر مژده با فاميل و شوهرش تا تاكيد همسايه ها بر نداشتن ارتباط با هم كه خود نوعى قهر است، مثلاً سيمين كه به دليل نوع زندگى اش راحت تر است ارتباطى با همسايه ها نداشته باشد. استفاده درست از اشياى صحنه در انتقال مفهوم را هم مى توان ملاحظه كرد، زنگ خراب، شيشه شكسته، لاستيك پنچر و خانه به هم ريخته اى كه به كمك روحى اندكى سامان مى يابد. استفاده از لباس هاى رنگين براى روحى و سياه براى مژده هم در اين راستا است. فقط تكليف آن روسرى روحى در حين آرايش معلوم نيست كه چرا به جاى لچك سفيد مخصوص با روسرى معمولى روحى تصويربردارى شده است. موتيف آتش در فيلم به خوبى القاكننده مفهوم فيلم مى شود از آتش فندكى كه سيمين به مرتضى هديه مى دهد گرفته تا آتش چهارشنبه سورى كه بستر تشنج عصبى و آتش درون زندگى اين دو مى شود و آتشى كه از فرهنگ متناقضى مى آيد كه هر روز صبح به جاى اميد از زبان ناظم مدرسه اميرعلى تهديدكننده و هشداردهنده بر گوش مى نشيند. اميرعلى به عنوان نماد يك نسل در چنين محيطى بزرگ مى شود، محيطى كه سرشار از دروغ و ريا و فريب است و آموزشش هم شامل ترساندن از آتش جهنمى كه هيچ برداشتى نمى تواند از آن داشته باشد. آن هم در شرايطى كه همه كارهايى كه در اين سيستم آموزشى از آن بر حذر داشته مى شود، والدينش با نقاب و تظاهر انجام مى دهند، نظير صحنه اى كه مرتضى با قدرت و استدلال مى خواهد واقعيت را جلوى چشم اميرعلى براى مژده سوءتفاهم جلوه دهد. اما مچ مرتضى جلوى روحى كه غريبه اى بيش نيست و مثل وجدان او عمل مى كند باز مى شود، وجدانى كه همچنان در پايان فيلم راز او را نگه مى دارد و او را با مشكلش تنها مى گذارد تا خود آن را حل كند.

نويسنده : مجتبى عبداللهى

از سایت : سینمای ما
 
بالا