برگزیده های پرشین تولز

نيما يوشيج - ابر مرد شعر نو ايران

DOOSTeKHOOB

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2005
نوشته‌ها
320
لایک‌ها
6
محل سکونت
شهر قصه
عاليه ي عزيزم
نزديك نيمه شب است . نمي توانم بخوابم . واقعه ي اخير در زندگاني نويسنده بيشتر اهميت دارد . ديشب خواستم از تو احوالپرسي كنم . مانع شدند . از دور به اتاق خودمان نگاه كردم . چراغ را خاموش ديدم . ددين اين منظره ، مرا غمگين كرد . ناچار از ديوار بالا آمدم . مدتي روي پشت بام نشستم ، ايراد نگير ، محبت داشتن منوط به اين نيست كه شخص پول فراوان داشته باشد يا زياد از حد وجيه و محبوب باشد . اگر خطايي از من سر زد ، كدام انسان بدون خطا زندگي كرده است
اين هم در نتيجه ي جنوني است كه صدمات زندگي برايم فراهم كرده است . خودت مي داني . طبيعتا تا دو جنس به هم جوش بخورند با هم كشمكش دارند
ولي اين دفعه دعوا بي موضوع بود . هوا سرد شده ، سرما خوردي
ناخوش شدي . اين خطاي طبيعت است . بلكه خطاي خود توست . چرا به حمام رفتي .
بالعكس به من تهمت زدند . مي دانم اوضاع به كلي در اين روزها به همين چيزها دلالت داشت . تو به من تهمت مي زني كه با دخترها رفيق هستم ، آن ها تهمت مي زنند از شر زبان من ناخوش شده اي . متشكرم . مفارقت شيرين است . از دشمني كم مي كند و به دوستي مي افزايد . قلب نارضا را هم تسلي مي دهد اما ...
به جنگل هاي « ني تل »‌ قسم من فقط يك نفر را دوست دارم و متاركه ي اخير موضوعي نداشت ، مثل اين بود كه عمدا با فحش اسبابي فراهم آورند كه من از آن جا دور باشم
از اين ها گذشته خيبي اسباب نگراني است . مخصوصا وقتي كه مي شنوم كمرت را سوزانيده اند . قلبم را سوزانيده اند
پس نگذار در اين تنهايي كسي كه هيچ كس را ندارد و امديش رو به انقطاع است گريه كند و در اين گريه به خواب برود
نيما
 

DOOSTeKHOOB

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2005
نوشته‌ها
320
لایک‌ها
6
محل سکونت
شهر قصه
عزيزم!
امروز صبح ، تا كنون ، خيلي دلواپس هستم ! نمي دانم چرا ! مثل مقصري كه مي خواهند او را به محبس ابدي بسپارند . حس مي كنم انقلاباتي در زندگاني من ، به من نزديك است . بدون سبب دلم مي خواهد گريه كنم . شايد خوابهاي آشفته ي ديشب سبب شده باشد به هر حال به قلب شاعر چيزهايي مي گذرد كه در قلب ديگران نمي گذرد
شعر « بوته ضعيف » را بخوان . به واسطه ي مخالفت با باد سرنگون شد
من ميل دارم با من دوست باشي نه كسي كه به خودت عنوان زن و به من عنوان شوهر را بدهي . من از بچگي از كلمه ي زن و شوهر بيزار بودم . واضع كلمات : احتياج يا طبيعت ، خوب بود از وضع اين دو كلمه خودداري مي كرد . به تو گفته ام تو را دوست دارم در صورتي كه ...
اگر با من يكي شدي كارهاي بزرگ صورت خواهي داد . بين ساير دخترها سر بلند خواهي شد . اگر جز اين باشد آگاه باش : پرنده ي وحشي با قفس انس نخواهد گرفت
اين كاغذ چندمي است كه مي نويسم . يا شوخي فرض خواهي كرد يا سرسري خواهي خواند . در مقابل ، من به خودم خواهم گفت : او به طبيعت واگذار كرده است . ولي اين خطاست . براي اين كه انسان عقل دارد تا بر طبيعت غلبه كند و آن را ، تا حدي كه ممكن است به دلخواه خود در آورد
كاغذ بعدي را وقتي خواهي خواند كه بعد از خواندن آن ، ديگر آن پرنده ي وحشي را در قفس نبيني و در ميان يأس و پشيماني و اندوه ، كه ناگهان ضربات قلبت را نامرتب كرده است ، تعجب كني او از كجاي قفس پريد . پرهاي او كه ابدا با حرف هاي تو بريده نمي شود . پرهايي كه او را تا اعماق روح تو پرواز داده است ، عبارت از خيال و عشق اوست
نيما
 

DOOSTeKHOOB

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2005
نوشته‌ها
320
لایک‌ها
6
محل سکونت
شهر قصه
عاليه ي عزيزم
چيزهايي كه زباني براي مردم گفه مي شود وقتي كه مؤثر واقع نشد بايد آن را نوشت ، ممكن است در صورت ثاني اثر كند
به اين جهت مي نويسم . تو وقت داري كه فكر كني و آن وقت يقين خواهي كرد چيزي را كه مي نويسم در موقع نوشتن آن فكر كرده ام
در كوهپايه ، جايي كه قدم به قدمش را با من تماشا كرده اي ، اواخر پاييز كبك هايي پيدا مي شوند كه مي خواهند شكارچي را گول بزنند : سرشان را زير برف مي برند دمشان را به هوا . چون خودشان شكارچي را نمي بينند خيال مي كنند شكارچي هم آن ها را نمي بيند .
ديشب وقتي كه از اتاق بيرون آمدم و چشمم به ماه افتاد ، افسرده شدم . گفتم عاليه بي شباهت به اين كبك هانيست و همين حالت كه عبارت از خود را علنا مخفي فرض كردن باشد در روح انساني وجود دارد . وقتي كه كسي را نمي شناسند خيال مي كنند كسي هم آن ها را نشناخته است
ولي نبض تو در دست من است . تو بي جهت به من مي گويي بوالهوس . كدام بوالهوس عطر صبح و اتوي پيراهنش را فراموش كرده است . صبح از در خانه بيرون نمي روند مگر با بزك كامل . اين اشخاص تمام پولشان را براي ظاهرشان خرج مي كنند و تمام باطنشان را به يك پول مي فروشند . نه عقيده ي ثابت دارند نه استقامت
شايد تحرير زياد ، اعمال شاقه ي فكري ، ناجور بودن با مردم ، خدمت بدون مزد به ملت ، گمنامي و فقر من دليل بوالهوسي من باشد
درست است من يك وقت جور ديگر بوده ام ، ولي حاليه خيلي لجوج هستم و زياده از حد بد بين
چيز هايي را كه خيلي قبل از اين روزگارها نوشته ام و براي تو خوانده ام براي اين بوده است كه وجود محبوب تو را بيش تر به خودم نزديك كنم . تو مقصود مرا نمي داني
اگر چند سال زودتر به هم مي رسيديم به تو مي گفتم هر پرنده كجا آشيان دارد ! حال از تو شكوه نمي كنم . از تصادف ! ... جهت اين است كه در ابتداي مواصلت خيلي لاابالي و بي قيد شده بودم . پس تو اين قدر بي قيد نباش . روي اين امواج ، زندگاني به پل كوتاه و تنگي شباهت دارد . كمي بي قيد براي لغزيدن و تسليم شدن به امواج غضبناك كافي است . اين امواچ ، حوادث است . انسان با قابليت و تدابير شخصي ممكن است آن ها را پس و پيش كند ، ولي نمي توان آن ها را كوچك شمرد
به تو يك فكر خوب بدهم . چون نوشته مي شود شايد اثر كند : سعي داشته باش در قلب كسي كه با او زندگي مي كني يادگارهايي بگذاري كه در ايام پيري ، موقعي كه خواهي نخواهي شكسته و ناتوان مي شوي ، آن يادگارها مانع از اين باشند كه آن آدم از تو دور بشود
ظاهر آرايي براي خود مقامي دارد ولي همين كه از بين رفت به آن حباب هاي خالي شباهت خواهد داشت كه از سقوط قطرات باران روي آب توليد شده و انعكاسات رنگارنگي درسطح آن تصور يافته باشد . چون باطن ندارند ، بر مي خيزند . روي كار آمده ، دوراني دارند پس از آن مثل خيال هاي گريزان ، مثل درآمدهاي اول تو ، زود از بين مي روند
عاليه ي عزيزم ! محبت هاي ظاهري فناپذير هستند ، ولي همين كه باطن و حقيقتي داشت براي هميشه حكم فرماي قلب انسان واقع مي شوند . براي اين كه در موقع زوال صورت باطن، نايب مناب صورت خواهد شد
اگر در من فكر و احساسات خوب سراغ داري عاليه ! به توقعات من اهميت بده
من از تو يك چيز مي خواهم : « با من يك جور باشي » در اتاق تنها . سرت را به دو دست گرفته فكر كن
نيما
 

DOOSTeKHOOB

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2005
نوشته‌ها
320
لایک‌ها
6
محل سکونت
شهر قصه
زدن يا مژه بر مويي گره ها
به ناخن آهن تفته بريدن
ز روح فاسد پيران نادان حجاب جهل ظلماني دريدن
به گوش كر شده مدهوش گشته
صداي پاي صوري را شنيدن
به چشم كور از راهي بسي دور
به خوبي پشه ي پرنده ديدن
به جسم خود بدون پا و بي پر
به جوف صخره ي سختي پريدن
گرفتن شر ز شيري را در آغوش
ميان آتش سوزان خزيدن
كشيدن قله ي الوند بر پشت
پس آنگه روي خار و خس دويدن
مرا آسان تر و خوش تر بود زان
كه بار منت دونان كشيدن

من با اين شعر اندازه ي شعر سگها و گرگها ي اخوان حال ميكنم ولي متاسفانه در اين زمانه مردي چنين ميانه ميدانم آرزوست.:(
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.

شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
زردها بی خود قرمز نشده اند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف کوه "ازاکو" اما
"وازانا" پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.
وازانا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن نا هموار
چند تن نا هشیار.
 

b.sarshar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
52
لایک‌ها
0
بعد از چاپ مجموعه اشعار نیما به همت زنده یاد سیروس طاهباز , این بار ظرف روز های آینده شاید هم طی ایام نمایشگاه انتشار مجموعه اشعار نیما را که باتلاش عبدالعلی عظیمی تدوین شده شاهد خواهیم بود . عظیمی که خود شاعر و از یاران نزدیک گلشیری بود چاپ و انتشار این کتاب را به انتشارات نیلوفر سپرده و ناشر هم با چاپ و قیمتی مناسب این کتاب را آماده کرده است .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
امسال اولين دوره جايزه تخصصي شعر «افسانه گوهران» برگزار مي‌شود


خبرگزاري فارس: اولين دوره جايزه تخصصي شعر «افسانه گوهران» به مناسبت هشتاد و پنج سالگي چاپ «افسانه» نيمايوشيج كه در واقع آغاز شعر نو به شمار مي‌آيد، توسط نشريه تخصصي شعر «گوهران» اواخر آذرماه امسال برگزار مي‌شود.


سعيده آبشناسان، سردبير مجله گوهران متولي و مجري اين جايزه در گفت‌وگو با خبرگزاري فارس، اظهار داشت: انگيزه اصلي براي برگزاري اين جايزه اهميت دادن بيشتر به شعر چه در بخش شعر كلاسيك و چه در بخش شعر نو است.
وي افزود: تاكنون جايزه‌اي كه به صورت خاص در زمينه شعر برگزار شود نداشته‌ايم و اگر جوايزي هم برگزار شده بسيار محدود بوده است. در صورتي كه اين جايزه قصد دارد به صورت گسترده برگزار شود.
وي ادامه داد: اين جايزه در زمينه بين‌الملل به معرفي يك شاعر بين‌المللي كه به ايران دعوت خواهد شد، مي‌پردازد. در حوزه شعر ايران نيز جايزه‌اي به نام جايزه «پيش آهنگ» براي پيشكسوتان شعر نوي ايران در نظر گرفته‌ايم. همچنين جايزه‌اي كه براي جوان‌تر‌ها در نظر گرفته‌ايم «نو خيزان» نام دارد. براي بخش‌هاي خود مجله گوهران هم جايزه گذاشته‌ايم و به بهترين مقاله در حوزه شعر كلاسيك در 10 شماره مجله گوهران، بهترين شاعر بخش كودك گوهران و ... جايزه مي‌دهيم. جايزه «صداي زن» نيز كه فقط ويژه خانم‌ها است بهترين شاعر زن را معرفي خواهد كرد.
آبشناسان گفت: براي اهميت دادن به شاعراني كه قالب‌هاي كلاسيك شعر مي‌سرايند، در بخش شعر كلاسيك هم جوايزي در نظر گرفته‌ايم. از همه مهم‌تر جايزه‌اي است كه به شاعر ملي ايران داده مي‌شود كه مهمترين بخش جايزه «افسانه گوهران» است.
وي در پايان گفت: حاميان مالي اين جايزه ناشران هستند و سعي مي‌كنيم تا آخرين لحظه اسامي داوران را معرفي نكنيم.
عليشاه مولوي طراح دبير و سخنگو اين جايزه نيز اظهار داشت: هر ملتي يك هنر ملي دارد و شعر هنر ملي ما است. بايد با نگاه كردن به هنر ملي حركتي ايجاد كنيم و برگزاري جايزه «افسانه گوهران» در راستاي اين حركت است.
وي افزود: تا به حال جايزه‌اي به اين ابعاد گسترده در زمينه شعر در ايران برگزار نشده است.
اين شاعر ادامه داد: قصد داريم با اين جايزه به اعتبار هنر ملي ما در جهان افزوده شود. من معتقد نيستم كه شعر معاصر ايران دچار بحران است بلكه فكر مي‌كنم در يك وضعيت شكوفا به سر مي‌برد و اتفاقا با گرايش‌هاي مختلف شعري و كثرت شاعران، ما بهار شعر ايران را داريم. در اين برهه، موقعيت مناسبي است كه اين جايزه را برگزار كنيم و اميدواريم دستاوردهاي خوبي داشته باشد.
وي درپايان گفت: سعي مي‌كنيم در اين جايزه به تمامي گرايش‌هاي شعري ايران به ويژه گرايش‌هاي آوانگارد توجه كنيم و اميدواريم كتاب‌هاي شاعران برگزيده را نيز به چاپ برسانيم.
علاقه‌مندان مي‌توانند 7 نسخه از آثار خود در قالب شعر كهن و نو را كه از سال 82 تا پايان 84 منتشر شده به دبيرخانه ارسال كنند. مهلت ارسال 20 فروردين 85 تا 20 خرداد 85 است.
نشاني دبير خانه تهران، خيابان انقلاب، خيابان دوازده فروردين,شماره 21,طبقه همكف، كدپستي 1314665536 و تلفكس: 66480378 است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
در ساحت دهليز سراي من و تو
مردي ست نشسته از برش مشعل نور
هر روز و به هر شب از براي من و تو
در بر گشاده نقشه اي زين شب دور .

انگيخته از نهادش
رگهاي صدا
يك خنده نه از لبانش
يكدم شدم وا .
مي بيند او به زير ويرانه ي شب
در روشني شراره اي سرد شده
در شادي روزي ، نه در آن خورشيدي
در گردش يك شب پر از درد شده
نو مي كند او هزار اندوه نهفت

اما چو به ناگهان نگاهش افتد
بر سايه ي خود اگر چه از او نه جدا
لبخند زده
فرياد بر آورد . بماند
از چشم من و تو در زمان نا پيدا
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
به نقل از Behrooz :
اين شعر يكي از زيباترين و خيال انگيزترين اشعار نيما است .

اين شعر را اساتيد بزرگي هم از جرگه موسيقي دانان ما اجرا نموده اند .

1 - استاد حسين قوامي ( فاخته اي )

2 - استاد شهرام ناظري

***********************************


salAm,

Behrooz jAn! In ch-e Adatie ast k-e b-e har k-e khoshemAn meiAyad, laghab-e ostAd meedaheem?

I have seen it in other threads too and frankly, I do not mind personally but it seems to be over-exploited and when something becomes so vulgar, then it would be hard to see who is the real ostad and who is not.

I like Nazeri and many other singers, but that is not the point, I am not sure (I might very well be wrong) that he himself prefers to be called ostad!

Besides, I have also seen Shamlou called ostad! I am not even sure if that is adding to his credit! He never called himself ostad, neither did his followers and to me is it sort of belittling him if I call him ostad as he doesnt need any more title to be known as the (or at least one of the) greatest poets Iran has ever seen to herself.

Anyways, hope I am not offending anyone but this attitude of us, the Iranians, to exagerate and consequently lose the objectiveness is a little bit dangerous. It would stop us to look at Shamlou objectively, love his works and yet be frank and fair enough to say that he too has had not so great poems as well.

Cheers and best of wishes!
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
به نقل از Behrooz :
شعر افسانه كه به اعتقاد كارشناسان ادبي بهترين اثر نيما است


Yes, it is me again :)

1. Afsan-e is considered Nima's manifesto and one of the first ones to be published and branded as sher-e no

2. Nima himslef had humbly and intelligently said that not all of his poems were par to the standards he was set to establish

3. I have no idea whom you are calling kAr shenAs but from what I used to read, Afsan-e is not his best work no matter how good it is.

I am glad to see a thread on Nima here but you know and we have all seen that Shamlou has sort of stolen the heard of 2-3 contemporary generation and just by looking at the number of posts in those 2 threads, we would realize that it has become de facto

I would appreciate if you guys write more about Nima and specially if anyone has his set of imaginary letters (I think they were called "harf hAy-e hamsAy-e)
to post here to be a reference of what he considred to be a sher-e no.

I also vaguely remember that Shamlou was asked about his opinion on what makes a poem to be called sher-e no and that would be nice to have those here too, for comparison and as reference.

khast-e nabAsheed va dast mariezAd
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دوست عزيز

اول از همه اينكه به فروم خوش آمدي و اميد كه بتوانيم دوستان خوبي براي هم باشيم .

دوم اينكه از قوانين فروم است كه بايد حتما به فارسي تايپ كنيد مگر اينكه در تاپيك مربوط به زبان خاصي باشيد /

سوم اينكه ما هر كسي را كه دوست داشته باشيم لقب استاد نمي دهيم . در موسيقي و ادبيات استاد داراي تعريفي است كه البته متعلق به بنده نيست . اينكه كسي استاد قوامي را بشناسد يا نشناسد مشكل شنونده است نه استاد موسيقي ما .
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
به نقل از Behrooz :
دوست عزيز

اول از همه اينكه به فروم خوش آمدي و اميد كه بتوانيم دوستان خوبي براي هم باشيم .

دوم اينكه از قوانين فروم است كه بايد حتما به فارسي تايپ كنيد مگر اينكه در تاپيك مربوط به زبان خاصي باشيد /

سوم اينكه ما هر كسي را كه دوست داشته باشيم لقب استاد نمي دهيم . در موسيقي و ادبيات استاد داراي تعريفي است كه البته متعلق به بنده نيست . اينكه كسي استاد قوامي را بشناسد يا نشناسد مشكل شنونده است نه استاد موسيقي ما .

salAm,

agar eshkAl nadAsht-e bAshad begozAreed man bA hameen alefbAy-e latin, Farsi type konam, mamnoon.

albat-e band-e heech jesAratee b-e ostad ghavAmee nakardam, va agar doostAn ham meekhAhand Nazeri rA ostAd benAmand, bAz ham ieerAdee niest. ammA be nazar-e hagheer, Nazeri hanooz rAh-e derAzee dArad tA ostAd gardad gar ch-e momken ast, kheylee ham momken ast, k-e man eshtebAh konam :)
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
شما بزرگوارید . اگر بتوانید فارسی تایپ کنید قطعا دیگر دوستان از نطرات و اطلاعات شما بیشتر استفاده خواهند کرد
 

ali_moradi

Guest
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
یه طرح کوچولو برای نیما:
nima.jpg
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
به نقل از Behrooz :
شما بزرگوارید . اگر بتوانید فارسی تایپ کنید قطعا دیگر دوستان از نطرات و اطلاعات شما بیشتر استفاده خواهند کرد


Behrooz khAn,

agar mohlatee b-e band-e bedaheed tA Farsi type kardanam ravAn shavad, be rooy-e chashm.

mokhles-e har ch-e javAn mard
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
نيما بزرگ شاعريست كه كم ميشناسيمش!

آي آدمها

آي آدمها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد
يك نفر در آب دارد مي سپارد جان
يك نفر دارد كه دست و پاي دايم مي زند
روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي دانيد
آن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به
دشمن
آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد
كه گرفتستيد دست ناتواني را
تا توانايي بهتر را پديد آريد
آن زمان كه تنگ مي بنديد
بر كمرهاتان كمربند
در چه هنگامي بگويم من ؟
يك نفر در آب دارد مي كند بيهوده جان قربان !
اي آدمها كه بر ساحل بساط دلگشا داريد !
نان به سفره ، جامه تان بر تن
يك نفر در آب مي خواند شما را .
موج سنگين را به دست خسته مي كوبد
بازمي دارد دهان با چشم از وحشت دريده
سايه هاتان را ز راه دور ديده
سايه هاتان را ز راه دور ديده
آب را بلعيده در گود كبود و هر زمان بي تابيش افزون
مي كند زين ابها بيرون
گاه سر ، گه پا .
آي آدمها !
او ز راه دور اين كهنه جهان را باز مي پايد
مي زند فرياد و اميد كمك دارد
اي آدمها كه روي ساحلِ آرام در كار تماشاييد
موج مي كوبد به روي ساحل خاموش
پخش مي گردد چنان مستي به جاي افتاده ، بس
مدهوش
مي رود نعره زنان ، وين بانگ باز از دور مي آيد :
- “ آي آدمها ” ….
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
افسانه و چکامه ها که از کتابخانه انجمن می توانید دانلود فرمایید.

---------------------------------------------------------------------------

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان...
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,329
لایک‌ها
5,482
گل نازدار

سود گرت هست گرانی مکن
خیره سری با دل و جانی مکن
آن گل صحرا به غمزه شکفت
صورت خود در بن خاری نهفت
صبح همی باخت به مهرش نظر
ابر همی ریخت به پایش گهر
باد ندانسته همی با شتاب
ناله زدی تا که براید ز خواب
شیفته پروانه بر او می پرید
دوستیش ز دل و جان می خرید
بلبل آشفته پی روی وی
راهی همی جست ز هر سوی وی
وان گل خودخواه خود آراسته
با همه ی حسن به پیراسته
زان همه دل بسته ی خاطر پریش
هیچ ندیدی به جز از رنگ خویش
شیفتگانش ز برون در فغان
او شده سرگرم خود اندر نهان
جای خود از ناز بفرسوده بود
لیک بسی بیره و بیهوده بود
فر و برازندگی گل تمام
بود به رخساره ی خوبش جرام
نقش به از آن رخ برتافته
سنگ به از گوهرنایافته
گل که چنین سنگدلی برگزید
عاقبت از کار ندانی چه دید
سودنکرده ز جوانی خویش
خسته ز سودای نهانی خویش
آن همه رونق به شبی در شکست
تلخی ایان به جایش نشست
از بن آن خار که بودش مقر
خوب چو پژمرد برآورد سر
دید بسی شیفته ی نغمه خوان
رقص کنان رهسپر و شادمان
از بر وی یکسره رفتند شاد
راست بماننده ی آن تندباد
خاطر گل ز آتش حسرت بسوخت
ز آن که یکی دیده بدو برندوخت
هر که چو گل جانب دل ها شکست
چون که بپژمرد به غم برنشست
دست بزد از سر حسرت به دست
کانچه به کف داشت ز کف داده است
چون گل خودبین ز سر بیهشی
دوست مدار این همه عاشق کشی
یک نفس از خویشتن آزاد باش
خاطری آور به کف و شاد باش
 
بالا