Mahmoud58
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 29 نوامبر 2005
- نوشتهها
- 882
- لایکها
- 7
از آنجا كه شهرام جزايري هم آدم بود و هم مهم، و از آنجا كه فرار يك آدم مهم، يك اتفاق مهم است، و باز هم از آنجا كه يك اتفاق مهم مي تواند يك سوژه مناسب براي تهيه يك فيلم باشد، پيش بيني مي شود در آينده اي نه چندان دور فيلم هايي با موضوعيت «فرار شهرام جزايري عرب» با شرح هايي مشابه زير ساخته شود.
1- نسخه افغاني:
ش.ج: آهاي سربازها آن كفتر را بنگريد، كه همانا از آن بالا كفتر مي آيه!
سرباز اولي: عجب كفتر مالي است!
سرباز دومي: آن كفتر را ولش كن، آن يكي ديگر را بنگر كه بسيار مال تر است!
سرباز دوم ( در اينجا به زير آواز مي زند): از آن بالا كفتر مي آيه، يك دانه ...
سرباز اولي: اِ شهرام كو؟
سرباز دومي: اي واي انگاري اغفال شديم، شهرام فرار كرد.
2- نسخه فارسي:
ش.ج: چند مي گيرين اغفال شين؟
سرباز اولي: دهنت رو ببند! اين چه حرفيه؟ مگه خودت ناموس نداري!
ش.ج: احمق! منظورم از اغفال اينه كه بزاري متواري بشم!
سرباز اولي: آها! اما جواب بقيه رو چي بديم؟
( اين قسمت از فيلم براي اكران عمومي حذف گرديد!)
سرباز اولي : واي چه احساس بدي دارم!
سرباز دومي: فكر كنم اغفال شديم!
3- نسخه هندي:
ش.ج: من هوس بستني كردم.
سربازها: پس بايد ما رو هم مهمون كني!
ش.ج: عجب رويي دارين، دو دقيقه پيش پيتزا مهمونتون كردم ، باشه بستني هم مي خرم. آقاي بستني فروش بي زحمت سه تا بستني بدين.
بستني فروش: اِ، شهرام تويي؟! اينجا چكار مي كني؟ يادته تو محله مون با هم توي بستني فروشي كار مي كرديم؟وضعت توپ شده ما رو نمي شناسي!
سرباز اولي كه انگار تازه متوجه ماهيت شهرام مي شود خطاب به او: اِ شهرام جزايري تويي؟! مي دوني چند سال دنبالت مي گشتم؟! شهرام منم بهرام! داداش گم شدت!
ش.ج سرباز اولي رو در آغوش مي گيره و در حالي كه از خوشحالي اشك مي ريزه: داداش!
سرباز دومي: شهرام وبهرام منم اسفنديار هستم!
( لازم به توضيح است در اين فيلم اسفنديار با شهرام و بهرام هيچ نسبتي ندارد، و صرفاً جهت گفتن يك ديالوگ يك جمله اي پرانده است.)
بعد اين چهار نفر در همان حالي كه بستني مي خوردن آواز خوندن و حركات موزون انجام هم انجام مي دادن، در ضمن باران هم مي آمد!
ترجمه آواز:
سرباز اولي - اي شهرام! اي مايه دار، اي مخ اقتصادي، اي يابنده آسانسور ترقي، اي استعداد درك نشده، اي فرار مغزها، اي خوشتيپ، اي هديه دهنده به هر مجلس و محفلي، اي كمك كننده به بي نياز و با نياز، تو را با دل و جان دوست دارم.
ش.ج- اي بهرام! اگر عشقت حقيقي است پس اغفال شو!
بستني فروش: اين همه بستني اي من، فداي يك خنده ي تو، اي كه با اشارتي همه ميشن بنده ي تو!
سرباز دومي: خيلي خونسردي، ديوونم كردي!
ش.ج خطاب به سرباز دومي: پس تو يكي كه هيچي! آهاي بهرام اغفال شو ديگه!كار دارم، بايد برم ديرم ميشه ها!
سرباز اولي: داداش اين حرفا چيه! ما اغفالتيم، شما متواري شو!
4- نسخه هاليوودي:
يك آدم خفن(در حالي كه با يك عدد موبايل از نوع « از كي تا حالا» صحبت مي كند): سربازها توي تير رس هستن.
ش.ج (در حالي كه با يك همراه 150 هزار توماني صحبت مي كند و در ضمن هزينه اضافي هم پرداخت نمي كند): نمي خواد تير اندازي كني، خودم اغفالشون مي كنم.
( اين قسمت از فيلم به علت بيش از حد هاليوودي بودن سانسور شده است.)
سرباز اولي: پايين رو ول كن، بالا رو ببين! شهرام با يك هلي كپتر متواري شد.
سرباز دومي: اما خوشبختانه يك سر نخ مونده.
سرباز اولي: نادون! اين كه سر نخ نيست اين موهه!
سرباز دومي: اي واي! انگاري تو اين نسخه فيلم هم اغفال شديم!
5- نسخه سينماي ماوراء:
يك عدد سفينه وارد زمين مي شود.
يك عدد گشت كنترل نا محسوس: بزن كنار!
گشت نا محسوس: از كجا ميآي به كجا مي ري؟
موجود فضايي: از خونه مادرزنم كه توي كره مشتري بود راه افتاديم مي خوايم شهرام جزايري رو متواري اش كنيم بعد مي ريم خونه خودمون توي كره مريخ!
گشت نامحسوس ( خطاب به همكارش): ايشون حالت طبيعي ندارن، يك تست ازش بگير!
گشت كنترل نا محسوس: تخلفاتت رو قبول داري؟ اگه نداري ما خيلي پيشرفته هستيم، همشون رو ضبط كرديم، باورت ميشه؟! خيلي با حاله مگه نه؟!!
موجود فضايي: تخلفاتم چي بود؟!
گشت كنترل نا محسوس: سرعت غير مجاز و تغيير در شكل ظاهري وسيله نقليه، اِ پلاك هم كه ندارين! بايد ماشينت رو بخوابونيم!
( در همين لحظه موجود فضايي غيب ميشه و يه راست با سفينه اش كنار شهرام و اون دو تا سرباز ظاهر ميشه)
موجود فضايي: شهرام جزايري تويي؟
ش.ج: آره!
موجود فضايي: تو هموني هستي كه ادعا كردي اگه رئيس جمهور كشورت بشي مي توني معضل اشتغال رو حل كني؟
ش.ج: بله، البته با انجام تخلفات كوچيك.
موجود فضايي: پس تو خيلي كارت درسته! ما مي خوايم تو رو بدزديم و ببريم كره مريخ!
ش.ج: اشكالي نداره، فقط بنا بر فيلمنامه قبلش بايد اين دو تا سرباز رو اغفال كنين.
موجود فضايي: اي بابا ... اين كه كاري نداره!
و بدين ترتيب موجودات فضايي شهرام را به كره مريخ بردند.
جمله پاياني – با توجه به استقبالي كه مردم از اين فيلم ها در آينده از خود نشان خواهند داد، احتمالاً نسخه هاي ديگري از اين «فرار بزرگ» ساخته خواهد شد.
1- نسخه افغاني:
ش.ج: آهاي سربازها آن كفتر را بنگريد، كه همانا از آن بالا كفتر مي آيه!
سرباز اولي: عجب كفتر مالي است!
سرباز دومي: آن كفتر را ولش كن، آن يكي ديگر را بنگر كه بسيار مال تر است!
سرباز دوم ( در اينجا به زير آواز مي زند): از آن بالا كفتر مي آيه، يك دانه ...
سرباز اولي: اِ شهرام كو؟
سرباز دومي: اي واي انگاري اغفال شديم، شهرام فرار كرد.
2- نسخه فارسي:
ش.ج: چند مي گيرين اغفال شين؟
سرباز اولي: دهنت رو ببند! اين چه حرفيه؟ مگه خودت ناموس نداري!
ش.ج: احمق! منظورم از اغفال اينه كه بزاري متواري بشم!
سرباز اولي: آها! اما جواب بقيه رو چي بديم؟
( اين قسمت از فيلم براي اكران عمومي حذف گرديد!)
سرباز اولي : واي چه احساس بدي دارم!
سرباز دومي: فكر كنم اغفال شديم!
3- نسخه هندي:
ش.ج: من هوس بستني كردم.
سربازها: پس بايد ما رو هم مهمون كني!
ش.ج: عجب رويي دارين، دو دقيقه پيش پيتزا مهمونتون كردم ، باشه بستني هم مي خرم. آقاي بستني فروش بي زحمت سه تا بستني بدين.
بستني فروش: اِ، شهرام تويي؟! اينجا چكار مي كني؟ يادته تو محله مون با هم توي بستني فروشي كار مي كرديم؟وضعت توپ شده ما رو نمي شناسي!
سرباز اولي كه انگار تازه متوجه ماهيت شهرام مي شود خطاب به او: اِ شهرام جزايري تويي؟! مي دوني چند سال دنبالت مي گشتم؟! شهرام منم بهرام! داداش گم شدت!
ش.ج سرباز اولي رو در آغوش مي گيره و در حالي كه از خوشحالي اشك مي ريزه: داداش!
سرباز دومي: شهرام وبهرام منم اسفنديار هستم!
( لازم به توضيح است در اين فيلم اسفنديار با شهرام و بهرام هيچ نسبتي ندارد، و صرفاً جهت گفتن يك ديالوگ يك جمله اي پرانده است.)
بعد اين چهار نفر در همان حالي كه بستني مي خوردن آواز خوندن و حركات موزون انجام هم انجام مي دادن، در ضمن باران هم مي آمد!
ترجمه آواز:
سرباز اولي - اي شهرام! اي مايه دار، اي مخ اقتصادي، اي يابنده آسانسور ترقي، اي استعداد درك نشده، اي فرار مغزها، اي خوشتيپ، اي هديه دهنده به هر مجلس و محفلي، اي كمك كننده به بي نياز و با نياز، تو را با دل و جان دوست دارم.
ش.ج- اي بهرام! اگر عشقت حقيقي است پس اغفال شو!
بستني فروش: اين همه بستني اي من، فداي يك خنده ي تو، اي كه با اشارتي همه ميشن بنده ي تو!
سرباز دومي: خيلي خونسردي، ديوونم كردي!
ش.ج خطاب به سرباز دومي: پس تو يكي كه هيچي! آهاي بهرام اغفال شو ديگه!كار دارم، بايد برم ديرم ميشه ها!
سرباز اولي: داداش اين حرفا چيه! ما اغفالتيم، شما متواري شو!
4- نسخه هاليوودي:
يك آدم خفن(در حالي كه با يك عدد موبايل از نوع « از كي تا حالا» صحبت مي كند): سربازها توي تير رس هستن.
ش.ج (در حالي كه با يك همراه 150 هزار توماني صحبت مي كند و در ضمن هزينه اضافي هم پرداخت نمي كند): نمي خواد تير اندازي كني، خودم اغفالشون مي كنم.
( اين قسمت از فيلم به علت بيش از حد هاليوودي بودن سانسور شده است.)
سرباز اولي: پايين رو ول كن، بالا رو ببين! شهرام با يك هلي كپتر متواري شد.
سرباز دومي: اما خوشبختانه يك سر نخ مونده.
سرباز اولي: نادون! اين كه سر نخ نيست اين موهه!
سرباز دومي: اي واي! انگاري تو اين نسخه فيلم هم اغفال شديم!
5- نسخه سينماي ماوراء:
يك عدد سفينه وارد زمين مي شود.
يك عدد گشت كنترل نا محسوس: بزن كنار!
گشت نا محسوس: از كجا ميآي به كجا مي ري؟
موجود فضايي: از خونه مادرزنم كه توي كره مشتري بود راه افتاديم مي خوايم شهرام جزايري رو متواري اش كنيم بعد مي ريم خونه خودمون توي كره مريخ!
گشت نامحسوس ( خطاب به همكارش): ايشون حالت طبيعي ندارن، يك تست ازش بگير!
گشت كنترل نا محسوس: تخلفاتت رو قبول داري؟ اگه نداري ما خيلي پيشرفته هستيم، همشون رو ضبط كرديم، باورت ميشه؟! خيلي با حاله مگه نه؟!!
موجود فضايي: تخلفاتم چي بود؟!
گشت كنترل نا محسوس: سرعت غير مجاز و تغيير در شكل ظاهري وسيله نقليه، اِ پلاك هم كه ندارين! بايد ماشينت رو بخوابونيم!
( در همين لحظه موجود فضايي غيب ميشه و يه راست با سفينه اش كنار شهرام و اون دو تا سرباز ظاهر ميشه)
موجود فضايي: شهرام جزايري تويي؟
ش.ج: آره!
موجود فضايي: تو هموني هستي كه ادعا كردي اگه رئيس جمهور كشورت بشي مي توني معضل اشتغال رو حل كني؟
ش.ج: بله، البته با انجام تخلفات كوچيك.
موجود فضايي: پس تو خيلي كارت درسته! ما مي خوايم تو رو بدزديم و ببريم كره مريخ!
ش.ج: اشكالي نداره، فقط بنا بر فيلمنامه قبلش بايد اين دو تا سرباز رو اغفال كنين.
موجود فضايي: اي بابا ... اين كه كاري نداره!
و بدين ترتيب موجودات فضايي شهرام را به كره مريخ بردند.
جمله پاياني – با توجه به استقبالي كه مردم از اين فيلم ها در آينده از خود نشان خواهند داد، احتمالاً نسخه هاي ديگري از اين «فرار بزرگ» ساخته خواهد شد.