برگزیده های پرشین تولز

خدمات فراوان رضا شاه به ایرانزمین

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
در این جستار به این موضوع خواهیم پرداخت. بی گمان ایرانی که در اثر بی کفایتی شاهان و سلسله ی ترک قاجار میرفت به سوی تکه تکه شدن(قراردادهای ننگین ترکمنچای و ... ) با روی کار آمدن رضا شاه یک فرد میهن دوست سروسامانی گرفت. ایران طالبانی قاجار(در پیام های بعدی خواهید دید وضعیت ایران چگونه بوده) با یاری رضا شاه و فرزندش در عرض چند ده سال به جایی رسید که با سوئیس و سوئد و ... سنجیده میشد و در آستانه ی یک جهش بزرگ اقتصادی و جنگی و .. بود.

اما نکته ای که باید در نظر گرفت و گوشزد کرد این هست که در رضا شاه جامعه را بستر سازی کرد برای مشروطه و مشروطه خواهی, چرا که جامعه و مردم واپس گرا با فرهنگی سراسر عربی هنوز امادگی مردم سالاری را نداشتند. اما امروز با توجه به تراز بالای دانش جوانان ایران آماده ی این جهش فرهنگیست. پس دیگر سلطنت با آن توان برای شاه به هیچ روی شدنی نیست. شاید بتوان سلطنت پارلمانی که در ان پادشاه هیچ اختیاری ندارد و تنها جنبه ی نمادین دارد را نمونه اورد و البته گونه های دیگر مردم سالاری.

پس کسی با فرافکنی در راه اینکه ما را متهم به سلطنت خواهی کند, جستار را به بیراهه نکشد. هر گونه حکومت غیر مردم سالار و خودکامه در جهان امروز پذیرفته نیست.

در اینجا تنها به خدمات رضا شاه بزرگ خواهیم پرداخت.
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
رضاخان کی بود و چگونه رضاشاه شد؟ احمد پناهنده

مقدمه:


۸۶ سال پيش در سوم اسفند ماه، تاريخ نوين ايران با دست ِ توانا و پايداری و پايمردی معمار آن رضاشاه ورق خورد و جوانه های ِ جهش ِ پرواز وار ِ سازندگی و مدرن شدن در همه سويش از دل يخبندان ِ زمستان ِ سياه ِ عقب ماندگی ِ جامعه ی قبيله ای سَرَک کشيده بودند تا در بهار ِ در راه، گلی به لبخند شادمانی بازکنند.
اگر تا ديروز چشمان غبار گرفته ما از ديدن و تماشا کردن زيباييها، سازندگی ها، مدرن شدن ها و شادمانی ها نفرت داشت و عمد داشتيم بدون آگاهی کورکورانه بر هر نوآوری يورش ببريم و در عوض با شتابی بی همتا در مأتحت سردمداران عقب گرايی چه از نوع ولايی و چه ازنوع کمونيستی ِ موجودش فرو برويم.
امروز اما تاريخ با فروتنی ِ شکيبايش آيينه زمان را در برابر ما گرفته است تا هر کدام افکار پوسيده و به غايت ارتجاعی و ضد ملی خود را در آن به تماشا بايستيم و ببينيم آنچه را از روی شکم سيری و نادانی برآن تاختيم چه چيزی را جای آن بافتيم و يا ساختيم؟
فراموش نکنيم آنچه که اسکلت ايران امروزی را تشکيل ميدهد همان ساختمانی است که به معماری رضاشاه ساخته شده و بوسيله پسرش گسترش يافته است.
و جای اندوه و تأسف بسيار است که حتی امروز هم افرادی با عينک کبود به آن دوران می نگرند و با تلاشی مرگ آسا، سر آن دارند که از واقعيت بگريزند.
بارها نوشتم و باز هم می نويسم، تا وقتيکه عينک ِ کبود ِايدئلوژيک بر چشمان داريم قادر نيستيم فراتر از محفل ِخود را ببنيم زيرا ديوار ضخيم ِ ايدئولوژيک، مانع از تماشای آنچه که از خودی نيست و در پشت ديوار جلوه گری می کند، می شود.
اما با همه فرار و گريز های ِ واقعيت ستيز ِ اين افراد، جهت ِ آگاه نشدن، اين قلم سر آن دارد که با تاباندن پروژکتور آگاهی دهنده بر جانشان، ذهن منجمدشان را بترکاند تا نور ِ آگاهی بخش در آن فرو رود.
زيرا نيک می دانم که چنين افرادی با تابش ِ الماس ِ آگاهی و تيزاب ِ روشتائی، زنگارهای تعصب و تيرگی ذهن و خرد شان را که حاصل و ميوه از خود بيگانگی است، می تراشد و ذوب می کند و جايش را با ظرفيت بی همتای عشق به وطن، دوستی ، صلح و آشتی و همگرايی جايگزين می نمايد. هرچند ديوارهای ذهنی اينگونه افراد به قدری سيمانی و گچين است که در نظر اول چنين استنباط می شود که نور را برای نفوذ در اندرون ذهن و انديشه شان، شانسی نيست. اما طبق قانون فيزيکو ? شيميايی بنام قانون " تونل اِفکت " نور و در اينجا آگاهی، ديوارهای بتونی و سيمانی ذهن را با ايجاد تونل می شکافد و راه به درونگاه ذهن پيدا می کند و از آن خارج می شود. هر چند اين الماس ِ آگاهی و تيزاب ِ روشنايی در چنين اذهانی به سختی عبور می کند، اما مطمئناً عبور می کند.
در اين باره جای ِِ هيچ شک و شبهه ای برايم موجود نيست که اينگونه افراد ِ" پرت " در هپروت ِ آرمان شهر ايدئولوژيک، با اين نغمه های زندگی آفرين، گوش و جانشان به سمفونی آگاهی و روشنايی آشنا می شود و پس از اين آشنايی دگرگون کنندهء زندگی گذشته که سراسر تاريک بوده و با نور در ستيز، در رديف اولين کسانی قرار می گيرند که برای خريدن بليط کنسرت آگاهی دهنده و روشنايی بخش از ديگران سبقت می گيرند. صحت اين گفتار را می توان در تغييرات اذهان خانواده " چپ " ديد که سالها عادت کرده بودند از نور گريزان باشند و بسان حشرات از نور گريزان با تاريکی انس ويژه ای برقرار کنند. اما با فرو ريزی ديوار برلين و مردار شدن کمونيسم جهانی، بسياری از اين افراد ِ تاريک انديش ديروزی، ديوار ذهنی شان فرو ريخت و از خود بيگانگی تاريخی، به يگانگی تاريخی روی آوردند و گذشته تاريکشان را نقد کردند.
اين قلم سر آن دارد که با کسب آگاهی و روشنايی زندگی آفرين و سوار بر تجربه تاريک گذشته که خود معياری برای ارزيابی درست ديدن است در حد توان و سواد خود، روشنايی و آگاهی و علم و معرفت را با ديگران تقسيم کند و در کنار آموختن از تاريخ و ديگران به همنوعان ِ خود بياموزد. نيک می داند که مبارزه با جهل و خرافات و تيرگی و تاريکی بهايی سنگين را طلب می کند. اما چه باک برای فراهم آوردن آينده ای روشن، جان شيرينش را در طبق اخلاص به مردم با فرهنگ و زحمت کش و ستمديده در طول و قرون اعصار هديه کند.
تمامی تلاش زندگی و جوانی سوزش در اين غربت غريب غرب در اين راستا بوده است که بياموزد و بعد بياموزاند.
حال با اين مقدمه، مراحل ِ رضاشاه شدن ِ رضاخان را به اجمال از نظر می گذرانيم:

رضاخان که بود و چگونه رضاشاه شد؟
رضاخان بيش از کودتای سوم اسفندماه ۱۲۹۹ يک فرد گمنام بوده است.
او در روستای آلاشت از توابع سوادکوه در استان مازندران ديده به جهان گشود.
پدربزرگ رضاخان، مرادعلی خان نام داشت که افسر ارتش بود که در محاصره هرات به سال ۱۲۲۷ به قتل رسيد.
مراد علی خان هفت پسر داشت. پسر اول او چراغعلی خان بود که درتهران زندگی می کرد و دارای مقامی در ارتش بود.
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
پسر دوم مرادعلی خان، نصرت الله خان است که ياور فوج ِ سوادکوه بوده و رضاشاه در دوران سربازی مدتی زير دست او خدمت کرده است.
پسر سوم مرادعلی خان، فضل الله خان است که دو دختر به نام های کوکب خانم و نونوش خانم داشت.
پسر چهارم، عباسقلی خان نام داشته است.
نام فرزندان پنجم و ششم مرادعلی خان معلوم نيست. پسر هفتم مرادعلی خان عباسعلی خان، پدر رضاشاه است.
عباسعلی خان مشهور به داداش بيک در سال ۱۱۹۳ خورشيدی در آلاشت متولد شد و پس از گذراندن دوران جوانی به تهران رفت و مانند اجداد خود در فوج سوادکوه به حرفه سپاهيگری مشغول شد. او با درجه نايبی در سال ۱۲۳۵ در جنگ سوم افغان شرکت کرد.
عباسعلی خان دو بار ازدواج کرد. بار اول با يکی از منسوبين خود در آلاشت و بار دوم با نوش آفرين، مادر رضاشاه بود که ثمره اين ازدواجها، چهار فرزند بود که سالم ماندند. از اين چهار فرزند سه دختر از ازدواج اول و يک پسر از ازدواج دوم بود.
دختران عباسعلی خان به ترتيب خورشيد خانم، دُدُر خانم و نبات خانم بودند که نبات خانم را حُسنی خانم هم صدا می کردند.
عباسعلی خان در سال ۱۲۵۵ با نوش آفرين ازدواج می کند که حاصل اين ازدواج فرزندی ذکور بنام رضا است. عباسعلی خان پس از شش ماه از تولد رضا فوت می کند.
رضاخان به تشويق دايی اش ابوالقاسم بيگ در سن پانزده سالگی به قزاقخانه پيوست. از چگونگی خدمت رضاخان در قزاقخانه پيش از ۱۲۹۰ اطلاع چندانی در دست نيست.
سال ۱۲۷۷ خورشيدی ابوالقاسم بيگ به فوج سوادکوه منتقل شد و رضاخان را هم با خود به فوج سوادکوه می برد. اما ديری نمی پايد که رضاخان به دليل اختلاف و ناسازگاری با نصرالله خان ياور فوج سوادکوه از آنجا خارج شد و مجدداً نزد کاظم آقا در قزاقخانه رفت و تا کودتای سوم اسفند ماه ۱۲۹۹ در آنجا مشغول خدمت شد.
رضاخان در سال ۱۲۹۰ تحت فرماندهی فرمانفرما، در نبردهايی عليه سالارالدوله شرکت جست. زيرا سالارالدوله می خواست حکومت تهران را ساقط کند و برادرش محمد علی شاه را به تخت شاهی برگرداند.
* رضاشاه شدن رضاخان آهسته ولی بی وقفه بود. وی در اسفند ماه ۱۲۹۹ با عنوان جديد سردار سپه وارد کابينه شد و در ارديبهشت ۱۳۰۰ با کنار زدن سيد ضياء، وزارت جنگ را در اختيار گرفت.
** نه ماه بعد ژاندارمری را از وزارت داخله به وزارت جنگ انتقال داد و افسران ايرانی را که در ديويزيون قزاق خدمت می کردند به جای افسران سوئدی و انگليسی در مصدر کار لشکری قرار داد.
*** شورش سرگرد لاهوتی را که گرايش بيگانه پرستی داشت، در نطفه خفه کرد و لاهوتی به شوروی فرار کرد و تا آخر عمر در تاجيگستان زندگی کرد .
**** در مشهد، کلنل محمد تقی خان پسيان پس از قهر کردن با احمد قوام سر به طغيان می گذارد و با نيروهای امنيه تحت فرمانش خراسان را به اشغال خود در می آورد و پس از تأسيس حکومت ايالتی خراسان در آنجا حکومت نظامی اعلام می کند و بعد در صدد برمی آيد اسکناس جديد در خراسان چاپ کند و تهديد کرد با ۴۰۰۰ **** و شايد به کمک ميرزاکوچک خان به تهران حمله کند. همچنين او با بلشويک های آسيای ميانه هم مذاکراتی کرد و از آنها ياری خواست و قصد داشت به سمت تهران پيشروی کند که در يک درگيری در قوچان شکست می خورد. بعد در ۹ مهر ۱۳۰۰ در تپه جعفر آباد کشته می شود و يا به قولی خودکشی می کند و قزاقها بلافاصله مشهد را به تصرف درآوردند.
***** رضاخان با از بين بردن شورش جدايی طلب جنگليان ِ گيلان که با حمايت ارتش سرخ و نيروهای بلشويکی روسيه، جمهوری سوسياليستی شوروی گيلان و مازندران را تأسيس کرده بودند، قدرت نظامی خود را مستحکم تر کرد.
حيدرخان در يک نزاع داخلی بوسيله جنگليان کشته می شود. زيرا نمازگزاران ِ رو به قبله کرملين، برای بدست آوردن تمامی قدرت و خلاص شدن از جنگجويان جنگلی و جدا کردن گيلان و مازندران و سپس خراسان، قصد جان ميرزا کوچک خان را کرده بودند.
احسان الله خان با ارتش سرخ به شوروی فرار می کند.
اين شورش جنگليان پس از کشته شدن ميرزا کوچک خان خاتمه پيدا می کند.
****** در چهار سال بعدی موقعيت نظامی ? سياسی رضاخان مستحکمتر می شود. وی پس از ادغام ۷۰۰۰ قزاق و ۱۲۰۰۰ ژاندارم يک ارتش ۴۰۰۰۰ هزار نفری مرکب از پنج لشکر تشکيل می دهد.
وی با اين ارتش جديد يک رشته عمليات پاکسازی و خواباندن هرج و مرج که در سراسر ايران بيداد می کرد، عليه قبايل و طوايف شورشی و هرج و مرج طلب و غارتگر انجام داد.
در همين راستا فتنه ها، غارتگريها و آشوبهای نا امن کننده امنيت ِ مردم و ملت ايران را با رشادت هر چه تمامتر به ترتيب زير:
در سال ۱۳۰۱ عليه کردهای آذربايجان غربی، شاهسون های آذربايجان شرقی و کهکيلويه ای های فارس.
در سال ۱۳۰۲ عليه کردهای سنجابی کرمانشاه، در سال ۱۳۰۳ عليه بلوچ های جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی. در سال ۱۳۰۴ عليه ترکمن های مازندران، کردهای خراسان و اعراب طرفدار شيخ خزعل در خرمشهر که استان خوزستان را از مام وطن جدا کرده بودند، با موفقيت ***** و خاموش کرد و امنيت را به کشور برگرداند.
رضاخان در همين اوضاع و احوال ِ برگرداندن امنيت به کشور، در سال ۱۳۰۲ به نخست وزيری رسيد.
در سال ۱۳۰۴ به دليل رشادت بی همتايی که از خود نشان داده بود از طرف مجلس شورای ملی، فرماندهی کل قوا، در کنار پست نخست وزيری به مسئوليت او اضافه شد.
سرانجام در آذر ماه ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان برای خلع قاجاريان از سلطنت و به تخت نشاندن سردار سپه تشکيل جلسه داد.
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
در ارديبهشت سال بعد سردار سپه با پوشيدن لباس نظامی مزين به جواهرات سلطنتی به عنوان رضاشاه، شاهنشاه ايران تاجگذاری کرد.
نگاهی گذرا به دوران رضاشاه
ابتدا اشاره کنم، که هيچ شخصيتی در تاريخ بشری پيدا نمی شود که عاری از خطا باشد. بويژه شخصيتهايی که در مصدر کاری سترگ قرار می گيرند. اگر چنين نيانديشيم، در واقع مطلق گرا هستيم. يعنی از شخصيتهای تاريخی فقط انتظار اعمال درست را به چشم منتظريم که با نظرگاهمان هماهنگ باشد. در حالی که بايستی بدانيم که ما در يک جهان مادی زندگی می کنيم و طبق تئوری نسبيت انشتاين، تمامی پديده های موجود در اين جهان مادی نسبی هستند و در اين ديدگاه اساسأ مطلق جزء، همين جهانی که در آن زندگی می کنيم، وجود ندارد. هم چنين لازم و ضروری است که هر پديده يا عنصر اجتماعی را درشرايط زمانی و مکانی آن تجزيه و تحليل کنيم. به عبارت ديگر امروز نمی توانيم و اجازه نداريم، که با ديدگاه امروزی، مثلأ شرايط زمان انوشيروان عادل از پادشاهان ساسانی را در رابطه با برخوردش با مزدکيان به تحليل بنشينيم و با نگاه امروزی آن را مجازات کنيم. خير، فاصله زمانی انوشيروان تا امروز زمانی حدود ۱۵۰۰ سال می گذرد و طی اين مدت، تغيرات تدريجی روی هم انباشته شده و ما را به امروز و جهان امروزی رسانده، که سيستم- سرمايه داری نوين يکه تاز وميداندار جهان بشريت است و کمونيسم و سوسياليسم خيالی در برابر آن يا تسليم شدند و يا قادر به ادامه حيات اقتصادی نبودند و نيستند، چون حداقل شرايطش آماده نيست. با اين توضيحات ِ واضحات می خواهم به عرض برسانم که بررسی دوران رضاشاه بايستی با چنين نگاهی انجام گيرد وگرنه هر کس در گوشه ای می تواند از زاويه ديد تنگش و بدون رجوع به اسناد تاريخی، شرايط اقليمی و زمانه ومکانه تحليل های صدمن يک غاز از خود بر جای بگذارد که فقط می تواند سبب گمراهی و تعصب افراد نا آگاه و... شود. کافی است بی غرضانه نگاهی بر آنچه که بر ما ايرانيان در فاصله ۱۳۲۰-۱۲۹۹ گذشت به تاريخ بنگريم و در هر صفحات آن درنگ کرده و با تمامی هوش و خرد و وجدان سالم، رويدادهای آن دوره را از نظر بگذرانيم و شرايط اجتماعی آن دوره را در تمامی زوايای آن بررسی کنيم و ببينيم که شروع آن تاريخ چه بوديم و طی ۲۰ سال، بويژه ۱۶ سال پادشاهی رضا شاه چه شديم. اينجاست که تيزاب پيشرفت و ترقّی هر حائل سنگی و آهنی جلوی ديده گان انسان را در خود حل می کند وآينه کبود را با الماس نوآوری و تجّدد در هم می شکند و آن چه را که عيان است بر ما می نماياند. لازم به يادآوری نيست که تا مرحله ?انقلاب شکوهمند? و حتی دهه ای پس از آن، آنچه را که از تاريخ سلسله پهلوی بويژه دوران رضاشاه به ما گفته بودند، تراوشات ِ ذهن بيمار ِ گروها، احزاب و شخصيتهايی بود که آگاهانه جهت تخريب شخصيت رضاساه و بويژه تاريک جلوه دادن دوره ی دوران ساز او گام بر می داشتند. و من و تو و ما نخوانده مّلا شديم و رگ گردن برجسته می کرديم که بلی، رضاشاه ِاله است وبِله. در حالی که نه کتابی و حتی جزوه ای که بشود، دوران رضاشاه را بررسی کرد، نخوانده بوديم وفقط در صحبت هايمان، نجواهای بيمارگونه ی افراد مغرض را که به شکل لالايی در گوشمان، طنين اندازبود، بلغور می کرديم. و در اين زمينه چقدر به خودمان حق ميداديم، از اينکه دهان باز کنيم و مثلا به رضاشاه بگوييم رضا کچل يا رضاخان قلدر و... و فکر می کرديم با اين جملات يا عبارات و انگها وپريدن به سروروی اين شخصيت تاريخی مترّقی هستيم. و بعد اين ترّقی خواهی خود را هر چه بيشتر در صفوف مراسم عزاداری محرم و با کوفتن به سينه و پشت ويا شکافتن سر بوسيله قمه به نمايش می گذاشتيم.
تأسّفم در اين نيست که چرا آن روزها چنين می انديشيديم بلکه تأسّفم در اين است که امروز هم چنين می انديشيم و هنوز در کوچه پس کوچه های ۴۰ سال پيش قدم می زنيم و همان حرف و حديث را بر زبان می آوريم، بدون اينکه انديشه ای پشت آن خوابيده باشد، بلکه لجوجانه و قهر کردن بهانه تراشی ميکنيم. و راستی آيا ميدانيم که لجاجت و قهر يکی از ويژه گی های دوران کودکی است که انديشه ای بر پشت آن سوار نيست؟ اگر تا ديروز فضای آسمان ايران تيره و تار و جلوی چشمان ما حائلی قطور ِ ضد ملی کشيده شده بود و در يک چهارچوب فرقه ای تنگ زندگی می کرديم ودوست داشتيم آن چه را که زيبا است، زشت ببينيم و سوزن به احساس خودمان ميزديم تا نسبت به هر زيبايی تنّفر داشته باشيم و با پوشاک چريکی يا به اصطلاح خلقی، خود را مترقّی ميديديم وحرف های صدمن يک غاز به خورد خود و پيرامون تحويل می داديم، درس دانشگاه را به درس تنّفر از هر چه زيبايی و انسانی است، تقليل ميداديم، خرافات روشنفکری را دامن می زديم و در کنارمرتجعين واپسگرا به خود می باليديم و با يک جزوه چريکی چريک می شديم و پس از آن همرزم خودمان را بدليل اخلاقی که نداشته ايم می کشتيم و با شنيدن نام مارکس مارکسيست می شديم و زير بيرق تنها "سوسياليسم موجود" سينه می زديم و تئوری می بافتيم که شمال ايران، نفتش پيش کش رفيق استالين شود و... امروز اما ديوار چنين باورهايی فرو ريخت، آری ديوار برلين فرو ريخت و نمايان کرد آنچه را که تا ديروز برای ما مقدّس بودند. اين فروريزی ديوار، فروريزی ذهنی آنانی که چنين ديواری داشتند، را سبب شد و واقعيت تاريخی و اجتماعی بر همگان عيان شد و من و تو و ما ديديم، چه ها می گذشت که به من و تو و ما ? بهشت زحمتکشان ? لقب داده بودند. آيا فقط همين کافی نيست که خودمان هم تکانی بخوريم و يک خانه تکانی ذهنی انجام دهيم يا می خواهيم باز هم لجاجت و قهر کنيم و در آن دنيای کودکی بسرببريم؟ دنيا از حالت بچگی در آمده وجوان شده است، آيا بهتر نيست ما هم جوان شويم و آن جامه فرقه ای وتنگ را دور بريزيم و در اين دنيای جوان، شادابی و طراوت بچينيم و درس جوانی بخوانيم؟ مطمئن باشيم اولين درس جوانی و جوان شدن، خواندن و يا يادگرفتن تاريخ خودمان است و ملتّی که تاريخ خود را نداند مجبور به تکرار آن است و اميدوارم که ما ديگر چنين نباشيم که تاريخ خودمان را تکرار کنيم. بلکه آنچه که هستيم ره به جلو بگشائيم نه عقب. برای يادگيری تاريخ بهتر است که از بدو پيدايش ايران و اينکه چگونه همين ايران فعلی بوجود آمده را شروع کنيم. ولی بدليل وقت کم لازم است که هر ايرانی حداقل تاريخ خود را از مشروطيت به بعد، خوب مطالعه کند. در پس اين مطالعه است که می فهميم چقدر به ما ظلم شده و ظلم کردند و واقعيت های تاريخی را وارونه جلوه دادند. و اين که من اين نوشته را با دوره دوران ساز رضاشاه شروع می کنم به اين دليل است که معتقد هستم، ايران نوين، يعنی ايران قرن بيستم را مديون تلاش خستگی نا پذيراين فرزند ايران دوست و وطن پرست می دانم.
حال شما را به فرازهايی از عملکرد ِ اين سرباز ِ ايران ساز رجوع می دهم و قضاوت را به وجدان شما واگذار می کنم. بر گرفته از پژوهشی از اين قلم در باره عملکرد خيانت کارانه پيشه وری:
برای بيدار کردن وجدان خفته و رطوبت کشيده در جهل و ذوب شده در ولايت ? انترناسيوناليسم ? کافی است اشاره کنم که زنان ما در آن شرايط يعنی سال ۱۳۰۰ به بعد علی رغم پوشش اجباری در چادر و چاقچور فقط ساعاتی در روز اجازه داشتند بيرون بيايند و از تمامی حقوق اجتماعی، اقتصادی، سياسی و....محروم بودند و از ترس واپس گرايان قادر به هيچ کاری نبودند. موسيقی، اين وسيله نوازش روح انسانی، تا آن زمان، فقيهان آن را صدای شيطان می ناميدند و هر کس به آن می پرداخت و يا حتی آن را گوش ميداد، مرتکب گناهی کبيره می شد. ولی می بينيم در همين دوران، موسيقی فاخر و سرزنده دوره ساسانی با باربد و نکيسايش که اين چنين خوار و ذليل شده بود، به همت علينقی خان وزيری و حمايت رضاشاه ووزيرمعارفش علی اصغرحکمت مبتکرطرح دانشگاه واولين رئيس آن، دوباره نسيم نوازش بخش خودش را در روح افسرده ايرانی دميد و از اين طريق پای زنان را از پستوها واندرون ها بيرون کشيد و شور و حال و جلوه ای تازه به موسيقی در حال شگفتن بخشيدند که در صدر فهرست اين زنان هنرمند می توان قمرالملوک وزيری را نام برد که نه تنها برای همگان (مرد و زن) می خواند بلکه بی حجاب ونقاب برروی صحنه ظاهرمی شد. و برای نخستين باردر سال ۱۳۰۳ يعنی يازده سال پيش از کشف حجاب در تالار گراند هتل تهران در خيابان لاله زار بر روی صحنه رفت و در برابرزنان ومردان شگفت زده به آوازخوانی پرداخت. حال ببينيم قمر در اين باره چه می گويد ? آن روزها هر کس بدون چادر بود، به کلانتری جلب می شد، با اين همه وقتی به من پيشنهاد شد، بدون چادردرنمايش گراندهتل ظاهر شوم، قبول کردم و پيه ی کشته شدن را به تن خود ماليدم و روی صحنه رفتم.هيچ اتفاقی هم نيافتاد..حتی مورد استقبال هم قرار گرفتم ? هم چنين در رابطه با موفقيت واستقبال عمومی و بسلا مت گذشتن از دست قداره بندان و واپسگرايان، چنين شرح می دهد ? رژيم مملکت تغييرکرده.و پس از يک بحران بزرگ، دوره آرامش فرا رسيده بود. حدس می زنم فکر برداشتن حجاب از همان موقع پيش آمده بود...?. قرار است روی هر صفحه از تاريخ درنگ کنيم و جوانب اوضاع را مورد بررسی قرار دهيم. پس قدری دراينجا درنگ می کنيم. اولين سئوالی که به ذهن هر خواننده بی طرف و بی غرض می رسد اين است که چه اتفاقی افتاده است؟ فردی مثل قمر که تا ديروز اجازه نداشته، پا از خانه بيرون بگذارد ومی بايستی حتی در خانه توی چادر و چاقچور زندانی باشد، ولی در سال ۱۳۰۳ بی چادر وبی نقاب در جلوی زنان ومردان روی سَن برنامه می رود وبرای مردم می خواند. مگر تا ديروز اين صداها شيطانی نبودند و هر کس که به آن می پرداخت يا می شنيد گناه کبيره مرتکب نمی شدند؟ پس چطور شد که يک زن بدون چادر و نقاب به خود جرأت داد، در مقابل واپسگرايان و قداره بندان بايستد و هنرنمايی کند و راه را برای زنان ديگر مثل قمرالملوک ضرابی، پروانه، روح انگيز و... باز کند. اينجاست که با نگاه به تاريخ اين معمّا حل می شود. بر آمدن رضاشاه و حمايت او از زنان و موسيقی سبب ميشود که اين زنان قوی دل شوند و هنرهای نهفته ساليان وحتی قرن ها را در خود بيرون بريزند. و ديديم که پس از آن چگونه شد و چه ستاره هايی در آسمان موسيقی ايران زمين درخشيدند که من و تو وما در دوران خودمان به نيکی شاهدش بوديم
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
از طرف ديگراهميت اين موضوع و بر آمدن رضاشاه در اين است که بخواهيم يک مقايسه بين دوران رضاشاه با اين دورانی که در آن هستيم، انجام دهيم. آنوقت می فهميم که رضاشاه چه کار سترگی انجام داده است. آيا اين ننگ نيست که امروز پس از ۸۳ سال از آن تاريخ، زنان ما دوباره توی چادر و چاقچورمی روند وصدای دل نشين و نواش گر آنها در سينه می ماند؟
پس چطور شد که اينطور شد؟
آيا تخريب اين شخصّيت تاريخی کمک نکرده که اين هيولاهای ما قبل تاريخ بر جان ومال و ناموس و فرهنگ ما سوار شوند وتمامی دستاوردهای اجتماعی- فرهنگی را به نابودی بکشانند؟ آيا فقط همين يک نمونه در مورد موسيقی و زنان کافی نيست، تکانی بخوريم وحايل جلوی چشمان مان را برداريم ونگاهی منصفانه به تاريخ کنيم؟ به که بايد گفت در حالی که در سال ۱۳۱۹ جنگ جهانی دوّم در اوج خود بود و آلمانيها تا قفقاز جلو آمده بودند و آمريکاييها در حال ساختن بمب اتم و آزمايش آن بودند ما فرستنده راديوئی نداشتيم تا خبرهای جنگ را به اطلاع مردم برسانيم واولين بار فرستنده راديوئی در سال ۱۳۱۹ تأسيس شد تا قمرها بتوانند صدايشان را به گوش مردم برسانند.
نکته ديگر در مورد کشف حجاب است که در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ بوسيله رضاشاه صورت گرفت و نيمی از جميعت کشورمان ديگر مجبور نبودند در چادر و چاقجور زندانی باشند. به نظر من اين عملکرد رضاشاه بر تارک تاريخ نوين کشور ما که در جهت رفع ستم و آزادساختن زنها از پستوها و اندرون ها بود، چون الماس می درخشد وتاريخ گواهی داد و می دهد که زنان ما نه اينکه به گذشته رجحت نکردند بلکه خودشان را حتی با شرايط جهانی منطبق کردند وجلوه هايی از زيبايی و مدرنيسم را با لباسهای آراسته و با آرايشی متين و دل انگيزوارد جامعه کردند. پای زنان درمجالس و ميهمانيها، تأتر و سينما و حتّی در سطح مقامات اداری- سياسی باز شد. در حالی که تا قبل از بر آمدن رضاشاه زنان اساسأ از هيچ حقوق اجتماعی برخوردار نبودند. حتی مردان هم با آن لباسهای عهد قاجاری که عمدتأ لباسهای گل و گشاد، لباده، شلوار پهن و بند تنبان و کلاه نمدی بود، به مرور از تن آنها خارج کرد و کت و شلوار وکراوات امروزی را بر تن مردان جامعه ايران پوشاند. آيا می شود به اين عملکرد ترّقی خواهانه وتجدّد طلبانه رضاشاه ايرادی وارد کرد؟
کافی است بدانيم که اگر چنين شخصيتی در آن روزگار ظهور نمی کرد الان معلوم نبود سرنوشت ما چگونه می بود؟ و شک نداشته باشيم که اگر رضاخانی ظهور نمی کرد قرارداد ۱۹۲۱ بين انگليس و شوروی بسته نمی شد، تا طبق آن قرارداد، شوروی ملزم شود خاک ايران را ترک کند و انگليس از نقشه بلند پروازانه خود مبنی بر حفظ ايران به عنوان يک کلنی دست بردارد و مطمئن شود که با آمدن رضاخان سردارسپه، سدّی کارساز در برابر توسعه طلبی حکومت بلشويکی در ايران ايجاد می شود و اين قرارداد درست چهارروزبعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که برابر با ۲۶ فوريه ۱۹۲۱ است بوسيله مشاورالممالک فرستاده ويژه ايران به روسيه امضاء می شود. و می دانيم علم سياست، علم شناخت و فرصت ها است و هم چنين علم ممکنات. اگر سياستمدارو يا دولتمردی، در شرايط تاريخی و تعين کننده نتواند منافع ملی کشورش را در يک شرايط بسيار پيچيده ی تضادها که در آن چند کشور دخيل هستند، تشخيص بدهد و شهامت واقتدار در جهت کسب منافع ملی و استقلال کشورش را نداشته باشد، آن سياستمدار و دولتمرد، مرگ تاريخی اش بسر آمده و بايستی از گردونه تاريخ حذف شود و اينجاست که رضاخان سردارسپه از اوضاع وشرايط ايجادشده با ديويزيون قزاق خود در قزوين به سمت تهران حرکت می کند و تهران را تحت کنترل خود در می آورد. واينجاست که نقطه عطفی در زندگی سياسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری کشورمان ايجاد می شود. واز اين تاريخ است که کشور ما ايران از قهقرای تاريخ به دنيای نوين بشريت پرتاب می شود و حرکتی نو آغاز می گردد.
حال بياييم، صورت مسئله را طورديگرطرح کنيم و در اين طرح از علم رياضيات کمک بگيريم. که در آن فصلی است بنام احتمالات يا حساب احتمالات که قوانين کوانتم بر همين علم احتمالات استوار است. والا در عالم منطق و خاصّيت ماده نمی شود ذرّه را در حرکت خطی، دورانی و موجی ثابت فرض کرد بلکه نقش احتمال را در اين تئوری در نظر می گيرند و با معادله شرويدينگرموقعيت ذرّه را در حرکات نوری- کوانتمی حساب می کنند.
حال با وام گرفتن از اين تئوری فرض می کنيم در آن مقطع مورد بحث، رضاخان در معادله ما وجود نمی داشت و بخواهيم امروز با علم احتمالات آن موقعيت را تجزيه و تحليل کنيم. چه نتيجه ای می توان از آن بدست آورد؟
و نيک می دانيم بعد از انقلاب مشروطيت در سال ۱۲۸۵، هر چند نطفه اش با ايده آل های ترّقی خواهانه بسته شده بود ولی در مسير حرکتش به موانع گوناگون بر خورد کرد که از توان سردمداران انقلاب خارج بود. و به همين جهت شيرازه مملکت دست خوش هرج و مرج شد و هر کس در هر گوشه ای بيرق جدايی بر افراشته بود و شعار می دادند? منم منم بزبزها? .
در همين دوران، که در اوج درگيری محمد علی شاه با مشروطه خواهان بود، قرارداد ۱۹۰۷ بين انگليس و روسيه بدون حضور و يا بدون بازی گرفتن ايران بسته شد وايران به دو منطقه نفوذ تقسيم گرديد. و از پس ِ اين قرارداد بود که روسيه به خود اجازه می داد، برای حفظ محمد علی شاه و ***** انقلابيون، مجلس شورای مّلی را به توپ ببندد و انگليس هم در اين شرايط در فکر چپاول مناطق جنوب ايران بود و هيچ گونه اعتراضی به اين عمل قانون شکنانه ی بين المللی ِ روسيه انجام نداد.
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
استبداد صغيرحاکم می شود، بعد از چندی محمد علی شاه بوسيله مجاهدان تبريزو مشروطه خواهان گيلان و ايل بختياری سقوط می کند. احمدشاه ۱۲ ساله به تخت سلظنت می نشيند و در همين اوضاع است که جنگ جهانی اول بوقوع می پيوندد(۱۹۱۴). ايران اعلام بی طرفی می کند ولی کشور ايران بوسيله انگليس و روسيه اشغال می شود،امپراتوری عثمانی متلاشی می شود و نقشه جغرافيای منطقه تغيير می کند وکشورهای جديدالتأسيسی مثل سوريه، عراق، عربستان سعودی، اردن، اسرائيل( فلسطين)، کشورهای عربی حوزه خليج فارس وهمچنين لبنان و ترکيه فعلی بوجود می آيد. اينجا است که پس از شکست امپراتوری اتريش- مجارستان و آلمان و عثمانی، غنايم بين کشورهای پيروز تقسيم می شود. فرانسه ، سوريه ولبنان را دريافت می کند، فلسطين که شامل اسرائيل، اردن، عراق و نوار غزه می شود به انگليس تعلق می گيرد. قسطنطنيه يعنی همين استامبول فعلی، تنگه های بسفروداردانل هم که در جنگ به روسيه قول داده شده بود، منطقه بی طرف اعلام شد و سراسر ايران هم به جزء منطقه نفوذ روسيه زير پوشش قدرت انگليس قرار گرفت. و مجموعه اين تقسيمات بنام قرارداد ۱۹۱۵ در تاريخ ثبت شد و دست ايران را در تعيين سرنوشت خود هر چه کوتاه ترکرد. وهمين امر سبب شد که در زمان وثوق الدوله قرارداد ۱۹۱۹ بسته شود که تمامی ايران را تقديم انگليس می کرد. با اين توضيحات می خواهم بگويم که اگر رضاخانی ظهور نمی کرد، بدليل ضعف حکومت مرکزی ايران و هرج و مرجی که سراسر ايران را فرا گرفته بود، نه اينکه کشور دچار چند پاره گی می شد، بلکه در کنار چند پاره گی، ايران يا کلنی انگليس می شد و يا يکی از اقمار شوروی بلشويکی.
و باز طبق همان حساب احتمالات نام تو ومن و ما امروز می شد اميراف، احمداف و رمضان اف. و يا به بيمارستان می گفتيم ? هاسپيتال ? و دوچرخه را ? بای سی کل ?.
يعنی ديگر هويتی نداشتيم وحتی زبانمان هم دست خوش تغيير می شد. برای استدلال اين سخنم به جمله آخر نقل و قول از قمرالملوک درهمين نوشته در سطور بالا اشاره می کنم و توضيحات مختصری در موردش می دهم تا آن شرايط مورد بحث بيشتر روشن وآشکار شود. قمر می گويد ? رژيم مملکت تغيير کرده....و پس از يک بحران بزرگ دوره آرامش فرا رسيده بود ?. آری اين همان قمری است که در سال ۱۳۰۳ اولين کنسرت را در گراند هتل لاله زاربدون حجاب وسر و روی ِ برهنه در مقابل زنان ومردان، بدون ترس از عمله و اکره ارتجاع اجرا کرد. وراستی چرا قمر می گويد پس از يک بحران بزرگ، دوران آرامش فرا رسيد؟ پر واضح است که قمر پنج سال قبل را با چشم و دل و جان نظاره کرده ودر بطن جامعه ديده است چه هرج و مرجی در گوشه و کنار و حتی مرکزحاکم است. چون می ديده که هيچ گونه امنيتی در کشور وجود ندارد. راهزنی، دزدی، هتک ناموس، چپاول و زمزمه جدايی در گوشه و کنار مملکت بيداد می کرد. اينجا است که پس از برقراری امنيت وکوتاه کردن دست سارقين وگردنکشان داخلی وآزادی مملکت از دست بيگانه پرستان، قمر احساس آرامش می کند. نه قمر بلکه تمامی مردم ايران چنين احساسی دارند. حال بيائيم با هم صفحات تاريخ اين دوره هرج و مرج راورق بزنيم و در هر صفحه اش کمی درنگ کنيم. و خودمان را در آن شرايط قرار دهيم و عملکردها را متناسب با آن شرايط تحليل کنيم.
هرچند اين نوشته قطره ای است از تاريخ دوران رضاشاه. اما لازم بود که به قدر تشنگی چشيده شود.
اکنون مايل هستم برای بستن اين بخش از برداشت تاريخی به فزازهايی از خدمات اين معمار تاريخ نوين ايران به نقل از کتاب ۵۵ اثر علی دشتی داشته باشم که فهرست وار به قرار زير است.
۱- از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا آخر ۱۳۰۰، غائله جنگل و مشهد خاتمه يافت و پاره ای از سرکشيهای آذربايجان و مازندران از بين رفت.
۲- متحدالشکل شدن **** ايران در سال ۱۳۰۰
۳- قانون خدمت سربازی درسال ۱۳۰۳
۴- پايان دادن به حکومت خود ساخته شيخ خزعل در سال ۱۳۰۳
۵- طرح راه آهن سرتاسری در بهمن ۱۳۰۴
۶- الغای کاپيتولاسيون وانجام حق قضاوت سفارت بيگانه در سال ۱۳۰۶
۷- تأسيس بانک ملی ايران در سال ۱۳۰۷
۸- تشکيل نيروی دريايی در سال ۱۳۰۸
۹- الغای امتياز نشر اسکناس توسط بانک شاهنشاهی و اختصاص آن به بانک ملی در سال ۱۳۰۹
۱۰- وضع کردن تعرفه مستقل برای واردات در سال ۱۳۰۹
۱۱- الغای امتياز نامه دارسی و بستن قرارداد جديد با شرکت نفت ايران و انگليس در سال ۱۳۱۱
۱۲- کار گذاشتن نخستين سنگ بنای دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۲ و تأسيس آن در سال ۱۳۱۳
۱۳- تأسيس بانک کشاورزی در سال ۱۳۱۳
۱۴- آزادی زن و الغای رسم حجاب در سال ۱۳۱۴
۱۵- گشايش کارخانجات دخانيات در سال ۱۳۱۶
۱۶- تأسيس بانک رهنی در سال ۱۳۱۶
دکتر احمد پناهنده
کلن: دوم اسفند ماه ۱۳۸۴
باز نويسی دوم اسفند ناه ۱۳۸۵
panahandeh@t- online.de
a_panahan@yahoo. de
 

daneshmand

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2005
نوشته‌ها
1,540
لایک‌ها
22
رضاشاه ، رضا خان بود و رضا خان شد.
احتمالا این سخن رو شنیدید. این سخن خودش گویای حقیقته.
ضمنا این رضاخان بی سواد چگونه خدمتی می تونه به ایران کرده باشه؟
شما چگونه میهن پرستی هستید که مردم ایران رو به عربی بودن و واپس گرایی متهم می کنید؟
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
رضاشاه ، رضا خان بود و رضا خان شد.
احتمالا این سخن رو شنیدید. این سخن خودش گویای حقیقته.
ضمنا این رضاخان بی سواد چگونه خدمتی می تونه به ایران کرده باشه؟
شما چگونه میهن پرستی هستید که مردم ایران رو به عربی بودن و واپس گرایی متهم می کنید؟

به جامعه ای که در آن زنان روبنده بزننند و بدون روبنده نتوانند بیرون بیایند همچنین زنان در پستو باشند و سدای آواز زن را حرام بدانند و ... واپس گرا میگویند. چنانکه جهان حکومت طالبان را متحجر و واپس گرا میدانست و ...

پیرامون خدمات هم شما نخست پیام ها را بخوانید, پس از آن با مدرک و سند و دستک چیزی را که با آن مشکل دارید بیاورید تا در این باره گفتگو کنیم.
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica
ضمنا این رضاخان بی سواد چگونه خدمتی می تونه به ایران کرده باشه؟
با اون درسهای تاریخ تحریف شده ای که تو مغز بچه مدرسه ای ها فرو می کنن، طبیعیه که نظرت در مورد رضا شاه به همین حرف عامیانه و غلط محدود باشه.
البته کم کاری هم از خودته که فقط به اون کتابهای تاریخ سراسر دروغ اکتفا می کنی و مطالعه آزادت ضعیفه.
 

athar

Registered User
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
968
لایک‌ها
8
محل سکونت
In the waves
با اینکه کلا با اصل **** شاهنشاهی مخالفم اما رضاشاه یا همون رضاخان آدم بدی نبود. این کتابهای تالیف شده در بعد از انقلاب هستن که مرگ بر شاه و ... درود بر #$!@ رو توی ذهن ملت جا دادن.
به قول دوستی, اون زمان چپاول بود. اما توسط یک نفر. اما الان هر کسی که هرچقدر هم کم با دولت در ارتباط باشه توی کارنامش چپاول دیده میشه.
کافیه به ایران اون زمان و حال نگاه کنیم و این دو رو باهم مقایسه کنیم. البته خب, خوبیش اینه که بلاخره تونستیم حق مسلم خودمون رو به دست بیاریم!!!!!!
امیدوارم ای حرفها باعث بسته شدن تاپیک نشه.
 

DariushAgah

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 جولای 2005
نوشته‌ها
2,850
لایک‌ها
5
رضا خان بزرگترین کاری که کرد نجات ایران از دست قاجار بود.
ضمنا ایشون خودش میخواست که رییس جمهور باشه و اگر شده بود ما 100 سال پیش جمهوری داشتیم.
 

boros

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
واقعا جای تاسف داره فرد قلدر کودتا چی و مخالف دموکراسی که 24 ساعت هم نتونست جلوی انگلیسی ها دووم بیاره . افرادی رو به خودش علاقه مند کرده . ساختن دانشگاه و ... به کمک خارجی ها رو هر کسی میتونست انجام بده اون بی سواد آیا اثر معنوی هم باقی گذاشت . اینهمه شخصیت درست و حسابی در تاریخ ایران و جهان هست . آخه چرا رضا خان ؟؟؟؟
 

farhad12

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
1,013
لایک‌ها
0
خدمات رضا شاه ٬ بی نظیر بود٬ تمام زیر ساخت های این کشور از اون دوران سرچشمه میگیره راه آهن ٬ دانشگاه ها فرستادن دانشجوی ایرانی برای یادگیری فن و حرفه و بعد خدمت در کشور و....
**** های سیاسی رو باید در بستر زمان خودشون سنجید رضاه شاه پیشنهاد کننده حکومت جمهوری بود اما حدس بزنید چه قشری با او مخالف کردند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

boros

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
در این جستار به این موضوع خواهیم پرداخت. بی گمان ایرانی که در اثر بی کفایتی شاهان و سلسله ی ترک قاجار میرفت به سوی تکه تکه شدن(قراردادهای ننگین ترکمنچای و ... ) با روی کار آمدن رضا شاه یک فرد میهن دوست سروسامانی گرفت. ایران طالبانی قاجار(در پیام های بعدی خواهید دید وضعیت ایران چگونه بوده) با یاری رضا شاه و فرزندش در عرض چند ده سال به جایی رسید که با سوئیس و سوئد و ... سنجیده میشد و در آستانه ی یک جهش بزرگ اقتصادی و جنگی و .. بود.

اما نکته ای که باید در نظر گرفت و گوشزد کرد این هست که در رضا شاه جامعه را بستر سازی کرد برای مشروطه و مشروطه خواهی, چرا که جامعه و مردم واپس گرا با فرهنگی سراسر عربی هنوز امادگی مردم سالاری را نداشتند. اما امروز با توجه به تراز بالای دانش جوانان ایران آماده ی این جهش فرهنگیست. پس دیگر سلطنت با آن توان برای شاه به هیچ روی شدنی نیست. شاید بتوان سلطنت پارلمانی که در ان پادشاه هیچ اختیاری ندارد و تنها جنبه ی نمادین دارد را نمونه اورد و البته گونه های دیگر مردم سالاری.

پس کسی با فرافکنی در راه اینکه ما را متهم به سلطنت خواهی کند, جستار را به بیراهه نکشد. هر گونه حکومت غیر مردم سالار و خودکامه در جهان امروز پذیرفته نیست.

در اینجا تنها به خدمات رضا شاه بزرگ خواهیم پرداخت.

این متن از کی هست ؟؟؟:lol:
 

parsbin

Registered User
تاریخ عضویت
21 جولای 2005
نوشته‌ها
1,160
لایک‌ها
3
سن
34
محل سکونت
كرج- پلاك 10
رضاخان میخواست جمهوری راه بندازه که متاسفانه نشد دلیلش رو دقیقا نمیدونم
ولی جناب مدرس که بدلیل شیخ بودن شدن قهرمان ملی! اون زمان با رفتن قاجار ها مخالفت میکرد!
به نظر من هم بزرگترین خدمت رضاخان به ایران نابودکردن حکومت قاجارها بود

از هرج و مرج و خطر فروپاشی ایران در اواخر قاجارها همین بس که شیخ خزعل خائن در خوزستان با کشورهای منطقه تبادل سفیر میکرد! که با روی کار آمدن رضاخان کبیر خود و فرزدش به درک واصل شدند!

با روی کار آمدن رضاخان ایران دوباره متولد شد
 

shervin

ASP.net
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2005
نوشته‌ها
6,353
لایک‌ها
261
سن
38
محل سکونت
تهران
هیچی اشتب شد
 

parsbin

Registered User
تاریخ عضویت
21 جولای 2005
نوشته‌ها
1,160
لایک‌ها
3
سن
34
محل سکونت
كرج- پلاك 10
واقعا جای تاسف داره فرد قلدر کودتا چی و مخالف دموکراسی که 24 ساعت هم نتونست جلوی انگلیسی ها دووم بیاره . افرادی رو به خودش علاقه مند کرده . ساختن دانشگاه و ... به کمک خارجی ها رو هر کسی میتونست انجام بده اون بی سواد آیا اثر معنوی هم باقی گذاشت . اینهمه شخصیت درست و حسابی در تاریخ ایران و جهان هست . آخه چرا رضا خان ؟؟؟؟
رضاخان زمانی که اربابان ایران تنها به فکر عیش و نوش و گرفتن وام برای سفر فرنگ و واگذار کردن بانک شاهی به مدت 60 سال به بیگانگان بودند! میخواست جمهوری راه بندازه! اون وقت شما میگی مخالف دموکراسی؟!!
بله هر کسی میتونه دانشگاه بسازه ولی فقط رضاخان بود که ساخت!

مثلا این دکتر خان با این همه پول چه کار شاقی کرد که رضاشاه بیسواد در 85 سال پیش نکرد؟!
 

boros

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
رضاخان میخواست جمهوری راه بندازه که متاسفانه نشد دلیلش رو دقیقا نمیدونم
ولی جناب مدرس که بدلیل شیخ بودن شدن قهرمان ملی! اون زمان با رفتن قاجار ها مخالفت میکرد!
به نظر من هم بزرگترین خدمت رضاخان به ایران نابودکردن حکومت قاجارها بود

از هرج و مرج و خطر فروپاشی ایران در اواخر قاجارها همین بس که شیخ خزعل خائن در خوزستان با کشورهای منطقه تبادل سفیر میکرد! که با روی کار آمدن رضاخان کبیر خود و فرزدش به درک واصل شدند!

با روی کار آمدن رضاخان ایران دوباره متولد شد

:eek:
میشه بیشتر توضیح بدید ؟؟؟؟؟؟؟

احیانا ستار خان و باقرخان و سایر مشروطه چی ها خیار نبودند . :lol: مثل اینکه تا الان تاریخ ایران رو اشتباه به سمع ما رسونده بودند و شما منابع جدیدی پیدا کرید . آیا امکان داره که دارالفنون رو هم رضا خان ساخته باشه ؟
 

shervin

ASP.net
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2005
نوشته‌ها
6,353
لایک‌ها
261
سن
38
محل سکونت
تهران
مثلا این دکتر خان با این همه پول چه کار شاقی کرد که رضاشاه بیسواد در 85 سال پیش نکرد؟!
همه نقاط ایرانو گشت و انواع و اقسام لباسهای ایرانی را پوشید
فکر میکنی کار کمیه؟
 
بالا