برگزیده های پرشین تولز

خاطرات دوران مجردی و عاشقی و شکست عشقی

greenliving

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2014
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
265
محل سکونت
زنجان
کجایی جوانی که یادت بخیرو




حالا خودمونیم جونیمون هم چیزی نبود..

اما

عشق اول هیچوقت از یاد آدم نمیره

هی_____________________چوقت.
 

hesam_wb

Registered User
تاریخ عضویت
20 آپریل 2013
نوشته‌ها
1,614
لایک‌ها
515
محل سکونت
تهران/غرب
اینم داستان ما !
راستش حس دوباره نوشتن و یادآوری نداشتم.
داستان من دقیقا مال 1ماه و 20روز پیشه.
یادش بخیر 2 3 ماه پیش میومدم تو این تاپیک و چقدر داستانای شما دور از واقعیت بود واسم...
عجب !
به من خیانت شد،همین و بس...

لینک :http://www.jonbeshnet.ir/forum/مرغ-از-قفس-پرید
 

shirazkid

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2013
نوشته‌ها
600
لایک‌ها
281
اینم داستان ما !
راستش حس دوباره نوشتن و یادآوری نداشتم.
داستان من دقیقا مال 1ماه و 20روز پیشه.
یادش بخیر 2 3 ماه پیش میومدم تو این تاپیک و چقدر داستانای شما دور از واقعیت بود واسم...
عجب !
به من خیانت شد،همین و بس...

لینک :http://www.jonbeshnet.ir/forum/مرغ-از-قفس-پرید

سلام دوست عزیز

هر چند از طرف مقابل ضزبه خوردی ولی هیچ وقت کسی رو نفرین نکن
توکلت به خدا باشه شاید یک نفر به مراتب بهتر از اون به پستت خورد
این رو هم بگم دخترا همین هستن رو هیچیشون نمیشه حساب کرد
 

hesam_wb

Registered User
تاریخ عضویت
20 آپریل 2013
نوشته‌ها
1,614
لایک‌ها
515
محل سکونت
تهران/غرب
سلام دوست عزیز

هر چند از طرف مقابل ضزبه خوردی ولی هیچ وقت کسی رو نفرین نکن
توکلت به خدا باشه شاید یک نفر به مراتب بهتر از اون به پستت خورد
این رو هم بگم دخترا همین هستن رو هیچیشون نمیشه حساب کرد
شب تاریک و بیم موجو گردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما سبکساران ساحلها
 

hesam_wb

Registered User
تاریخ عضویت
20 آپریل 2013
نوشته‌ها
1,614
لایک‌ها
515
محل سکونت
تهران/غرب
مشکلت اینه که فکر می کنی من سبکسار ساحل هستم !!!
نه شما سرور مایید.
مشکل اینجاست که آدمها باهم فرق میکنند و حالات درونیشونو طرف مقابلشونو و حتی تک تک لحظات زندگیشون...
دلیل نبخشیدن و نکذشتن من ازین مسئله بسیار محکمه و کاملا بر میگرده به روحیات شخصیم.اگر خواستید خصوصی عرض میکنم...
 

shirazkid

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2013
نوشته‌ها
600
لایک‌ها
281
نه شما سرور مایید.
مشکل اینجاست که آدمها باهم فرق میکنند و حالات درونیشونو طرف مقابلشونو و حتی تک تک لحظات زندگیشون...
دلیل نبخشیدن و نکذشتن من ازین مسئله بسیار محکمه و کاملا بر میگرده به روحیات شخصیم.اگر خواستید خصوصی عرض میکنم...

خوشحال میشم بشنوم
 

606060

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2015
نوشته‌ها
404
لایک‌ها
260
من كلا ازين قرتي بازيا خوشم نمياد
تا الانم شكست عشقي و اينا نخوردم چون كلا كسي رو تحويل نميگيرم
كلا از بچگي عشق رو تو خودم كشتم
ولي الان كه حدود 30 سالمه ميگم كاش يه ذره تحويل ميگرفتم بقيه رو چون تو سن ما ديگه پيرپسر محسوب ميشيم و كسي بهمون زن نميده :general508::general609::general608:
 

Mohammad Star

Registered User
تاریخ عضویت
11 آگوست 2013
نوشته‌ها
1,074
لایک‌ها
1,674
محل سکونت
تهران
خب ازین قرتی بازیا خوشت نمیاد که بهت زن نمیدن دیگه :D
مرد باید همه چیزو تجربه کنه فقط یه دل گنده و یه ... بزرگ میخواد :general609::general403:
 

sys_co2

Registered User
تاریخ عضویت
16 فوریه 2013
نوشته‌ها
1,085
لایک‌ها
4,825
محل سکونت
جـایـی کـه عشـق قـانـونـه ! جـُرم نـیست.
"بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم"

بعضی وقتا زود میگذره همه چیز..
چشم به هم میزنی.. برگ ها از درخت میریزه .. برف میاد و.. میشینه رو شونه هات.
عشق و بچگی های 18سالگی .. عاشقانه های 21 سالگی .. جنگ بین عقل و احساس 23 سالگی.... و. و.و.و...میگذره روزها و سالها.
یهو چشم باز میکنی میبینی ، خیلی گذشته از اون روز ها .

بهار ِ من گذشته شاید ...
 

Ali-Ahmari

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2012
نوشته‌ها
3,284
لایک‌ها
4,881
"بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم"

بعضی وقتا زود میگذره همه چیز..
چشم به هم میزنی.. برگ ها از درخت میریزه .. برف میاد و.. میشینه رو شونه هات.
عشق و بچگی های 18سالگی .. عاشقانه های 21 سالگی .. جنگ بین عقل و احساس 23 سالگی.... و. و.و.و...میگذره روزها و سالها.
یهو چشم باز میکنی میبینی ، خیلی گذشته از اون روز ها .

بهار ِ من گذشته شاید ...
جنگ بین عقل و احساس:
بهترین کار اینه که حرف عقل رو گوش کنی...
 

ali08ll

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
405
لایک‌ها
111
محل سکونت
Tehran
من مدتی بود به یکی از دخترای فامیل علاقه مند شده بودم. خیلی دوستش داشتم و دارم و مدتها عکسشو میذاشتم جلوم و برای خودم رویا پردازی میکردم که ینی میشه یه روز تورو بدست بیارم؟
۶ ماه گذشت و من از علاقم بهش چیزی نگفتم میخواستم مطمعن بشم با کسی نیست . تو این مدت از طریق وایبر با هم در ارتباط بودیم و حرف میزدیم. اونم یه جوری رفتار میکرد و حرف میزد که به من علاقه داره. حتی بعضی اوقات اون گفتگو رو با من شروع میکرد. خلاصه همینطوری گذشت تا یه روز احساس کردم باید حتما بهش بگم و میترسیدم اگه نگم کسی از من جلو بزنه و من بمونم و یه عمر حسرت و سرزنش خودم که چرا زودتر نگفتم...

خلاصه دلو زدم به دریا و بهش گفتم و انتظار داشتم جواب مثبت بهم بده ولی چیزی که شنیدم این بود
من تورو بعنوان یه پسردایی دوست دارم ولی بعنوان شریک زندگی نه
من خورد شدم. مامانم میگه نباید انتظار داشته باشی یه دختر درجا بهت جواب مثبت بده و منم فقط دارم به این امید زندگی میکنم که ناز کرده باشه برام...
ولی بازم ۵۰ ۵۰ است. اگه راهنماییم کنید ممنون میشم
فهمیدم بعدا با یکی دیگه است

چه حیف تاپیک اصلا جلو نرفته تو این یک سال !!!!
اما ماجرای من ادامه پیدا کرد

سه ماه پیش با همون مورد تو فامیل که سال قبل بهم نه گفته بود قرار گذاشتیم جوونای فامیل رفتیم بیروننن و اونجا بود که خواهرم آمارشو دراورد که نفر قبلی من که رفته بوده خواستگاریش منتفی شده ! منم از خدا خواسته تصمیم گرفتم دوباره پیشنهادمو مطرح کنم ! یک ماه صبر کردم تا امتحانات دانشگاه تموم بشه و با خیال راحت برم سمتش . بعد از یه مدت که تو تلگرام چت میکردیم باز هم مثل پارسال طوری رفتار میکرد و منو تحویل میگرفت که انگار بدش نمیاد !!!
منم وقتی این رفتارو دیدم تصمیم گرفتم پاشم برم اصفهان و حضوری پیشنهادمو مطرح کنم ! با یکی از رفقا یه روزه رفتیم اصفهان و من باهاش حرف زدم . تو تمام مدت که داشتم پیشنهادمو مطرح میکردم به افق خیره شده بود...
اخرش ازم دو روز وقت خواست که فکر کنه و بعد جواب بده و منم طبیعتا قبول کردم

روز بعد ساعت 9 10 شب بود که تو تلگرام پیام داد و گفت منم تورو دوست دارم ولی مشکلی هست که نمیتونیم ازدواج کنیم . گفت من سال قبل هم بهت حسایی داشتم ولی یکی زودتر از تو اومد منم جدی ش گرفتم ولی بعدا فهمیدم ادم درستی نیست . من هرچی اصرار کردم دلیلشو که نمیتونیم ازدواج کنیم باهم رو بهم نگفت ! شروع کرد بهونه اوردن
به دروغ گفت خواستگار دارم بعد گفت الکی گفت خانوادم مخالفن در حالی که اصلا از پیشنهاد من خبر نداشتن ! به هر حال من گفتم مدیونی که راستشو بهم نگی
اونم گفت میترسم احساسم به تو از سر دلسوزی باشه و نمیخوام با همچین احساسی تصمیم به ازدواج بگیرم

من فکر میکنم دلیل واقعی رو نگفت بهم ولی به هر حال بعد کلی اصرار راضی شدم بیخیال بشم و دوباره یه شکست عشقی تکراری رو تجربه کردم :(
خب قسمت ما ام اینه دیگه ! امیدوارم این بلاها سر هیچکس نیاد
 

masoud.vernal

Registered User
تاریخ عضویت
13 مارس 2013
نوشته‌ها
2,568
لایک‌ها
506
چه حیف تاپیک اصلا جلو نرفته تو این یک سال !!!!
اما ماجرای من ادامه پیدا کرد

سه ماه پیش با همون مورد تو فامیل که سال قبل بهم نه گفته بود قرار گذاشتیم جوونای فامیل رفتیم بیروننن و اونجا بود که خواهرم آمارشو دراورد که نفر قبلی من که رفته بوده خواستگاریش منتفی شده ! منم از خدا خواسته تصمیم گرفتم دوباره پیشنهادمو مطرح کنم ! یک ماه صبر کردم تا امتحانات دانشگاه تموم بشه و با خیال راحت برم سمتش . بعد از یه مدت که تو تلگرام چت میکردیم باز هم مثل پارسال طوری رفتار میکرد و منو تحویل میگرفت که انگار بدش نمیاد !!!
منم وقتی این رفتارو دیدم تصمیم گرفتم پاشم برم اصفهان و حضوری پیشنهادمو مطرح کنم ! با یکی از رفقا یه روزه رفتیم اصفهان و من باهاش حرف زدم . تو تمام مدت که داشتم پیشنهادمو مطرح میکردم به افق خیره شده بود...
اخرش ازم دو روز وقت خواست که فکر کنه و بعد جواب بده و منم طبیعتا قبول کردم

روز بعد ساعت 9 10 شب بود که تو تلگرام پیام داد و گفت منم تورو دوست دارم ولی مشکلی هست که نمیتونیم ازدواج کنیم . گفت من سال قبل هم بهت حسایی داشتم ولی یکی زودتر از تو اومد منم جدی ش گرفتم ولی بعدا فهمیدم ادم درستی نیست . من هرچی اصرار کردم دلیلشو که نمیتونیم ازدواج کنیم باهم رو بهم نگفت ! شروع کرد بهونه اوردن
به دروغ گفت خواستگار دارم بعد گفت الکی گفت خانوادم مخالفن در حالی که اصلا از پیشنهاد من خبر نداشتن ! به هر حال من گفتم مدیونی که راستشو بهم نگی
اونم گفت میترسم احساسم به تو از سر دلسوزی باشه و نمیخوام با همچین احساسی تصمیم به ازدواج بگیرم

من فکر میکنم دلیل واقعی رو نگفت بهم ولی به هر حال بعد کلی اصرار راضی شدم بیخیال بشم و دوباره یه شکست عشقی تکراری رو تجربه کردم :(
خب قسمت ما ام اینه دیگه ! امیدوارم این بلاها سر هیچکس نیاد
فدا سرت دادا
کلا یه چیزو پیشنهاد میدم به همه دوستان که با ادمی که مخفی کاری میکنه و دروغ میگه ازدواج نکنید عاقبت خوبی نداره و حتما هم قبل از ازدواج برید پیش مشاور و با دید باز تصمیم بگیرید اینو بدونید احساس یه روزی از بین میره و عوض میشه ولی منطق هرگز برای همین توصیه میکنم سخنرانی دکتر انوشه راجب به ازدواج رو گوش کنید
 

ali08ll

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
405
لایک‌ها
111
محل سکونت
Tehran
فدا سرت دادا
کلا یه چیزو پیشنهاد میدم به همه دوستان که با ادمی که مخفی کاری میکنه و دروغ میگه ازدواج نکنید عاقبت خوبی نداره و حتما هم قبل از ازدواج برید پیش مشاور و با دید باز تصمیم بگیرید اینو بدونید احساس یه روزی از بین میره و عوض میشه ولی منطق هرگز برای همین توصیه میکنم سخنرانی دکتر انوشه راجب به ازدواج رو گوش کنید
ممنونتم
لینکشو بفرست اینجا اگه تو نت هست گوش کنیم
 

masoud.vernal

Registered User
تاریخ عضویت
13 مارس 2013
نوشته‌ها
2,568
لایک‌ها
506
ممنونتم
لینکشو بفرست اینجا اگه تو نت هست گوش کنیم
قربان متاسفانه من خود فایلشو دارم تو اینترنت سرچ کنید زیاده بگردید پیدا میکنید
همچنین توصیه میکنم سخنرانی های رافعی پور رو گوش بدین بلکه یکم دیدمون از این دنیا باز تر بشه
خواستید کانال تلگرامم سر بزنید happydaye تبلیغاتش هست عضو لینکهاش بشید درمورد سخنرانی دکتر انوشه اگه تو اینترنت چیزی پیدا نکردین تلگرام بهم پیام بدین که براتون سخنرانی دکتر انوشه رو اپلود کنم و بفرستم
masoud_taha@
 

msm76

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2016
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
3
سن
26
داستان ما جالبه ...
ما اومدیم بریم سرکار یه پولی جلو بندازیم بزنیم تو کار وبمستری حرفه ای ...
آخ آخ ... ینی وبمستری بخوره تو سرم با این کار کردنم...عاشق یه دختر خوب خوشگل و مظلوم شدیم...
قول و قرارامون واس ازدواج چیندیم...
بعد دیدیم که دختره خوب خوشگل مظلوم تبدیل شده به یه باند ... که ملتی رو تیغ میزده ... ملتی هم صیغه اش بودن!
ینی این دختره ده بیستا شووهر صیغه ای داشته!
پ.ن : خدایا به ما زنی ندادی ... ندادی ... ندادی ... وقتی هم دادی مارو انداختی وسط باند یه گروه تیغ زنی!
 

msm76

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2016
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
3
سن
26
عاغا ما هم عاشق یکی شدیم ولی روو نداریم بریم بگیم ! خیلی وقت زیادیه هم هست که میخوایمش ولی اون طرف 3 سال ازم بزرگتره و اینم بگم که فامیل هستیم و هر جمعه با هم میریم بیرووون من داغووووون میشم ! اون یه کارایی میکنه که من فکر میکنم اونم منو میخواد ولی من نمیخوام برم بگم و برگرده بهم بگه که دچار سوءتفاهم شدی و خودمو خراب کنم و این صفا صمیمیت از بینمون بره !
داداش ببین یا عاشق نشو که واس خودت الکی دردسر درست نکنی ... یا عاشق شدی باید دل شیر داشته باشی و پای همچی هم وایستی!
دلو بزن به دریا ... بگو ... بگو دلم میخوام بیشتر ازاینی که هستیم باهم باشیم...
البته باید پافشاری کنی و با حرفای منطقیت راضی کنی...اینم دقت کن که دخترا تو صحنه اول پا نمیدن!
 

patteerr

Registered User
تاریخ عضویت
27 مارس 2009
نوشته‌ها
4,016
لایک‌ها
3,141
داداش ببین یا عاشق نشو که واس خودت الکی دردسر درست نکنی ... یا عاشق شدی باید دل شیر داشته باشی و پای همچی هم وایستی!
دلو بزن به دریا ... بگو ... بگو دلم میخوام بیشتر ازاینی که هستیم باهم باشیم...
البته باید پافشاری کنی و با حرفای منطقیت راضی کنی...اینم دقت کن که دخترا تو صحنه اول پا نمیدن!
یا خداااا. تاپیک فسیل رو چرا کشیدی بالا؟ من الان دیگه اصلا یادم نمیاد چی بود کی بود چی شد و..... هیچی یادم نمیاد. الان که خوندم خندیدم. میگم چرا من این متن رو اون زمان فرستادم. تو چه فازی بودم اون موقع ها که اینا رو نوشتم. در کل الان نظرم یه چیز دیگست.

Sent from my C6602 using Tapatalk
 
بالا