برگزیده های پرشین تولز

اشعار عرفانی ( سروده سید مهدی طباطبایی)

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دوستان بازدیدکننده خصوصا اهل ادبیات و هنر و به ویژه شاعران و شعر دوستان عزیز
از این پس در این تاپیک اشعار کلاسیک خودم - که مضمونی عرفانی دارند - را درج مینمایم و مشتاق قدم رنجه ی یکایک شما بوده و از نظرات همه ی دوستان عزیز خصوصا اهل فن و شعرای ارجمند فوروم استقبال میکنم .
امیدوارم ایجاد این تایپیک ناقابل گامی هرچند کوچک و ناچیز در اعتلای فرهنگ ایران اسلامی و زبان اصیل و زیبا و شیوای فارسی باشد .
به مناسبت امضایی که برای نام کاربری ام بر گزیده ام غزل ساز شکسته را بعنوان مطلع این تایپیک تقدیم مینمایم .


چشــــــم رضـــا و مرحــمت بر همه باز می کنی

نوبت عاشـــــقت شـــــده این هـمه ناز می کنی

من که غریبه نیســـــــــتم عاشقم آشـــــنای تو

رســـــــم وفــا چه میکنی غصــــه دراز می کنی

بی تو مـــــــنم غــــریــبه و غریبــــتر ز من تـویی

غـــربت خود کـــــجا بری با کـه تـــو راز مـی کنی

مـن کـه ز پــا فــــــتاده ام کس نکــند وفــا به من

باز وفـــــــا کـنی به حق یا که مجـــــــاز می کنی

نالــه ز غــم چو ســر دهم خنده زنی به روی من

روی کـــــنم به میـــــکده بانگ حــــجاز می کنی

ســــــــاز شکـــسته دلم ســـوز درون برون دهد

داغ به دل گـذاریــم کوک به ســــــــــاز می کنی

روز جـــــــزا رســــــد مـــگـر تا که ز من یاد کـنی

جــــان دوصـــد چون من بگیر عمر دارز می کـنی

می روم از شـــــهر شـــما با دل غرقـابه به خون

بال مـــرا که بســـــــته یی گوی که باز می کنی

خســــته شـــدم ز غصه ها ز گفته ها نگفته ها

جــان که ســپارمــت کنون ناله فــــــــراز میکنی

عزیزان علاقمند میتوانند مجموعه ی اشعار حقیر را در سایت شخصی من بخش دلنوشته ها بیابند .
سپاسگذارم
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
خیلی زیباست ! :happy: مطمئنم که در آینده و با پیشرفت تاپیک اینجا هم یکی از زیباترین تاپیکهای مربوط به شعر خواهد بود ( مانند تاپیک دلنوشته های استاد جاوید عزیز ) . ممنون از شما که با ایجاد این تاپیک و حضورتون ما رو. در خوندن این شعرهای زیبا سهیم می کنید . مشتاقانه منتظر ادامه شعرهای شما هستم .

یک سوال : آیا در این تاپیک امکان مطرح کردن پرسشها و نقدهای مربوط به شعر ها هم هست ؟

موفق باشید.
 

Mahmoud58

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2005
نوشته‌ها
882
لایک‌ها
7
خیلی جالب بود ! امیدوارم از این جور تاپیکها در بخش شعر پی تی بازم داشته باشیم !
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
سلام بر دوستان گرامی

از اظهار لطف شما متشکرم هرچه هست گذشته از مضامین و مفاهیم آنها که ربطی به حقیر ندارد مابقی ناقابل و تحفه درویش است .
Dong Fang Bobai عزیز بنده آمادگی دارم سوالاتی که مربوط به اشعار میشه رو پاسخ بدم و از طرح اینگونه مباحث در تایپیک استقبال میکنم .
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
کس ز حـال دل خــونم خـــبری داشـت نداشت
دل پر از غـصــــه و دلبر خــبری داشـت نداشت
روزگارم ســــپری گشــت در این وهـم عجـیـب
که دلم پیــش دلش پا و سری داشت نداشـت
کوه غــم نالــه برآورد بکـــــــــــــش نالـــه ز دل
ناله ام بر دل ســـنگـش اثری داشـت نداشــت
طاق ابروی کجش قســـمت من بـود ز عـشـق
عشق او جز غم و آزار بری داشـــت نداشــــت
چه کنم ســـهم من از غصه زیادســت به عـمر
دگری این همه عـمرش ثمری داشـت نداشــت
مهر با روز به قهر است و مهـــش نیز به شـــب
روز دل شب شدم اما قــمری داشت نداشـــت
می زنم مهر بر این لب که نســـــوزد دل کــس
شعر کس نیز چو شعرم شرری داشت نداشت
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
با درود بر شما،

چون آنچه که ميايد نظر شخصی من و برداشت من از نوشته های اين مبحث ميباشد، لطفا
خدای ناکرده هيچ تصور سوء  نشود، با سپاس.

اگر عنوان اين رشته از کلام بود: اشعار من، يا چيزی از اين دست، مرا حرفی نبود. ليکن صفت
عرفانی مرا وا داشت تا چند کلامی خدمتتان عرض کنم، شايد مفيد باشد، شايد هم نه،
که ميداند.

به اجمال چند نکته را در اينجا می آورم:

الف. استحکام و قوام کل شعر ميلنگد. يعنی اينکه هر بيت از برای خود است و مفاهيم عرفانی
اگر در آنها نهفته باشد آشکار نميشوند.

ب. ايماژ های ارايه شده بيشتر به درد و دل عشاقی ميماند که از سطح عميق تر نميرود.

ج. به نظر حقير گاه آنچه که عرفانی نام نهاده ميشود، چيزی نيست جز عرفان از نوع diffusion آن،
که حال يا بخاطر خواندن زياد متونی از آن دست، حاصل آمده، يا از برای تقريب به دوستی و ...
نمونه آن، اين همه موسيقی ايرانی است و خوانندگان آن که خيال ميکنند در طريق عرفان
سير ميکنند حال آنکه شايد حتی از آن خبر هم ندارند و به کنه امر هيچ گاه پی نبرده باشند،
به احتمال زياد هم همچنين است ولی ما اينجا نيستيم که گناه ديگران را بخريم.

د. از ديده ی فنی هم اگر به نخستين شعر شما بنگريم بوضوح ديده ميشود که وزن آن در آخر عوض 
شده و در بيت:

خسته شدم ....

ناگهان گويی شعر ديگری را داريم ميخوانيم.

ه. امّا شعر دوم، بيت دوم، به نظر من از لحاظ  معنا، مصراع دوم بسختی ميتواند دنباله مصراع
اول باشد. ولی شايد هم من اشتباه ميکنم.

و. بيت سوم هم سکته دارد چرا که وزن عوض ميشود.

خلاصه اينکه دوست گرامی، اگر نظر مرا ارزشی باشد بر شما بايد خدمتتان گفتمی که اگر تمايل داريد
به سرودن در عروض  قديمی ادامه دهيد، ميبايد که بيشتر بر آن کار کنيد و اگر فکر ميکنيد که
مفاهيم عرفانی را ميخواهيد در سروده هايتان بيان کنيد/به تصوير بکشيد، بايد راه ديگری
غير اين بگزينيد چرا که اين دو نمونه، از عرفان دست اول خالی بودند.

مخلص شما
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
سلام بر شما دوست بزرگوار

از اینکه با دقت و حوصله این دو سروده ام را خواندید و از نظرات علمی و دقیق خودتون بنده رو بی بهره نگذاشتید بسیار سپاسگذارم
در مورد عرفانی بودن یا عاشقانه بودن یا سطحی و عمیق بودن اصول نظرات شما پذیرفته و صحیح است اما شاید بر روی یکی دو غزل نشود به وضوح سنجید که واقعا هر یک از این اشعار عمق و معنای ژرفی دارد یا خیر چرا که سیر تفکرات شاعر باید مد نظر قرار گیرد و کل بازه زمانی که تعداد متعددی شعر سروده میشود ، میتواند بازگو کننده ی تفکر و بینش و سطح شناخت او باشد و به گمانم قضاوت بر اساس همین دو سروده از بین سروده های متعدد که بطور اتفاقی انتخاب شده است دقیق و صحیح نباشد هرچند باز هم تاکید میکنم کلیت نظر شما در اینباره اصولی و درست است .
در مورد شکل و قالب هم لااقل دو مورد مذکور در بندهای "د" و "و" را میپذیرم و اصولا انگیزه ی ایجاد این تایپیک بهره بردن از نظرات دوستان ارجمند برای رفع نواقص و اشکالات - از هر نوعش - می باشد .
شاید لازم باشد این نکته را هم عرض کنم که بنده در ادبیات و شعر تخصص ندارم و این ترواشات ادبی در کنار زمینه اصلی فعالیت من وجود دارد و امیدوارم با دقت و تلاش بیشتر خودم و استفاده از نظرات کارشناسان و متخصصین فن به جایگاه مطلوب و بایسته یی برسد .
باز هم از دقت نظر و نقد منصفانه و علمی شما سپاسگذارم . موفق و سلامت باشید و از این پس هم حقیر را از نظرات سازنده ی خود بهره مند نمایید .
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
سلام بر شما دوست بزرگوار

از اینکه با دقت و حوصله این دو سروده ام را خواندید و از نظرات علمی و دقیق خودتون بنده رو بی بهره نگذاشتید بسیار سپاسگذارم
در مورد عرفانی بودن یا عاشقانه بودن یا سطحی و عمیق بودن اصول نظرات شما پذیرفته و صحیح است اما شاید بر روی یکی دو غزل نشود به وضوح سنجید که واقعا هر یک از این اشعار عمق و معنای ژرفی دارد یا خیر چرا که سیر تفکرات شاعر باید مد نظر قرار گیرد و کل بازه زمانی که تعداد متعددی شعر سروده میشود ، میتواند بازگو کننده ی تفکر و بینش و سطح شناخت او باشد و به گمانم قضاوت بر اساس همین دو سروده از بین سروده های متعدد که بطور اتفاقی انتخاب شده است دقیق و صحیح نباشد هرچند باز هم تاکید میکنم کلیت نظر شما در اینباره اصولی و درست است .
در مورد شکل و قالب هم لااقل دو مورد مذکور در بندهای "د" و "و" را میپذیرم و اصولا انگیزه ی ایجاد این تایپیک بهره بردن از نظرات دوستان ارجمند برای رفع نواقص و اشکالات - از هر نوعش - می باشد .
شاید لازم باشد این نکته را هم عرض کنم که بنده در ادبیات و شعر تخصص ندارم و این ترواشات ادبی در کنار زمینه اصلی فعالیت من وجود دارد و امیدوارم با دقت و تلاش بیشتر خودم و استفاده از نظرات کارشناسان و متخصصین فن به جایگاه مطلوب و بایسته یی برسد .
باز هم از دقت نظر و نقد منصفانه و علمی شما سپاسگذارم . موفق و سلامت باشید و از این پس هم حقیر را از نظرات سازنده ی خود بهره مند نمایید .

دوست گرامی،

خوشحالم که کلمات رک و راست من، که حتما گه گاه با اشتباهات ناخواسته همراه هست،
مکدر خاطر شما نگشته اند.

ارادتمند شما،
کاکو
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
دگر ســــهمی نمی خواهم از این دنیا و ما فیها
که من قســـمت کمی دارم از این دنیا و ما فیها
کنون حـاکم بر این جانم نه دل دلدار می باشـــد
چو او حاکم بود بر عــــــــالم و جانها و ما فــــیها
دو صـــــد رنج و تعب دارد دل از دلدار برگــــیری
کـــه در راهــش فدا باید همه دلها و ما فــــــیها
دل از دلــدار می گیرم که جــــــانم را ز من گیرد
نباشـــد جان میان حــائل نه این دلـــها و ما فیها
مرا هــم درد و هجـرانش گرانجانی به بــار آورد
بخشـــــکاند غمش ورنه همه بنهــــا و ما فـیهـا
اگر خـــط بر جبین دارد کـشـــد ابرو به هم دلـبر
شناسی رســـم دلداران از این خطها و ما فـیها
اگرمـشــتاق و پر حسرت برخسارش نظر داری
ببینی ناز و صـــــد عشـوه در آن رخها و مافـیهـا
گمانم نوبت تســـــلیم و در کویش خزیدن شــد
چومن صد خسته دل باشد در آنسوها ومافـیهـا
مســــیحا می وزد اکنون نفــس بر قلب تفتیـده
مجرد گشـــته چون جانم هم از تنها و ما فـــیها


پی نوشت : مشتاق نظرات ارزشمند و نقد سازنده ی دوستان عزیز و ارجمند هستم !
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
از عشـق گذر کن که به معشوق رســی باز
ایـن عـشـق که داری تو نه اینگـونه بیآغاز
لـخــتی بنگـر حالــت معـشـوق نه عاشـــق
مـعـشــوق کـجــا می کند از هـجــر تو آواز
تا بـهـــره تو را بـود ز انـعـــام و عـطایـش
از شــکوه ناکـرده چه سان پی تو بری راز
برجای شکایت زعتابش تو بفکرهنری باش
آتـش بـه دلـت از غـمـش افـــتاد دمـی ســاز
آری سخن از عشق نه امروزی و بیجاست
مـعـشـــوق به آتـش کشـــد عالم چو کند ناز
عـالم تـو یکی هســــتی و دیگـر نبود هــیچ
این قـصـه عجـیب ست خدا را تو شدی راز
من نـیز چــنان عاشـــق بیـچــاره مضـــطر
وردم به لب افــــتاده زپـا کـی تو رســی باز
اما گذر از عـــشق و زهسـتی هنری نیست
از خویش گــذرکن که به معـشوق رسی باز



پی نوشت : مشتاق نظرات ارزشمند و نقد سازنده ی دوستان عزیز و ارجمند هستم !
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
چون اجازه دادید که نظر بدیم : فکر کنم با وجود عبارت خوب و پر معنی چون :

اما گذر از عـــشق و زهسـتی هنری نیست
از خویش گــذرکن که به معـشوق رسی باز
که از جمله اول زیبا تره :
از عشـق گذر کن که به معشوق رســی باز

بیت اول یک حالت کلیشه ای رو به ذهن نزدیک می کنه ..... وقتی که در شعری کلمه " عشق " به چشم بر می خوره وجود یک احساس تازه و لطافت و تعبیری زیبا و نو می تونه حس خوبی در مخاطب ایجاد کنه ... , و اینکه هر چه قدر شعری با جملات روان تر بیان بشه و جمله بندی و طرز قرار گرفتن فعل و فاعل جمله خوندن و حتی حفظ کردن شعر رو راحت تر کنه و همین طور وزن و آهنگ استفاده شده در شعر زیباتر باشه بیشتر به دل میشینه ..... که به نظرم این بیت خیلی زیبا بود :

آری سخن از عشق نه امروزی و بیجاست
مـعـشـــوق به آتـش کشـــد عالم چو کند ناز
فکر کنم بیشتر , ... احساسم رو در مورد این شعر گفتم !! همچنان منتظر خوندن شعرهای زیبای شما هستم.
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
بنام او


چه کارت کنم گشایی زبانم ســلامت کنم
ســلامت کنم گشـایی تو بالم طوافت کنم
طوافت کنم رهـایی تو جـــانم فدایت کنم
فـدایت کنم بنازی به کارم نگاهـــت کنم
نگاهت کنم رســانی به فــانم نثارت کنم
نثارت کــــنم فـدایی به دارم ثنایت کــنم
ثنایت کنم بخـوانی به یادم به نامت کنم
به نامت کنم سپاری به بادم قـیامت کنم
قیامت کنم نگاهی به حالم شــکایت کنم
شکایت کنم ندایی به جانم سـماجت کنم
سماجت کنم بیایی ســـراغم نهـایت کنم
نهایت کنم نخواهی لبانم جسـارت کــنم
جسارت کنم بخواهی توجانم فدایت کنم
فــــدایت کنم فـدایی تبارم چه کارت کنم


پی نوشت : هفت مرحله ی سلوک ( تا خدا ) با اشارات عرفانی ذکر شده است .
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
تـــوئی کـه ذره ذره می کنی ام آب کـســی چــه میداند
مـــنم کـه حـــنجره از نـاله ام رباب کـســی چـه میداند
مـــنم کـه ســـوخته ام هرزمان مثال شمع مثال پروانه
تــوئی کـه ز داغــــــت دلـم کـباب کـســی چـه می داند
تــوئی تـو مـایه شــــادی و غــــم برای این دل عاشق
منم که مایه ندارم زکف شـــدم حساب کسی چه میداند
مــــنم کـه نـیـســت می شـومت تا که هست بمانی جانا
تـــوئی زلال چشــمه آب و منم سراب کسی چـه میداند
تـــوئی امــــیر مـیـکـده و ســــاقی هـمـه مـی نوشــان
مــــنم به روی هر پیاله و جـام حباب کـسی چه میداند
مـــنم که صـــبح و شــــام بـه رویـت هــمـی زنم لبخند
تــوئـی کـه نـاز فـروشــی کـنی عتاب کـسی چه میداند
تــوئـی وقــار و مـتــــانـت تــوئـی تـمــــــامـی خـوبـی
مــــنم که صـــبرندارم اســــیـر التهاب کسی چه میداند
مـــنم دگـر دعـا نکـنم بی نیـازم حاجـــتی نمی خـواهـم
تـوئی دعای منی یک دعای مستجاب کسی چـه میداند




پی نوشت : لطفا بنده را از نظرات خود بهرمند فرمایید . متشکرم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دگر ســــهمی نمی خواهم از این دنیا و ما فیها
که من قســـمت کمی دارم از این دنیا و ما فیها
کنون حـاکم بر این جانم نه دل دلدار می باشـــد
چو او حاکم بود بر عــــــــالم و جانها و ما فــــیها
دو صـــــد رنج و تعب دارد دل از دلدار برگــــیری
کـــه در راهــش فدا باید همه دلها و ما فــــــیها
دل از دلــدار می گیرم که جــــــانم را ز من گیرد
نباشـــد جان میان حــائل نه این دلـــها و ما فیها
مرا هــم درد و هجـرانش گرانجانی به بــار آورد
بخشـــــکاند غمش ورنه همه بنهــــا و ما فـیهـا
اگر خـــط بر جبین دارد کـشـــد ابرو به هم دلـبر
شناسی رســـم دلداران از این خطها و ما فـیها
اگرمـشــتاق و پر حسرت برخسارش نظر داری
ببینی ناز و صـــــد عشـوه در آن رخها و مافـیهـا
گمانم نوبت تســـــلیم و در کویش خزیدن شــد
چومن صد خسته دل باشد در آنسوها ومافـیهـا
مســــیحا می وزد اکنون نفــس بر قلب تفتیـده
مجرد گشـــته چون جانم هم از تنها و ما فـــیها


پی نوشت : مشتاق نظرات ارزشمند و نقد سازنده ی دوستان عزیز و ارجمند هستم !

ضمن خوش آمد گویی به شما دوست عزیز و آرزوی موفقیت
فعلا من شعر بالا را انتخاب کردم و خواندم که نظرم را اعلام می کنم:

1-فعلاً از بحث محتوایی و مضمونی شعر خوداری می نمایم تا فرصتی دیگر
2- در این شعر جمله( و مافیها ) ردیف است و قاعدتاً حرف( ا )قافیه است ولی به طوری که مشخص است اگر کلمه «ها» (علامت جمع) را که در همه جز دنیا در بیت اول مشترک است را از انتهای کلمه های قافیه تان برداریم کلمات جان/ دل/ بن/خط/ رخ/آنسو/ تن می شود که هیچ کدام قافیه نیستند.
3- تکرار کلمه دلها در دوبیت علاوه بر اشکال فوق از زیبایی کار می کاهد
4-استعمال کلمه گشتن به معنی گردیدن در اشعار امروز منسوخ شده

تا بعد
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
سلام بر دوستان بزرگوار Even Star ارجمند و استاد جاوید عزیز

ممنون از لطف شما خصوصا استاد جاوید که قابل دونستند و اظهار نظر کردند
اگر استاد ارجمند لطف میکردند و میگفتند منظور از حذف فرضی " ها " چی هست خیلی ممنون میشدم البته خودتون فرمودید برای رسیدن به قافیه ، پس با این حساب بهتر می بود بجای "ها" چیزی قرار میگرفت یا بجای کلماتی که قبل از آن قرار گرفته ، اگر زحمتی نبود این توضیح را با یک مثال عینی بفرمایید خیلی سپاسگزار خواهم بود .
بازهم تشکر میکنم و برای شما بزرگوار آرزوی موفقیت و سلامت دارم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
سلام بر دوستان بزرگوار Even Star ارجمند و استاد جاوید عزیز

ممنون از لطف شما خصوصا استاد جاوید که قابل دونستند و اظهار نظر کردند
اگر استاد ارجمند لطف میکردند و میگفتند منظور از حذف فرضی " ها " چی هست خیلی ممنون میشدم البته خودتون فرمودید برای رسیدن به قافیه ، پس با این حساب بهتر می بود بجای "ها" چیزی قرار میگرفت یا بجای کلماتی که قبل از آن قرار گرفته ، اگر زحمتی نبود این توضیح را با یک مثال عینی بفرمایید خیلی سپاسگزار خواهم بود .
بازهم تشکر میکنم و برای شما بزرگوار آرزوی موفقیت و سلامت دارم

سلام

در قافیه علامت های جمع ( ها/ ان) و کلیه اضافات به کلمه قافیه در نظر گرفته نمی شوند.در صورتی که پس از حذف این علامات کلمه ها با هم قافیه باشند به عنوان قافیه آورده می شوند/مثال:

انسان ها/ حیوان ها/ زمستان ها / دبستان ها و.... هم قافیه هستند زیرا اگر ها را برداریم کلمه باقیمانده هم قافیه اند ولی:
انسان ها /درخت ها/ کلاس ها و.... قافیه نیستند

مثال 2- شکستی/ بستی/ دستی/ مستی ..هم قافیه اند چون با حذف کلمه وحدت ی شکست /بست/دست/ مست هم قافیه است ولی:
شکستی / آمدی / شدی و... قافیه نیستند چون با حذف ی شکست/آمد/ شد می ماند که قافیه نیست

پیشنهاد می کنمکتاب عروض و قافیه دکتر شمیسا را مطالعه بفرمایید چون شما علاوه بر قافیه در عروض ( وزن ) هم مشکل دارید
موفق باشید
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
از عشـق گذر کن که به معشوق رســی باز
ایـن عـشـق که داری تو نه اینگـونه بیآغاز
لـخــتی بنگـر حالــت معـشـوق نه عاشـــق
مـعـشــوق کـجــا می کند از هـجــر تو آواز
تا بـهـــره تو را بـود ز انـعـــام و عـطایـش
از شــکوه ناکـرده چه سان پی تو بری راز
برجای شکایت زعتابش تو بفکرهنری باش
آتـش بـه دلـت از غـمـش افـــتاد دمـی ســاز
آری سخن از عشق نه امروزی و بیجاست
مـعـشـــوق به آتـش کشـــد عالم چو کند ناز
عـالم تـو یکی هســــتی و دیگـر نبود هــیچ
این قـصـه عجـیب ست خدا را تو شدی راز
من نـیز چــنان عاشـــق بیـچــاره مضـــطر
وردم به لب افــــتاده زپـا کـی تو رســی باز
اما گذر از عـــشق و زهسـتی هنری نیست
از خویش گــذرکن که به معـشوق رسی باز



پی نوشت : مشتاق نظرات ارزشمند و نقد سازنده ی دوستان عزیز و ارجمند هستم !



چون خودت خواسته بودی اشعارت نقد شود در خصوص قافیه در شعر قبلی توضیح دادم در این شعر اشکال وزنی ( عروضی) آن گفته می شود:
1- در مصرع :برجای شکایت زعتابش تو بفکرهنری باش وزن مختل شده و با سایر مصرع ها چند هجا اضافه دارد

2-قافیه در این شعر کاملا رعایت شده بجز کلمه راز که دوبار تکرار شده و در غزل های کوتاه مجاز به این کار نیستیم
3- به طوریکه آن دوست دیگر هم اشاره کردند اشعار از نظر معنایی و محتوایی با اشعار عرفانی زیاد منطبق نیست و یک رابطه ی منطقی بین ابیات بر قرار نیست به طوریکه بعضاً خواننده با معنای آن نمی تواند ارتباط برقرار کند.
3- با توجه به اینکه وزن و قافیه را تا حدود ی بلدید با کمی مطالعه کار های بهتری خواهید داشت.
 
بالا