برگزیده های پرشین تولز

یک تعریف ....

Rainy2006

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه : پدرجان! لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی؟
پدرش فکری می کنه و می گه: بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی. من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم. مامانت دولت هست، چون کارهای خونه رو اون اداره می کنه. کلفت مون ملت مستضعف و پابرهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره. تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی. داداش کوچیکت هم که دو سالش هست، نسل آینده است. امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردا بتونی در این مورد بیشتر فکر کنی. پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچکش از خواب می پره. میره به اتاق برادرکوچکش و می بینه زیرش رو کثیف کرده و داره توی ...ه خودش دست و پا میزنه. می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرورفته و هرکاری می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره توی اتاق کلفت شون که اون رو بیدار کنه، می بینه باباش توی تخت کلفت شون خوابیده و داره ..... .
می ره و سرجاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.
فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیست؟ پسر میگه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چی هست. سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب تجاوز به ملت مستضعف و پابرهنه رو میده، در حالی که دولت به خواب عمیقی فرو رفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمی تونه دولت رو بیدار کنه، در حالی که نسل آینده داره توی منجلابه خودش دست و پا می زنه.
 

Rainy2006

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
درست لحظه ای كه موفق به یافتن تمام پاسخ ها شدم همه پرسش ها عوض شده بود"
 

Rainy2006

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
در شهر قدیمی اندیشه ها دو دانشمند زندگی می کردند که دانش یکدیگر را ناچیز می دانستند .اولی کافر بود و دیگری مومن . یک بار آن دو در میدان شهر گرد هم آمدند تا در برابر پیروانشان دربارهی وجود خدا مجادله کنند و پس از چند ساعت بحث و گفتگو هر یک به راه خور رفته و مجلس را ترک کردند.
در همان شب، دانشمند کافربه سوی معبد رفت و در برابر قربانگاه دو زانو نشست و برای اشتباهات گذشته ی خود از خدا طلب مغفرت کرد و مومن شد .
و در همان ساعت،دانشمند با ایمان کتابهای مقدس خود را به میدان شهر برد و آنها را سوزاند و از دین رویگردان شد و کافر گشت!
 

Rainy2006

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
رام كنندگان حیوانات سیرك برای مطیع كردن فیلها از ترفند ساده ای استفاده می كنند.زمانی كه حیوان هنوز بچه است، یكی از پاهای او را به تنه درختی می بندند. حیوان جوان هر چه تلاش می كند نمی تواند خود را از بند خلاص كند اندك اندك ای عقیده كه تنه درخت خیلی قوی تر از اوست در فكرش شكل می گیرد.وقتی حیوان بالغ و نیرومند شد ،كافی است شخصی نخی را به دور پای فیل ببندد و سر دیگرش را به شاخه ای گره بزند. فیل برای رها كردن خود تلاشی نخواهد كرد

پای ما نیز ، همچون فیلها،اغلب با رشته های ضعیف و شكننده ای بسته شده است ، اما از آنجا كه از بچگی قدرت تنه درخت را باور كرده ایم، به خود جرات تلاش كردن نمی دهیم،

غافل از اینكه برای به دست آوردن آزادی ، یك عمل جسورانه كافیست
 

Dead_Man

Registered User
تاریخ عضویت
16 می 2007
نوشته‌ها
441
لایک‌ها
3
محل سکونت
Lost in middle of nowhere
جالب بود با 2 تاش که خیلی حال کردم
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
کافره و مومنه که فکر کنم مال کتاب پیامبر دیوانه بود
اولی هم باحال بود اون مال چه کتابیه؟:p
 

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,038
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
کافره و مومنه که فکر کنم مال کتاب پیامبر دیوانه بود
اولی هم باحال بود اون مال چه کتابیه؟:p

عجب امضای باحالی داری :lol:

میگم Rainy2006 جان بیا یه تایپیک بزن که همه این جملات پند آموز و جالب رو یه جا بنویسی تا هم آرشیو بشه

هم دسترسی بهش راحتتر باشه !

نظرت چیه !؟
 
بالا