• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

پایان فعالیت بخشهای بازارچه: امکان ایجاد موضوع جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است.

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
این مصطفی جان و حرفاش و نظراتش برام جالب هست، اگرچه مثل فلفل سیاه هست که اگر نباشه نمیشه و اگر باشه میسوزونه!
------------------
ولی با برخی صحبت های شما موافق هستم

هدف من هم از ایجاد دیتابیس پرشده و کپی شده از پرشین این بود که اگر نیاز به مهاجرت های چند باره هم بود، با این دیتا بشه راحت و سریع سایت جایگزین رو معرفی کرد

در نهایت کاربران هر سایتی رو ترجیح دادند بنده هم سوای زحمتی که کشیدم، به اون سمت حرکت میکنم

تا جایی هم که شده سعی میکنم فاز منفی ندم و کار و سایت خودم رو هم چندان بزرگ نمیبینم و تعصب الکی ندارم.
من کار خودم رو میکنم و منتظر نتیجه میمونیم


توی کارت خیلی دقیق و حرفه ای هستی . فکر نکنم توی پرشین تولز وب دولوپر در حد شما داشته باشیم . ولی وقتی توی تاپیک مازی نظراتتو در مورد وبسایتی که میخوای راه اندازی کنی میخونم که چه ایده هایی داری با خودم میگم پس یه همچین ایده های از نظر من بلند پروازانه و انقدر دقیق و کارشناسی شده ای چرا باید همزمان بشه با تعطیلی پرشین تولزی که یه فروم نیمه زندست و تعداد خیلی کمی توش فعالیت میکنن . اونم تو این شرایط که شاید تو خوشبینانه ترین حالت یک سوم یوزراش بیان وبسایت شما . این یک سوم به چه کارت میاد که باعث شده فاز چهارم پروژه پارس جنوبی رو کلید بزنی . چرا زودتر ایدتو عملی نکردی تو که یه همچین چشم انداز بزرگی داری . خودت اینو یه پارادوکس میبینی یا نه .

حالا که انقدر خوب کد نویسی میکنی و اسم متغیر هارو درست انتخاب میکنی و ایندنت گذاری هارو رعایت میکنی و همینطور مدیریت حافظه heap رو به Garbage Collector سپردی خواهشا به همون اندازه هم خارج از دنیای برنامه نویسی به میزان موفقیت وبسایتت توجه کن . داری از شغلت که برات درآمد داره میزنی برا اینکه تو لول خیلی خیلی پایینتر از دیوار و شیپور و ایسام و آل دیجیتال و هزارتا سایت دیگه به چه هدفی برسی اونم تنهایی بدون بچه های واحد تحلیل یا فرانت .

یه چند وقتیه حس میکنم خوب چرتو پرت میگم . تو اینطور حس نمیکنی ؟ اگه تا 31 اردیبهشت تعداد لایکامو به 1000 برسونم به همتون نون شیرمال میدم .
 
Last edited:

dooste.man83

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2008
نوشته‌ها
6,371
لایک‌ها
7,353
آقا مهدی (mehdi6052) از روز اول خیلی روی حرف های شما حساب میکردم و الانم میکنم
واقعا منتظرم ببینم خروجی کار شما چطور هست ... اگر الان بچه ها به اون فروم رفتن چون جای بهتری وجود نداشته و همه چی فقط ایده و حرف بوده

شما یک فروم عالی تا یک هفته دیگه راه بنداز خیالتم از عضو گیری راحت باشه بچه های اینجا خیلی راحت تشخیص میدن کجا فعالیت کنن و قطعا موفق میشی اما اگر بخوای بزاری چند روز مونده به تعطیلی پرشین تولز فرومت رو راه بندازی خیالت راحت که زحمت بی خودی کشیدی چون طی 3 یا 4 روز نمیتونی عضوگیری موفق داشته باشی
زمان راه اندازی سریعتر و خروجی کار هر دو مهمه ...امیدوارم موفق باشی
 
Last edited:

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
دوست عزیز من از روز اول خیلی روی حرف های شما حساب میکردم و الانم میکنم
واقعا منتظرم ببینم خروجی کار شما چطور هست ... اگر الان بچه ها به اون فروم رفتن چون جای بهتری وجود نداشته و همه چی فقط ایده و حرف بوده

شما یک فروم عالی تا یک هفته دیگه راه بنداز خیالتم از عضو گیری راحت باشه بچه های اینجا خیلی راحت تشخیص میدن کجا فعالیت کنن و قطعا موفق میشی اما اگر بخوای بزاری چند روز مونده به تعطیلی پرشین تولز فرومت رو راه بندازی خیالت راحت که زحمت بی خودی کشیدی چون طی 3 یا 4 روز نمیتونی عضوگیری موفق داشته باشی
زمان راه اندازی سریعتر و خروجی کار هر دو مهمه ...امیدوارم موفق باشی


داداش میزاری من غذامو تا آخر بخورم
 

miladazn

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 آگوست 2020
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
79
دوستانی که خواستار انتقال امتیاز بودید. ببینید یه نفرتو بازار تهران مغازه داره ابرو داره و و و .... . حالا شما میگی میره بازار به شهر جدید اصغرآباد سفلی . اونجا میان بالا سردر مغازه میزنن ادم کاردرست ( ادامه شو جلوتر میگم) . ولی بازار اونجا قطعا اولا پرشین نمیشه. دوما تهران نیست که اصغر آباده ک. تا بشه تهران یا اصلا بشه تهران. میشه ؟؟
امتیاز توی پرشین با امتیاز توی فروم ناشناخته غریبه یکسان نیست. منی ک 10 ساله پرشین نبودم میام یه اکانت میخرم اینهمه اکانت که بعد تعطیلی اینجا میتونه چوب حراج بخوره. میام اونور یه معامله حتی 1 تومنی. حالا حاجی حاجی مگه. واسه فروم جدید که زحمتی کشیده نشده.پس اعتبارش هم اعتبار نیست. درسته خیلیا میرن اونجا ولی خیلیا هم نمیرن حتی تست کنن فقط که من و تو ممد و جواد نیست بگیم میشناسیم همو .
بهتره نام کاربری باید یکسان باشه که بشناسید کیه . بالاخره تا فروم جون بگیرهبعد 6ماه که اون 10 امتیاز میشه نون بازو شرف داره به 100 امتیازی که طرف اصلا نمیخواد تو فروم جدید فعالیت کنه.
 

mehdi6052

Registered User
تاریخ عضویت
7 فوریه 2012
نوشته‌ها
370
لایک‌ها
413
محل سکونت
تبريز
دوستانی که خواستار انتقال امتیاز بودید. ببینید یه نفرتو بازار تهران مغازه داره ابرو داره و و و .... . حالا شما میگی میره بازار به شهر جدید اصغرآباد سفلی . اونجا میان بالا سردر مغازه میزنن ادم کاردرست ( ادامه شو جلوتر میگم) . ولی بازار اونجا قطعا اولا پرشین نمیشه. دوما تهران نیست که اصغر آباده ک. تا بشه تهران یا اصلا بشه تهران. میشه ؟؟
امتیاز توی پرشین با امتیاز توی فروم ناشناخته غریبه یکسان نیست. منی ک 10 ساله پرشین نبودم میام یه اکانت میخرم اینهمه اکانت که بعد تعطیلی اینجا میتونه چوب حراج بخوره. میام اونور یه معامله حتی 1 تومنی. حالا حاجی حاجی مگه. واسه فروم جدید که زحمتی کشیده نشده.پس اعتبارش هم اعتبار نیست. درسته خیلیا میرن اونجا ولی خیلیا هم نمیرن حتی تست کنن فقط که من و تو ممد و جواد نیست بگیم میشناسیم همو .
بهتره نام کاربری باید یکسان باشه که بشناسید کیه . بالاخره تا فروم جون بگیرهبعد 6ماه که اون 10 امتیاز میشه نون بازو شرف داره به 100 امتیازی که طرف اصلا نمیخواد تو فروم جدید فعالیت کنه.
بله این حرف شما منطقی هست و روش باید فکر کنم

اگر کاربران اکانت های خودشون رو تو پرشین بفروشن، مشکلات جدی میتونن درست کنند

به نظر من معاملات با یک حالت تضمینی بره جلو که به حساب طرف واریز نکنی تا جنس درست بیاد دستت و ... شاید صحیح تر باشه(از طریق واسطه)

ولی کلا ما ایرانیها برای همه چیز یک چیز پیدا میکنیم که اون رو نابود میکنه
و بیشتر مشکلات اینچنینی ناشی از این هست که هویت شخصی و اینترنتی افراد جدا از هم هست

مگر اینکه کارهایی که صرافی های دیجیتال انجام میدن رو تو سایت انجام بدیم
یعنی کارت ملی و شناسنامه آپلود کنیم
موبایل و تلفن تایید کنیم
بعد مثل آدم کش ها یک برگ دستمون بگیریم که کارت ملی هم دست دیگرمون باشه که بگه من واقعا اینی هستم که میگم

یعنی برای ما ایرانیها همین دیگه آخرشه و بهترین کاره
 

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
واقعا دوستان هر کاری از دستشون برمیومد برای سنگ اندازی و ناامید کردن بنده کردند


مهدی جان درود
خوبی
میخوام برات یه داستان بگم بخون لطفا خیلی کوتاهه همش 3 تا پاراگرافه . اسم داستان هم هست پنه ریگاته . بعد اینکه داستانو خوندی بقیه پستمو بخون چون بدون داستان متوجه نمیشی چی میخوام بگم . اگر داستانو نمیخونی پس بقیه پستمم نخون .

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود تو یه روز خیلی سرد زمستونی یه جوجه لک لک به اسم "پنه ریگاته" داخل آشیونه روی دودکش خونه ی یه مزرعه دار پیر که عاشق شیر بود بهمراه مادرش زندگی میکرد . باباشونم رفته بود عسلویه پول در بیاره . یه روز مامان لکلکه که دلش لک زده بود برای موش خرما میره بیرون تا غذا بیاره فرو کنه تو دهن پنه . چند دقیقه بعد رفتن مامان لکلکه پنه ریگاته که تنها بود میگه بزا برای اولین بار پایین آشیونه رو نگاه کنم ببینم چه خبره که یهو میوفته روی شیروونی و قل میخوره میره داخل نابدونو از سوراخ نابدون دقیقا از جلوی حصار طویله سر در میاره . قشنگ دارم با میزانسن برات داستانو جلو میرم که تصویر سازی لازم نداشته باشی .

وقتی پنه ریگاته حالش جا میاد میبینه یکی از بالهاش و زانوی پای چپش دچار ضرب دیدگی شده و نمیتونه راه بره . بعد چند دقیقه که حسابی سردش شده بوده شروع میکنه با صدای بلند جیک جیک کردن تا یکی بیاد کمکش کنه که از سرما تلف نشه . یه گاو نر بزرگ به اسم اندرسون که توی طویله بوده سرشو از لای نرده های طویله میاره بیرون و با تعجب میگه سلام پنه اینجا چیکار میکنی مامان ملیحه کجاست . پنه میگه سلام آقای اندرسون من از آشیونه افتادم و بقدری سردم شده که ممکنه یکم دیگه بمیرم شما میتونی کمکم کنی گرم بشم . آقای اندرسون یخورده فکر میکنه و سرشو از لای نرده ها میبره عقب 180 درجه میچرخه و انتهاشو از لای نرده ها حدود 10 سانت میاره بیرونو بعد 7 الی 11 ثانیه تمرکز یه کیک داغ گاوی بزرگ میندازه روی پنه ریگاته .

پنه که تا خرخره داخل کیک داغ گاوی فرو میره حسابی گرمش میشه و منتظر میشینه بلکه مامانش بیاد ببردش تو آشیونه . حالا یه فلش بک بزن به 30 ثانیه قبل جایی که پنه با صدای بلند جیک جیک میکرد تا آقای اندرسون صداشو بشنوه . یه روباه مکار به اسم دونالد که اون حوالی بوده صدای جیک جیک پنه ریگاته رو میشنوه و از پشت بوته ها نگاه میکنه تا ببینه صدای جوجه لکلک از کجا میاد . خوب که دقت میکنه میبینه وسط یک کیک داغ گاوی بزرگ یه جوجه لکلک تنها نشسته و حرکت هم نمیکنه . روباه آروم آروم نزدیک میشه و جوجه لکلک رو از لای کثافت و لجن میاره بیرون و پا پنجه هاش تمام کثیفی های جوجه رو میتکونه و اونو عین یه لقمه کشک بادمجون با پیاز میزاره تو دهنش قورتش میده .

داستان ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید . بالا رفتیم راست بود پایین هم که اومدیم راست بود . نمیدونم چرا داستان ما در هر حالتی راست بود .


حالا چه نتیجه ای میشه از این داستان گرفت ؟ نتیجه گیری این میشه : همیشه اونی که تورو وارد لجن میکنه دشمن تو نیست و همیشه اونی که دست تورو میگیره از لجن بیرون میاره دوست تو نیست .

ببین مهدی اینجا دو نوع یوزر بیشتر نداریم . بچه های بازارچه و بچه های پاتوق . گروه اول یعنی بچه های بازارچه همه رفتن PcPin شاید بالای 90% . این 90% فقط از روی تعداد نمیگم بلکه از روی وزن انجام معاملات کاربر میگم . شاید یه یوزر 600 امتیازی که هر دو روز یه معامله میکنه اندازه 40 تا یوزر که هر دوماه یبار به فروم سر میزنن ارزش داشته باشه . خلاصه اینکه همه یوزرای فعالش رفتن PcPin و تو در خوشبینانه ترین حالت شاید بتونی 100 تاشونو ببری فروم خودت . آیا این 100 تا باعث میشه تو برنده لقب بگیری یا PcPin . کی این وسط برندست ؟ اون 300 نفر که متفرق شدن یا شما یا PcPin . قطعا همه بازنده هستن حتی اون 200 و 100 نفر که از دیدن کالای همدیگه و خریدنش محروم میشن .

گروه دوم هم بچه های پاتوق هستن که در وصفشون همین بس محمد ربیعی ای که هیشکی روی کره زمین نمیخواد باهاش روبرو بشه میگه امیدوارم تو زندگی با آدمای اتو کشیده روبرو بشم و با بچه های پاتوق روبرو نشم . دیگه تو ببین اونا کی هستن که این قبولشون نداره . حالا اصلا سوال من اینه که بچه های پاتوق به چه درد دیجیدست یا دیجیپا که کالای دست دوم توش میفروشن میخوره ؟ اینا که خریدو فروش انجام نمیدن پس چرا داری انقدر دستو پا میزنی براشون .

من خیلی صادقانه باهات حرف میزنم . تو با این کارت به بازارچه قطعات کامپیوتری صدمه میزنی و من نمیخوام این اتفاق بیوفته . از این صادقانه تر ؟ امیدوارم خود بچه های بازارچه هم اینو بفهمن که اومدن یکسوم و یا حتی نصفشون به فروم تو براشون ضرر محسوب میشه . برای من هیچ فرقی نمیکنه همه بیان فروم تو یا همه بمونن PcPin . برای من بازارچه مهمه . خودت فکر میکنی کل 300 نفر بیان فروم تو !

و اما سوال من از تو اینه که اگر فرومو بالا آوردی و بچه های بازارچه ترجیح دادن PcPin بمونن و نیومدن فرومت تو هم بعد چند ماه یا یکسال با آرشیو پرشین تولز تو دست چپت بیخیال دیجیدست شدی گذاشتیش کنار با کلی هزینه که صرفش کردی و تلف شدن عمرت اونوقت میشه لطفا بگی که من(mostafajan) بعنوان مخالف کاری که میخوای انجام بدی و طبق داستان "پنه ریگاته" که گفتم دوست تو بودم یا دشمن تو که میگی دوستان تا میتونستن سنگ اندازی کردن که منو منصرف کنن ؟ اینو جواب بده حتما .

چرا فکر میکنی با این دویست سیصد نفر رشد میکنی رقیب دیجیکالا و دیوار و ایسام و ... میشی . بیدار شو بچه . لهت میکنن . نمیزارن نفس بکشی . خود شیپور با اون عظمت یک هزارم دیوار هم نیست بعد تو میخوای چی بشی این وسط اونم تنهایی ! اون ایده ای که داری چیه که صاحبای این فروم نداشتن و نتونستن بازارچشونو به یه رقیب برای غول های استوک فروشی ایران مثل دیوار و دیجیکالا و ... تبدیل کنن . انقدر خودتو بزرگ نبین . بخدا تو هنوز انقدر بزرگ نشدی که کسی بخواد سنگ پرت کنه سمتت . از روی دلسوزی میگم عمرتو تلف نکن برای ضربه زدن به بازارچه . آخر این راهی که میری هیچی هم نیست .
 
Last edited:

Tidus

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2011
نوشته‌ها
1,419
لایک‌ها
11,629
مهدی جان درود
خوبی
میخوام برات یه داستان بگم بخون لطفا خیلی کوتاهه همش 3 تا پاراگرافه . اسم داستان هم هست پنه ریگاته . بعد اینکه داستانو خوندی بقیه پستمو بخون چون بدون داستان متوجه نمیشی چی میخوام بگم . اگر داستانو نمیخونی پس بقیه پستمم نخون .

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود تو یه روز خیلی سرد زمستونی یه جوجه لک لک به اسم "پنه ریگاته" داخل آشیونه روی دودکش خونه ی یه مزرعه دار پیر که عاشق شیر بود بهمراه مادرش زندگی میکرد . باباشونم رفته بود عسلویه پول در بیاره . یه روز مامان لکلکه که دلش لک زده بود برای موش خرما میره بیرون تا غذا بیاره فرو کنه تو دهن پنه . چند دقیقه بعد رفتن مامان لکلکه پنه ریگاته که تنها بود میگه بزا برای اولین بار پایین آشیونه رو نگاه کنم ببینم چه خبره که یهو میوفته روی شیروونی و قل میخوره میره داخل نابدونو از سوراخ نابدون دقیقا از جلوی حصار طویله سر در میاره . قشنگ دارم با میزانسن برات داستانو جلو میرم که تصویر سازی لازم نداشته باشی .

وقتی پنه ریگاته حالش جا میاد میبینه یکی از بالهاش و زانوی پای چپش دچار ضرب دیدگی شده و نمیتونه راه بره . بعد چند دقیقه که حسابی سردش شده بوده شروع میکنه با صدای بلند جیک جیک کردن تا یکی بیاد کمکش کنه که از سرما تلف نشه . یه گاو نر بزرگ به اسم اندرسون که توی طویله بوده سرشو از لای نرده های طویله میاره بیرون و با تعجب میگه سلام پنه اینجا چیکار میکنی مامان ملیحه کجاست . پنه میگه سلام آقای اندرسون من از آشیونه افتادم و بقدری سردم شده که ممکنه یکم دیگه بمیرم شما میتونی کمکم کنی گرم بشم . آقای اندرسون یخورده فکر میکنه و سرشو از لای نرده ها میبره عقب 180 درجه میچرخه و انتهاشو از لای نرده ها حدود 10 سانت میاره بیرونو بعد 7 الی 11 ثانیه تمرکز یه کیک داغ گاوی بزرگ میندازه روی پنه ریگاته .

پنه که تا خرخره داخل کیک داغ گاوی فرو میره حسابی گرمش میشه و منتظر میشینه بلکه مامانش بیاد ببردش تو آشیونه . حالا یه فلش بک بزن به 30 ثانیه قبل جایی که پنه با صدای بلند جیک جیک میکرد تا آقای اندرسون صداشو بشنوه . یه روباه مکار به اسم دونالد که اون حوالی بوده صدای جیک جیک پنه ریگاته رو میشنوه و از پشت بوته ها نگاه میکنه تا ببینه صدای جوجه لکلک از کجا میاد . خوب که دقت میکنه میبینه وسط یک کیک داغ گاوی بزرگ یه جوجه لکلک تنها نشسته و حرکت هم نمیکنه . روباه آروم آروم نزدیک میشه و جوجه لکلک رو از لای کثافت و لجن میاره بیرون و پا پنجه هاش تمام کثیفی های جوجه رو میتکونه و اونو عین یه لقمه کشک بادمجون با پیاز میزاره تو دهنش قورتش میده .

داستان ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید . بالا رفتیم راست بود پایین هم که اومدیم راست بود . نمیدونم چرا داستان ما در هر حالتی راست بود .


حالا چه نتیجه ای میشه از این داستان گرفت ؟ نتیجه گیری این میشه : همیشه اونی که تورو وارد لجن میکنه دشمن تو نیست و همیشه اونی که دست تورو میگیره از لجن بیرون میاره دوست تو نیست .

ببین مهدی اینجا دو نوع یوزر بیشتر نداریم . بچه های بازارچه و بچه های پاتوق . گروه اول یعنی بچه های بازارچه همه رفتن PcPin شاید بالای 90% . این 90% فقط از روی تعداد نمیگم بلکه از روی وزن انجام معاملات کاربر میگم . شاید یه یوزر 600 امتیازی که هر دو روز یه معامله میکنه اندازه 40 تا یوزر که هر دوماه یبار به فروم سر میزنن ارزش داشته باشه . خلاصه اینکه همه یوزرای فعالش رفتن PcPin و تو در خوشبینانه ترین حالت شاید بتونی 100 تاشونو ببری فروم خودت . آیا این 100 تا باعث میشه تو برنده لقب بگیری یا PcPin . کی این وسط برندست ؟ اون 300 نفر که متفرق شدن یا شما یا PcPin . قطعا همه بازنده هستن حتی اون 200 و 100 نفر که از دیدن کالای همدیگه و خریدنش محروم میشن .

گروه دوم هم بچه های پاتوق هستن که در وصفشون همین بس محمد ربیعی ای که هیشکی روی کره زمین نمیخواد باهاش روبرو بشه میگه امیدوارم تو زندگی با آدمای اتو کشیده روبرو بشم و با بچه های پاتوق روبرو نشم . دیگه تو ببین اونا کی هستن که این قبولشون نداره . حالا اصلا سوال من اینه که بچه های پاتوق به چه درد دیجیدست یا دیجیپا که کالای دست دوم توش میفروشن میخوره ؟ اینا که خریدو فروش انجام نمیدن پس چرا داری انقدر دستو پا میزنی براشون .

من خیلی صادقانه باهات حرف میزنم . تو با این کارت به بازارچه قطعات کامپیوتری صدمه میزنی و من نمیخوام این اتفاق بیوفته . از این صادقانه تر ؟ امیدوارم خود بچه های بازارچه هم اینو بفهمن که اومدن یکسوم و یا حتی نصفشون به فروم تو براشون ضرر محسوب میشه . برای من هیچ فرقی نمیکنه همه بیان فروم تو یا همه بمونن PcPin . برای من بازارچه مهمه . خودت فکر میکنی کل 300 نفر بیان فروم تو !

و اما سوال من از تو اینه که اگر فرومو بالا آوردی و بچه های بازارچه ترجیح دادن PcPin بمونن و نیومدن فرومت تو هم بعد چند ماه یا یکسال با آرشیو پرشین تولز تو دست چپت بیخیال دیجیدست شدی گذاشتیش کنار با کلی هزینه که صرفش کردی و تلف شدن عمرت اونوقت میشه لطفا بگی که من(mostafajan) بعنوان مخالف کاری که میخوای انجام بدی و طبق داستان "پنه ریگاته" که گفتم دوست تو بودم یا دشمن تو که میگی دوستان تا میتونستن سنگ اندازی کردن که منو منصرف کنن ؟ اینو جواب بده حتما .

چرا فکر میکنی با این دویست سیصد نفر رشد میکنی رقیب دیجیکالا و دیوار و ایسام و ... میشی . بیدار شو بچه . لهت میکنن . نمیزارن نفس بکشی . خود شیپور با اون عظمت یک هزارم دیوار هم نیست بعد تو میخوای چی بشی این وسط اونم تنهایی ! اون ایده ای که داری چیه که صاحبای این فروم نداشتن و نتونستن بازارچشونو به یه رقیب برای غول های استوک فروشی ایران مثل دیوار و دیجیکالا و ... تبدیل کنن . انقدر خودتو بزرگ نبین . بخدا تو هنوز انقدر بزرگ نشدی که کسی بخواد سنگ پرت کنه سمتت . از روی دلسوزی میگم عمرتو تلف نکن برای ضربه زدن به بازارچه . آخر این راهی که میری هیچی هم نیست .
داداش این دم آخری اسم ساقیتو میشه بگی؟
 

mohammad_rabiyi

Registered User
تاریخ عضویت
1 آپریل 2014
نوشته‌ها
746
لایک‌ها
754
مهدی جان درود
خوبی
میخوام برات یه داستان بگم بخون لطفا خیلی کوتاهه همش 3 تا پاراگرافه . اسم داستان هم هست پنه ریگاته . بعد اینکه داستانو خوندی بقیه پستمو بخون چون بدون داستان متوجه نمیشی چی میخوام بگم . اگر داستانو نمیخونی پس بقیه پستمم نخون .

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود تو یه روز خیلی سرد زمستونی یه جوجه لک لک به اسم "پنه ریگاته" داخل آشیونه روی دودکش خونه ی یه مزرعه دار پیر که عاشق شیر بود بهمراه مادرش زندگی میکرد . باباشونم رفته بود عسلویه پول در بیاره . یه روز مامان لکلکه که دلش لک زده بود برای موش خرما میره بیرون تا غذا بیاره فرو کنه تو دهن پنه . چند دقیقه بعد رفتن مامان لکلکه پنه ریگاته که تنها بود میگه بزا برای اولین بار پایین آشیونه رو نگاه کنم ببینم چه خبره که یهو میوفته روی شیروونی و قل میخوره میره داخل نابدونو از سوراخ نابدون دقیقا از جلوی حصار طویله سر در میاره . قشنگ دارم با میزانسن برات داستانو جلو میرم که تصویر سازی لازم نداشته باشی .

وقتی پنه ریگاته حالش جا میاد میبینه یکی از بالهاش و زانوی پای چپش دچار ضرب دیدگی شده و نمیتونه راه بره . بعد چند دقیقه که حسابی سردش شده بوده شروع میکنه با صدای بلند جیک جیک کردن تا یکی بیاد کمکش کنه که از سرما تلف نشه . یه گاو نر بزرگ به اسم اندرسون که توی طویله بوده سرشو از لای نرده های طویله میاره بیرون و با تعجب میگه سلام پنه اینجا چیکار میکنی مامان ملیحه کجاست . پنه میگه سلام آقای اندرسون من از آشیونه افتادم و بقدری سردم شده که ممکنه یکم دیگه بمیرم شما میتونی کمکم کنی گرم بشم . آقای اندرسون یخورده فکر میکنه و سرشو از لای نرده ها میبره عقب 180 درجه میچرخه و انتهاشو از لای نرده ها حدود 10 سانت میاره بیرونو بعد 7 الی 11 ثانیه تمرکز یه کیک داغ گاوی بزرگ میندازه روی پنه ریگاته .

پنه که تا خرخره داخل کیک داغ گاوی فرو میره حسابی گرمش میشه و منتظر میشینه بلکه مامانش بیاد ببردش تو آشیونه . حالا یه فلش بک بزن به 30 ثانیه قبل جایی که پنه با صدای بلند جیک جیک میکرد تا آقای اندرسون صداشو بشنوه . یه روباه مکار به اسم دونالد که اون حوالی بوده صدای جیک جیک پنه ریگاته رو میشنوه و از پشت بوته ها نگاه میکنه تا ببینه صدای جوجه لکلک از کجا میاد . خوب که دقت میکنه میبینه وسط یک کیک داغ گاوی بزرگ یه جوجه لکلک تنها نشسته و حرکت هم نمیکنه . روباه آروم آروم نزدیک میشه و جوجه لکلک رو از لای کثافت و لجن میاره بیرون و پا پنجه هاش تمام کثیفی های جوجه رو میتکونه و اونو عین یه لقمه کشک بادمجون با پیاز میزاره تو دهنش قورتش میده .

داستان ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید . بالا رفتیم راست بود پایین هم که اومدیم راست بود . نمیدونم چرا داستان ما در هر حالتی راست بود .


حالا چه نتیجه ای میشه از این داستان گرفت ؟ نتیجه گیری این میشه : همیشه اونی که تورو وارد لجن میکنه دشمن تو نیست و همیشه اونی که دست تورو میگیره از لجن بیرون میاره دوست تو نیست .

ببین مهدی اینجا دو نوع یوزر بیشتر نداریم . بچه های بازارچه و بچه های پاتوق . گروه اول یعنی بچه های بازارچه همه رفتن PcPin شاید بالای 90% . این 90% فقط از روی تعداد نمیگم بلکه از روی وزن انجام معاملات کاربر میگم . شاید یه یوزر 600 امتیازی که هر دو روز یه معامله میکنه اندازه 40 تا یوزر که هر دوماه یبار به فروم سر میزنن ارزش داشته باشه . خلاصه اینکه همه یوزرای فعالش رفتن PcPin و تو در خوشبینانه ترین حالت شاید بتونی 100 تاشونو ببری فروم خودت . آیا این 100 تا باعث میشه تو برنده لقب بگیری یا PcPin . کی این وسط برندست ؟ اون 300 نفر که متفرق شدن یا شما یا PcPin . قطعا همه بازنده هستن حتی اون 200 و 100 نفر که از دیدن کالای همدیگه و خریدنش محروم میشن .

گروه دوم هم بچه های پاتوق هستن که در وصفشون همین بس محمد ربیعی ای که هیشکی روی کره زمین نمیخواد باهاش روبرو بشه میگه امیدوارم تو زندگی با آدمای اتو کشیده روبرو بشم و با بچه های پاتوق روبرو نشم . دیگه تو ببین اونا کی هستن که این قبولشون نداره . حالا اصلا سوال من اینه که بچه های پاتوق به چه درد دیجیدست یا دیجیپا که کالای دست دوم توش میفروشن میخوره ؟ اینا که خریدو فروش انجام نمیدن پس چرا داری انقدر دستو پا میزنی براشون .

من خیلی صادقانه باهات حرف میزنم . تو با این کارت به بازارچه قطعات کامپیوتری صدمه میزنی و من نمیخوام این اتفاق بیوفته . از این صادقانه تر ؟ امیدوارم خود بچه های بازارچه هم اینو بفهمن که اومدن یکسوم و یا حتی نصفشون به فروم تو براشون ضرر محسوب میشه . برای من هیچ فرقی نمیکنه همه بیان فروم تو یا همه بمونن PcPin . برای من بازارچه مهمه . خودت فکر میکنی کل 300 نفر بیان فروم تو !

و اما سوال من از تو اینه که اگر فرومو بالا آوردی و بچه های بازارچه ترجیح دادن PcPin بمونن و نیومدن فرومت تو هم بعد چند ماه یا یکسال با آرشیو پرشین تولز تو دست چپت بیخیال دیجیدست شدی گذاشتیش کنار با کلی هزینه که صرفش کردی و تلف شدن عمرت اونوقت میشه لطفا بگی که من(mostafajan) بعنوان مخالف کاری که میخوای انجام بدی و طبق داستان "پنه ریگاته" که گفتم دوست تو بودم یا دشمن تو که میگی دوستان تا میتونستن سنگ اندازی کردن که منو منصرف کنن ؟ اینو جواب بده حتما .

چرا فکر میکنی با این دویست سیصد نفر رشد میکنی رقیب دیجیکالا و دیوار و ایسام و ... میشی . بیدار شو بچه . لهت میکنن . نمیزارن نفس بکشی . خود شیپور با اون عظمت یک هزارم دیوار هم نیست بعد تو میخوای چی بشی این وسط اونم تنهایی ! اون ایده ای که داری چیه که صاحبای این فروم نداشتن و نتونستن بازارچشونو به یه رقیب برای غول های استوک فروشی ایران مثل دیوار و دیجیکالا و ... تبدیل کنن . انقدر خودتو بزرگ نبین . بخدا تو هنوز انقدر بزرگ نشدی که کسی بخواد سنگ پرت کنه سمتت . از روی دلسوزی میگم عمرتو تلف نکن برای ضربه زدن به بازارچه . آخر این راهی که میری هیچی هم نیست .

انشاالله هر جا هستی موفق باشی و تجارتت پرسود باشه
 

mehdi6052

Registered User
تاریخ عضویت
7 فوریه 2012
نوشته‌ها
370
لایک‌ها
413
محل سکونت
تبريز
مهدی جان درود
خوبی
میخوام برات یه داستان بگم بخون لطفا خیلی کوتاهه همش 3 تا پاراگرافه . اسم داستان هم هست پنه ریگاته . بعد اینکه داستانو خوندی بقیه پستمو بخون چون بدون داستان متوجه نمیشی چی میخوام بگم . اگر داستانو نمیخونی پس بقیه پستمم نخون .

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود تو یه روز خیلی سرد زمستونی یه جوجه لک لک به اسم "پنه ریگاته" داخل آشیونه روی دودکش خونه ی یه مزرعه دار پیر که عاشق شیر بود بهمراه مادرش زندگی میکرد . باباشونم رفته بود عسلویه پول در بیاره . یه روز مامان لکلکه که دلش لک زده بود برای موش خرما میره بیرون تا غذا بیاره فرو کنه تو دهن پنه . چند دقیقه بعد رفتن مامان لکلکه پنه ریگاته که تنها بود میگه بزا برای اولین بار پایین آشیونه رو نگاه کنم ببینم چه خبره که یهو میوفته روی شیروونی و قل میخوره میره داخل نابدونو از سوراخ نابدون دقیقا از جلوی حصار طویله سر در میاره . قشنگ دارم با میزانسن برات داستانو جلو میرم که تصویر سازی لازم نداشته باشی .

وقتی پنه ریگاته حالش جا میاد میبینه یکی از بالهاش و زانوی پای چپش دچار ضرب دیدگی شده و نمیتونه راه بره . بعد چند دقیقه که حسابی سردش شده بوده شروع میکنه با صدای بلند جیک جیک کردن تا یکی بیاد کمکش کنه که از سرما تلف نشه . یه گاو نر بزرگ به اسم اندرسون که توی طویله بوده سرشو از لای نرده های طویله میاره بیرون و با تعجب میگه سلام پنه اینجا چیکار میکنی مامان ملیحه کجاست . پنه میگه سلام آقای اندرسون من از آشیونه افتادم و بقدری سردم شده که ممکنه یکم دیگه بمیرم شما میتونی کمکم کنی گرم بشم . آقای اندرسون یخورده فکر میکنه و سرشو از لای نرده ها میبره عقب 180 درجه میچرخه و انتهاشو از لای نرده ها حدود 10 سانت میاره بیرونو بعد 7 الی 11 ثانیه تمرکز یه کیک داغ گاوی بزرگ میندازه روی پنه ریگاته .

پنه که تا خرخره داخل کیک داغ گاوی فرو میره حسابی گرمش میشه و منتظر میشینه بلکه مامانش بیاد ببردش تو آشیونه . حالا یه فلش بک بزن به 30 ثانیه قبل جایی که پنه با صدای بلند جیک جیک میکرد تا آقای اندرسون صداشو بشنوه . یه روباه مکار به اسم دونالد که اون حوالی بوده صدای جیک جیک پنه ریگاته رو میشنوه و از پشت بوته ها نگاه میکنه تا ببینه صدای جوجه لکلک از کجا میاد . خوب که دقت میکنه میبینه وسط یک کیک داغ گاوی بزرگ یه جوجه لکلک تنها نشسته و حرکت هم نمیکنه . روباه آروم آروم نزدیک میشه و جوجه لکلک رو از لای کثافت و لجن میاره بیرون و پا پنجه هاش تمام کثیفی های جوجه رو میتکونه و اونو عین یه لقمه کشک بادمجون با پیاز میزاره تو دهنش قورتش میده .

داستان ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید . بالا رفتیم راست بود پایین هم که اومدیم راست بود . نمیدونم چرا داستان ما در هر حالتی راست بود .


حالا چه نتیجه ای میشه از این داستان گرفت ؟ نتیجه گیری این میشه : همیشه اونی که تورو وارد لجن میکنه دشمن تو نیست و همیشه اونی که دست تورو میگیره از لجن بیرون میاره دوست تو نیست .

ببین مهدی اینجا دو نوع یوزر بیشتر نداریم . بچه های بازارچه و بچه های پاتوق . گروه اول یعنی بچه های بازارچه همه رفتن PcPin شاید بالای 90% . این 90% فقط از روی تعداد نمیگم بلکه از روی وزن انجام معاملات کاربر میگم . شاید یه یوزر 600 امتیازی که هر دو روز یه معامله میکنه اندازه 40 تا یوزر که هر دوماه یبار به فروم سر میزنن ارزش داشته باشه . خلاصه اینکه همه یوزرای فعالش رفتن PcPin و تو در خوشبینانه ترین حالت شاید بتونی 100 تاشونو ببری فروم خودت . آیا این 100 تا باعث میشه تو برنده لقب بگیری یا PcPin . کی این وسط برندست ؟ اون 300 نفر که متفرق شدن یا شما یا PcPin . قطعا همه بازنده هستن حتی اون 200 و 100 نفر که از دیدن کالای همدیگه و خریدنش محروم میشن .

گروه دوم هم بچه های پاتوق هستن که در وصفشون همین بس محمد ربیعی ای که هیشکی روی کره زمین نمیخواد باهاش روبرو بشه میگه امیدوارم تو زندگی با آدمای اتو کشیده روبرو بشم و با بچه های پاتوق روبرو نشم . دیگه تو ببین اونا کی هستن که این قبولشون نداره . حالا اصلا سوال من اینه که بچه های پاتوق به چه درد دیجیدست یا دیجیپا که کالای دست دوم توش میفروشن میخوره ؟ اینا که خریدو فروش انجام نمیدن پس چرا داری انقدر دستو پا میزنی براشون .

من خیلی صادقانه باهات حرف میزنم . تو با این کارت به بازارچه قطعات کامپیوتری صدمه میزنی و من نمیخوام این اتفاق بیوفته . از این صادقانه تر ؟ امیدوارم خود بچه های بازارچه هم اینو بفهمن که اومدن یکسوم و یا حتی نصفشون به فروم تو براشون ضرر محسوب میشه . برای من هیچ فرقی نمیکنه همه بیان فروم تو یا همه بمونن PcPin . برای من بازارچه مهمه . خودت فکر میکنی کل 300 نفر بیان فروم تو !

و اما سوال من از تو اینه که اگر فرومو بالا آوردی و بچه های بازارچه ترجیح دادن PcPin بمونن و نیومدن فرومت تو هم بعد چند ماه یا یکسال با آرشیو پرشین تولز تو دست چپت بیخیال دیجیدست شدی گذاشتیش کنار با کلی هزینه که صرفش کردی و تلف شدن عمرت اونوقت میشه لطفا بگی که من(mostafajan) بعنوان مخالف کاری که میخوای انجام بدی و طبق داستان "پنه ریگاته" که گفتم دوست تو بودم یا دشمن تو که میگی دوستان تا میتونستن سنگ اندازی کردن که منو منصرف کنن ؟ اینو جواب بده حتما .

چرا فکر میکنی با این دویست سیصد نفر رشد میکنی رقیب دیجیکالا و دیوار و ایسام و ... میشی . بیدار شو بچه . لهت میکنن . نمیزارن نفس بکشی . خود شیپور با اون عظمت یک هزارم دیوار هم نیست بعد تو میخوای چی بشی این وسط اونم تنهایی ! اون ایده ای که داری چیه که صاحبای این فروم نداشتن و نتونستن بازارچشونو به یه رقیب برای غول های استوک فروشی ایران مثل دیوار و دیجیکالا و ... تبدیل کنن . انقدر خودتو بزرگ نبین . بخدا تو هنوز انقدر بزرگ نشدی که کسی بخواد سنگ پرت کنه سمتت . از روی دلسوزی میگم عمرتو تلف نکن برای ضربه زدن به بازارچه . آخر این راهی که میری هیچی هم نیست .
واقعیتش خیلی ذوق مرگ شدم یک داستان برای من گفتی
-----------------
یک نکته ی کوچکی تو داستانی که گفتی هست و فکر کنم دوستان هم متوجه نشده باشن
من چند سال دارم؟ و جوجه داستانت منم؟

من سال 1388 حدود 10 ماه عسلویه - پارس جنوبی، نماینده یک شرکت بودم که 350 نفر نیروی تعمیرات برق داشت
من خودم لیسانس حسابداری دارم و سال 94 تا اوایل 96 رئیس حسابداری یک شرکت بودم
برنامه نویسی همیشه میکردم ولی 96 کلا حسابداری رو ول کردم و رفتم برنامه نویسی

احتمالا تا الان متوجه شدید
آقا من خودم 40 سال سن دارم

درسته کودک درون هنوز نمرده
هنوزم شبیه سابق ورزش میکنم(قهرمان استانی و کشوری و مربی کیوکوشین کاراته و چند تا سبک دیگه بودم)
هنوز هم دوست دارم با بچه های پرشین تولز کل کل کنم
-------------------------
منظور میدونم شما دوستان هم سن کمی ندارید
تو این فروم ها ما زندگی و عمرمون رو گذاشتیم

و میخواستم بگم که جوجه ی داستانت من نیستم
من باباش بودم که رفته بود عسلویه کار کنه اونم سال 88
من سال 96 و 97 سایت زده بودم برای اینکه رقیب دیوار بشم
سال 99 ربات های تلگرام با PHP مینوشتم و اتاق معاملات آب ش د ه داشتم و کانال اینستا فعال داشتم که به لطف حکومت مجبور شدم ببندم و برم شرکتی کار کردن

یعنی میخوام بگم منم عین خودت و عین دوستان دیگر متاسفانه کوله باری از تجربه و شکست ها و پیروزی ها هستم
و تو این کشور و این داستان ها کم کم داریم جوانی و عمرمون رو از دست میدیم
---------------------
در ضمن از اول هم گفتم که موفقیت دوستان، باعث خوشحالی ما هست
و مهم نیست سایت من شکست بخوره و میتونم به یک نفر دیگه بفروشم
و امیدوارم که سایت شما هم بگیره و منم مثل بقیه در خدمت شما تو سایت pcpin باشم
 
Last edited:

Webmoney-XCH

کاربر برتر سال 1399
کاربر برتر سال 1399
تاریخ عضویت
12 فوریه 2019
نوشته‌ها
814
لایک‌ها
12,577
گروه دوم هم بچه های پاتوق هستن که در وصفشون همین بس محمد ربیعی ای که هیشکی روی کره زمین نمیخواد باهاش روبرو بشه میگه امیدوارم تو زندگی با آدمای اتو کشیده روبرو بشم و با بچه های پاتوق روبرو نشم . دیگه تو ببین اونا کی هستن که این قبولشون نداره . حالا اصلا سوال من اینه که بچه های پاتوق به چه درد دیجیدست یا دیجیپا که کالای دست دوم توش میفروشن میخوره ؟ اینا که خریدو فروش انجام نمیدن پس چرا داری انقدر دستو پا میزنی براشون .

چه عقده ای از بچه های پاتوق داری که هر 2 تا پست یه بار از این چرت و پرت ها میگی ؟:D

همچین هم حرف از پول و معاملات سنگین میزنی که هر کی ندونه فکر میکنه کل نفت تگزاس دستته. تو یه دلال سرپایی قطعات کامپیوتر هستی که الان گریه ات در اومده که یکی دیگه میخواد سایتشو ببنده تو بدبخت شدی:D، میگن خدا خر رو شناخت بهش شاخ نداد. تو اگه پول درست و حسابی دستت می اومد لابد ادعای خدایی میکردی:ROFLMAO: کل خرید و فروشی که در پی تی انجام دادی، به اندازه گردش حساب یک ماه بچه های پاتوق هم نمیشه:p
 

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
واقعیتش خیلی ذوق مرگ شدم یک داستان برای من گفتی
-----------------
یک نکته ی کوچکی تو داستانی که گفتی هست و فکر کنم دوستان هم متوجه نشده باشن
من چند سال دارم؟ و جوجه داستانت منم؟

من سال 1388 حدود 10 ماه عسلویه - پارس جنوبی، نماینده یک شرکت بودم که 350 نفر نیروی تعمیرات برق داشت
من خودم لیسانس حسابداری دارم و سال 94 تا اوایل 96 رئیس حسابداری یک شرکت بودم
برنامه نویسی همیشه میکردم ولی 96 کلا حسابداری رو ول کردم و رفتم برنامه نویسی

احتمالا تا الان متوجه شدید
آقا من خودم 40 سال سن دارم

درسته کودک درون هنوز نمرده
هنوزم شبیه سابق ورزش میکنم(قهرمان استانی و کشوری و مربی کیوکوشین کاراته و چند تا سبک دیگه بودم)
هنوز هم دوست دارم با بچه های پرشین تولز کل کل کنم
-------------------------
منظور میدونم شما دوستان هم سن کمی ندارید
تو این فروم ها ما زندگی و عمرمون رو گذاشتیم

و میخواستم بگم که جوجه ی داستانت من نیستم
من باباش بودم که رفته بود عسلویه کار کنه اونم سال 88
من سال 96 و 97 سایت زده بودم برای اینکه رقیب دیوار بشم
سال 99 ربات های تلگرام با PHP مینوشتم و اتاق معاملات آب ش د ه داشتم و کانال اینستا فعال داشتم که به لطف حکومت مجبور شدم ببندم و برم شرکتی کار کردن

یعنی میخوام بگم منم عین خودت و عین دوستان دیگر متاسفانه کوله باری از تجربه و شکست ها و پیروزی ها هستم
و تو این کشور و این داستان ها کم کم داریم جوانی و عمرمون رو از دست میدیم
---------------------
در ضمن از اول هم گفتم که موفقیت دوستان، باعث خوشحالی ما هست
و مهم نیست سایت من شکست بخوره و میتونم به یک نفر دیگه بفروشم
و امیدوارم که سایت شما هم بگیره و منم مثل بقیه در خدمت شما تو سایت pcpin باشم

فکر کنم داستانو درست نخواندی یا درست متوجه نشدی . داستان میگه هرکی باهات مخالفت کرد حتما این فرد دشمنت نیست . نمیدونم چرا فکر کردی داستان میگه تو جوجه ای و ضعیف هستی . با این میزان درک قطعا تو کارت موفق نمیشی .

حداقل صحبت منو متوجه شو بعد بگو نمی‌خوام .
 

Webmoney-XCH

کاربر برتر سال 1399
کاربر برتر سال 1399
تاریخ عضویت
12 فوریه 2019
نوشته‌ها
814
لایک‌ها
12,577
فکر کنم داستانو درست نخواندی یا درست متوجه نشدی . داستان میگه هرکی باهات مخالفت کرد حتما این فرد دشمنت نیست . نمیدونم چرا فکر کردی داستان میگه تو جوجه ای و ضعیف هستی . با این میزان درک قطعا تو کارت موفق نمیشی .

حداقل صحبت منو متوجه شو بعد بگو نمی‌خوام .
10 تا پستتو خوندم مدام به بچه های پاتوق توهین کردی. من خیلی درکم بالاست، دو حالت بیشتر نداره. یا واقعا میخواستی توهین کنی یا بلد نیستی حرف بزنی که در هر صورت مشکل از خودته:p

قطعا تو کارم خیلی موفقتر از تو هستم که الان نگران تعطیلی بازارچه پیتی نیستم:p:ROFLMAO:
 

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
10 تا پستتو خوندم مدام به بچه های پاتوق توهین کردی. من خیلی درکم بالاست، دو حالت بیشتر نداره. یا واقعا میخواستی توهین کنی یا بلد نیستی حرف بزنی که در هر صورت مشکل از خودته:p

قطعا تو کارم خیلی موفقتر از تو هستم که الان نگران تعطیلی بازارچه پیتی نیستم:p:ROFLMAO:

ناراحت نباش عزیزم
برو پاتوق بچه ها منتظرت هستن
 

Webmoney-XCH

کاربر برتر سال 1399
کاربر برتر سال 1399
تاریخ عضویت
12 فوریه 2019
نوشته‌ها
814
لایک‌ها
12,577
ناراحت نباش عزیزم
برو پاتوق بچه ها منتظرت هستن

تو هم اینبار که حاصل کل زندگیت رو دادی 10 هزار دلار 12 تومنی خریدی، ارزون شد نرو توی خیابون مردم رو با چاقو بزن. 10 هزار دلار برای بچه های پاتوق پول خرده. بیا توی پاتوق خودمون ضررتو جبران میکنیم:p:ROFLMAO:
https://forum.persiantools.com/threads/اسپم-آزاد.996259/post-13179098
 

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
تو هم اینبار که حاصل کل زندگیت رو دادی 12 هزار دلار خریدی، ارزون شد نرو توی خیابون مردم رو با چاقو بزن. 12 هزار دلار برای بچه های پاتوق پول خرده. بیا توی پاتوق خودمون ضررتو جبران میکنیم:p:ROFLMAO:
https://forum.persiantools.com/threads/اسپم-آزاد.996259/post-13179098


بعد تو چی گفتی بهش ؟
 

Webmoney-XCH

کاربر برتر سال 1399
کاربر برتر سال 1399
تاریخ عضویت
12 فوریه 2019
نوشته‌ها
814
لایک‌ها
12,577
بعد تو چی گفتی بهش ؟
من چیزی نگفتم. اما دوستان نصیحتت کردن که سنتی رو با صنعتی قاطی نکنی، دور و بر بازار دلار هم نری دیگه، چون هیجان نوسانات دلار با روحیات جماعت سیخ و سنگی سازگار نیست:ROFLMAO:
 

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
من چیزی نگفتم. اما دوستان نصیحتت کردن که سنتی رو با صنعتی قاطی نکنی، دور و بر بازار دلار هم نری دیگه، چون هیجان نوسانات دلار با روحیات جماعت سیخ و سنگی سازگار نیست:ROFLMAO:

اون چی گفت ؟
 

mostafajan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2009
نوشته‌ها
1,871
لایک‌ها
1,009
محل سکونت
تهران
اون که همون تویی. در مورد خودت شخص ثالث حرف میزنی ؟ اینم اثرات سوء مصرف مواده:p:D


جالبه . من فکر میکردم این دوتا بهم زدن دیگه با هم نیستن . راستی دیروز بهروزو دیدم . رفته تو اسنپ کار میکنه .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا