bishtar
کاربر تازه وارد
نمی دونم چرا و لی امروز شنبه که عید مبعث هم هست یهو دلم یاد دوران کودکی افتاد. و شادیهای اون زمون .
اولین باری که از خوشحالی پر در آورده بودم پنج سالم بود و وقتی بود که پنج تومن عیدی گرفتم (اون پنج تومنی کاغذی سبز تا نخورده ) خیلی پول بود تو خیالم همون وقت کل دنیای کودکانم رو خریدم و تا اون وقت فهمیدم که ای یه چیزی به اسم عیدی هم داریم .... دومین باری که از ته دلم خوشحال شدمو یادم هست وقتی بود که کلاس اول دبستان رو تموم کردم و همون روز آخرین امتحان یه بادبادک درست کردم و اونو سپردم دست باد آونقدر کج دلم غش و ریسه می رفتم مثل اینکه خودم اون بادبادک هستم دارم تو آسمون شنا می کنم.
اما آخرین باری که از ته دل خوشحال شدم رو اصلا یادم نمی یاد حتی تا 15 و 16 سال قبل هم یاد نمی یاد چیزی منه از ته قلب خوشحال کرده و به وجد آورده باشه نه کنکور نه ازدواج نه شغل و کار نه پول نه .....
نمی دونم زندگی شاید همش شده در معرض گاز اشک ور بودن .:wacko:
راستی شما آخرین باری که از ته دل خوشحال شدین کی بود ؟
اولین باری که از خوشحالی پر در آورده بودم پنج سالم بود و وقتی بود که پنج تومن عیدی گرفتم (اون پنج تومنی کاغذی سبز تا نخورده ) خیلی پول بود تو خیالم همون وقت کل دنیای کودکانم رو خریدم و تا اون وقت فهمیدم که ای یه چیزی به اسم عیدی هم داریم .... دومین باری که از ته دلم خوشحال شدمو یادم هست وقتی بود که کلاس اول دبستان رو تموم کردم و همون روز آخرین امتحان یه بادبادک درست کردم و اونو سپردم دست باد آونقدر کج دلم غش و ریسه می رفتم مثل اینکه خودم اون بادبادک هستم دارم تو آسمون شنا می کنم.
اما آخرین باری که از ته دل خوشحال شدم رو اصلا یادم نمی یاد حتی تا 15 و 16 سال قبل هم یاد نمی یاد چیزی منه از ته قلب خوشحال کرده و به وجد آورده باشه نه کنکور نه ازدواج نه شغل و کار نه پول نه .....
نمی دونم زندگی شاید همش شده در معرض گاز اشک ور بودن .:wacko:
راستی شما آخرین باری که از ته دل خوشحال شدین کی بود ؟