برگزیده های پرشین تولز

منطق دوگانه

dedboy

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
653
لایک‌ها
102
محل سکونت
TEHROON !
منطق دوگانه

دو نفر پس از مدت‌ها كه همديگر را نديده بودند به ديدار هم نايل شدند. نفر اول پس از احوال‌پرسي از اين كه نفر دوم پسرش را زن و دخترش را شوهر داده اظهار خوشحالي كرد و حال و احوال آنان را پرسيد. نفر دوم گفت: دامادم خيلي آدم خوبيه، مثل يك دسته گل. هر ماه دخترم را به سفر مي‌برد، خانه خوبي براي او خريده، ماشين آخرين سيستم دارد، يك خدمتكار هم آورده منزل كه كارها را انجام دهد. اما امان از عروس بد جنسم كه روزگار را به پسرم سياه كرده، همه‌اش مي‌گويد چرا سفر نمي رويم، يا خانه و ماشين نمي‌خري، يا اينكه مي‌گه من خسته مي‌شم، خدمتكار بايد بياري!!
به اين مي‌گويند منطق بني‌اسراييلي كه دنيا را بر محور خود مي بيند و هيچ قاعده‌اي را كه بر خود و ديگري همزمان حاكم باشد نمي‌پذيرد. قاعده اخلاقي و رفتاري را مستقل از خود و منافع خود تعريف نمي‌كند. كاري را كه براي خودش مي‌پسندد، همزمان براي ديگري نمي‌پسندد، و كاري را كه براي ديگري مي‌پسندد، همزمان براي خودش جايز نمي‌داند. دروغ و تهمت و خيانت در امانت و نقض پيمان خوب است اگر وي انجام دهد، و بد است اگر ديگري مرتكب شود و برعكس.


براي چي بعضي آدمها اينجوري هستند ؟؟؟!


http://www.ayande.ir/1386/05/post_325.html
 

mehdidj

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,190
لایک‌ها
14
محل سکونت
Iran
منطق دوگانه

دو نفر پس از مدت‌ها كه همديگر را نديده بودند به ديدار هم نايل شدند. نفر اول پس از احوال‌پرسي از اين كه نفر دوم پسرش را زن و دخترش را شوهر داده اظهار خوشحالي كرد و حال و احوال آنان را پرسيد. نفر دوم گفت: دامادم خيلي آدم خوبيه، مثل يك دسته گل. هر ماه دخترم را به سفر مي‌برد، خانه خوبي براي او خريده، ماشين آخرين سيستم دارد، يك خدمتكار هم آورده منزل كه كارها را انجام دهد. اما امان از عروس بد جنسم كه روزگار را به پسرم سياه كرده، همه‌اش مي‌گويد چرا سفر نمي رويم، يا خانه و ماشين نمي‌خري، يا اينكه مي‌گه من خسته مي‌شم، خدمتكار بايد بياري!!
به اين مي‌گويند منطق بني‌اسراييلي كه دنيا را بر محور خود مي بيند و هيچ قاعده‌اي را كه بر خود و ديگري همزمان حاكم باشد نمي‌پذيرد. قاعده اخلاقي و رفتاري را مستقل از خود و منافع خود تعريف نمي‌كند. كاري را كه براي خودش مي‌پسندد، همزمان براي ديگري نمي‌پسندد، و كاري را كه براي ديگري مي‌پسندد، همزمان براي خودش جايز نمي‌داند. دروغ و تهمت و خيانت در امانت و نقض پيمان خوب است اگر وي انجام دهد، و بد است اگر ديگري مرتكب شود و برعكس.


براي چي بعضي آدمها اينجوري هستند ؟؟؟!


http://www.ayande.ir/1386/05/post_325.html

اکثریتمون این طوری هستیم ...
 

mostafa_gm

Registered User
تاریخ عضویت
4 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,863
لایک‌ها
438
محل سکونت
My House
جالب بود.
دقيقا مثل قضيه ازدواج و مهريه زياد گرفتن براي دختر و كم دادن براي پسره!
 

dedboy

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
653
لایک‌ها
102
محل سکونت
TEHROON !
سياست از نگاه ايراني
محمد صفريان - چهارشنبه 31 مرداد 1386 [2007.08.22]



"الخير في ما وقع"، "فکر نکن! هر چي دلت گفت همون کار رو بکن"، "تا يار چه را خواهد و ميلش به که باشد"، "حتما يک خيري توش هست"، "بهش فکر نکن، باورش کن"
و...
کمي به جملات بالا دقيق شويم. عباراتي از اين دست چه ميزان از شالوده فکري- کلامي امروز ايران را بنيان نهاده اند؟

چه عاملي(و البته، يقينا عوامل) باعث گشته جايگاه تفکر در نزد ملت ايران بدين جا برسد که گاه برداشت عمومي در باره شخص متفکر بسان فردي است که براي يافتن منافع فردي از آزار و اذيت ديگران و بر هم ريختن آرامش آنها باکي ندارد.

آيا در ستايش جنون و ابن الوقتي سخن گفتن و دستچين کردن ابيات ادبيات عرفاني ما امري مطابق ميل حکومت و متفکران **** جمهوري اسلامي نيست؟

آيا راضي بودن از وضعيت به هم ريخته جامعه و جستجو کردن خيري پنهان در روزگاري که حتي حقوق ساده اجتماعي نيز از فرد و خانواده ايراني گرفته شده است، ريشه در تبليغي وسيع براي " فکر نکردن" ندارد؟

با يک نگاه حتي سطحي در ادبيات ايران، به راحتي قابل مشاهده است که شعرا و فيلسوفان ما تفکر و ديوانگي را با هم ستوده اند و هر گز در وصف بيفکري دائم ومادام العمر سخني به ميان نياورده اند.

همين حافظ شيراز که به خال هندوي يار، سمرقند و بخارا ميبخشد و به مي سجاده اش را رنگين ميکند، و در ستايش عشق و زيستن در اکنون، آتش و شور به جان کلمه ميريزد، بارها به صراحت از تغيير قضا و قدر ميگويد و از بر هم زدن چرخ و نپذيرفتن زبوني از دور گردون سخن مي گويد.

دوري از تفکر تا بدانجا در ناخوداگاه اجتماعي ما ريشه دوانده است که علاوه بر روابط اجتماعي ساده، از تمامي علوم مبتني بر تفکر نيز دوري ميگزينيم و آنان را به کل، علومي منسوخ و گاه حتي خطرناک ميشماريم.

سياست نيز به عنوان يکي از علوم استوار بر انديشه و تفکر، در نزد ايرانيان، جامه شياطين بر تن دارد و تنها برازنده افراد جاه طلب و دنيا دوست شناخته ميشود.

واقعاً سياست در نگاه ما ايرانيها چرا اينقدر سياه و کثيف و بي والدين تعريف ميشود؟ چرا بزرگترها به کوچکترها سياستمدار شدن را توصيه نمي کنند؟ آيا سياست هنوز در نزد ما ايرانيها به عنوان يک علم وحرفه اي آبرومند تعريف نشده است و يا اينکه تعريفهاي ارائه شده در خصوص سياست هيچکدام مقبول سليقه ملت ايراني نيفتاده است؟

بحث در حوزه سياست نظري از دير باز در تمدن هاي کهن مرسوم بوده است. افلاطون در کتاب جمهور خود از سيستم اداره يک جامعه سالم ميگويد و اينکه چه فرد يا گروهي براي حکومت کردن، صلاحيت بيشتري دارند.
چراغي که در يونان باستان افروخته شد تا به امروز در غرب روشن است و فضائل انديشيدن و شيوه هاي صحيح مملکت داري بر هيچ کس پوشيده نيست. اما اينکه چرا اين ارثيه کهن در نزد سياسستمداران امروز ايراني کمتربه يادگارمانده است، موضوعي است در خور توجه.

پيشينه تاريخي و رفتار بسياري از ناسياستمداراني که برحسب شانس ويا توطئه اي موفق شدند تا بر کرسي قدرت تکيه بزنند، آنچنان حافظهء تاريخي بعضي از ما ايرانيها را آزرده است که حتي رفتار سياستمداران بزرگي چون اميرکبير، قوام و مصدق هم نتوانست اين ذهنيت منفي و مسموم را مرتفع نمايد. با اين اشاره کوتاه تاريخي پرسشي ديگر در زمين ذهن خانه ميکند، که مردمي با چنين ذهنيت سياه به سياست، چگونه متصور داشتن رهبران سياسي روشنگر و پيشرو مي باشند؟

باورهايي که با گذشت ساليان دراز در هيات پايه هاي فرهنگي در آمده اند، درهر جامعه اي اصلي ترين سنگ بناي پرورش ديدگاهاي سياسي رهبران آن کشور مي باشند. اما آنچه امروز در خانواده هاي ايراني در همان ابتداي راه زندگي به فرزندان با جديت تمام توصيه مي شود دوري جستن از سياست و انديشيدن در امر رهبري جامعه است. امروز با وجود آنکه نسل جوان ايراني با اشتياق بسيار درراه کاميابي از محصولات انديشه مدرنيته گام بر مي دارد اما متاسفانه عده قليلي ازجوانان به دنبال درک صحيح اين انديشه و نقش آن دررهبري زندگي بشر هستند.

آنچه مسبب سعادت يک ملت است "هرچه که باشد" درنهايت ميبايست به گونه اي رهبري شود.

عده اي چنين ميپندارند که سياست، علمي است مرتبط با زندگي بشر ومدعيان سياست بدور از ديدگاه سياسي شان نمي توانند، دستيابي و حفظ قدرت را به رشد وتعالي بشر ارجحيت دهند و اگر چنين کنند ازخود و سياست چهره اي کريه به نمايش خواهند گذاشت.

سياست در زندگي اجتماعي بشر لحظه به لحظه نقش آفريده و خواهد آفريد اما متاسفانه اين التزام در فرهنگ و اجتماع ايراني امروز از بي مقدارترين موضوعات مورد بحث خانوادها شده است. جامعه اي که مردمانش براي هر حرفه اي تخصص را ملاک ارزش گذاري مي داند، در مواجه با سياستمداران هرگز چنين توقعي را منطقي نميپندارد و با افتخار از حضور مردان و زنان بي تخصص در امور سياسي دفاع و نهايتاً قدرداني مي کند.
در ساختار سياسي امروز ايران، آن هم در بهترين شرايط، حضور جمعي معلمان ونه حقوقدانان در کنار نظاميان و وعاظ نه رهبران احزاب و مدرسين دانشگاه مجموعه اي است که آگاهانه و يا از سر اشتباه، امروز سرنوشت مردمي را بدست دارد که همان مردم در ترسيم فرداي امن و همراه آرامش، براي فرزندانش آنها را ازتفکر و سياست باز مي دارد.

http://www.roozonline.com/archives/2007/08/post_3703.php
 

dedboy

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
653
لایک‌ها
102
محل سکونت
TEHROON !
دو گونه از سلوک دو گونه از سرنوشت(آقای فرهاد)


این نوشته در اصل نظری بود در ذیل نوشته منطق دوگانه که آقای فرهاد زحمت نوشتن آن را بر خود هموار کرده اند، اما به دلیل آن که به چند خصلت منفی ما اشاره کرده است بهتر دانستم که آن را در قالب یادداشتی مستقل تقدیم کنم.


--------------------------------------------------------------------------------

دو گونه از سلوک دو گونه از سرنوشت
نویسنده آقای آگاه
با سلام به دوستان. آقای عبدی از معیار دوگانه نوشت بگذارید من از سلوک و سرنوشت دوگانه بنویسم.
ما در گذشته در کتاب روح ملتها که بوسیله مرحوم بازرگان ترجمه و ضمیمه ایشان بنام سازگاری ایرانی آشنا بودیم اما تجربه چیز دیگری است. همزمان نمی توان انکار کرد بازرگان بخاطر برخی ویژگیهای خاص تا حد زیادی برای ما تخفیف قائل شده بود و لغت (سازگاری) که با برخی خصوصیات دیگر همچون بی ثباتی، چند روئی و..دارای همپوشی است برای توصیف ایرانیان دوره خود برگزیده بود.

موردی را که به آن اشاره خواهم کرد جای تعمق و پژوهش گسترده ایی دارد ولی من به اختصار و در حد توصیف و نه توضیح یا تاویل به آن خواهم پرداخت. این مورد خود بزرگ بینی ما ایرانیان و تواضعی است که این کفار از خدا بیخبر!! یعنی غربی ها دارند. شما اگر به یکی از سایت های خبری ایران مثلا ایرنا یا ایسنا نگاه کنید دائما از اختراعات و اکتشفات جدیدی که جوانان ایران به آن دست یافته اند سخن میرود. دائما جاده و کارخانه و سد افتتاح میشود. اما اگر به سایت های خبری این کشوری که من ساکن آن هستم سری بزنید از چنین چیزی خبری نیست. اخبار نوعا در مورد مشکلاتی است که در جامعه احساس میشود. هر چند که این مشکلات بسیارهم کوچک و حتی قابل اغماض باشد. این کشور از نظر ثبت اختراق و اکتشاف سرانه جزء کشورهای مطرح جهان است اما شما اثر از خودنمائی نمی یابید. شرکت آسترا و فارماسیا که در عرصه صنایع داروئی فعال هستند بطور روزمره در حال کشف و ساخت محصولات تازه هستند. به همین دلیل سهام این شرکتها در بازار سهام نیویورک وضعیت مطلوبی دارد. موسسه تحقیقاتی و درمانی این کشور در رانکنیگ جهان معمولا جایگاهی بین 5 تا 10 در سطح جهان را داراست. با این همه آنچه شما میتوانید از نتایج تحقیقات این موسسه بیابید غالبا همان است که در مجلات تحقیقات علمی چاپ میشود و افراد اهل فن که قدرت تشخیص و نقد دارند از آن آگاه میشوند. در شرکت اریکسون که پیش تاز ای تی و های تی است هر روز مدلهای تازه طراحی میشود. در کی تی اچ هر روز چند پروژه شروع و چند پروژه موفق به پایان میرسد ولی از تبلیغات دیوانه وار تلویزیونی و رادیویی اثری نیست. مثلا گفته نمی شود که جوانان سوئدی توانستند بدون کمک امریکا کشف تازه ای را به ثبت برسانند. در مورد ساختمان و سد و امور مشابه اینجا همیشه کار برقرار است اما هیچ افتتاحی را من رسانه های گروهی ندیدم!!

دوستی هموطن که از پزشکان موسسه تحقیقاتی و درمانی این کشور است برایم تعریف میکرد که وقتی خبر کشف داروی ایدز بوسیله آقای احمدی نژاد به عنوان خبر خوش مطرح شد، ایشان چند روز از خجالت کمتر در حضور دوستان همکارش آفتابی میشد. ایشان می گفت همکاران خارجی چیزی نمی گفتند اما من از لاف آنچنانی احساس شرم میکردم. چون به قول ایشان اتفاق نظر گسترده میان محققین بیماری ایدز وجود دارد که با سطح تحقیقات و تکنولوژی فعلی بین المللی، ادعاهایی از قبیل کشف داروی ایدز جز لاف آنهم از نوع گزافش نیست. به نظر می رسد که خود کم بینی که ناشی از درک موقعیتی است که ایرانیان به آن دچار شده است موجب شده تا علیرغم عقب ماندگی تاریخی و ساختاری از پرگوئی کم نیاورند. اگر این پرگوئی اثری منفی نداشت، باز ایرادی نداشت. چون پرداختن به مسئله از منظر اخلاقی با چنین شرایطی موضوعیت ندارد چون اخلاق اجتماعی چنان است که میدانید. لاف در تنهائی که آوازی در تاریکی است، البته تنها خاص حکومت فعلی نیست. از دوره شاه و حتی پدرش نیز اوضاع چنین بود. به گونه ایی که به تاریخ سازی دروغین پرداختند تا علت عقب ماندگی را نه در خود که در اقوام مهاجم جستجو کنند. حال آنکه میدانیم که در دوره طولانی از تاریخ همه جوامع کم یا بیشن در معرض تاخت و تاز اقوام دیگر بوده اند.
نمونه دیگر. در دانشکده ایی که به تدریس اشتغال دارم در چارچوب یک برنامه تعویض دانشجو، دانشجویان زیادی را از کشورهای گوناگون اروپا میزبانی میکنیم. جالب است وقتی از دانشجویان خود که سوئدی هستند، میپرسم که تا چه حد به انگلیسی تسلط دارند، اغلب می گویند که چندان تسلط ندارند. اما در هنگام مباحث درسی می بینم که نه تنها کم نمی آورند که در گفتار، تلفظ و نوشتار حتی از دانشجویان سایر کشورها بهتر هستند. اما جالب است در مواردی که با دانشجویان ایرانی تماس داشته ام متاسفانه علیرغم توانائی محدود غالبا مدعی بوده اند که به زبان انگلیسی مسلط هستند. در اینجا دانشجویان استادان با دکتر و پرفسور خطاب نمی کنند بلکه اسم کوچک آنها را بکار میبرند.
سوئدی ها کم گو، آرام، فروتن، با ثبات هستند. آنها سادگی و قناعت خصوصیات آنهاست. استیل زندگی آنها را میتوان در محصولات شرکت ایکیا دید. همان محصولاتی که خریدار خود میبایست آنها را مونتاژ کند. یعنی باید خود چیزی را یاد بگیرد و خود مسئولیت بپذیرید و بر پای خود بایستید. در این 22 سال سه نسل از سیاستمداران سوئدی به عرصه سیاست آمدند و ناپدید شدند. و دیگر اثری از آنها در مطبوعات و رسانه اثری نیست، حال انکه همتایان ایرانی این افراد هنوز ول کن قدرت نیستند و اسم این را گذاشته اند تشنگی خدمت!! در اینجا سن بازنشستگی 65 سال است بنابراین ما سیاستمدار 70 سال به بالا نداریم!! قابل مقایسه با 80 سالگان مجلس خبرگان و شورای نگهبان!!
من اخبار رادیو و تلویزیون اینجا را دنبال میکنم. شاید نزدیک دو هفته باشد که هیچ تصویری از نخست وزیر این کشور در تلویزیون ندیده ام. در چند ماه اخیر شاید حدود 6 ماه است که هیچ اثری از شاه این کشور در رادیو و تلویزیون نبوده!! خدا بده برکت رسانه های گروهی ایران !!
چند وقت پیش اهالی یکی از شهرهای کوچک سوئد شکایتی را تسلیم استانداری کردند. مضمون شکایت این بود که از بس که پلیسی در شهر ما نبوده کودکان ما نمی دانند پلیس چیست و با کار پلیس آشنائی ندارند. مقامات استانداری اعلان کردند که اولا نیازی به پلیس نبوده و ثانیا فرستادن پلیس به معنی کاهش بودجه رفاهی شماست. بالاخره قرار شد پلیس سیاری هفته ای دو ساعت در میدان شهر حضور یابد و با کودکان خوش و بش کند، تا یادشان نرود که چیزی بنام پلیس هم وجود دارد.
اگر این مطلب را به خود سوئدیها بگوئید خواهند گفت که سوئد هم دارای مشکل خاص خود است. چون جامعه بدون مسئله وجود ندارد. اما مسائل اینها کجا و مسائل ایرانیان کجا.


http://www.ayande.ir/1386/06/post_329-printable.html
 
بالا