برگزیده های پرشین تولز

خاطره چند ساعته ملاقات با يك خارجي

Muhammadinfo

کاربر فعال علم و دانش
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
7 فوریه 2006
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
72
سن
39
سلام به همگي.
الان سايت 12:40 دقيقه صبحه.
من تا الان بايد صد تا غولا كشته باشم.
اما گفتم اين چيزي كه امروز باهاش برخورد كردما براتون تعريف كنم.
حدود ساعت 7 عصربود و من تازه رسيدم كتابخانه مركزي اصفهان.ميخواستم يه چند تا سي دي وكتاب امانت بگيرم.
كه بخش سي دي يه دختره اي بود ومسئول تحويل سي دي بود.
همين كه نوبت ما شد گفت :آقا ديگه وقت تموم شد.بريد شنبه بياييد.
بقيه شروع كردن به التماس كه فقط اين يكي بده و ....
اما همين كه اين حرفو زد گفتم *** لقت.ول كردم اومدم بيرون كه ديدم كه پسر جوان كه خارجي بود و اين بچه هاي حزب اللهي بخش حراست كتابخونه داشتن خودشونا ميكشتن تا بهش بگن كه ديگه
كتابخونه تعطيله و بخش اينترنت نيز همينطور.گفتم اينم ولش كن و اومدم برم ديدم كه اين پسره هم انگار ول كرده داره ميره از پله ها پايين.از اينجاشو ديگه انگليسي بحث شد و من ترجمه شا ميزارم.
قيافه پسره قشنگ از همين خارجي هاي معمولي بود با ساك بزرگ و موهاي زرد و از همين چيزا ديگه.
اما موضوع اصلي از الان شروع ميشه.اسم پسره Cosma بود و اهل لهستان بود.20 سالش بود.انگليسيش بد نبود.گفتم چند روز اينجايي و چرا اومده اي اينجا از كدوم شهر ايران الان اومده اي.
گفت: كه 1 هفته هست كه ايرانه.اما.
ميگفت كه از لهستان تا مرز بازرگان كلا 2 دلار پول كرايه راه داده و بقيه راه را مفتي كنار جاده مي ايستاده و با مردم ديگه مثلا با اين كاميوني ها سفر ميكرده.(اول باورم نشد)يه كلمه بود كه از اين شستي ها نشون ميدن بعد طرف ميفهمه كه بايد مفتي سواري بده.
بعد گفتم بابا اين طرف انگار جدي جدي اينطوري اومده.
بعد برام تعريف كرد شبها به ندرت (خيلي كم )به مسافر خونه و اين حرفا ميره.يكي از اين كيسه خواب ها زير كوله پشتيش گذاشته بود و خودش ميگفت كه شبها تو پارك تو اين كيسه ميخوابيده.در مورد خورد خوراك هم ميگفت كه شام نميخورم مگر اين كه خيلي گرسنه ام بشه.اما همينطور سيگار ميكشيد.باهاش رفتم .(حالا ساعت 7:40 من قرار داشتم با بچه ها.) جالبيش اينجا بود كه بغير از بند لنگه تو ايران هيچكس بهش مفتي سواري نداده بود و ديگه ايران پيما راخوب ميشناخت اما ميگفت كه بازم خوبه ارزونه.:eek:

گفتم بزار برم ببينم ديگه چي ميگه.تو راه يه آب طالبي مهمونش كرديما :cool:رفتيم طرف سي وسه پل.خيلي از گروني ويزا ايران و اصلا اين كه پدر آدمو در ميارن تا ويزاي توريستي ايران بدن و از اين حرفا زد.
گفت كه سال 2 تاريخ تو دانشگاهه.اما لامصب بنا را كه ميديد ميگفت ماله چه عهديه اسمش چيه و....
گفتم نميشه ولش كنم پسر باحاليه بردمش سر قرار با دوستم.دوستم همين كه ما را ديد ذوق كرد انگار نه انگار كه ما يه 20 دقيقه اي دير كرده بوديم.شروع كرد رو مخ اين بابا كار كردنا.
آخرشم امشب مهمونش كرد خونشا.اون خارجيه هم كه ديد جا مفته قبول كرد.اما هر كاري كرد اين رفيقمون خودشا كشت من كه نرفتم.گفتم از هر چي خارجيه و زبون خارجيه ديگه خسته شدم.بزار بريم خونمون تو رخت خواب خودمون راحت بخوابيم.
آقا اين همه را ننوشتم به جز اين كه آهاي بچه ها سفر به هر جايي جيب پر پول نميخواد.بابا اراده كنيد بريد اين همه جاهاي ديدني را ببينيد بريد يونان و چين و ...همينطور منتظر يه 1000 دلاري نباشيد كه با تور بريد اينور و اونور.درسته كه پول نداريم اما اين بابا را ببينيد.
همينطوري 10 الي 13 تا كشور را گشته بود.مردتيكه اينقدر خوشش بود.فقط بخواهيد و تنهايي يا با دوستان شروع كنيد به گشتن.
فقط يه مقدار روي اين حرفهام فكر كنيد.
همگي موفق باشيد.
محمد
 

cyb3rninja666

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2005
نوشته‌ها
1,172
لایک‌ها
13
محل سکونت
Planet Earth!
سلام به همگي.
الان سايت 12:40 دقيقه صبحه.
من تا الان بايد صد تا غولا كشته باشم.
اما گفتم اين چيزي كه امروز باهاش برخورد كردما براتون تعريف كنم.
حدود ساعت 7 عصربود و من تازه رسيدم كتابخانه مركزي اصفهان.ميخواستم يه چند تا سي دي وكتاب امانت بگيرم.
كه بخش سي دي يه دختره اي بود ومسئول تحويل سي دي بود.
همين كه نوبت ما شد گفت :آقا ديگه وقت تموم شد.بريد شنبه بياييد.
بقيه شروع كردن به التماس كه فقط اين يكي بده و ....
اما همين كه اين حرفو زد گفتم *** لقت.ول كردم اومدم بيرون كه ديدم كه پسر جوان كه خارجي بود و اين بچه هاي حزب اللهي بخش حراست كتابخونه داشتن خودشونا ميكشتن تا بهش بگن كه ديگه
كتابخونه تعطيله و بخش اينترنت نيز همينطور.گفتم اينم ولش كن و اومدم برم ديدم كه اين پسره هم انگار ول كرده داره ميره از پله ها پايين.از اينجاشو ديگه انگليسي بحث شد و من ترجمه شا ميزارم.
قيافه پسره قشنگ از همين خارجي هاي معمولي بود با ساك بزرگ و موهاي زرد و از همين چيزا ديگه.
اما موضوع اصلي از الان شروع ميشه.اسم پسره Cosma بود و اهل لهستان بود.20 سالش بود.انگليسيش بد نبود.گفتم چند روز اينجايي و چرا اومده اي اينجا از كدوم شهر ايران الان اومده اي.
گفت: كه 1 هفته هست كه ايرانه.اما.
ميگفت كه از لهستان تا مرز بازرگان كلا 2 دلار پول كرايه راه داده و بقيه راه را مفتي كنار جاده مي ايستاده و با مردم ديگه مثلا با اين كاميوني ها سفر ميكرده.(اول باورم نشد)يه كلمه بود كه از اين شستي ها نشون ميدن بعد طرف ميفهمه كه بايد مفتي سواري بده.
بعد گفتم بابا اين طرف انگار جدي جدي اينطوري اومده.
بعد برام تعريف كرد شبها به ندرت (خيلي كم )به مسافر خونه و اين حرفا ميره.يكي از اين كيسه خواب ها زير كوله پشتيش گذاشته بود و خودش ميگفت كه شبها تو پارك تو اين كيسه ميخوابيده.در مورد خورد خوراك هم ميگفت كه شام نميخورم مگر اين كه خيلي گرسنه ام بشه.اما همينطور سيگار ميكشيد.باهاش رفتم .(حالا ساعت 7:40 من قرار داشتم با بچه ها.) جالبيش اينجا بود كه بغير از بند لنگه تو ايران هيچكس بهش مفتي سواري نداده بود و ديگه ايران پيما راخوب ميشناخت اما ميگفت كه بازم خوبه ارزونه.:eek:

گفتم بزار برم ببينم ديگه چي ميگه.تو راه يه آب طالبي مهمونش كرديما :cool:رفتيم طرف سي وسه پل.خيلي از گروني ويزا ايران و اصلا اين كه پدر آدمو در ميارن تا ويزاي توريستي ايران بدن و از اين حرفا زد.
گفت كه سال 2 تاريخ تو دانشگاهه.اما لامصب بنا را كه ميديد ميگفت ماله چه عهديه اسمش چيه و....
گفتم نميشه ولش كنم پسر باحاليه بردمش سر قرار با دوستم.دوستم همين كه ما را ديد ذوق كرد انگار نه انگار كه ما يه 20 دقيقه اي دير كرده بوديم.شروع كرد رو مخ اين بابا كار كردنا.
آخرشم امشب مهمونش كرد خونشا.اون خارجيه هم كه ديد جا مفته قبول كرد.اما هر كاري كرد اين رفيقمون خودشا كشت من كه نرفتم.گفتم از هر چي خارجيه و زبون خارجيه ديگه خسته شدم.بزار بريم خونمون تو رخت خواب خودمون راحت بخوابيم.
آقا اين همه را ننوشتم به جز اين كه آهاي بچه ها سفر به هر جايي جيب پر پول نميخواد.بابا اراده كنيد بريد اين همه جاهاي ديدني را ببينيد بريد يونان و چين و ...همينطور منتظر يه 1000 دلاري نباشيد كه با تور بريد اينور و اونور.درسته كه پول نداريم اما اين بابا را ببينيد.
همينطوري 10 الي 13 تا كشور را گشته بود.مردتيكه اينقدر خوشش بود.فقط بخواهيد و تنهايي يا با دوستان شروع كنيد به گشتن.
فقط يه مقدار روي اين حرفهام فكر كنيد.
همگي موفق باشيد.
محمد

ويزا ايرانو که حرفشو نزن 100 دلار هست با کلی بدبختی هم ميدن اينجا هرکی ويزا ايران ميگيره کلی خوشال ميشه بعد هم ميگن ميخوايم بريم زاهدان :)) اينجا ماها تونستيم چند نفرو قانع کنيم که اونجا ها نرن !!! :
:cool::blink:


به هر حال حرفی که شما زدی قابل اجرا نيست ! از غرور !!!؟ اکثر ايرانی ها که بگذريم که اهل اينطور سفرا نيستن ! يه مشکل اساسی هست
به هر حال حرفی که شما زدی قابل اجرا نيست ! از غرور !!!؟ اکثر ايرانی ها که بگذريم که اهل اينطور سفرا نيستن ! يه مشکل اساسی هست
اگه اينطوری نبود که من پايه اينکار بودم
:cool:
 

mo_toori

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
29 می 2003
نوشته‌ها
942
لایک‌ها
256
محل سکونت
تهران
ميگفت كه از لهستان تا مرز بازرگان كلا 2 دلار پول كرايه راه داده و بقيه راه را مفتي كنار جاده مي ايستاده و با مردم ديگه مثلا با اين كاميوني ها سفر ميكرده.(اول باورم نشد)يه كلمه بود كه از اين شستي ها نشون ميدن بعد طرف ميفهمه كه بايد مفتي سواري بده.
اسمشون اتواستاپ هست. البته معنی بد هم میتونه داشته باشه!
موفق باشین.
 

Muhammadinfo

کاربر فعال علم و دانش
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
7 فوریه 2006
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
72
سن
39
آره اتو استاپ و هيچ هايكينگ و از اين كارا.
 

Muhammadinfo

کاربر فعال علم و دانش
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
7 فوریه 2006
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
72
سن
39
سلام.
ببين به نظر من اصلا حرف غرور را نزن كه با اينكه درست حرفت اما بايد كنار گذاشته بشه.
اما نميگم كه ما هم بيايي بريم سفر مفتي از اين و اون بگيريم اما حسابو بكن اگه يه كيسه خواب خوب بخريم با يه ساك خوب و به جاي هواپيما از اتوبوس استفاده كنيم خيلي از كشورها را ميتونيم ببينيم.
من ميگم كه هر سفري به خارج از ايران فقط نبايد براي خوشگذروني و XXX و شكم پركردن از غذاهاي اون كشور باشه.
ايرانيا معمولا پاشونو از ايران كه بيرون ميزارن به خاطر موضوعاتي كه داخل ايران هست شروع ميكنن تا يه مدتي عياشي و كلا بيشتر مسافرامون براي عياشي ميرن بيرون.
اما اگه طور ديگه اي نگاه كنيم و فقط نوع لذت بردن را عوض كنيم فقط كمي ميبينيد كه تو همين تعطيلات تابستون يه بار كار كنيد و سال ديگه بريد سه الي چهار تا كشور را ببينيد و فرهنگها را
آشنا بشيد و ....
اصولا فكر ميكنم كه ديدگاه خيلي از ايرانيها از جهانگردي يه چيز خيلي اشتباهه.
با خرج كم هم ميشه رفت پارس فقط اگه زميني بريد با همون پولي كه براي هواپيما ميديد ميتونيد تمام كشورهاي توي راه را هم ببينيد.
فقط مشكل مشكل زمان ميشه كه خب بايد براش وقت گذاشت.
 

Muhammadinfo

کاربر فعال علم و دانش
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
7 فوریه 2006
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
72
سن
39
فقط مشكل ايرانيا اينه كه انگليسي بلد نيستند.
كه تو نسل جوون اين طور كه من ميبينم مشتاق و در حين يادگيري خيلي زياد شده.
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
3,498
فقط مشكل ايرانيا اينه كه انگليسي بلد نيستند.
كه تو نسل جوون اين طور كه من ميبينم مشتاق و در حين يادگيري خيلي زياد شده.

اگه صنعت توریست رشد کنه ای مشکلم حل میشه:p
 

dedboy

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
654
لایک‌ها
102
محل سکونت
TEHROON !
سلام.
ببين به نظر من اصلا حرف غرور را نزن كه با اينكه درست حرفت اما بايد كنار گذاشته بشه.
اما نميگم كه ما هم بيايي بريم سفر مفتي از اين و اون بگيريم اما حسابو بكن اگه يه كيسه خواب خوب بخريم با يه ساك خوب و به جاي هواپيما از اتوبوس استفاده كنيم خيلي از كشورها را ميتونيم ببينيم.
من ميگم كه هر سفري به خارج از ايران فقط نبايد براي خوشگذروني و XXX و شكم پركردن از غذاهاي اون كشور باشه.
ايرانيا معمولا پاشونو از ايران كه بيرون ميزارن به خاطر موضوعاتي كه داخل ايران هست شروع ميكنن تا يه مدتي عياشي و كلا بيشتر مسافرامون براي عياشي ميرن بيرون.
اما اگه طور ديگه اي نگاه كنيم و فقط نوع لذت بردن را عوض كنيم فقط كمي ميبينيد كه تو همين تعطيلات تابستون يه بار كار كنيد و سال ديگه بريد سه الي چهار تا كشور را ببينيد و فرهنگها را
آشنا بشيد و ....
اصولا فكر ميكنم كه ديدگاه خيلي از ايرانيها از جهانگردي يه چيز خيلي اشتباهه.
با خرج كم هم ميشه رفت پارس فقط اگه زميني بريد با همون پولي كه براي هواپيما ميديد ميتونيد تمام كشورهاي توي راه را هم ببينيد.
فقط مشكل مشكل زمان ميشه كه خب بايد براش وقت گذاشت.

پايه اي بريم چند روز آذربايجان . من يه كم تركي بلدم :دي
 

mehdidj

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,190
لایک‌ها
14
محل سکونت
Iran
سلام به همگي.
الان سايت 12:40 دقيقه صبحه.
من تا الان بايد صد تا غولا كشته باشم.
اما گفتم اين چيزي كه امروز باهاش برخورد كردما براتون تعريف كنم.
حدود ساعت 7 عصربود و من تازه رسيدم كتابخانه مركزي اصفهان.ميخواستم يه چند تا سي دي وكتاب امانت بگيرم.
كه بخش سي دي يه دختره اي بود ومسئول تحويل سي دي بود.
همين كه نوبت ما شد گفت :آقا ديگه وقت تموم شد.بريد شنبه بياييد.
بقيه شروع كردن به التماس كه فقط اين يكي بده و ....
اما همين كه اين حرفو زد گفتم *** لقت.ول كردم اومدم بيرون كه ديدم كه پسر جوان كه خارجي بود و اين بچه هاي حزب اللهي بخش حراست كتابخونه داشتن خودشونا ميكشتن تا بهش بگن كه ديگه
كتابخونه تعطيله و بخش اينترنت نيز همينطور.گفتم اينم ولش كن و اومدم برم ديدم كه اين پسره هم انگار ول كرده داره ميره از پله ها پايين.از اينجاشو ديگه انگليسي بحث شد و من ترجمه شا ميزارم.
قيافه پسره قشنگ از همين خارجي هاي معمولي بود با ساك بزرگ و موهاي زرد و از همين چيزا ديگه.
اما موضوع اصلي از الان شروع ميشه.اسم پسره Cosma بود و اهل لهستان بود.20 سالش بود.انگليسيش بد نبود.گفتم چند روز اينجايي و چرا اومده اي اينجا از كدوم شهر ايران الان اومده اي.
گفت: كه 1 هفته هست كه ايرانه.اما.
ميگفت كه از لهستان تا مرز بازرگان كلا 2 دلار پول كرايه راه داده و بقيه راه را مفتي كنار جاده مي ايستاده و با مردم ديگه مثلا با اين كاميوني ها سفر ميكرده.(اول باورم نشد)يه كلمه بود كه از اين شستي ها نشون ميدن بعد طرف ميفهمه كه بايد مفتي سواري بده.
بعد گفتم بابا اين طرف انگار جدي جدي اينطوري اومده.
بعد برام تعريف كرد شبها به ندرت (خيلي كم )به مسافر خونه و اين حرفا ميره.يكي از اين كيسه خواب ها زير كوله پشتيش گذاشته بود و خودش ميگفت كه شبها تو پارك تو اين كيسه ميخوابيده.در مورد خورد خوراك هم ميگفت كه شام نميخورم مگر اين كه خيلي گرسنه ام بشه.اما همينطور سيگار ميكشيد.باهاش رفتم .(حالا ساعت 7:40 من قرار داشتم با بچه ها.) جالبيش اينجا بود كه بغير از بند لنگه تو ايران هيچكس بهش مفتي سواري نداده بود و ديگه ايران پيما راخوب ميشناخت اما ميگفت كه بازم خوبه ارزونه.:eek:

گفتم بزار برم ببينم ديگه چي ميگه.تو راه يه آب طالبي مهمونش كرديما :cool:رفتيم طرف سي وسه پل.خيلي از گروني ويزا ايران و اصلا اين كه پدر آدمو در ميارن تا ويزاي توريستي ايران بدن و از اين حرفا زد.
گفت كه سال 2 تاريخ تو دانشگاهه.اما لامصب بنا را كه ميديد ميگفت ماله چه عهديه اسمش چيه و....
گفتم نميشه ولش كنم پسر باحاليه بردمش سر قرار با دوستم.دوستم همين كه ما را ديد ذوق كرد انگار نه انگار كه ما يه 20 دقيقه اي دير كرده بوديم.شروع كرد رو مخ اين بابا كار كردنا.
آخرشم امشب مهمونش كرد خونشا.اون خارجيه هم كه ديد جا مفته قبول كرد.اما هر كاري كرد اين رفيقمون خودشا كشت من كه نرفتم.گفتم از هر چي خارجيه و زبون خارجيه ديگه خسته شدم.بزار بريم خونمون تو رخت خواب خودمون راحت بخوابيم.
آقا اين همه را ننوشتم به جز اين كه آهاي بچه ها سفر به هر جايي جيب پر پول نميخواد.بابا اراده كنيد بريد اين همه جاهاي ديدني را ببينيد بريد يونان و چين و ...همينطور منتظر يه 1000 دلاري نباشيد كه با تور بريد اينور و اونور.درسته كه پول نداريم اما اين بابا را ببينيد.
همينطوري 10 الي 13 تا كشور را گشته بود.مردتيكه اينقدر خوشش بود.فقط بخواهيد و تنهايي يا با دوستان شروع كنيد به گشتن.
فقط يه مقدار روي اين حرفهام فكر كنيد.
همگي موفق باشيد.
محمد

بابا هرچی گدا گوله س می اد ایران لامصب ها همشون از آدم ایستگاه اتوبوس می خوان واسه رفت و آمد!! می گم بابا اود جان! شما که ایلده فارسی بیل میرین !! با آژانس بیان برین بگردین میگه نه ! فقط اتوبوس!!

مایه داراشون میرن ریو و لاس وگاس و از این جور جاها...
 

mehdidj

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,190
لایک‌ها
14
محل سکونت
Iran
سلام.
ببين به نظر من اصلا حرف غرور را نزن كه با اينكه درست حرفت اما بايد كنار گذاشته بشه.
اما نميگم كه ما هم بيايي بريم سفر مفتي از اين و اون بگيريم اما حسابو بكن اگه يه كيسه خواب خوب بخريم با يه ساك خوب و به جاي هواپيما از اتوبوس استفاده كنيم خيلي از كشورها را ميتونيم ببينيم.
من ميگم كه هر سفري به خارج از ايران فقط نبايد براي خوشگذروني و XXX و شكم پركردن از غذاهاي اون كشور باشه.
ايرانيا معمولا پاشونو از ايران كه بيرون ميزارن به خاطر موضوعاتي كه داخل ايران هست شروع ميكنن تا يه مدتي عياشي و كلا بيشتر مسافرامون براي عياشي ميرن بيرون.
اما اگه طور ديگه اي نگاه كنيم و فقط نوع لذت بردن را عوض كنيم فقط كمي ميبينيد كه تو همين تعطيلات تابستون يه بار كار كنيد و سال ديگه بريد سه الي چهار تا كشور را ببينيد و فرهنگها را
آشنا بشيد و ....
اصولا فكر ميكنم كه ديدگاه خيلي از ايرانيها از جهانگردي يه چيز خيلي اشتباهه.
با خرج كم هم ميشه رفت پارس فقط اگه زميني بريد با همون پولي كه براي هواپيما ميديد ميتونيد تمام كشورهاي توي راه را هم ببينيد.
فقط مشكل مشكل زمان ميشه كه خب بايد براش وقت گذاشت.

یه سری هستند از مرز ایران که خارج میشن انگار از سلول انفرادی رفتن بیرون دیگه همون xxx های خارجی ها رو هم درس می دن!!!:wacko::lol:
 

mehdidj

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,190
لایک‌ها
14
محل سکونت
Iran
امضای من توسط مدیر فروم اصلا ح خواهد شد.

laughingsmiley.gif
 

RPG 8

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژانویه 2007
نوشته‌ها
2,262
لایک‌ها
426
محل سکونت
تو عالم خودم
سلام به همگي.
الان سايت 12:40 دقيقه صبحه.
من تا الان بايد صد تا غولا كشته باشم.
اما گفتم اين چيزي كه امروز باهاش برخورد كردما براتون تعريف كنم.
حدود ساعت 7 عصربود و من تازه رسيدم كتابخانه مركزي اصفهان.ميخواستم يه چند تا سي دي وكتاب امانت بگيرم.
كه بخش سي دي يه دختره اي بود ومسئول تحويل سي دي بود.
همين كه نوبت ما شد گفت :آقا ديگه وقت تموم شد.بريد شنبه بياييد.
بقيه شروع كردن به التماس كه فقط اين يكي بده و ....
اما همين كه اين حرفو زد گفتم *** لقت.ول كردم اومدم بيرون كه ديدم كه پسر جوان كه خارجي بود و اين بچه هاي حزب اللهي بخش حراست كتابخونه داشتن خودشونا ميكشتن تا بهش بگن كه ديگه
كتابخونه تعطيله و بخش اينترنت نيز همينطور.گفتم اينم ولش كن و اومدم برم ديدم كه اين پسره هم انگار ول كرده داره ميره از پله ها پايين.از اينجاشو ديگه انگليسي بحث شد و من ترجمه شا ميزارم.
قيافه پسره قشنگ از همين خارجي هاي معمولي بود با ساك بزرگ و موهاي زرد و از همين چيزا ديگه.
اما موضوع اصلي از الان شروع ميشه.اسم پسره Cosma بود و اهل لهستان بود.20 سالش بود.انگليسيش بد نبود.گفتم چند روز اينجايي و چرا اومده اي اينجا از كدوم شهر ايران الان اومده اي.
گفت: كه 1 هفته هست كه ايرانه.اما.
ميگفت كه از لهستان تا مرز بازرگان كلا 2 دلار پول كرايه راه داده و بقيه راه را مفتي كنار جاده مي ايستاده و با مردم ديگه مثلا با اين كاميوني ها سفر ميكرده.(اول باورم نشد)يه كلمه بود كه از اين شستي ها نشون ميدن بعد طرف ميفهمه كه بايد مفتي سواري بده.
بعد گفتم بابا اين طرف انگار جدي جدي اينطوري اومده.
بعد برام تعريف كرد شبها به ندرت (خيلي كم )به مسافر خونه و اين حرفا ميره.يكي از اين كيسه خواب ها زير كوله پشتيش گذاشته بود و خودش ميگفت كه شبها تو پارك تو اين كيسه ميخوابيده.در مورد خورد خوراك هم ميگفت كه شام نميخورم مگر اين كه خيلي گرسنه ام بشه.اما همينطور سيگار ميكشيد.باهاش رفتم .(حالا ساعت 7:40 من قرار داشتم با بچه ها.) جالبيش اينجا بود كه بغير از بند لنگه تو ايران هيچكس بهش مفتي سواري نداده بود و ديگه ايران پيما راخوب ميشناخت اما ميگفت كه بازم خوبه ارزونه.:eek:

گفتم بزار برم ببينم ديگه چي ميگه.تو راه يه آب طالبي مهمونش كرديما :cool:رفتيم طرف سي وسه پل.خيلي از گروني ويزا ايران و اصلا اين كه پدر آدمو در ميارن تا ويزاي توريستي ايران بدن و از اين حرفا زد.
گفت كه سال 2 تاريخ تو دانشگاهه.اما لامصب بنا را كه ميديد ميگفت ماله چه عهديه اسمش چيه و....
گفتم نميشه ولش كنم پسر باحاليه بردمش سر قرار با دوستم.دوستم همين كه ما را ديد ذوق كرد انگار نه انگار كه ما يه 20 دقيقه اي دير كرده بوديم.شروع كرد رو مخ اين بابا كار كردنا.
آخرشم امشب مهمونش كرد خونشا.اون خارجيه هم كه ديد جا مفته قبول كرد.اما هر كاري كرد اين رفيقمون خودشا كشت من كه نرفتم.گفتم از هر چي خارجيه و زبون خارجيه ديگه خسته شدم.بزار بريم خونمون تو رخت خواب خودمون راحت بخوابيم.
آقا اين همه را ننوشتم به جز اين كه آهاي بچه ها سفر به هر جايي جيب پر پول نميخواد.بابا اراده كنيد بريد اين همه جاهاي ديدني را ببينيد بريد يونان و چين و ...همينطور منتظر يه 1000 دلاري نباشيد كه با تور بريد اينور و اونور.درسته كه پول نداريم اما اين بابا را ببينيد.
همينطوري 10 الي 13 تا كشور را گشته بود.مردتيكه اينقدر خوشش بود.فقط بخواهيد و تنهايي يا با دوستان شروع كنيد به گشتن.
فقط يه مقدار روي اين حرفهام فكر كنيد.
همگي موفق باشيد.
محمد
این بابا روی هرچی اصفهانی بود کم کرد!!
 

Muhammadinfo

کاربر فعال علم و دانش
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
7 فوریه 2006
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
72
سن
39
در مورد سفر به آذربايجان بگم كه ديده ام.باكو خيلي زيبا بود و درسته كه بهش پاريس شرق ميگن.بودجه زيادي روي ساخت بناهايي مانند بناهاي قديمي فرانسه گذاشته اند.
اما نخجوان ....
اما تو برنامه ام يه سفر به اروپا البته با اتوبوس هست.اميدوار تابستان سال ديگه.
به نظرم اگه ما هم اين كارها را ياد بگيريم همچيمون عوض ميشه.
 

Muhammadinfo

کاربر فعال علم و دانش
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
7 فوریه 2006
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
72
سن
39
خب نميشه كه همش كار كرد يا درس خوند كه.
به نظر من شخصا تا مجردم خيلي راحتتر ميشه به مسافرتهاي اينگونه رفت.
اما خب باز هم نميشه الان به صورت ناگهاني تصميم گرفت كه فردا صبح يه همچين سفري را شروع كنيم.
برنامه ريزي و عشق ميخواد.
چون كه سخت هم هست.
امت اون چيزي كه به دست مياري در مقابل سختيش واقعا ميارزه!
 

reza_badkonaki

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
3,465
لایک‌ها
325
سن
35
محل سکونت
با قيد وثيقه فعلا ازادم
حالا از اين حرفا گذشته چيزي كه از همه لازم تره پاسپورته..........كه نصف جووناي اين مملكت از جمله خودم ندارن
 

Penet

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 آپریل 2006
نوشته‌ها
1,221
لایک‌ها
2
محل سکونت
Streets , behind you ...
سلام به همگي.
الان سايت 12:40 دقيقه صبحه.
من تا الان بايد صد تا غولا كشته باشم.
اما گفتم اين چيزي كه امروز باهاش برخورد كردما براتون تعريف كنم.
حدود ساعت 7 عصربود و من تازه رسيدم كتابخانه مركزي اصفهان.ميخواستم يه چند تا سي دي وكتاب امانت بگيرم.
كه بخش سي دي يه دختره اي بود ومسئول تحويل سي دي بود.
همين كه نوبت ما شد گفت :آقا ديگه وقت تموم شد.بريد شنبه بياييد.
بقيه شروع كردن به التماس كه فقط اين يكي بده و ....
اما همين كه اين حرفو زد گفتم *** لقت.ول كردم اومدم بيرون كه ديدم كه پسر جوان كه خارجي بود و اين بچه هاي حزب اللهي بخش حراست كتابخونه داشتن خودشونا ميكشتن تا بهش بگن كه ديگه
كتابخونه تعطيله و بخش اينترنت نيز همينطور.گفتم اينم ولش كن و اومدم برم ديدم كه اين پسره هم انگار ول كرده داره ميره از پله ها پايين.از اينجاشو ديگه انگليسي بحث شد و من ترجمه شا ميزارم.
قيافه پسره قشنگ از همين خارجي هاي معمولي بود با ساك بزرگ و موهاي زرد و از همين چيزا ديگه.
اما موضوع اصلي از الان شروع ميشه.اسم پسره Cosma بود و اهل لهستان بود.20 سالش بود.انگليسيش بد نبود.گفتم چند روز اينجايي و چرا اومده اي اينجا از كدوم شهر ايران الان اومده اي.
گفت: كه 1 هفته هست كه ايرانه.اما.
ميگفت كه از لهستان تا مرز بازرگان كلا 2 دلار پول كرايه راه داده و بقيه راه را مفتي كنار جاده مي ايستاده و با مردم ديگه مثلا با اين كاميوني ها سفر ميكرده.(اول باورم نشد)يه كلمه بود كه از اين شستي ها نشون ميدن بعد طرف ميفهمه كه بايد مفتي سواري بده.
بعد گفتم بابا اين طرف انگار جدي جدي اينطوري اومده.
بعد برام تعريف كرد شبها به ندرت (خيلي كم )به مسافر خونه و اين حرفا ميره.يكي از اين كيسه خواب ها زير كوله پشتيش گذاشته بود و خودش ميگفت كه شبها تو پارك تو اين كيسه ميخوابيده.در مورد خورد خوراك هم ميگفت كه شام نميخورم مگر اين كه خيلي گرسنه ام بشه.اما همينطور سيگار ميكشيد.باهاش رفتم .(حالا ساعت 7:40 من قرار داشتم با بچه ها.) جالبيش اينجا بود كه بغير از بند لنگه تو ايران هيچكس بهش مفتي سواري نداده بود و ديگه ايران پيما راخوب ميشناخت اما ميگفت كه بازم خوبه ارزونه.:eek:

گفتم بزار برم ببينم ديگه چي ميگه.تو راه يه آب طالبي مهمونش كرديما :cool:رفتيم طرف سي وسه پل.خيلي از گروني ويزا ايران و اصلا اين كه پدر آدمو در ميارن تا ويزاي توريستي ايران بدن و از اين حرفا زد.
گفت كه سال 2 تاريخ تو دانشگاهه.اما لامصب بنا را كه ميديد ميگفت ماله چه عهديه اسمش چيه و....
گفتم نميشه ولش كنم پسر باحاليه بردمش سر قرار با دوستم.دوستم همين كه ما را ديد ذوق كرد انگار نه انگار كه ما يه 20 دقيقه اي دير كرده بوديم.شروع كرد رو مخ اين بابا كار كردنا.
آخرشم امشب مهمونش كرد خونشا.اون خارجيه هم كه ديد جا مفته قبول كرد.اما هر كاري كرد اين رفيقمون خودشا كشت من كه نرفتم.گفتم از هر چي خارجيه و زبون خارجيه ديگه خسته شدم.بزار بريم خونمون تو رخت خواب خودمون راحت بخوابيم.
آقا اين همه را ننوشتم به جز اين كه آهاي بچه ها سفر به هر جايي جيب پر پول نميخواد.بابا اراده كنيد بريد اين همه جاهاي ديدني را ببينيد بريد يونان و چين و ...همينطور منتظر يه 1000 دلاري نباشيد كه با تور بريد اينور و اونور.درسته كه پول نداريم اما اين بابا را ببينيد.
همينطوري 10 الي 13 تا كشور را گشته بود.مردتيكه اينقدر خوشش بود.فقط بخواهيد و تنهايي يا با دوستان شروع كنيد به گشتن.
فقط يه مقدار روي اين حرفهام فكر كنيد.
همگي موفق باشيد.
محمد
حرف زدن تو منو یاد حرف زدن Winston توی کلکده می اندازه !
نکنه خودتی ؟
 
بالا