سلام خدمت دوستان عزیز
اینجا گفتگوی آزاد هست و هر کسی میتونه نظراتشو بگه
بگید اما توهین نکنید !
اول میتونید این تاپیک رو بخونید
زیاد حال خوشی از این روزگار ندارم کارام اساسی گره خورده دوست ندارم آزارتون بدم با حرفام
اما حقیقتی هست که نمیشه انکارش کرد !
اول درباره خودم کمی صحبت میکنم :
پسری هستم 23 ساله در حال حاظر دانشجوی ترم 6 رشته کارشناسی برق -قدرت
3 ترم مشروط شدم 30 واحدم بیشتر بیشتر پاس نکردم !
حتما میپرسید چرا یا میگید چقدر احمق یا درس نخونه ! نه
اینطور هم نیست
رشته های دولتی که قبول شدم
(( من در سال 82 بورسیه رشته مهندسی هواپیما- تعمیر و نگهداری دانشگاه شهید ستاری قبول شدم
در همون سال رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه زاهدان ))
آزاد :
مهندسی معماری - شیراز
ولی نرفتم
سال 83 :
دولتی : ریاضی کاربردی دانشگاه بوشهر
کاردانی معماری - سبزوار
آزاد : مهندسی شیمی - پالایش ماهشهر
ولی بازم نرفتم
اما پاره وقت دانشگاه ازاد اسلامی واحد کازرون مهندسی برق - قدرت ترم بهمن رفتم
معدل دیپلم : 17.86
خب بگذریم
چرا نرفتم سال : به علل مختلف
حالا چرا این تاپیک رو زدم ** کمک **
چه کمکی ؟
دوستان عزیز :
من در خانوادی هستم که مشکلات فراوانی داره ! پدرم به بیماری لااعلاج سرطان ریه مبتلاست البته نه اینکه مشکل مالی داریم هر 2 هفته یک بار باید شیمی درمانی بشه همه کاراشو من باید بکنم از درس و دانشگاه باز موندم خیلی سخته که بخوای بت بگن شاید پدرت امروز باشه فردا نباشه
علاوه بر این قبل از بیماری پدرم با دختری آشنا شدم که شدیدا بش وابسه شدیم و اون تنها کسی بود که در سکوت شبها و تنهایی من . تنهام نگذاشت و بم روحیه و دلداری میداد
خدا حقشو حلال کنه از من ولی ولی روزگار چهره خودشو نشون داد و پس از سالهاانتطار وقتی از مادرش خواستگاری کردیم گفتند تا درست تموم نشه حاظر نیستسم حتا نامزدت بشه ! حتی نمیخواییم بتون بگیم که این دختر مال شماست ! دنیا بر سر من خراب شد
از طرفی دختر در فاصله دور از شهر ما قرار داره و دلتنگی ها و وابستگس ها شدید و شدید هست
از یک طرف پدرم از یک طرف این و از طرفی دانشگام !
به نظر شما من چه کنم
خواهشی داشتم از شما کمکم کنید ! زندگیم در حال از بین رفتن است من پسری نیستم که بخوام عاشق کسی دیگه بشم از یک طرفم خانواده دختر هم فوقالعاده لجباز و یک دنده
دوستان عزیز من کسی میتونه کاری کنه که من از شر این دانشگاه راحت شم
راحت بگم یه مدرک میخوام کمکم کنید البته اصلی و استعلام دار
به خدا کمکم کنید جای دوری نمیره خداییش میگم
درسته کاره صحیحی نیست اما زندگی من در گرو این هست خودم 3 هفته تلاش کردم تا اونا رو راضی کنم از هر کی کمک خواستم اما انگار هیچ که هیچ
دوستان من منتظر pm های شمام کمکم کنید به هر کس که می پرستید و اعتقاد بش دارید به خدایی که اون بالاس قسمتون میدم نذارید زندگیم از هم بپاشه
خواهش میکنم به خدا دارم اشک میریزم و مینویسم
خواهشم هم از مسئولین این سایت اینه این تاپیک رو خذف نکنند
اینجا گفتگوی آزاد هست و هر کسی میتونه نظراتشو بگه
بگید اما توهین نکنید !
اول میتونید این تاپیک رو بخونید
HTML:
http://forum.persiantools.com/t96938.html
زیاد حال خوشی از این روزگار ندارم کارام اساسی گره خورده دوست ندارم آزارتون بدم با حرفام
اما حقیقتی هست که نمیشه انکارش کرد !
اول درباره خودم کمی صحبت میکنم :
پسری هستم 23 ساله در حال حاظر دانشجوی ترم 6 رشته کارشناسی برق -قدرت
3 ترم مشروط شدم 30 واحدم بیشتر بیشتر پاس نکردم !
حتما میپرسید چرا یا میگید چقدر احمق یا درس نخونه ! نه
اینطور هم نیست
رشته های دولتی که قبول شدم
(( من در سال 82 بورسیه رشته مهندسی هواپیما- تعمیر و نگهداری دانشگاه شهید ستاری قبول شدم
در همون سال رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه زاهدان ))
آزاد :
مهندسی معماری - شیراز
ولی نرفتم
سال 83 :
دولتی : ریاضی کاربردی دانشگاه بوشهر
کاردانی معماری - سبزوار
آزاد : مهندسی شیمی - پالایش ماهشهر
ولی بازم نرفتم
اما پاره وقت دانشگاه ازاد اسلامی واحد کازرون مهندسی برق - قدرت ترم بهمن رفتم
معدل دیپلم : 17.86
خب بگذریم
چرا نرفتم سال : به علل مختلف
حالا چرا این تاپیک رو زدم ** کمک **
چه کمکی ؟
دوستان عزیز :
من در خانوادی هستم که مشکلات فراوانی داره ! پدرم به بیماری لااعلاج سرطان ریه مبتلاست البته نه اینکه مشکل مالی داریم هر 2 هفته یک بار باید شیمی درمانی بشه همه کاراشو من باید بکنم از درس و دانشگاه باز موندم خیلی سخته که بخوای بت بگن شاید پدرت امروز باشه فردا نباشه
علاوه بر این قبل از بیماری پدرم با دختری آشنا شدم که شدیدا بش وابسه شدیم و اون تنها کسی بود که در سکوت شبها و تنهایی من . تنهام نگذاشت و بم روحیه و دلداری میداد
خدا حقشو حلال کنه از من ولی ولی روزگار چهره خودشو نشون داد و پس از سالهاانتطار وقتی از مادرش خواستگاری کردیم گفتند تا درست تموم نشه حاظر نیستسم حتا نامزدت بشه ! حتی نمیخواییم بتون بگیم که این دختر مال شماست ! دنیا بر سر من خراب شد
از طرفی دختر در فاصله دور از شهر ما قرار داره و دلتنگی ها و وابستگس ها شدید و شدید هست
از یک طرف پدرم از یک طرف این و از طرفی دانشگام !
به نظر شما من چه کنم
خواهشی داشتم از شما کمکم کنید ! زندگیم در حال از بین رفتن است من پسری نیستم که بخوام عاشق کسی دیگه بشم از یک طرفم خانواده دختر هم فوقالعاده لجباز و یک دنده
دوستان عزیز من کسی میتونه کاری کنه که من از شر این دانشگاه راحت شم
راحت بگم یه مدرک میخوام کمکم کنید البته اصلی و استعلام دار
به خدا کمکم کنید جای دوری نمیره خداییش میگم
درسته کاره صحیحی نیست اما زندگی من در گرو این هست خودم 3 هفته تلاش کردم تا اونا رو راضی کنم از هر کی کمک خواستم اما انگار هیچ که هیچ
دوستان من منتظر pm های شمام کمکم کنید به هر کس که می پرستید و اعتقاد بش دارید به خدایی که اون بالاس قسمتون میدم نذارید زندگیم از هم بپاشه
خواهش میکنم به خدا دارم اشک میریزم و مینویسم
خواهشم هم از مسئولین این سایت اینه این تاپیک رو خذف نکنند