بچه های پرشین تولز من یه مشکل بزرگ دارم :wacko:
من مدتها پیش دانشجو بودم! ولی متاسفانه به خاطر وجود یه بیماری دیگه نتونستم درس بخونم و اخراج شدم. بعد نشستم خونه و تسبیه میچرخوندم و یه قل دو قل بازی میکردم که یه فکر ناز زد به سرم ...
فکر من:
برم دنبال سربازیه, بده که من همینطوری دارم الاف میچرخم این که نمیشه! میرم معافی پزشکی میگیرم و دانشگاه آزاد دوباره شاید بتونم ادامه تحصیل بدم.
با همین دو تا چشام دیده بودم که یکی از افراد فامیل به خاطر یه ناراحتی پوستی معمولی رفته معافی گرفته! منم گفتم بابا ناراحتی اینا که چیزی نیست. من اگه برم اونجا سرهنگه با کلی احترام کارت معافیتو میزاره کف دستم میگه بفرمایید منزل استراحت کنید تا بهبودی حاصل بشه! :lol:
ولی واقعیت چیز دیگه ای بود ...
من سلانه سلانه رفتم اول پیش دکتر مغز و اعصابم. گفتم میشه؟ گفت صد در صد تو معافی
بعد رفتم پیش دکتر چشمم گفت احتمال معافیت زیاد نیست اما معافیت از رزم رو میگیری
منم شاد شدم و میخندیدم :lol:
خلاصه رفتم پست خونه و یه پولی حروم کردم تا دفترچه مربوطه رو بدست بیارم. این کارو انجام دادم و شاد و خندان با دفترچه به خونه برگشتم.
توی خونه با تمام ذوق و شوقم نشستم دفترچه رو پر کردم. و ارسال ...
منتظر شدم تا این که یه روز زنگ خونه به صدا درومد (زینگ زینگ زینگ)
من_کیه؟
طرف_ پست چی هستم آقای مینجول؟
من_خودم هستم بفرمایید.
طرف_بیا پایین نامه رو بگیر از زیر در انداختم تو خونه.
من_دست درد نکنه خدافظ شما.
رفتم پایین و پاکت رو برداشتم. بازش کردم توش کاغذ بود. کاغذها مربوط به معرفی من به بیمارستان مربوطه جهت انجام معاینه بود.
صبح الاطلوع پس از خاندن نماز صبح به طرف بیمارستان حرکت کردم. و شاد و خندان به خاطر کارت معافیتی که انتظار منو میکشید.
وارد بیمارستان شدم و با پذیرش صحبت کردم. ایشان فرمودن برو دکتر مغز یه وقت بگیر . این کارو کردم. و منشی این بیمارستان دولتی که اصلا اعصاب نداشت و خودش هم منشی دکتر اعصاب بود به من گفت فلان روز فلان ساعت بیا که میشد دو سه روز بعد.
من اطاعت امر کرده به منزل رفتم. و روز موعود به طرف بیمارستان روانه شدم. رفتم طبقه بالا در پیشگاه مقدس دکتر مغز و اعصاب.
اونجا دکتر به من گفت که عزیز دلم مشکلت چیه؟ مشکل رو گفتم و اون هم یه سری معایناتی انجام داد. نتایج مربوطه رو داخل کاغذ مربوطه قرار داده و در پاکت گزاشت. من هم پست کردم. زیاده گویی نمیکنم. معاینه چشم هم به همین صورت گذشت فقط با این تفاوت که در بیمارستان چشم بود و دکتر این یکی دیگه اصلا اعصاب نداشت. البته دلیل تمام این بد رفتاری های دکتر ها و منشی ها و نگهبان ها و سرایدار ها و دربان ها هم این بود که من یه سرباز بودم که داشت برای معافی اقدام میکرد و از نظر اونها میخواست زیر آبی بره !؟
خلاصه نتایج رو بردم میدون ****! و توی یه ساختمون پرونده تشکیل دادم. اونجا هم به من وقت دادن و گفتن که برو فلان روز بیا منم رفتم و سر موعد برگشتم.
اونجا اسمم رو صدا زدن تا برم توی اتاق شورای پزشکی. چه شورایی! یه نفر در عرض کمتر از یک دقیقه نظر خودش رو میداد. من هر چی نگاه کردم ندیدم که کس دیگه ای اونجا به پرونده من کاری داشته باشه. احتمالا از ضعف بینایی بنده بود که این هم مصداقی بر حقانیت معافیت پزشکی به خاطر بیناییست.
این شخص حتی اجازه نداد من کامل توضیح بدم و وسط توضیحات من به این شرح زیر معاینه مرقوم کرد.
از نظر من معاف نیست و معافیت از رزم و ... البته این مضمونشه چون من نتونستم خطو بخونم.
پرونده رو بردم برای معاینه چشم.
تمام مراحل رو انجام دادم و باز هم معاف نشدم و همه چی تکرار شد. و جواب اقدامات من به این شرح از طرف سرباز وضیفه مربوطه به بنده ابلاغ شد!
سرباز_ مینجول؟
من_ بله؟ مینجول خودمم.
سرباز پرونده من رو به من برگردوند و اینطور قرائت کرد: معاف از رزم!
انگار اقیانوس منجمد شمالی رو روی سرم ریختن! من که به خاطر امراضم قادر به ادامه تحصیل و ادامه شغل پاره وقت البته غیر رسمی خودم نبودم! چطور میتونم با مدرک دیپلم برم سربازی و به کارهای تمام وقت اون بدون گرفتن هیچ حقوقی تن بدم....
عصبانی بودم ولی خب اون سرباز چه گناهی داشت؟
پرونده رو گرفتم و رهسپار منزل شدم.
در راه قسم خوردم که تا آخر عمر توی این کشور سربازی نرم! به هیچ عنوان و تحت هیچ فشاری.
و بسیار ناراحت بودم خیلی ناراحت. چون بدون رفتن به سربازی هم حق و حقوقی ندارم.
دولت ایران با این کار خودش داره گرو کشی میکنه. از طرفی اگه سربازی نری حق و حقوق نداری از طرفی هم اگه بری حقوقی دریافت نمیکنی یا بسیار ناچیزه ناچیزه فکر میکنم ماهی 12 هزار تومن تازه مالیات و عوارض هم بهش میخوره
از طرفی و جدای از همه این مباحث! مریضی من به من اجازه ادامه تحصیل در رشته مورد علاقم و کاری که دوستش داشتم رو نداد! حالا چطوری میتونم برم و تن به کارهایی که علاقه ای بهشون ندارم بدم؟
روزهاست که هر روز دارم زجر میکشم! چطور ممکنه؟؟؟
حالا دوستان من چی کار کنم به نظر شما؟
راهی هست که بتونم از سربازی معاف بشم و ادامه تحصیل بدم؟ یا این که به قسمم عمل کنم و دور سربازی خط بکشم؟ و یا این که برم سربازی؟ که من واقعا تحمل گزینه سوم رو ندارم به هیچ عنوان تحملش رو ندارم.
امروز هم چشمم به دو تا تاپیک سربازی در این بخش افتاد و داغ دلم بعد از روزها تازه شد.
از این بی عدالتی اعصابم داغونه.
خیلی ممنون که داستان زندگی منو خوندی ...
من مدتها پیش دانشجو بودم! ولی متاسفانه به خاطر وجود یه بیماری دیگه نتونستم درس بخونم و اخراج شدم. بعد نشستم خونه و تسبیه میچرخوندم و یه قل دو قل بازی میکردم که یه فکر ناز زد به سرم ...
فکر من:
برم دنبال سربازیه, بده که من همینطوری دارم الاف میچرخم این که نمیشه! میرم معافی پزشکی میگیرم و دانشگاه آزاد دوباره شاید بتونم ادامه تحصیل بدم.
با همین دو تا چشام دیده بودم که یکی از افراد فامیل به خاطر یه ناراحتی پوستی معمولی رفته معافی گرفته! منم گفتم بابا ناراحتی اینا که چیزی نیست. من اگه برم اونجا سرهنگه با کلی احترام کارت معافیتو میزاره کف دستم میگه بفرمایید منزل استراحت کنید تا بهبودی حاصل بشه! :lol:
ولی واقعیت چیز دیگه ای بود ...
من سلانه سلانه رفتم اول پیش دکتر مغز و اعصابم. گفتم میشه؟ گفت صد در صد تو معافی
بعد رفتم پیش دکتر چشمم گفت احتمال معافیت زیاد نیست اما معافیت از رزم رو میگیری
منم شاد شدم و میخندیدم :lol:
خلاصه رفتم پست خونه و یه پولی حروم کردم تا دفترچه مربوطه رو بدست بیارم. این کارو انجام دادم و شاد و خندان با دفترچه به خونه برگشتم.
توی خونه با تمام ذوق و شوقم نشستم دفترچه رو پر کردم. و ارسال ...
منتظر شدم تا این که یه روز زنگ خونه به صدا درومد (زینگ زینگ زینگ)
من_کیه؟
طرف_ پست چی هستم آقای مینجول؟
من_خودم هستم بفرمایید.
طرف_بیا پایین نامه رو بگیر از زیر در انداختم تو خونه.
من_دست درد نکنه خدافظ شما.
رفتم پایین و پاکت رو برداشتم. بازش کردم توش کاغذ بود. کاغذها مربوط به معرفی من به بیمارستان مربوطه جهت انجام معاینه بود.
صبح الاطلوع پس از خاندن نماز صبح به طرف بیمارستان حرکت کردم. و شاد و خندان به خاطر کارت معافیتی که انتظار منو میکشید.
وارد بیمارستان شدم و با پذیرش صحبت کردم. ایشان فرمودن برو دکتر مغز یه وقت بگیر . این کارو کردم. و منشی این بیمارستان دولتی که اصلا اعصاب نداشت و خودش هم منشی دکتر اعصاب بود به من گفت فلان روز فلان ساعت بیا که میشد دو سه روز بعد.
من اطاعت امر کرده به منزل رفتم. و روز موعود به طرف بیمارستان روانه شدم. رفتم طبقه بالا در پیشگاه مقدس دکتر مغز و اعصاب.
اونجا دکتر به من گفت که عزیز دلم مشکلت چیه؟ مشکل رو گفتم و اون هم یه سری معایناتی انجام داد. نتایج مربوطه رو داخل کاغذ مربوطه قرار داده و در پاکت گزاشت. من هم پست کردم. زیاده گویی نمیکنم. معاینه چشم هم به همین صورت گذشت فقط با این تفاوت که در بیمارستان چشم بود و دکتر این یکی دیگه اصلا اعصاب نداشت. البته دلیل تمام این بد رفتاری های دکتر ها و منشی ها و نگهبان ها و سرایدار ها و دربان ها هم این بود که من یه سرباز بودم که داشت برای معافی اقدام میکرد و از نظر اونها میخواست زیر آبی بره !؟
خلاصه نتایج رو بردم میدون ****! و توی یه ساختمون پرونده تشکیل دادم. اونجا هم به من وقت دادن و گفتن که برو فلان روز بیا منم رفتم و سر موعد برگشتم.
اونجا اسمم رو صدا زدن تا برم توی اتاق شورای پزشکی. چه شورایی! یه نفر در عرض کمتر از یک دقیقه نظر خودش رو میداد. من هر چی نگاه کردم ندیدم که کس دیگه ای اونجا به پرونده من کاری داشته باشه. احتمالا از ضعف بینایی بنده بود که این هم مصداقی بر حقانیت معافیت پزشکی به خاطر بیناییست.
این شخص حتی اجازه نداد من کامل توضیح بدم و وسط توضیحات من به این شرح زیر معاینه مرقوم کرد.
از نظر من معاف نیست و معافیت از رزم و ... البته این مضمونشه چون من نتونستم خطو بخونم.
پرونده رو بردم برای معاینه چشم.
تمام مراحل رو انجام دادم و باز هم معاف نشدم و همه چی تکرار شد. و جواب اقدامات من به این شرح از طرف سرباز وضیفه مربوطه به بنده ابلاغ شد!
سرباز_ مینجول؟
من_ بله؟ مینجول خودمم.
سرباز پرونده من رو به من برگردوند و اینطور قرائت کرد: معاف از رزم!
انگار اقیانوس منجمد شمالی رو روی سرم ریختن! من که به خاطر امراضم قادر به ادامه تحصیل و ادامه شغل پاره وقت البته غیر رسمی خودم نبودم! چطور میتونم با مدرک دیپلم برم سربازی و به کارهای تمام وقت اون بدون گرفتن هیچ حقوقی تن بدم....
عصبانی بودم ولی خب اون سرباز چه گناهی داشت؟
پرونده رو گرفتم و رهسپار منزل شدم.
در راه قسم خوردم که تا آخر عمر توی این کشور سربازی نرم! به هیچ عنوان و تحت هیچ فشاری.
و بسیار ناراحت بودم خیلی ناراحت. چون بدون رفتن به سربازی هم حق و حقوقی ندارم.
دولت ایران با این کار خودش داره گرو کشی میکنه. از طرفی اگه سربازی نری حق و حقوق نداری از طرفی هم اگه بری حقوقی دریافت نمیکنی یا بسیار ناچیزه ناچیزه فکر میکنم ماهی 12 هزار تومن تازه مالیات و عوارض هم بهش میخوره
از طرفی و جدای از همه این مباحث! مریضی من به من اجازه ادامه تحصیل در رشته مورد علاقم و کاری که دوستش داشتم رو نداد! حالا چطوری میتونم برم و تن به کارهایی که علاقه ای بهشون ندارم بدم؟
روزهاست که هر روز دارم زجر میکشم! چطور ممکنه؟؟؟
حالا دوستان من چی کار کنم به نظر شما؟
راهی هست که بتونم از سربازی معاف بشم و ادامه تحصیل بدم؟ یا این که به قسمم عمل کنم و دور سربازی خط بکشم؟ و یا این که برم سربازی؟ که من واقعا تحمل گزینه سوم رو ندارم به هیچ عنوان تحملش رو ندارم.
امروز هم چشمم به دو تا تاپیک سربازی در این بخش افتاد و داغ دلم بعد از روزها تازه شد.
از این بی عدالتی اعصابم داغونه.
خیلی ممنون که داستان زندگی منو خوندی ...