sokOoooot
همکار بازنشسته
سلام خدمت همه
عالی جنابان این مادر بنده یه مدتی هست که گیر سه پیچ داده به من که زن بگیر اول فکر میکردم شوخی میکنه بعد دیدم نه خیر خیلی هم جدیه خلاصه ما هم خودمونو زدیم به بیخیالی بعدش هم گفتم کی دخترشو میده به من بعد دیدم که نخیر توی کل فامیل و غیر فامیل پیچید و بر عکس همه هم ما رو تحویل گرفتم شهر ما مثل تهران شما نیست یه شهره کوچکه به نام جهرم سه سوت تمومه :wacko:
مثلا همین هفته پیش رفتیم خونه یه بنده خدایی برای شام البته هدف چیز دیگر بود مثله اینکه مامانم به اونها گرا هم داده بود خلاصه من وارد خونه اینها شدم قبلا فقط با بابای طرف یه سلام و علیک مختصری کرده بودم اونم سره مراسم ختمی چیزی بیچاره اومد صورتمو ماچ کرد دختره هم چادر سفید ما دیدیم اوضاع خیطه سرمو انداختم پائین هر جروی بود شامو قورط دادم اومدم بیرون ...
نمیگم دختره بد بودا خیلی خوب عینه دسته گل هم زیبا هم تحصیل کرده هم خانواده خوب داشت خلاصه فکر کنم هرکی آرزوشه با یه همچین دختری ازدواج کنه ولی من که دیدمش انگار اصلا هیچ حرفی ندارم باهاش بزنم
کارم شده عیب گذاشتن رو دخترای دسته گل مردم یکی رو میگم قدش کوتاهه یکی میگم ابروش ریخته خلاصه از هر کدام یه عیب میگیرم و ...
خلاصه یه مدتی هست از خونه فراریم یه هفته یه هفته میرم مسافرت نمیدونم چه خاکی بر سر بریزم خانواده ما هم یه مدلی هست نمیشه رو حرف بابا و مامانم حرف بزنم نمیتونم بگم چی میخوام اگه بگم هم که ...
الان هم به مناسبت عید نوروز آتش بسه بی خیال من شدن منم فعلا اومدم خونه تا ببینم چی میشه الان در آرزوی سربازی ام شاید از این فرار کنم :blink:
نمیدونم این تاپیکو برای چی زدم شاید چون مفتی شایدم زدم شما بخونین بخندین
عالی جنابان این مادر بنده یه مدتی هست که گیر سه پیچ داده به من که زن بگیر اول فکر میکردم شوخی میکنه بعد دیدم نه خیر خیلی هم جدیه خلاصه ما هم خودمونو زدیم به بیخیالی بعدش هم گفتم کی دخترشو میده به من بعد دیدم که نخیر توی کل فامیل و غیر فامیل پیچید و بر عکس همه هم ما رو تحویل گرفتم شهر ما مثل تهران شما نیست یه شهره کوچکه به نام جهرم سه سوت تمومه :wacko:
مثلا همین هفته پیش رفتیم خونه یه بنده خدایی برای شام البته هدف چیز دیگر بود مثله اینکه مامانم به اونها گرا هم داده بود خلاصه من وارد خونه اینها شدم قبلا فقط با بابای طرف یه سلام و علیک مختصری کرده بودم اونم سره مراسم ختمی چیزی بیچاره اومد صورتمو ماچ کرد دختره هم چادر سفید ما دیدیم اوضاع خیطه سرمو انداختم پائین هر جروی بود شامو قورط دادم اومدم بیرون ...
نمیگم دختره بد بودا خیلی خوب عینه دسته گل هم زیبا هم تحصیل کرده هم خانواده خوب داشت خلاصه فکر کنم هرکی آرزوشه با یه همچین دختری ازدواج کنه ولی من که دیدمش انگار اصلا هیچ حرفی ندارم باهاش بزنم
کارم شده عیب گذاشتن رو دخترای دسته گل مردم یکی رو میگم قدش کوتاهه یکی میگم ابروش ریخته خلاصه از هر کدام یه عیب میگیرم و ...
خلاصه یه مدتی هست از خونه فراریم یه هفته یه هفته میرم مسافرت نمیدونم چه خاکی بر سر بریزم خانواده ما هم یه مدلی هست نمیشه رو حرف بابا و مامانم حرف بزنم نمیتونم بگم چی میخوام اگه بگم هم که ...
الان هم به مناسبت عید نوروز آتش بسه بی خیال من شدن منم فعلا اومدم خونه تا ببینم چی میشه الان در آرزوی سربازی ام شاید از این فرار کنم :blink:
نمیدونم این تاپیکو برای چی زدم شاید چون مفتی شایدم زدم شما بخونین بخندین