- تاریخ عضویت
- 5 ژانویه 2005
- نوشتهها
- 1,977
- لایکها
- 6,557
دستان مادرم را گرفتم به زور دستش را میکشم مادر با مهربانی پیش می آید و من به لگن قرمز خیره شدم......
ماهی ها با شور و حال خاصی در آب این طرف و آن طرف میروند............من ماهی ها را نگاه میکنم................
آقا اون ماهی که بالش سفید و قرمز است رو می خوام اون قرمز توپوله رو هم میخوام.........کیسه پر از آب رو در
دستم میگیرم و شادی کنان جلو تر از مادرم به سمت خانه میدوم تا ماهی ها را نشان پدرم بدهم.............پدر
خنده ای میکند ودستی روی سرم میکشد .............یکی دو هفته ای است که تمام فکرم را متمرکز کردم چه
لباسی را برای عید به تن کنم چندین بار در ذهنم عیدی هایی که قرار است بگیرم رو جمع زدم و از الان از پدرم قول
گرفتم 1 روز کامل خونه ی عمه بمانیم تا من حسابی با پسر عمه ام بازی کنم.....................چه زیبا بود دلشور ه های حل کردن پیک نوروزی.
سیزده بدر سبز بود همه چیز رنگ داشت.....................من کودک بودم بوی عید را حس میکردم.........نه به
خاطر کودکیم همه بوی عید را حس میکردند حتی فرهاد................. بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذ رنگی…
ماهی ها با شور و حال خاصی در آب این طرف و آن طرف میروند............من ماهی ها را نگاه میکنم................
آقا اون ماهی که بالش سفید و قرمز است رو می خوام اون قرمز توپوله رو هم میخوام.........کیسه پر از آب رو در
دستم میگیرم و شادی کنان جلو تر از مادرم به سمت خانه میدوم تا ماهی ها را نشان پدرم بدهم.............پدر
خنده ای میکند ودستی روی سرم میکشد .............یکی دو هفته ای است که تمام فکرم را متمرکز کردم چه
لباسی را برای عید به تن کنم چندین بار در ذهنم عیدی هایی که قرار است بگیرم رو جمع زدم و از الان از پدرم قول
گرفتم 1 روز کامل خونه ی عمه بمانیم تا من حسابی با پسر عمه ام بازی کنم.....................چه زیبا بود دلشور ه های حل کردن پیک نوروزی.
سیزده بدر سبز بود همه چیز رنگ داشت.....................من کودک بودم بوی عید را حس میکردم.........نه به
خاطر کودکیم همه بوی عید را حس میکردند حتی فرهاد................. بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذ رنگی…
Last edited: