برگزیده های پرشین تولز

خاطرات تاکسی سواری

Rex_Kamnia

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
555
لایک‌ها
81
سن
23
تو تاکسی بعضی وقت ها دونفر شروع میکنن حرف زدن ومطالب جالب عجیب یا خنده داری تعریف میکنن
تو چه امکانی تاکسی نباید سوار شد خطر داره
اگه تو تاکسی کسی خواست خفتمون پولمونو بزنه کنه چیکار کنیم
و
و
و
خیلی مطالب دیگه مربوط به تاکسی میشه
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,703
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
سوار تاکسی های مسیر دانشگاه بودیم. یارو میگفت این دانشگاه آزادتون خیلی فساد توش زیاد شده و اینا! بعد دیگه آخرای مسیر بودیم یه حرفی زد هیچ وخ از یادم نمیره! گفت تاحالا 70-80 تا بچه از توی همین دانشگاه در اومده

من دیگه مردم از خنده :lol:
 

zxcvmohsen

Registered User
تاریخ عضویت
9 جولای 2007
نوشته‌ها
1,033
لایک‌ها
25
سوار تاکسی های مسیر دانشگاه بودیم. یارو میگفت این دانشگاه آزادتون خیلی فساد توش زیاد شده و اینا! بعد دیگه آخرای مسیر بودیم یه حرفی زد هیچ وخ از یادم نمیره! گفت تاحالا 70-80 تا بچه از توی همین دانشگاه در اومده

من دیگه مردم از خنده :lol:
نگرفتم چی شد...
 

Rex_Kamnia

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
555
لایک‌ها
81
سن
23
خودم هم چند روز پیش سوار تاکسی خطی شدم جلو نشستم یه مرد هم که انگار از دوستای راننده بود سوار شد عقب نشست این دوتا از اول تااخرش داشتن از در ودیوار هر چی که فکر کنی حرف میزدن راننده هم که یا سرش برمی گردوند عقب یا از تو شیشه دوستشو نگاه میکرد حرفشون رسید به اینجا که یه سری سواری شخصی اومدن تو خط اینا مسافر میزنن وقتی ترافیک بشه میمونه پشتشو کوچه پس کوچه های فرعی بلد نیستن برای در رفتن از ترافیک تازشم دست فرمونشون خوب نیست این میگفت اون تایید میکرد به اخرین جملش که رسید سرش برگردوند عقب گفت دست فرمونشون خوب نیست دقیقا همون موقع ماشین داشت میرفت تو شکم ماشین راهنمایی رانندگی که جلوش بود مرد صدا کردم اقا مواظب باش تا این اومد جلوشو نگاه کنه ببینه چه خبره زد به ماشینه چراغ عقب سمت راستش خورد شد بهش گفتم اقای راننده خوش فرمون به بد ماشینی زدی
 

Mohsen_14

مدیربازنشسته پاتوق
تاریخ عضویت
17 ژانویه 2009
نوشته‌ها
6,105
لایک‌ها
13,414
محل سکونت
سرزمین دروغگو ها
چه تاپیک با حالی ...:rolleyes: خیلی جای کار داره

ایشالا در آینده بیشتر مزاحم اوقات میشیم. یاعلی ، در رو محکم نبند :weird: همین هفته 30 تومن خرجش کردم :lol:
 

Ostadb

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2005
نوشته‌ها
881
لایک‌ها
62
یه زمانیم یه سری تاکسیا بودن که مخصوص بانوان دیزاین شده بودن
بهشون میگفتن تاکسی مرسی
یه سری از دوستان حتما به یاد دارن:snitch:
 

sіπa

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2010
نوشته‌ها
1,698
لایک‌ها
8
یه بار سوار تاکسی شدم صندلی جلو نشسته بودم دیدم تا راه افتاد ضبطشو روشن کرد و موسیقی گذاشت یه زنه عقب ماشین نشسته بود از این حزب اللهیها گفت آقا ضبطتو خاموش کن ولی راننده توجه نکرد بعد دوباره با صدای بلندتر گفت آقا مگه نمی شنوی میگم ضبطتو خاموش کن.راننده هم گفت چه خبرته خانم مگه ماشینو خریدی می خوای دویست تومن کرایه بدی هزار جور اورد و فرمایشم میدی؟زنه هم گفت یا خاموش کن یا یالا نگه دار من پیاده شم راننده هم نگه داشت زنه پیاده شد در و هم محکم بست راننده گفت چه خبرته یابو زنه هم اومد از پنجره جلو سمت راست دویست تومن پرت کرد تو ماشین جلوی راننده گفت بگیر ایشاللاه داغ بچه هاتو ببینی راننده هم دویست تومنی رو پرت کرد از ماشین بیرون گفت گمشو زنیکه جن*ه پت*ره
 
Last edited:

08610023

Registered User
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
527
لایک‌ها
9
محل سکونت
iran
یه بار سوار تاکسی شدم صندلی جلو نشسته بودم دیدم تا راه افتاد ضبطشو روشن کرد و موسیقی گذاشت یه زنه عقب ماشین نشسته بود از این حزب اللهیها گفت آقا ضبطتو خاموش کن ولی راننده توجه نکرد بعد دوباره با صدای بلندتر گفت آقا مگه نمی شنوی میگم ضبطتو خاموش کن.راننده هم گفت چه خبرته خانم مگه ماشینو خریدی می خوای دویست تومن کرایه بدی هزار جور اورد و فرمایشم میدی؟زنه هم گفت یا خاموش کن یا یالا نگه دار من پیاده شم راننده هم نگه داشت زنه پیاده شد در و هم محکم بست راننده گفت چه خبرته یابو زنه هم اومد از پنجره جلو سمت راست دویست تومن پرت کرد تو ماشین جلوی راننده گفت بگیر ایشاللاه داغ بچه هاتو ببینی راننده هم دویست تومنی رو پرت کرد از ماشین بیرون گفت گمشو زنیکه جن*ه پت*ره

دم راننده گرم ..من بودم تو خیابون زنرو .... :D
 
Last edited:

Ostadb

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2005
نوشته‌ها
881
لایک‌ها
62
یه بار سوار تاکسی شدم صندلی جلو نشسته بودم دیدم تا راه افتاد ضبطشو روشن کرد و موسیقی گذاشت یه زنه عقب ماشین نشسته بود از این حزب اللهیها گفت آقا ضبطتو خاموش کن ولی راننده توجه نکرد بعد دوباره با صدای بلندتر گفت آقا مگه نمی شنوی میگم ضبطتو خاموش کن.راننده هم گفت چه خبرته خانم مگه ماشینو خریدی می خوای دویست تومن کرایه بدی هزار جور اورد و فرمایشم میدی؟زنه هم گفت یا خاموش کن یا یالا نگه دار من پیاده شم راننده هم نگه داشت زنه پیاده شد در و هم محکم بست راننده گفت چه خبرته یابو زنه هم اومد از پنجره جلو سمت راست دویست تومن پرت کرد تو ماشین جلوی راننده گفت بگیر ایشاللاه داغ بچه هاتو ببینی راننده هم دویست تومنی رو پرت کرد از ماشین بیرون گفت گمشو زنیکه جن*ه پت*ره

چه خاطره تلخی
 

سوسن خانوم

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 فوریه 2010
نوشته‌ها
16
لایک‌ها
1
محل سکونت
زیر بارون
تاکسی نه ولی اتوبوس زیاد سوار میشم

قبل از این که مردونه زنونه کنن اتوبوسارو

یه بار در اثر ترمز شدید راننده جف پا رفتم تو خلوت یه دختر پسر که در اوج بوس ولیس واینا بودنننن
 

Blocker

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,116
لایک‌ها
24
محل سکونت
Where May I Roam
یه بار سوار تاکسی شدم صندلی جلو نشسته بودم دیدم تا راه افتاد ضبطشو روشن کرد و موسیقی گذاشت یه زنه عقب ماشین نشسته بود از این حزب اللهیها گفت آقا ضبطتو خاموش کن ولی راننده توجه نکرد بعد دوباره با صدای بلندتر گفت آقا مگه نمی شنوی میگم ضبطتو خاموش کن.راننده هم گفت چه خبرته خانم مگه ماشینو خریدی می خوای دویست تومن کرایه بدی هزار جور اورد و فرمایشم میدی؟زنه هم گفت یا خاموش کن یا یالا نگه دار من پیاده شم راننده هم نگه داشت زنه پیاده شد در و هم محکم بست راننده گفت چه خبرته یابو زنه هم اومد از پنجره جلو سمت راست دویست تومن پرت کرد تو ماشین جلوی راننده گفت بگیر ایشاللاه داغ بچه هاتو ببینی راننده هم دویست تومنی رو پرت کرد از ماشین بیرون گفت گمشو زنیکه جن*ه پت*ره

WOW!

mrsbeasley.gif
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
یک بار که رفته بودم یزد اونجا یک سواری شخصی رو دربست گرفتم.
نشستم و گفتم کجا میرم.
دیدم یارو کاست رو انداخت تو ضبط و شروع کرد کلش رو تکون دادن! (آهنگ هم بریم دبی بود)
من هم تو خودم بودم که یهو یارو با صدای بلند و بی مقدمه گفت:
دبی رفتی؟
من تو حالت سنگ کپ گفتم نه به جان شما!
بعد هیچی نگفت!
یکم دیگه رفتیم بعد دوباره به همون حالت قبلی گفت:
ولی من رفتم!
گفتم به سلامتی.
باز دوباره سکوت برقرار شد.
دوباره گفت آقا دبی نبود که، دبی بود!
ما رو بردن یک جایی هتل نبود که، هتل بود!
گفتن بیا تو لابی بشین، لابی نبود که! لابی بود!
بعد ما نشستیم رو یک صندلی بعد همینجور داشتیم نگاه میکردیم یهو دیدم زیر پام آکواریوم هست! آکواریوم نبود که، آکواریوم بود!
بعد ما همینجور تو کف بودیم اومدن با احترام به ما گفتن یکی مشکلی در اتاق شما پیش اومده شما رو راهنمایی میکنیم تو اون اتاق تا در این مدت پذیرایی بشید.
ما رفتیم تو اون اتاقه، اتاق نبود که، اتاق بود!
وارد اتاق که شدم دیدم چند تا خانوم هم اونجا هستن لخت مادر زاد! با ش ر ت و ک ر س ت!
خلاصه همینجوری برای ما خالی بست و بعد که من به مقصد رسیدم پیاده شدم و کرایه رو دادم.
وقتی داشتم در رو میبستم دیدم دوباره زد اول آهنگ و باز دوباره شروع کرد سرش رو تکون دادن (بریم دبی بریم دبی)

بعد از چند سال هنوز فراموش نکردم این خاطره رو.
بیچاره دلم براش میسوخت :دی
 

ROOZBEH33

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 ژانویه 2005
نوشته‌ها
970
لایک‌ها
372
سن
39
محل سکونت
Sacramento, CA
یه سری سوار تاکسی بودم. عقب دو نفر نشسته بودیم جلو هم یه نفر.یادمه وسطای روز بود و هوا هم حسابی گرم بود.هیچی داشتیم میرفتیم که یه آخوندی رو هم وسط راه دیدیم. رارنده وایساد و سوارش کرد. یکی از این آخوندای شیکم گنده با یه ریش شیطانی حنا بسته. خلاصه آخونده نشست صندلی عقب بغل دست ما....

همین که راه افتادیم رارنده بدون مقدمه به بغل دستیش گفت:

آره عزیز، داشتم می گفتم. این فرامرز و نسترن همدیگرو خیییلی دوست داشتن. حسابی عاشق هم بودن. جونشون برای هم در می رفت. اما پدر مادراشون مخالف ازدواجشون بود. هر کاری بگید کردن. التماس پدر مادرشون کردن که بزارید ما با هم ازدواج کنیم. نشد که نشد... به پدر مادرشون گفتن، اگه نزارید ما با هم عروسی کنیم خودمون رو می کشیم. خودمون رو دار می زنیم. پدر مادراشون خندیدن و گفتن شما عرضه این کارا رو ندارید. با هرکس ما گفتیم باید عروسی کنید

خلاصه جونم براتون بگه ، اینام که دیدن هیچ راهی براشون نمونده، یه روز پای یه درخت چنار بزرگ ، در حالی که دست همدیگرو گرفته بودنو گریه می کردن، خودشونو حلق آویز کردن . هردوشون مردن. خدا دید که اینا خیلی همدیگرو دوست داشتن و می خواستن کار حلال ازدواج کنن اما نتونستن. دلش سوخت . گفت بیاید برید بهشت اونجا ازدواج کنید. اینام رفتن بهشت. خیلی خوشحال بودن. پسره به دختره گفت،دیگه وقت تلف کردن بسه. بیا زودی عقد کنیم. دختره گفت باشه... ولی اول باید بریم یه آخوند پیدا کنیم که ما رو عقد هم کنه. آقا اینا هی گشتن و گشتن .چندین سال گشتن و کل هفت طبقه بهشت رو زیر و رو کردن، همه جور آدمی تو بهشت دیدن.ولی آقا جون، اگه بگی تو کل این بهشت...... یه آخوند مادر ...نده پیدا کردن نکردن!! :D
آقا اینو که گفت از خنده ترکیدیم!!! یارو آخونده هم گفت من پیاده میشم. رارنده هم گفت مهمون ما حج آقا! به سلامت! :لول
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,659
لایک‌ها
1,244
یه سری سوار تاکسی بودم. عقب دو نفر نشسته بودیم جلو هم یه نفر.یادمه وسطای روز بود و هوا هم حسابی گرم بود.هیچی داشتیم میرفتیم که یه آخوندی رو هم وسط راه دیدیم. رارنده وایساد و سوارش کرد. یکی از این آخوندای شیکم گنده با یه ریش شیطانی حنا بسته. خلاصه آخونده نشست صندلی عقب بغل دست ما....

همین که راه افتادیم رارنده بدون مقدمه به بغل دستیش گفت:

آره عزیز، داشتم می گفتم. این فرامرز و نسترن همدیگرو خیییلی دوست داشتن. حسابی عاشق هم بودن. جونشون برای هم در می رفت. اما پدر مادراشون مخالف ازدواجشون بود. هر کاری بگید کردن. التماس پدر مادرشون کردن که بزارید ما با هم ازدواج کنیم. نشد که نشد... به پدر مادرشون گفتن، اگه نزارید ما با هم عروسی کنیم خودمون رو می کشیم. خودمون رو دار می زنیم. پدر مادراشون خندیدن و گفتن شما عرضه این کارا رو ندارید. با هرکس ما گفتیم باید عروسی کنید

خلاصه جونم براتون بگه ، اینام که دیدن هیچ راهی براشون نمونده، یه روز پای یه درخت چنار بزرگ ، در حالی که دست همدیگرو گرفته بودنو گریه می کردن، خودشونو حلق آویز کردن . هردوشون مردن. خدا دید که اینا خیلی همدیگرو دوست داشتن و می خواستن کار حلال ازدواج کنن اما نتونستن. دلش سوخت . گفت بیاید برید بهشت اونجا ازدواج کنید. اینام رفتن بهشت. خیلی خوشحال بودن. پسره به دختره گفت،دیگه وقت تلف کردن بسه. بیا زودی عقد کنیم. دختره گفت باشه... ولی اول باید بریم یه آخوند پیدا کنیم که ما رو عقد هم کنه. آقا اینا هی گشتن و گشتن .چندین سال گشتن و کل هفت طبقه بهشت رو زیر و رو کردن، همه جور آدمی تو بهشت دیدن.ولی آقا جون، اگه بگی تو کل این بهشت...... یه آخوند مادر ...نده پیدا کردن نکردن!! :D
آقا اینو که گفت از خنده ترکیدیم!!! یارو آخونده هم گفت من پیاده میشم. رارنده هم گفت مهمون ما حج آقا! به سلامت! :لول

:D:D

....

خاطرتتون با حال بود //

اینو بابام تعریف می کرد .. چند سال پیش :

یارو پسره عقب تاکسی نشسته بوده و سیگار میکشیده ...
آخونده میشنه جلو و میگه اون سیگارو خاموش کن ..
پسره هم عین خیالش نبوده ...
آخونده باز میگه و پسره بعد چند دقیقه میگه چشم حاج آقا خاموش کردم ... آقای راننده من پیاده میشم...
بعد چند دقیقه بوی سوختگی میاد ... راننده دور و بر رو نگاه می کنه و میبینه از وسط عمامه ی آخونده دود بلند میشه !!:D
 

MasoudM

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2008
نوشته‌ها
1,870
لایک‌ها
651
محل سکونت
in the shadow of the statue
يه بار سوار تاكسي بودم راننده خودشو كشت تا واسه يه پسره كه گوشه خيابون وايساده بود بوق بزنه .... نهايتا وقتي كلي بهش نزديك شد پسره گفت : جــنــت

بقيش تو اسپويلر :

راننده هم سريع گازشو گرفت و گفت : **رم تو *س ننه **دت



تو مشهد جنت نداريم :f34r: تهران بودم :f34r:
 

Mr.4

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 آگوست 2008
نوشته‌ها
1,866
لایک‌ها
526
سن
94
محل سکونت
آسمانها و فراتر از آن
من بگم یور ما داشتیم از داشنگاه میومدیم خونه یه ون در بست گرفتیم این اقا دهن مارو با یه اهنگ گ****-اید 2 ساعت یه اهتگ گوش میکرد بگو چی نه بگو چی اهنگ پیرهن صورتی باور کون اها خاطرش اینجاست که تو یه ون 15 نفر سوار شدیم دهنمون اسفالت شد
 

08610023

Registered User
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
527
لایک‌ها
9
محل سکونت
iran
کلی فیض بردیم و خندیدیم...
ادامه بدین دوستان :D
 

MasoudM

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2008
نوشته‌ها
1,870
لایک‌ها
651
محل سکونت
in the shadow of the statue
من چون خيلي تاكسي خطي سوار ميشم خاطره زياد دارم ... الان يادم نمياد ... كم كم ميام مينويسم .
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,703
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
یه خاطره کوتاه:

یه بار سوار تاکسی بودم. یه پسر جوان سمندی سمت چپ ما حرکت میکرد. یهو دیدم دوتا دختره **** از اون طرف خیابان(سمت راست ما میشد) به سمندیه اشاره کردن بیا مارو بلند کن! بعد پسره هم عینهو ج**ده ندیده ها! همچین فرمون رو پیچوند و از جلوی ما و بقیه ماشینا به سرعت رفت سمت راست که صدای بوق همه در اومد و راننده تاکسی ما هم هرچی فحش آب کشیده و نکشیده از دهنش در اومد به این گفت
rolleyessmileyanim.gif
 

MasoudM

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2008
نوشته‌ها
1,870
لایک‌ها
651
محل سکونت
in the shadow of the statue
امروز تا تو تاکسی سوار شدم صدای آخونده رو از رادیو شنیدم که با صدای بلند و نفس گرفته میگفت : و فرهنگ ما بدون دین هیچ چیـــــز ندارد ! بعد لیدر تکبیرگویان گفت : تکبـــــــــــــــیر ... راننده تاکسیه هم گفت : **ر خر :eek:

ادیت : سانسور بیشتر
 
Last edited:
بالا