برگزیده های پرشین تولز

پدر و مادرم درکم نمی کنن

تنهائی

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2010
نوشته‌ها
0
لایک‌ها
0
سلام ببخشید که مزاحمتون میشم
من پسری هستم 14 ساله
یه خواهر بزرگتر دارم که ازدواج کرده رفته خونه ی بخت
و من هستم تنها تو خونه با پدر و مادرم
منتها باهاشون خیلی مشکل دارم
چون اونا اصلا منو درک نمی کنن
بابام که از صبح میره سرکار تا شب که میاد
حتی هفته به هفته یک کلمه هم با من حرف نمی زنه انگار نه انگار پسری داره انگار منو نمی بینه اصلا
مشکلاتمو درک نمی کنه
مادرمم که یا همش بیرونه یا تو خونه هم که هست به کارای خونه میرسه و به حرفای منم گوش نمیده
هر چند اصلا فکر نکنم این دو نفر حرف منو بفهمن و بدونن من چی میگم
انگار از دو دنیای دیگر هستیم
من دیگه به مرز جنون رسیدم بارها خواستم خودکشی کنم ولی خدا رحم کرد که تصمیم نهایی رو نگرفتم
به نظر شما مشکلمو با والدینم چطوری حل کنم؟
چون خیلی وضعه بحرانیه
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,706
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
حتی هفته به هفته یک کلمه هم با من حرف نمی زنه انگار نه انگار پسری داره انگار منو نمی بینه اصلا
مشکلاتمو درک نمی کنه


مشکلاتت چیه؟

از نظر مالی بهت میرسن؟ دقیقا بگو ببینم مشکلت چیه
 

Ronan

Registered User
تاریخ عضویت
7 ژانویه 2006
نوشته‌ها
6,457
لایک‌ها
876
محل سکونت
Tehran
سلام ببخشید که مزاحمتون میشم
من پسری هستم 14 ساله
یه خواهر بزرگتر دارم که ازدواج کرده رفته خونه ی بخت
و من هستم تنها تو خونه با پدر و مادرم
منتها باهاشون خیلی مشکل دارم
چون اونا اصلا منو درک نمی کنن
بابام که از صبح میره سرکار تا شب که میاد
حتی هفته به هفته یک کلمه هم با من حرف نمی زنه انگار نه انگار پسری داره انگار منو نمی بینه اصلا
مشکلاتمو درک نمی کنه
مادرمم که یا همش بیرونه یا تو خونه هم که هست به کارای خونه میرسه و به حرفای منم گوش نمیده
هر چند اصلا فکر نکنم این دو نفر حرف منو بفهمن و بدونن من چی میگم
انگار از دو دنیای دیگر هستیم
من دیگه به مرز جنون رسیدم بارها خواستم خودکشی کنم ولی خدا رحم کرد که تصمیم نهایی رو نگرفتم
به نظر شما مشکلمو با والدینم چطوری حل کنم؟
چون خیلی وضعه بحرانیه

همون خودتو بکشی بهتره ... همتون راحت میشید
 

IvY

Registered User
تاریخ عضویت
20 می 2010
نوشته‌ها
534
لایک‌ها
110
محل سکونت
هواپیما جیمبو
لطفا مدیریت محترم این کابری ها رو چک کنه.
نمی دونم چرا همش احساس می کنم این تاپیک های جدید کار یک نفر است.:upsided::upsided::upsided:
البته بازم میگم کار بدی نیستا ، چون بچه ها سرگرم میشن.
 

dark_angel

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2009
نوشته‌ها
180
لایک‌ها
0
محل سکونت
HardRock Café
شما بهتره به یه مشاوره مراجعه کنید چند جلسه هم با خودتون جدا و هم با والدینتون صحبت میکنن.
مشکلی نیست اکثرا (میشه گفت 99%) هم و سن سال های شما این مشکلات رو دارند. (خیلی هاش مربوط به مسائل بیولوژیکی و تغییراتی که داره رخ میده هست)

و سعی کن به کارهایی مفید و آموزشی و سرگرم کننده بپردازی . (نقاشی , کلاس کامپیتور ,ورزش و...)
 

Love_life

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2010
نوشته‌ها
3,813
لایک‌ها
975
محل سکونت
دور نیست
لطفا مدیریت محترم این کابری ها رو چک کنه.
نمی دونم چرا همش احساس می کنم این تاپیک های جدید کار یک نفر است.
البته بازم میگم کار بدی نیستا ، چون بچه ها سرگرم میشن.
باشه ولی بعدا اگه کسی مشکلش رو سرچ کنه می یاد اینجا ! البته به غیر از اسپم ها !
 

تنهائی

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2010
نوشته‌ها
0
لایک‌ها
0
بحران دوران نوجوانیه ... چند سال دیگه درست میشه :دی
آخه من نمیخوام تا چندسال دیگه صبر کنم
اصلا از کجا معلوم بحران دوران نوجوانی باشه؟
من الان مشکل دارم چیکار به چند سال دیگه دارم؟
مشکلاتت چیه؟

از نظر مالی بهت میرسن؟ دقیقا بگو ببینم مشکلت چیه
نه از لحاظ مالی چندان مشکلی نیست
مشکل اینه که احساس می کنم کمبود محبت دارم و منو درک نمی کنن
سر غذا و شام همش بابامو نگاه می کنم ولی اون اصلا منو نگاه نمی کنه
دوست دارم مثلا ازم بپرسه در مورد درسم دوستام کلاسام ولی هیچی نمیگه
منم غرورم اجازه نمیده بهشون بگم به من چرا توجه نمی کنید در ضمن نمی دونم اصلا گفتنش درست هست یا نه
خودشون باید بفهمن این چیزارو دیگه!
 

تنهائی

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2010
نوشته‌ها
0
لایک‌ها
0
شما بهتره به یه مشاوره مراجعه کنید چند جلسه هم با خودتون جدا و هم با والدینتون صحبت میکنن.
مشکلی نیست اکثرا (میشه گفت 99%) هم و سن سال های شما این مشکلات رو دارند. (خیلی هاش مربوط به مسائل بیولوژیکی و تغییراتی که داره رخ میده هست)

و سعی کن به کارهایی مفید و آموزشی و سرگرم کننده بپردازی . (نقاشی , کلاس کامپیتور ,ورزش و...)

بابا بیا برو خدا رو شکر کن که بهت کاری ندارن !
باسه چی ناراحتی ؟!!

خوب من الان تو خونه تنهام مخصوصا الان که تابستونه
و متاسفانه خواهر و برادری هم ندارم که همزبونو همبازیم باشه
ورزش و کامپیوتر و اینا هم سرجاشه منتها زندگی که فقط این چیزا نیست
 

dark_angel

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2009
نوشته‌ها
180
لایک‌ها
0
محل سکونت
HardRock Café
خوب من الان تو خونه تنهام مخصوصا الان که تابستونه
و متاسفانه خواهر و برادری هم ندارم که همزبونو همبازیم باشه
ورزش و کامپیوتر و اینا هم سرجاشه منتها زندگی که فقط این چیزا نیست

همون مورد اول که بهت گفتم :

شما بهتره به یه مشاوره مراجعه کنید چند جلسه هم با خودتون جدا و هم با والدینتون صحبت میکنن.
 

Reza_994

Registered User
تاریخ عضویت
14 ژوئن 2009
نوشته‌ها
885
لایک‌ها
40
سن
29
محل سکونت
La Facultad de Lenguas Extranjeras de la Universid
بابا بیا برو خدا رو شکر کن که بهت کاری ندارن !
باسه چی ناراحتی ؟!!
:p
راست میگه برو خدا رو شکر کن باهات کاری ندارن !:wacko:


نه از لحاظ مالی چندان مشکلی نیست
مشکل اینه که احساس می کنم کمبود محبت دارم و منو درک نمی کنن
سر غذا و شام همش بابامو نگاه می کنم ولی اون اصلا منو نگاه نمی کنه
دوست دارم مثلا ازم بپرسه در مورد درسم دوستام کلاسام ولی هیچی نمیگه
منم غرورم اجازه نمیده بهشون بگم به من چرا توجه نمی کنید در ضمن نمی دونم اصلا گفتنش درست هست یا نه
خودشون باید بفهمن این چیزارو دیگه!


جه جالب
مارو میگی برعکس !
من از خدامه ولم کنن
 

ITI

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2008
نوشته‌ها
3,640
لایک‌ها
138
محل سکونت
تهران
سلام ببخشید که مزاحمتون میشم
من پسری هستم 14 ساله
یه خواهر بزرگتر دارم که ازدواج کرده رفته خونه ی بخت
و من هستم تنها تو خونه با پدر و مادرم
منتها باهاشون خیلی مشکل دارم
چون اونا اصلا منو درک نمی کنن
بابام که از صبح میره سرکار تا شب که میاد
حتی هفته به هفته یک کلمه هم با من حرف نمی زنه انگار نه انگار پسری داره انگار منو نمی بینه اصلا
مشکلاتمو درک نمی کنه
مادرمم که یا همش بیرونه یا تو خونه هم که هست به کارای خونه میرسه و به حرفای منم گوش نمیده
هر چند اصلا فکر نکنم این دو نفر حرف منو بفهمن و بدونن من چی میگم
انگار از دو دنیای دیگر هستیم
من دیگه به مرز جنون رسیدم بارها خواستم خودکشی کنم ولی خدا رحم کرد که تصمیم نهایی رو نگرفتم
به نظر شما مشکلمو با والدینم چطوری حل کنم؟
چون خیلی وضعه بحرانیه


ببین عزیزم

الان كه 14 سالته به نظرم دوران طلایی زندگیته و تا میتونی فارق از مشكلاتی كه داری از زندگی لذت ببر

مطمئن باش چند سال دیگه كه معنای واقعی زندگی كردن رو فهمیدی به مسائل الانت كه به ظاهر مشكل هستند بدجوری میخندی و به خودت میگی چه دوران خوبی بود و ازش استفاده نكردم

الان هم كه دوران بلوغت هست و این مسائل طبیعیه و برای تك تك افراد اتفاق میافته . حالا براساس زندگی هر شخص این دوران بالا و پائین داره ولی كلیتش برای همه یكسانه

مشكلات روحی ، عاطفی كه میتونه به راحتی روی تحصیلت هم تاثیر بذاره و تنها كسی كه میتونه بهت كمك كنه خودتی نه كس دیگه ای .

اینو مطمئن باش كه هر كسی تو این دوران با مسائل شبیه شما مواجه هستش ، باید تحمل كنی تا این دوره بگذره

البته خودت میتونی كاری كنی كه این دوران برات شیرین باشه یا اینكه با ناراحتی سپریش كنی

خود من شخصا دوست داشتم جای شما بودم و تخت تو خونه استراحت میكردم و به كارای شخصیم میرسیدم و از طرفی هم مسئولیتی نداشتم و متقابلا كسی هم با من كاری نداشت حتی برای یه مدت كوتاه

از من میشنوی از این دوران استفاده كن كه وقتی بزرگتر شدی دیگه یه ثانیش هم گیرت نمیاد:happy:




با اون دوستی هم كه پیشنهاد داد بری خودتو بكشی زیاد كار نداشته باش . بنده خدا تیمش تو جام جهانی بدجوری اوت شده داره دوران بدی رو پشت سر میذاره :D
 

rezidentevil

Registered User
تاریخ عضویت
14 دسامبر 2009
نوشته‌ها
7,063
لایک‌ها
832
سلام ببخشید که مزاحمتون میشم
من پسری هستم 14 ساله
یه خواهر بزرگتر دارم که ازدواج کرده رفته خونه ی بخت
و من هستم تنها تو خونه با پدر و مادرم
منتها باهاشون خیلی مشکل دارم
چون اونا اصلا منو درک نمی کنن
بابام که از صبح میره سرکار تا شب که میاد
حتی هفته به هفته یک کلمه هم با من حرف نمی زنه انگار نه انگار پسری داره انگار منو نمی بینه اصلا
مشکلاتمو درک نمی کنه
مادرمم که یا همش بیرونه یا تو خونه هم که هست به کارای خونه میرسه و به حرفای منم گوش نمیده
هر چند اصلا فکر نکنم این دو نفر حرف منو بفهمن و بدونن من چی میگم
انگار از دو دنیای دیگر هستیم
من دیگه به مرز جنون رسیدم بارها خواستم خودکشی کنم ولی خدا رحم کرد که تصمیم نهایی رو نگرفتم
به نظر شما مشکلمو با والدینم چطوری حل کنم؟
چون خیلی وضعه بحرانیه

بی چاره بهتر از اینه که عین زمونه ما گیر بدن بهت دهنت رو سرویس کنند !
 

تنهائی

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2010
نوشته‌ها
0
لایک‌ها
0
همون مورد اول که بهت گفتم :
اخه نمیخوام به روانشناس مراجعه کنم یعنی اولا خودم مخالفم
ثانیا به پدر و مادرم بگم چی؟
بگم بریم پیش روانشناس؟!
اونوقت اونا چی میگن؟
اصلا صورت مساله رو قبول می کنن؟

من میخوام بدون نیاز به این مسائل مشکل حل بشه
چون پدر و مادرم پدر و مادر بدی نیستن
خوبن به منم میرسن فقط اینکه زیاد کاری باهام ندارن آزارم میده
از طرفی چون خوبن و چیزی برام کم نذاشتن من شرم می کنم همچین چیزی رو بهشون بگم چون حس می کنم دارم قدرنشناسی و زیاده خواهی می کنم

اصلا شما بگید این مشکلی که من دارم رو به عنوان مشکل قبول دارید یا فکر می کنید مشکل خاصی نیست؟
اگر همه این رو یک مشکل میدونید من برم به پدر و مادرم بگم یه جوری
البته اینکه چجوری بگم رو نمیدونم
چون خودمم هنوز به اینکه این یک معضل هست یا نه پی نبردم ولی هر چی هست آزارم میده دیگه!
فکر نکنید یه وقت پسر لوسی هستما نه!
دوست دارم با پدر و مادرم نزدیکتر و صمیمی تر باشم و بیشتر منو بفهمن
این بده !!؟

همون خودتو بکش راحت تری دیگه ... یه روز نمیگی من قیافم چپه ... یه روز بگی هیچ کس منو دوست نداره

فرداش بگی من دوست نمیتونم پیدا کنم ... پس فرداش بگی یه پام از اون یکی 30 سانت کوتاه تره
من نمی دونم شما چند سالته
ولی اگر من برادر کوچکترت هم بودم باز همینو بهم میگفتی؟
و میگفتی برو خودتو بکش؟
فرض کن من جای برادر کوچکترتون
ببین عزیزم


الان كه 14 سالته به نظرم دوران طلایی زندگیته و تا میتونی فارق از مشكلاتی كه داری از زندگی لذت ببر

مطمئن باش چند سال دیگه كه معنای واقعی زندگی كردن رو فهمیدی به مسائل الانت كه به ظاهر مشكل هستند بدجوری میخندی و به خودت میگی چه دوران خوبی بود و ازش استفاده نكردم

الان هم كه دوران بلوغت هست و این مسائل طبیعیه و برای تك تك افراد اتفاق میافته . حالا براساس زندگی هر شخص این دوران بالا و پائین داره ولی كلیتش برای همه یكسانه

مشكلات روحی ، عاطفی كه میتونه به راحتی روی تحصیلت هم تاثیر بذاره و تنها كسی كه میتونه بهت كمك كنه خودتی نه كس دیگه ای .

اینو مطمئن باش كه هر كسی تو این دوران با مسائل شبیه شما مواجه هستش ، باید تحمل كنی تا این دوره بگذره

البته خودت میتونی كاری كنی كه این دوران برات شیرین باشه یا اینكه با ناراحتی سپریش كنی

خود من شخصا دوست داشتم جای شما بودم و تخت تو خونه استراحت میكردم و به كارای شخصیم میرسیدم و از طرفی هم مسئولیتی نداشتم و متقابلا كسی هم با من كاری نداشت حتی برای یه مدت كوتاه

از من میشنوی از این دوران استفاده كن كه وقتی بزرگتر شدی دیگه یه ثانیش هم گیرت نمیاد:happy:




با اون دوستی هم كه پیشنهاد داد بری خودتو بكشی زیاد كار نداشته باش . بنده خدا تیمش تو جام جهانی بدجوری اوت شده داره دوران بدی رو پشت سر میذاره :D

ممنون از صحبتاتون
خوب حرفایی زدید

من چند وقتیه با این سایت آشنا شدم و حس کردم جو صمیمیه داره برای همین احساس کردم می تونم مشکلمو اینجا بیان کنم و دوستانه راهنماییم کنن
 
Last edited:

تنهائی

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2010
نوشته‌ها
0
لایک‌ها
0
یکی از مدیران لطفا این اسپم ها رو پاک کنه

چقدر نامردین شماها
فکر کنید این مشکل واسه خودتون به وجود اومده باشه بازم از این کارا می کنید؟

در ضمن اون آقایی که به من پی ام دادی و گفتی اینا ادم حسابی نیستند و ازشون مشورت نخواه و اگه ادم بودن خودشونو درمان می کردن
از اونجا که نمی تونم جواب پی امتونو بدم
اینجا شما بگو کجا برم بگم؟
من به اینا اعتماد کردم
چون دیدم جو صمیمی و دوستانه ای داره
 

Parsa-Undead

مدیر باز نشسته
تاریخ عضویت
5 مارس 2009
نوشته‌ها
3,761
لایک‌ها
1,121
محل سکونت
Tehran
ما اگه این مشکل برامون پیش بیاد شاد میشیم ! :D
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
صد در صد تقصیر خودته
مشکل از رفتارته فرزندم
eh-smiley.gif
 

hamed_1989

Registered User
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2008
نوشته‌ها
369
لایک‌ها
8
محل سکونت
Tehran
Last edited:

پدر پسر شجاع

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 جولای 2010
نوشته‌ها
60
لایک‌ها
0
سلام ببخشید که مزاحمتون میشم
من پسری هستم 14 ساله
یه خواهر بزرگتر دارم که ازدواج کرده رفته خونه ی بخت
و من هستم تنها تو خونه با پدر و مادرم
منتها باهاشون خیلی مشکل دارم
چون اونا اصلا منو درک نمی کنن
بابام که از صبح میره سرکار تا شب که میاد
حتی هفته به هفته یک کلمه هم با من حرف نمی زنه انگار نه انگار پسری داره انگار منو نمی بینه اصلا
مشکلاتمو درک نمی کنه
مادرمم که یا همش بیرونه یا تو خونه هم که هست به کارای خونه میرسه و به حرفای منم گوش نمیده
هر چند اصلا فکر نکنم این دو نفر حرف منو بفهمن و بدونن من چی میگم
انگار از دو دنیای دیگر هستیم
من دیگه به مرز جنون رسیدم بارها خواستم خودکشی کنم ولی خدا رحم کرد که تصمیم نهایی رو نگرفتم
به نظر شما مشکلمو با والدینم چطوری حل کنم؟
چون خیلی وضعه بحرانیه

حرف هات چی چی هست حالا؟
 
بالا