جوانی را تبه کردم که جویم زندگانی را......... نجستم زندگانی را، تبه کردم جوانی را
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد........... وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
در جوانی به خویش می گفتم، شیر اگر پیر هم شود شیر است.......... چون که پیری رسید فهمیدم، پیر اگر شیر هم بود پیر است
چهار است سرمایه زندگانی.......... جوانی جوانی جوانی جوانی
از زندگانیم گله دارد جوانیم.... شرمنده جوانی از این زندگانی ام
دارم هوای صحبت یاران رفته را......... یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند.... چون می کنند با غم بی همزبانیم؟
شمعم گریست زار به بالین که روزبه......... من نیز چون تو عاشق شور جوانیم (با اجازه از استاد شهریار)