رفته بودم مهرشهر.
خیلی اتفاقی و توی یک فروشگاه یکی رو دیدم که خیلی خاطرات دوران قدیم رو برای من زنده کرد.
جلال مقامی ...
چقدر پیر شده بود
شاید هم فقط پیری اون رو میدیدم و خودم رو نمیدیدم!
اگه اون هفتاد سالش شده منم دیگه اون سن و سال رو ندارم و دارم وارد سی سالگی میشم ...
شاید باورتون نشه. اما ناخودآگاه وقتی بهش دست دادم دستش رو بوسیدم و بهش گفتم این بوسه بخاطر همه خاطرات شیرینی بود که در ذهن من و همه کسانی گذاشتی که یک هفته منتظر یک شنبه ها میموندن تا تو بیای و دیدنیها رو اجرا کنی ...
چقدر زود گذشت و چقدر زود دنیا بی وفایی خودش رو نشون میده.
به یاد جلال مقامی، به یاد یک شنبه های کودکی و به یاد دیدنیهای دیدنی او ...
تیتراژ دیدنیها رو براتون آپ کردم:
دانلود
اینم یک گزارش قدیمی از اون یارو! نجف زاده که در مورد دیدنی ها بود:
دانلود
نمیدونم بچه های الان هم بعدها چیزی براشون نوستالژیک خواهد بود یا نه! اما این رو میدونم که دوران ما پر بود از این نوستالژیک ها که بعد از این همه سال هنوز در گوشه ای از ذهن و فکر ما جا خوش کرده.
یادش به خیر.
خیلی اتفاقی و توی یک فروشگاه یکی رو دیدم که خیلی خاطرات دوران قدیم رو برای من زنده کرد.
جلال مقامی ...
چقدر پیر شده بود
شاید هم فقط پیری اون رو میدیدم و خودم رو نمیدیدم!
اگه اون هفتاد سالش شده منم دیگه اون سن و سال رو ندارم و دارم وارد سی سالگی میشم ...
شاید باورتون نشه. اما ناخودآگاه وقتی بهش دست دادم دستش رو بوسیدم و بهش گفتم این بوسه بخاطر همه خاطرات شیرینی بود که در ذهن من و همه کسانی گذاشتی که یک هفته منتظر یک شنبه ها میموندن تا تو بیای و دیدنیها رو اجرا کنی ...
چقدر زود گذشت و چقدر زود دنیا بی وفایی خودش رو نشون میده.
به یاد جلال مقامی، به یاد یک شنبه های کودکی و به یاد دیدنیهای دیدنی او ...
تیتراژ دیدنیها رو براتون آپ کردم:
دانلود
اینم یک گزارش قدیمی از اون یارو! نجف زاده که در مورد دیدنی ها بود:
دانلود
نمیدونم بچه های الان هم بعدها چیزی براشون نوستالژیک خواهد بود یا نه! اما این رو میدونم که دوران ما پر بود از این نوستالژیک ها که بعد از این همه سال هنوز در گوشه ای از ذهن و فکر ما جا خوش کرده.
یادش به خیر.
Last edited: