برگزیده های پرشین تولز

دخترک و مگسی خر

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
دخترک در حال خوندن رمان بود...
پس از مدتی احساس سرما کرد و کولر را خاموش کرد..
در همان حال بود که احساس کرد کسی در گوشش وز وز می کند..
سرش را که برگرداند یه مگس بزرگ یا به اصطلاح همان خر مگس را دید..
به اجبار به دستش تکانی داد تا ان را از خود دور کند..
پس از لحظاتی دوباره صذای وز وز آن شروع شد..
به اجبار کتاب را بست و به دنبال مگس افتاد..
پس لحطاتی موفق شد تا اون خرمگس را بکشه.به خیال خودش دیگه همه چی حل شده بود و مشکلی وجود نداشت..
اما وقتی رفت تا جنازه ی مگسه رو به خاک بسپاره دید که مگسه تکون میخوره.چند بار دیگه به جونش افتاد و با اظمینان از مردن اون به سمتش رفت..واااای!چی میدید!یه سری کرم کوچک داشتن از تو بدن اون مگسه بیرون میومد!
دخترک با ترس از این که نکنه کرم ها سریع تبدیل به خر مگس بشن و او مجبور به کشتن چندین خرمگس در ان واحد شود،تصمیم گرفت همه را بکشد..لحطه به لحطه تعدادشان بیشتر میشد..از همه جای اون جنازه کرم ها میومدن بیرون..
دخترک تعدادی را کشت و به همراه جنازه ان هارا دفن کرد.
کرم های مانده سرشان سیاه شده بود.کرم ها یا بهتر است بگوییم نوزاد ها در حال زیاد شدن بودن.
دخترک نور موبایلش را گرفته بود و برای این که ان هارا در یک جا جمع کند با نور سعی در هدایتشان داشت..
یک لحظه کرمی را با سر قرمز دید!جلوتر که رفت دید که ان کرم اکلیل به سرش چسبیده..:blink:
از ترس این که کرم ها بزرگ شوند،تصمیم گرفت که از خیر تجسس میان آن ها بگذرد و همه را کشت.
به همین راحتی...اما همیشه تصویر بیرون امدن کرم ها از خرمگس جلو چشمانش خواهد بود..حتی هنگام غذا خوردن..


پ.ن:راستی راستی اینجوری شده بودا!حالم داشت سر سحر به هم میخورد..ولی کلا جالب بود:دی
راستی،دخترکه خودم بودما:دی


اینم عکسش...البته کیفیت نداره!
fwhoy8e912812xm1tukk.jpg
[/URL][/IMG]
 
Last edited:

Mohsen_mzh

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,817
لایک‌ها
585
محل سکونت
Home
ها ؟!
.
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,525
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
باید خر مگسه رو با کرما آتیش میزد تا هی زیاد نشن
 

Kourosh_Jal

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 ژانویه 2010
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
13
محل سکونت
Virginia
دخترک در حال خوندن رمان بود...
پس از مدتی احساس سرما کرد و کولر را خاموش کرد..
در همان حال بود که احساس کرد کسی در گوشش وز وز می کند..
سرش را که برگرداند یه مگس بزرگ یا به اصطلاح همان خر مگس را دید..
به اجبار به دستش تکانی داد تا ان را از خود دور کند..
پس از لحظاتی دوباره صذای وز وز آن شروع شد..
به اجبار کتاب را بست و به دنبال مگس افتاد..
پس لحطاتی موفق شد تا اون خرمگس را بکشه.به خیال خودش دیگه همه چی حل شده بود و مشکلی وجود نداشت..
اما وقتی رفت تا جنازه ی مگسه رو به خاک بسپاره دید که مگسه تکون میخوره.چند بار دیگه به جونش افتاد و با اظمینان از مردن اون به سمتش رفت..واااای!چی میدید!یه سری کرم کوچک داشتن از تو بدن اون مگسه بیرون میومد!
دخترک با ترس از این که نکنه کرم ها سریع تبدیل به خر مگس بشن و او مجبور به کشتن چندین خرمگس در ان واحد شود،تصمیم گرفت همه را بکشد..لحطه به لحطه تعدادشان بیشتر میشد..از همه جای اون جنازه کرم ها میومدن بیرون..
دخترک تعدادی را کشت و به همراه جنازه ان هارا دفن کرد.
کرم های مانده سرشان سیاه شده بود.کرم ها یا بهتر است بگوییم نوزاد ها در حال زیاد شدن بودن.
دخترک نور موبایلش را گرفته بود و برای این که ان هارا در یک جا جمع کند با نور سعی در هدایتشان داشت..
یک لحظه کرمی را با سر قرمز دید!جلوتر که رفت دیدی که ان کردم اکلیک به سرش چسبیده..
از ترس این که کرم ها بزرگ شوند،تصمیم گرفت که از خیر تجسس میان آن ها بگذرد و همه را کشت.
به همین راحتی...اما همیشه تصویر بیرون امدن کرم ها از خرمگس جلو چشمانش خواهد بود..حتی هنگام غذا خوردن..
پ.ن:راستی راستی اینجوری شده بودا!حالم داشت سر سحر به هم میخورد..ولی کلا جالب بود:دی

یلدا از تو انتظار نداشتم.مگسو خاک میکنی؟
من که یه بار سوسک پردار اومد با جارو گرفتمش بعد هم توی لوله جارو حشره کش زدم.بعد کرمم گرفت سوسکه رو که هنوز زنده ولی بیحال و خواب آلود بود رو از تو جارو در آوردم و گذاشتم زیر قاب پک 50 تایی سی دی.بعد با دو تا سرنگ دوتا بالشو از هم باز کردم و سوزنو توشون فرو کردم که تکون نتونه بخوره.بعد قاب سی دی رو برداشتم (به سختی) و به دوتا سوزنی که توی بال سوسک فرو رفته بود باتری 12 ولت وصل کردم.عجب حالی داد یادش بخیر....
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
سینا اون موقع این به زهنم نرسده بود=)))

بابا کورش من که اون شب تنها نبودم.من میخوساتم کرما رو نگه دارم ببینم تهش چی میشه:دی
مگسه رو خاک نکردم که دیوونه!تو داستان اینجوری گفتم..از ترس این که تو خونه باشن و زیاد شن،مجبور شدیم بریم بنذازیمشون بیروون!
ولی خیییییییلی باحالا بود!
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
عجب !

خودت نوشتی ؟ علاقه به نوشتن داری ؟

اره بابا..نمیبینی چقدر ضایع اس متنش؟:Dخودم نوشتم دیگه..

اره..من عاشقه نوشتنم..حالا شاید این خوب نشده باشه..چون همزمان داشتم یه کار دیگه هم تو نت انجام میدادم.
اما اگه تو یه چی استعداد داشته باشم همین نوشتنه
=))
 

Ari@n

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
7 آگوست 2009
نوشته‌ها
2,029
لایک‌ها
1,888
محل سکونت
TehrAn

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,248
لایک‌ها
794
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
این متن کاملاً سیاسی بود...

مقصود فتنه جویانه ـت از این خرمگس و کشتن و افزایش جریان فتنه چی بود...؟
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
:(:(
این متن کاملاً سیاسی بود...

مقصود فتنه جویانه ـت از این خرمگس و کشتن و افزایش جریان فتنه چی بود...؟

حمید درسته که صدای وزوزش نمیذاشت صدای تلوزیون بیاد ولی بیچاره نیتی نداشت..منم فقط به خاطر این که مزاحم بود کشتمش:دی
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
820
لایک‌ها
1,498
محل سکونت
Earth
ولی خرمگس هنوز زنده بود ...
smilie_ugly_424.gif
 

dashmojtaba6

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 جولای 2010
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
5
سن
40
اکثر کاربرای سایتها و فعالای اینترنتی نویسندگیشون خوبه یعنی بیشتر میخوره نویسنده باشن
یلدا خانوم میشه اسم واقعیتو بگی ؟ فکر کنم کتاب رمانم نوشتیا :eek:
 

Exporter

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
13 آپریل 2006
نوشته‌ها
4,054
لایک‌ها
5,172
سن
34
محل سکونت
UAE
اگه می خواستی ببینی آخرش چی میشه باید یه لیوان شیشه ای برعکس میزاشتی روش، نگهشون میداشتی
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
ولی خرمگس هنوز زنده بود ...
smilie_ugly_424.gif
والله نمیدونم..بیچاره اگه عکس تو رو بهت نشون میدادم می مرد درجا..حیف شد..:دی
اکثر کاربرای سایتها و فعالای اینترنتی نویسندگیشون خوبه یعنی بیشتر میخوره نویسنده باشن
یلدا خانوم میشه اسم واقعیتو بگی ؟ فکر کنم کتاب رمانم نوشتیا :eek:

بابا بیخیال!
این متنش مگه چی بود که شماها فکرتون تا این جا ها پیش رفت؟؟!:blink:
 

Ari@n

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
7 آگوست 2009
نوشته‌ها
2,029
لایک‌ها
1,888
محل سکونت
TehrAn
یلدا چنتا از رمان هاتو معرفی کن بخونیم :دی
 

Kourosh_Jal

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 ژانویه 2010
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
13
محل سکونت
Virginia
والله نمیدونم..بیچاره اگه عکس تو رو بهت نشون میدادم می مرد درجا..حیف شد..:دی


بابا بیخیال!
این متنش مگه چی بود که شماها فکرتون تا این جا ها پیش رفت؟؟!:blink:

این خائن اسم واقعیت یلدا نیست؟
دروغگو :(
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
اگه می خواستی ببینی آخرش چی میشه باید یه لیوان شیشه ای برعکس میزاشتی روش، نگهشون میداشتی

می دونم..میخواستیم همین کارو انجام بدیم.من همه رو به غیر دو تا کشته بودم.
بعد که داشتیم نگاشون میکردیم یهو چشممون افتاد به یه جای دیگه که یه کرم بود.یه کم گشتیم دیدیم به غیر اون دوتا پنج تای دیگه هم هست!!:blink:
گفتیم یا حضرت عباس!اینارو تاصب نگه داریم دیگه بیچاره میشیم=)))
در طی یک عملیات انتحاری همه رو کشتیم و با خیال راحت خوابیدیم:دی
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
یلدا چنتا از رمان هاتو معرفی کن بخونیم :دی
بابا رمان کجا بود؟هنوز در دست چاپه:دییی
این خائن اسم واقعیت یلدا نیست؟
دروغگو :(
=)))
عجب داستانی شد این یه پست مجتبی!بابا این داره چرت و پرت میگه:دی

پ.ن:ای خدا!تا من باشم که دیگه از این نوشته ها نذارم=))
 
بالا