برگزیده های پرشین تولز

معرفی اصغر قاتل و ممد بیجه و شرکا...

Hell-Golden

Registered User
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2007
نوشته‌ها
1,269
لایک‌ها
463
نوادگان اصغر قاتل در کمین کودکان


هم میهن: رنگ پریده و بهت زده پدر را نگاه می کند و سعی می کند مرور کند ماجرایی چند لحظه پیش را؛ خیابان ساکت بود و خلوت. مثل همیشه آرام در حال بازی بود که مرد جوان به سراغش آمد. خواست با او به دیدن عجیب ترین وسیله ای که تا به حال دیده است برود. اما کودک 9ساله میل بازی داشت. پسر با او هم بازی شد. بعد از رفاقتی چند دقیقه ای کودک همراه مرد جوان رفت تا وسیله عجیب و غریبش را ببیند.

کودک هنوز خیره به پدر است و ترسیده ماجرای ربوده شدنش و تعرض دو مرد جوان را تعریف می کند. این کودک دوازدهمین قربانی دو مرد جوانی که بود جنایت هایشان،یاد اصغر قاتل و بیجه را زنده می کرد. این پرونده سوم فروردین ماه امسال با شکایت پدر یکی از قربانیان گشوده شد.

امیراسماعیل رضوانفر رئیس شعبه چهار دادیاری دادسرای جنایی تهران تحقیق روی این پرونده را آغاز کرد و برای اینکه بتواند سرنخی از عاملان تعرض پیدا کند، پسربچه 9ساله را مورد پرسش قرار داد. این کودک گفت: من داشتم مقابل در خانه بازی می کردم که پسر جوانی سراغم آمد و گفت می خواهد چیزی به من نشان دهد. من ابتدا دنبالش نرفتم و گفتم برایم مهم نیست اما او طوری صحبت کرد که من قبول کردم همراهش بروم، زمانی که وارد خانه شدم دیدم فرد دیگری هم در آنجا است. پسر جوان به اتفاق دوستش مرا مورد تعرض قرار داد و بعد از خانه اش بیرون و تهدیدم کرد نباید در مورد این اتفاق با کسی صحبت کنم.

دادیار رضوانفر توانست با کمک پسر نوجوان آدرس خانه ای را که وی آنجا مورد تعرض قرار گرفته بود به دست آورد و لحظاتی بعد ماموران این خانه را که در جنوب غرب تهران قرار دارد محاصره و یکی از دو متهم را دستگیر کردند.

یک روز بعد همدست متهم که خود را مخفی کرده بود با ترفند پلیس دستگیر شد. سپس دو جوان به دستور دادیار رضوانفر تحت بازجویی های فنی پلیسی قرار گرفتند. آنها ابتدا فقط تعرض به پسر 9ساله را پذیرفتند و ادعا کردند این اولین جرم آنها بوده است اما چند روز بعد زمانی که والدین دو کودک دیگر در جنوب غرب تهران به پلیس خبر دادند فرزندان شان مورد تعرض دو جوان قرار گرفته اند، مشخص شد متهمان جرائم بیشتری مرتکب شده اند. ماموران برای اطمینان از صحت این احتمال دو کودک را با متهمان مواجهه حضوری دادند و دو قربانی تایید کردند عاملان تعرض همین افراد هستند.

با توجه به اطلاعات به دست آمده دو جوان بار دیگر مورد بازجویی قرار گرفتند. آنها این بار به 12 فقره تعرض اعتراف کردند و توضیح دادند چطور پسربچه ها را می ربودند و مورد آزار قرار می دادند.

یکی از آنها گفت: از مدت ها قبل اغفال پسربچه ها و تعرض به آنها را شروع کردیم. ما قربانیان خود را در جنوب غرب تهران از میان پسربچه هایی انتخاب می کردیم که به تنهایی در کوچه و خیابان مشغول بازی بودند. از آنجایی که خانه خودمان در همان حوالی بود زمانی که شرایط برای انتقال پسربچه ها به خانه مساعد بود من بیرون می رفتم و طعمه هایم را شناسایی و با حرف های عجیب و غریب توجه آنها را جلب می کردم و به بهانه اینکه می خواهم چیزی نشان شان بدهم پسربچه ها را به خانه می کشاندم.

او ادامه داد: بعد از آوردن بچه ها به خانه با زور و تهدید آنها را با هم مورد تعرض قرار می دادیم و رها می کردیم. ما قربانیان را تهدید می کردیم و از آنها می خواستیم در مورد این اتفاق با کسی صحبت نکنند.
تاریخ را که مرور کنیم به جنایت های زنجیره ای زیادی همانند جنایت های این دو جوان می رسیم شاید یکی از معرف ترین و قدیمی ترین آنها اصغر قاتل باشد .

اصغر قاتل کیست ؟

علی‌ اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل (زاده 1272، مرگ 1313) اولین قاتل زنجیره‌ای ایران به حساب می‌آید. قربانیان او را بیشتر کودکانی تشکیل می‌دادند که در اغلب موارد به آنها تجاوز ‌کرده بود. طی مدتی که در عراق زندگی می‌کرد 25 کودک را به قتل رساند و پس از مدت‌ها زندان و پس از آخرین قتل در عراق به ایران می‌گریزد و در ایران هم مرتکب 8 قتل می‌شود. وی در تاریخ ششم خرداد 1313 در تهران محاکمه و در ششم تیرماه همان سال به دار آویخته شد. اصغر قاتل، عامل قتل بیش از 33 پسر خردسال و نوجوان به عنوان اولین قاتل زنجیره‌ای ایران شناخته شده است؛ جنایات وحشیانه وی تنها به داخل کشور محدود نشد و تا کشورهای همسایه نیز پیش رفت.

علی اصغر در خانواده‌ای بزرگ شد که سابقه دزدی و قتل و بدنامی داشت. پدربزرگ وی، زلفعلی، راهزن بود و در منطقه بروجرد، ملایر و عراق (اراک) اقدام به چپاول کاروانها می‌کرد که گاه منجر به کشته شدن کاروانیان نیز می‌شد.

پدر علی‌اصغر، علی‌میرزا نام داشت که دزد و قاتلی به نام بود. علی میرزا از راهزنان و جنایتکاران معروف دوران بود بگونه‌ای که مشهور است او بیش از 40 مسافر و عابر را با دست خود به قتل رساند. بدنامی وی و تحت تعقیب بودنش وی را مجبور کرد که به بغداد مهاجرت کند و زن‌ و فرزندان‌ خود را نیز به‌ همراه‌خود ببرد . اما بنابر علی میرزا از راهزنان معروف راه مشهد بود که به دست فوج قزاق در ایران به قتل رسید و بعدها زن وی همراه با فرزندانش به بغداد رفتند.

علی‌اصغر به سال 1272 خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد. اما محل تولد وی را محله عودلاجان تهران می‌نویسد. وی دو برادر با نامهای رضا و تقی و یک‌ خواهر داشته است‌. علی اصغر از مادرش شنیده بود که پدرش علی میرزا، سرباز بوده و در یکی از جنگ‌ها کشته‌است. خانواده علی اصغر به بهانه زیارت کربلا به عراق می‌روند و در بغداد ساکن می‌شوند.

یکی از برادران علی اصغر در بغداد قهوه خانه‌ای برپا می‌کند و علی اصغر هم ابتدا نزد برادرش مشغول به کار می‌شود. اما سرشت شرور وی باعث می‌شود که به اذیت و آزار پسر بچه‌ها بپردازد و تن به کار در قهوه خانه ندهد. وی بعدها به فروش آجیل و تنقلات به کودکان و دانش آموزان پرداخت و از همین راه به اغفال آنان دست زد.

علی اصغر با فروش تنقلات به کودکان و نوجوانان با آنان طرح دوستی می‌ریخت و کم کم با وعده‌هایی آنها را به خلوتی می‌کشید و به آنان تجاوز می‌کرد یا آنها را مورد اذیت و آزار قرار می‌داد. نخستین بار در سن 14 سالگی به علت اذیت و آزار کودکان در بغداد دستگیر شد و به زندان افتاد. اما کمی سن وی باعث شد تا خطر وی جدی گرفته نشود و با رضایت والدین کودکان آزاد شود. وی مجدداً به فروش آجیل و تنقلات به کودکان مدرسه‌ای روی آورد. با مشخص شدن آزاررسانی وی به 5 کودک در بغداد، علی اصغر مجبور به 9 سال حبس شد.

وی از سن 27 سالگی برای در امان ماندن از دست پلیس و دادگاه، تصمیم گرفت بعد از تجاوز به طعمه‌های خود آنان را سر به نیست کند. به این ترتیب وی تا پایان اقامت خود در عراق 25 کودک و نوجوان را به قتل رساند. به اعتراف خودش هنگامی که آخرین کودک را در بغداد می‌کشت توسط کودک دیگری دیده شد به همین علت به سرعت و برای همیشه از عراق فرار کرد و روانه ایران شد.

وی در مورد جنایاتش در عراق می‌گوید: درعراق‌ در قهوه‌ خانه‌ برادرم‌ هر چه‌ پول‌می‌گرفتم‌ خرج‌ اطفال‌ می کردم‌. مدتی‌ هم‌ درمساجد درس‌ آجیل‌ می‌فروختم‌ و با اطفال‌ رابطه‌برقرار می‌کردم‌ تا این‌ که‌ به‌ علت‌ فریب‌ دادن‌ 5بچه‌ از فرزندان‌ متمولین‌ آنجا و فریب‌ دادن‌ آنهانه‌ سال‌ حبس‌ کشیدم‌. پس‌ از آزادی‌ از برادرم‌خواستم‌ که‌ برایم‌ زن‌ بگیرد ولی‌ قبول‌ نکرد. دیگرهمیشه‌ با اطفال‌ بودم‌ تا این‌ که‌ یک‌ شب‌ یک‌شاگرد نجار به‌ نام‌ حسن‌ را فریب‌ دادم‌ با پنج‌ نفردیگر به‌ او تجاوز کردیم‌ به‌ خاطر همین‌ دو سال‌حبس‌ کشیدم‌ و از طرف‌ محکمه‌ تحت‌ نظر پلیس‌بودم‌. هر شب‌ پلیس‌ در خانه‌ می‌امد و بودن‌ مرادر خانه‌ کنترل‌ می‌کرد، تصمیم‌ گرفتم‌ به‌ هر پسری‌که‌ تجاوز می‌کنم‌، او را به‌ قتل‌ برسانم‌ در بغداد 25 پسر را سر بریدم‌ اغلب‌ جنازه‌ را در شط غرق‌می‌کردم‌، برخی‌ را هم‌ به‌ قدری‌ ماهر شده‌ بودم‌که‌ از سر بریدن‌ هیچ‌ آثاری‌ نمی‌گذاشتم‌ آخرین‌بچه‌ را که‌ می‌کشتم‌ کودک‌ دیگری‌ مرا دید و به‌طرف‌ شرطه‌ دوید که‌ من‌ از همانجا به‌ ایران‌ فرارکردم‌.

با فرار از عراق به ایران، اصغر در کاروانسرای رضاخان در تهران ساکن شد و مشغول به کارهای دوره گردی و بویژه بامیه فروشی شد. به این ترتیب، وی باز هم امکان تماس با کودکان و نوجوانان را پیدا نمود. طعمه‌های وی این بار بیشتر نوجوانان شهرستانی بودند که برای یافتن کار به تهران آمده بودند. وی در مدتی کوتاه هشت نفر را در تهران کشت و جنازه‌های آنها را در جنوب تهران رها ساخت. کشف جسدهای مثله شده این نوجوانان در کوره‌ها و قناتهای منطقه شترخان باعث ترس و وحشت فراوان در تهران شده بود.

دهم دیماه 1312 در یک قلعه خرابه در بیابان شترخان در جنوب تهران، چوپان نوجوانی سر بریده شده کودکی را می‌یابد و سراسیمه این خبر را به اهالی روستای نجف آباد در همان نزدیکی می‌رساند. ماموران اداره تامینات (آگاهی) تهران با حضور در محل جسد کودک و نیز دو جسد دیگر را می‌یابند که همگی کمتر بیست سال سن داشته و در دو هفته گذشته کشته شده بودند.

در بیست و سوم بهمن همان سال در فاصله کمتر از دوماه، جمجمه جوان دیگری در میدان جلالیه (پارک لاله) پیدا می‌شود اما تلاش برای یافتن جسد وی بی نتیجه می‌ماند. پنج روز بعد جنازه‌ فردی سی ساله در قنات‌ امین‌آباد منطقه دولت‌ آباد کشف‌ می‌شود که‌ بدون سر می‌باشد.

با ایجاد جو رعب و وحشت در تهران، پلیس (نظمیه) و دادگستری (عدلیه) به تلاش جدی برای یافتن سرنخی از قتلها مشغول می‌شوند. سردار تیمورخان مفتش باتجربه تامینات تهران مامور پی گیری قتلهای زنجیره‌ای در جنوب تهران شد. ماموران با اجیر کردن چند چاه کن، به تلاش خود برای یافتن جسد یافت شده در قنات ادامه دادند.

آنها در روز پنجشنبه 10 اسفندماه 1312 در حوالی چاه‌های قنات امین آباد، به مردی میانسال در بیابان بر خوردند که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش داشت. ماموران از وی و شغلش می‌پرسند. وی ادعا کرد که بامیه فروش است و پیت هم ابزار کار اوست. ماموران در ابتدا به وی شک نکردند اما با تفتیش پیت متوجه لباسهای خونین و یک کارد خونین می‌شوند. وی ادعا می‌کند که پیراهن و شلوار را از بازار حرم عبدالعظیم خریده و کفش و کلاه را یافته‌است. پیت و سینی و بقیه چیزها هم وسایل کار اوست. اما ماموران از پاسخ وی قانع نشده و به این ترتیب مرد بامیه فروش دستگیر و برای استنطاق به کمیسری و سپس به تامینات تهران برده می‌شود به این ترتیب اصغر قاتل دستگیر می‌شود .

ماموران به محل زندگی علی اصغر در کاروانسرای رضاخان می‌روند و با پرس و جو از همسایه‌ها متوجه می‌شوند شب پیش از آن پسر بچه‌ای که علی اصغر وی را برادر خود معرفی می‌کرده، شب‌ را در اتاق‌ او خوابیده‌ است‌. آنها لباسهای به دست آمده را شناسایی و متعلق به همان نوجوان معرفی می‌کنند.

پس از چند سری بازجویی علی اصغر اقرار می‌کند که لباس‌ها مربوط به‌ نوجوانی ملایری به نام علی است که اصغر در ابتدا برای وی سینی و بامیه خریده تا در کنار او کار کند اما با گریختن وی، اصغر مجدداً وی را یافته و پس از تجاوز، وی را به قتل رسانده است‌. در نهایت علی اصغر به انجام هشت قتل در ایران و بیست و پنج قتل در عراق و تجاوز به مقتولان و دیگر کودکان اقرار کرد.


003912.jpg
Aghatel.jpg

عکس اصغر قاتل:weird:


دادگاه اصغر که اکنون دیگر به اصغر قاتل مشهور شده بود، در خرداد و تیرماه 1313 تشکیل شد. جرم وی تجاوز و قتل دهها کودک و نوجوان ذکر شد. سرانجام دادگاه وی را به نه سال حبس و نیز اعدام محکوم کرد که با اعتراض علی اصغر، رای به دیوان عالی تمیز رفت که در آنجا نیز حکم وی مجدداً تائید شد. علی اصغر در توجیه جنایتهای خود گفت: اینها یک عده بی پدر و مادر هستند؛ بی سروپا و خوشگل اند. وقتی که ریش آنها درآمد، دزدی می‌کنند. من با اینها دشمنی دارم. اینها دشمن مملکت هستند. به این جهت آنها را کشته‌ام. من در خارجه که بودم از اینها خیلی بودند و خیلی از آنها را کشتم. اینجا هم که آمدم، دیدم در اینجا هم هستند و آنها را می‌کشتم .

سرانجام در سحرگاه روز چهارشنبه‌ ششم‌ تیر 1313 حکم اعدام وی در میدان توپخانه در جلوی تشکیلات نظمیه مملکتی اجرا شد. وی ابتدا شوخ و سر حال بود اما با مشاهده طناب دار در هم شکست و بنابر اظهارات حاضران گفت در صورت آزادی دو گوسفند برای قربانی نذر خواهد کرد. وی پس از فراخوانده شدن به سمت دار با اعتراض گفت: «من‌ چند ولگرد و مجهول‌ الهویه‌ را کشتم‌، شما به‌خاطر آن‌ها مرا می‌کشید؟».

بیجه؛ فرزند خلف اصغر

بعد از اصغر قاتل، محمد بسیجه (معروف به محمد بیجه) که در تابستان سال 83 به جرم به تجاوز و قتل بیش از ۱۷ کودک و ۳ بزرگسال دستگیر شد، هم تا مدت ها ترس و وحشت را به دل پدر و مادرانی که کودکانشان به تنهایی در کوچه یا خیابان بازی می کردند انداخت.

ماجرای قتل کودکان در اطراف تهران، به عنوان بزرگ‌ترین پرونده جنایی هفتاد و یک سال اخیر در ایران شناخته شده و بشدت افکار عمومی را در این کشور تحت تأثیر قرار داده است.

بیجه اعتراف کرده بود خود در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته بود و قصد انتقامگیری از جامعه داشته و دیگری نیز از مرگ زودهنگام مادرش و کمبود محبت ناشی از آن در کودکی رنج می‌برده است.

بیجه درباره‌ انگیزه‌ اصلی‌اش برای ارتکاب قتل گفته بود: من از بچگی تحت ظلم بودم و وقتی زندگی‌ام را با دیگران مقایسه می‌کردم، ناچار دست به چنین اعمالی زدم.

محمد بیجه گفته بود اگر دستگیر نمی‌شد ۱۰۰ کودک را از بین می‌برد. نیروی انتظامی شانزده تن از مأموران و افسران خود را در رسیدگی به این پرونده «مقصر» دانسته و قوه قضاییه نیز اعلام کرده‌است که دادستان پاکدشت و همچنین دو بازپرس و یک دادیار دادسرای این شهرستان در رسیدگی به پرونده «کوتاهی» کرده اند.

تراژدی که پایان نمی گیرد

یک حقوقدان درباره این گونه جرایم در سطح جامه می گوید: قربانی كردن پسربچه های كوچك ناشی از ضعف و درماندگی شدیدی است كه قاتلان در وجود خود احساس كرده اند و چون در كودكی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند، خود را بی ارزش پنداشته و به علت خشمی كه نسبت به دیگران و جامعه احساس كرده اند ممكن است این رویه را به عنوان نوعی انتقامجویی در پیش گرفته باشند. ویژگی هایی چون عدم احساس گناه، زیرپا گذاشتن مقررات جامعه، فكر نكردن به نتایج كار، درس نگرفتن از تجارب، ناتوانی در سازش با هنجارهای اجتماعی و ارتكاب رفتارهای آنی بدون تفكر قبلی از جمله ملاك های تشخیص شخصیت ضداجتماعی است.

برخی از پژوهشگران معتقدند عامل (سرشت یا محیط) یا هر دو در بروز این نوع اختلال نقش دارند. آنچه مسلم است حتی با زندانی كردن، امكان اصلاح مبتلایان به این نوع اختلال وجود ندارد، همانطوری كه دستگیری اولیه محمد بیجه و 72 روز بازداشت وی موجب تنبه وی نشده و بعد از آزادی به تجاوز و قتل ها ادامه داده، بی تردید اعدام آنها نیز حداقل موجب ارعاب شخصیت های ضد اجتماعی موجود در جامعه نخواهد شد. آنچه جای پرسش دارد این است كه آیا این قربانیان و بیماران عوامل سرشتی و محیطی كه در دوران كودكی خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند همانند انسان های سالم از نظر روانی، در قبال اعمال ارتكابی خود مسوولیت كیفری كامل دارند؟ پرسشی كه كمتر متخصص و مسوولی حاضر به پاسخگویی یا اظهار نظر صریح درباره آن است، چرا كه قباحت عمل تجاوز و وسعت جنایات آنان و به ویژه جو روانی حاكم بر جامعه مانع از زیر سوال بردن مسوولیت كیفری جنایتكارانه مبتلای به اختلال شخصیت ضد اجتماعی (از نوع حاد آن) است.
در حالیكه استاد فقید و پدر جرم شناسی ایران مرحوم كی نیا، 26 سال قبل در كتاب مبانی جرم شناسی خود (ص 382) می گوید: روانپزشكی سنگ اول جرم شناسی علمی است و وقوع بسیاری از جنایات را بدون اطلاع از علم روانپزشكی نمی توان توجیه كرد .در این دوران بزه تجلی تبعی بیماری روانی است...
برای پیشگیری از آزار و اذیت و تعرضات به كودكان باید آسیب های اجتماعی مهار شود. آسیب هایی كه موجب اختلال شخصیتی شده و از بزه دیدگان، بزهكار می سازد. در این راستا مراقبت های اجرایی ویژه از كودكانی كه در معرض وقوع جرایم جنسی قرار دارند از طرف جامعه و نهاد خانواده باید جزو برنامه های پیشگیرانه قرار گیرد.
همانطوریكه شناسایی و روان درمانی شخصیت های ضد اجتماعی و حداقل كنترل آنها (به علت صعوبت درمان) از ضروریات است.

مرور داستان اصغر و بیجه بیانگر ان است که عاملان جنایت امروز قربانیان زمان کودکی بوده اند و حس انتقام ،فقر و ...آنها را به جانیان امروز بدل کرده است.

امان الله قرایی مقدم جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تربیت معلم در این رابطه به هم میهن می گوید: اولین عامل در این گونه اعمال خانواده و نحوه رفتار در خانواده است.

او ادامه می دهد: اکثر کسانی که دست به تجاوز می زنند در کودکی خود مورد تجاوز قرار گرفته اند .

این جامعه شناس اقتصاد خانواده را عامل مهمی دربروز این گونه رفتار می داند و می گوید: بیشتر این افراد در محله های محروم و در مناطق حاشیه ای شهر زندگی می کنند وسطح زندگی پایینی دارند.تحقیر ها و شکنجه های روحی دوران کودکی حس انتقام جویی را در این افراد بالا برده است.

قرایی مقدم اضافه می کند: محرمیت های جنسی و عدم دسترسی به جنس مخالف، فقر فرهنگی ،بیکاری از عوامل دیگری است که می تواند به عنوان انگیزه برای این گونه اعمال مطرح شود .در بازدیدی که ازیکی از زندان ها داشتم ،حس انتقام گیری از جامعه در این افراد بسیار بود .

او افزایش حاشیه نشینی را مساوی با افزایش جرم می داند و می گوید: با کم رنگ شدن ارزش ها و فررویختن هنجارها و باورهای دینی روز به روز این اعمال در سطح جامعه افزایش پیدا خواهد کرد .

این جامعه شناس معتقد است: وقتی هدف با شد ولی وسیله رسیدن به آن نباشد هنجار ها ،اخلاقیات و معنویات فرو می ریزد و پیامد آن افزایش آمار خود کشی ،تجاوز و پدر و مادر کشی و...است.

منبع:
http://www.fardanews.com/fa/news/79395/نوادگان-اصغر-قاتل-در-کمین-کودکان
 

Solarist

کاربر فعال سینما
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2010
نوشته‌ها
172
لایک‌ها
10
محل سکونت
Solaris Ocean
یکی این مطالب رو تو یه خط خلاصه کنه منم بخونم،حوصله ندارم !


خلاصه:

عمو جان من کفترهام علاوه بر اینکه در حین ملق زدن سیگار میکشند، چپق هم استعمال می کنند، نمیای بریم نشونت بدم؟!
eghfal.gif
 

Javacl

Registered User
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
2,659
لایک‌ها
1,026
محل سکونت
شادشهر قدیم
خلاصه:

عمو جان من کفترهام علاوه بر اینکه در حین ملق زدن سیگار میکشند، چپق هم استعمال می کنند، نمیای بریم نشونت بدم؟!
eghfal.gif

:lol::lol::lol::lol::lol::lol:
دمت گرم تا تهشو خوندم،عمو ما خودمون مرغامون تخم میذارن قده کله ات اگه باورت نمیشه بیا بریم بذارم کنار کله ات ببینینم اندازه اش هست یا نه ؟:lol: فقط باید بیای تو انباری مرغامون اونجا تخم میذارن:lol:
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
نخندید
همچین چیزه خنده داری نیست
هنوزم از این جریانات هست توی خیلی از جاها
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
شخصیت ضداجتماعی و ایا اصلاح پذیر هستند
ریشش کجاست
//
این هم جالب بود
و وقوع بسیاری از جنایات را بدون اطلاع از علم روانپزشكی نمی توان توجیه كرد .در این دوران بزه تجلی تبعی بیماری روانی است...
چی غیر از اینه
نقش اقتصاد و محرومیت جنسی چیه ؟
زندان چه تاثیری داره ؟
اصلا عامل بازدارنده وجود داره ؟
اگر این ها روانی باشن باید اعدام بشن ؟

بهتره جای این بانمک بازی ها راجع به این چیز ها صحبت کنید
 

Hell-Golden

Registered User
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2007
نوشته‌ها
1,269
لایک‌ها
463
منم هرچی فکر کردم دلیلی برای کنترل این گونه جرائم به ذهنم نرسید
اینگونه افراد مثل قاتلین و جنایتکاران عادی نیستند که بشه با مجازات هایی مثل اعدام باعث کاهش وقوع اینگونه جرائم شد(البته کلا این نوع طرز تفکر که باید با اعمال مجازات های خشونت امیز جلو وقوع جرائم رو گرفت شکست خوردست)
اینها غالبا روانی هستند
و تنها راه جلو گیری از این گونه جرائم.از بین بردن بستر ایجاد چنین جرائمیه
مثلا مبارزه با فقر و اختلاف طبقاتی و بیسوادی و باور ها و سنت های نادرست و محدودیت های نادرست و بیجای جنسی و...
که در دراز مدت میتونه جلو اینگه جرائم رو تا حدی(نه کاملا) بگیره
تجربه کشور های دیگه هم نشون میده که اینگونه افراد در همه جوامع و حتی مترقی ترین جوامع هم وجود دارند
به عنوان مثال به این مورد اشاره میکنم:
اد گین (به انگلیسی: Ed Gein) یک قاتل زنجیره‌ای آمریکایی بود.

گرچه فقط ارتکاب دو جنایت توسط او ثابت شد، او در تاریخ آمریکا به خاطر کارهای عجیب و غریب با مرده‌ها مایهٔ رسوایی شد(مانند کندن پوست قربانیانش ، نبش قبر کردن، ساخت دکوراسیون خانه‌اش با قسمت‌هایی از بدن اجساد و ساختن لباس و اثاث خانه از پوست اجساد) گرچه او به این کارها مبادرت می‌کرده، ولی مدرکی دال بر اینکه با اجساد رابطه جنسی داشته موجود نیست. جدا از مرگ مشکوک برادرش ۶ نفر از شهر ویسکانسین بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۷ ناپدید شدند.

زندگی

ادوارد گین فرزند آگاستا کرفتر (۱۸۷۸-۱۹۴۵) و جرج گین (۱۸۷۳-۱۹۴۰) در ۲۷ اوت ۱۹۰۶ در لا کروس ویسکانسین به دنیا آمد. پدر و مادرش هر دو اهل همان شهر بودند و در ۷ ژوئن ۱۹۰۰ ازدواج کردند که حاصل این ازدواج، ادوارد و برادر بزرگ‌ترش هنری گین (۱۹۰۱-۱۹۴۴) بود. جرج گین یک الکلی عصبی اغلب بیکار بود. اِد و برادرش اغلب پدر الکی و عصبی و بی هدفشان را نادیده می‌گرفتند همان طور که آگاستا با جرج مانند یک موجود بی‌ارزش و طفیلی رفتار می‌کرد. با وجود تحقیر عمیقی که آگاستا به شوهرش ابراز می‌نمود، این ازدواج سست دوام پیدا کرد زیرا طلاق به مناسبت باورهای مذهبی مرسوم نبود. آگاستا مغازه کوچک خوار و بار فروشی خانواده را به فعالیت انداخت و نهایتاَ زمینی در حومه یک شهر کوچک دیگر به نام پلین‌فیلد[۱] خرید که به خانهٔ ابدی خانوادهٔ گین تبدیل شد. آگاستا به آن منطقهٔ متروک و مخروبه نقل مکان کرد تا جلوی تأثیر بیگانگان را بر روی پسرانش بگیرد. گین مجبور به ترک تحصیل شد و آگاستا هر تلاشی که او برای دوستیابی کرد را ناکام گذاشت. جدا از مدرسه گین بیشتر وقتش را بر روی انجام کارهای طاقت فرسا در مزرعه می‌گذراند. آگاستا که یک پروتستانی متعصب بود، افکاری مانند فساد تمامی جهان و ضرر الکل و اعتقاد بر اینکه همهٔ زنان (که شامل حال خودش نمی‌شد) فاحشه و بدکاره هستند را به پسرانش القا می‌کرد. او هر بعد از ظهر زمانی را به خواندن کتاب مقدس برای پسرانش اختصاص می‌داد که معمولاً شامل آیه‌های صوری از عهد عتیق بود که مرگ، جنایت و مجازات الهی در بر می‌گرفت. با رشد کمی که ادوارد داشت و با رفتارهای زنانه‌ای که از خودش نشان می‌داد، به زودی به هدفی برای آزار و اذیت توسط گردن‌کلفت‌ها و قلدرها تبدیل شد. هم‌کلاسی‌ها و معلم‌های ادوارد از رفتار شخصی عجیب او گفتند اینکه مثلاً او همیشه به جک‌های خودش می‌خندید! با وجود روابط اجتماعی ضعیف، او انصافاً در مدرسه به ویژه در روخوانی و علم اقتصاد دانش آموز خوبی بود.

مرگ اعضای خانواده

مقارن با مرگ جرج گین (۱۹۴۰)، هنری به‌خاطر عقیده‌ای که آگاستا نسبت به جان داشت با او شروع به مخالفت نمود. او حتی نزد برادرش، به مادرش ناسزا می‌گفت که همین امر موجب شرمندگی اِد می‌شد.


در مارس ۱۹۴۴ در املاک گین آتش سوزی شد. ادوارد به سرعت به پلیس مراجعه کرد و به آنها گفت که برادرش را در آتش سوزی گم کرده‌است. ولی بعد پلیس را دقیقاً به محل جسد برادرش برد. گرچه شواهد این‌طور نشان می‌داد که جسم ضخیمی به سر هنری خورده، پزشک قانونی شهرستان مرگ او را ناشی از خفگی هنگام مواجهه با آتش اعلام کرد. بعد از آن گین به زندگی در کنار مادرش ادامه داد. کمتر از دو سال بعد در ۲۹ دسامبر سال ۱۹۴۵ آگاستا به طور ناگهانی مرد و پسر غمگین و مصیبت زده‌اش را در مزرعه‌ای مخروبه تنها گذاشت.

دستگیری

پلیس به اینکه گین در ناپدیدشدن منشی یک مغازه به نام برنیس وردن ، نقشی داشته باشد ظنین شد. در ۱۶ نوامبر سال ۱۹۵۷ در پلین‌فیلد آنها در آن شب اولین کشف هولناک خود را در املاک او کردند : جسد وردن آنجا بود در حالی که سرش از تنش جدا شده بود. جسد بدون سر او واژگون به‌وسیلهٔ طناب بر مچ دستانش و میلهٔ عریضی که پاهایش به آن وصل شده بود در آنجا یافت شد. از همه وحشتناک تر خالی بودن جوارح بدن از شانه تا شکم بود که مانند بز کوهی سلاخی شده بود. به او از فاصلهٔ نزدیک با یک تفنگ کالیبر ۲۲ شلیک شده بود و اعضای بدنش هم بعد از مرگ قطع شده بود.

در جستجوی خانه اینها پیدا شد:
جمجمهٔ انسان در دو گوشهٔ تخت او نصب شده بود:blink:
پوست انسان که با آن آباژور تزیین شده و به عنوان رو مبلی استفاده می‌شده:blink:
کاسه سر انسان، که ظاهراً به عنوان کاسهٔ سوپ استفاده می‌شده:blink:
قلب یک انسان(اختلاف هست بین اینکه قلب در کجا پیدا شده است. در همهٔ گزارش‌های شاهدها ادعا بر این است که قلب در یک ماهی تابه روی اجاق گاز پیدا شده، در حالی که تعدادی از عکاسان محل جنایت ادعا می‌کنند که قلب در یک کیف کاغذی بوده است.)
سر ماری هوگان صاحب یک میخانهٔ محلی، در یک کیفی کاغذی پیدا شد.
یک سقف کامل و نورانی از لب‌های انسان.
یک جلیقهٔ پستانی که با مهارت از پوست تنهٔ یک زن درست شده. (توضیح: تراجنسیتی بوده یعنی تمایل به دختربودن داشته‌است)
یک کمربند که از مقدار زیادی نوک پستان درست شده بوده، در میان انبوه وسیله‌های مهیب
جوراب ساقه کوتاه که از غضروف انسان ساخته شده بود.
مفتضح‌ترین ساخته‌های گین ماسک‌هایی از جمجمه بود(ماسکی که از سر انسان ساخته می‌شود. بدین گونه که اول داخل کاسهٔ سر را خالی می‌کرده بعد چشم‌ها را در می‌آورده و لب‌ها را نگه می‌داشته و کله را می‌جوشانده که فرم گردش حفظ شود. استفاده از این روش سابقهٔ تاریخی دارد.

بچه‌های همسایه گین که او گاهی اوقات از آنها هنگامی که پدر و مادرشان نبودند نگه داری می‌کرد، این اشیا را دیده بودند یا در موردش چیزی شنیده بودند که خود گین آنها را بدون فکر و بی مقدمه عتیقه از دریاهای جنوب معرفی کرد که از طرف پسرعمویش که در جنگ جهانی دوم خدمت می‌کرده، فرستاده شده. در بررسی‌هایی که شد، مشخص شد که اینها پوست صورت انسان هستند که به دقت از اجساد کنده شده و به عنوان ماسک توسط گین استفاده می‌شده‌اند.

گین نهایتاً در بازجویی اعتراف کرد که او زنان میانسال را که به تازگی دفن شده بودند نبش قبر می‌کرد-زنانی که به مادرش شباهت داشتند- و به خانه می‌برد، جایی که پوست آنها را دباغی می‌کرد که اشیای مهیب و هولناکش را بسازد. یک نویسنده تمایل گین به پوشیدن پوست و ماسک زنانه را اینطور تعبیر می‌کند: «یک جانی زن جامه». گین داشتن رابطهٔ جنسی را با اجسادی که از قبر بیرون می‌اورد انکار کرد و در حین بازجویی با توضیح اینکه «آنها خیلی بوی بدی می‌دادند» به شلیک به ماری هوگان که از سال ۱۹۵۴ ناپدید شده بود هم اعتراف کرد.

مدت کمی از مرگ مادرش ، گین تصمیم به تغییر جنسیت گرفت، البته بحث سر این هست که آیا گین ترانس جنسی بوده یا نه. ولی او بیشتر لباس زنانه درست می‌کرده که بتواند وانمود کند مادرش است تا اینکه بخواهد تغییر جنسیت بدهد.

هرولد ششتر نویسندهٔ بسیاری از جنایت‌های واقعی، یک کتاب پرفروش در مورد گین به نام «منحرف» نوشت. در این کتاب نوشته شده که که افسر پلیس شهر Schley ، سر و صورت گین را در حین بازجویی محکم به یک دیوار آجری می‌زده و به این خاطر اولین اعتراف‌هایی که از گین گرفته شد غیرموجه و ناروا تشخیص داده شد. Schley مدت کوتاهی قبل از محاکمهٔ گین به خاطر سکتهٔ قلبی در سن ۴۳ سالگی درگذشت. بیشتر کسانی که این پلیس را می‌شناختند می‌گویند که او به شدت از جنایت‌های گین شوکه شده بود و همچنین از اینکه مجبور بود در مورد کتک زدن گین جواب بدهد و این دلیل مرگ زودرسش بود. یکی از دوستانش گفت:«او یکی از قربانیان اد گین بود درست مثل اینکه قصابیش کرده باشد.»

استماع دادرسی

گین روانی و نالایق برای محاکمه تشخیص داده شد و به بیمارستان مرکزی ایالت Waupun , Wisconsin فرستاده شد، بعدها بیمارستان مرکزی تبدیل به زندان شد و گین به بیمارستان مندوتا در Madison, Wisconsin منتقل شد. در سال ۱۹۶۸ پزشک گین اعلام کرد که او به اندازه کافی صلاحیت محاکمه را داراست، ولی دوباره به دلیل نداشتن عقل سلیم توسط قاضی Robert H.Gollmar بی‌گناه شناخته شد و بقیهٔ عمرش را در بیمارستان گذراند.

میراث

هنگامی که گین در بازداشت به سر می‌برد خانه‌اش در آتش سوخت که بیشتر به آتش‌سوزی عمدی شباهت داشت. در سال ۱۹۵۸ ماشین گین که قربانیانش را با آن حمل و نقل می‌کرد در یک حراج عمومی به مبلغ قابل توجه ۷۶۰ دلار به یک سرمایه‌گذار کارناوال‌ها به نام بانی گیبونز فروخته شد. بانی گیبنز اسم این ماشین را «ماشین غولی اد گین» گذاشت و از بازدیدکنندگان ۲۵ سنت می‌گرفت.

مرگ

در ۲۶ ژوئن ۱۹۸۴ اد گین به دلیل مشکل تنفسی و قلبی حاصل از سرطان در سن ۷۷ سالگی در بیمارستان روانی مندوتا درگذشت. مکان قبر او در طی سال‌ها به‌دفعات ویران شد. مردم سنگ قبرهای او را به عنوان یادبود برمی‌داشتند تا جایی که در سال ۲۰۰۰ بیشتر سنگ قبرها دزدیده شده بود. در ژوئن ۲۰۰۱ سنگ قبر ترمیم شد و هم اکنون در موزهٔ Wautoma, ویسکانسین نمایش داده می‌شود.

تأثیر فرهنگی

داستان اد گین تأثیر دیرپایی بر فرهنگ غرب گذاشته به طوری که در بسیاری از فیلم های ، موسیقی‌ها و ادبیات آمده. داستان گین در بسیاری از فیلم‌ها آمده شامل: نور ماه از استفان جانسون ، اِد گین؛ قصاب پلینت فیلد ، دیوانه گین همینطور پایهٔ شخصیت‌های بسیاری از فیلمها شد مانند: بوفالو بیل ، نورمن بیتس از آلفرد هیچکاک، صورت چرمی(کشتار با اره برقی) تأثیر گین را می‌توان در شمار زیادی از گروه‌های موسیقی که جنایات او را به تصویر می‌کشند، مشاهده کرد. شماری از آهنگ‌ها در مورد گین نوشته شده شامل: Slayer's "Dead Skin Mask, Mudvayne's "Nothing To Gein", Blind Melon's "Skinned", and Macabre's "Ed Gein", که تعداد اندکی اینجا مثال زده شد.

تعداد زیادی گروه اسم گروهشان را از گین گرفتند به عنوان مثال: Ed Gein و یک گروه متشکل شده از ارازل!به نامEd Gein's Car(ماشین گین) Gidget Gein ویولن سل زن قبلی گروه Marilyn Manson اسمش را از اد گین گرفت. گروه "پلین فیلد" نام گروه را از شهری گرفتند که گین زندگی می‌کرد و در آنجا مرتکب جنایت می‌شد. همینطور در شمال شرقی انگلستان گروهی به نام Plainfield Deathcount ساخته شد.



_گین.jpg

اینهم تصویری از این هیولا:f34r:

Leatherface1974.jpg

اینهم تصویری از شخصیتLeatherFace (صورت چرمی) که از روی شخصیت ادوارد گین برداشته شده در فیلمthe texas chainsaw massacre 1974(کشتار با اره برقی در تگزاس) میبینیم که پوست یکی از قربانیانش رو به صورت زده:eek:



منبع:
http://fa.wikipedia.org/wiki/اد_گین


در این مورد هم به نظر من این چیزها دلیل شکل گیری شخصیت چنین هیولایی شدند:
اختلالات و محدودیت های جنسی (ضاهرا طرف تراجنسی بوده)
اعتقادات نادرست مذهبی(چیزایی که مادرش از کودکی تو مغزش فرو کرده بود)
بیسوادی (ترک تحصیل کرده بوده)
کمبود های عاطفی(خصوصا بعد از مرگ مادر)
فقر
و...
 
بالا