- تاریخ عضویت
- 6 نوامبر 2006
- نوشتهها
- 232
- لایکها
- 0
چه معیارهایی در زندگی شما تعیین کننده ی کیفیت کار شماست . خوب یعنی چی؟ بد یعنی چی؟ آیا عقل شما معیار های خوب و بد رو تشخیص میده؟ یا مذهب شما؟ یا اجتماع شما؟ یا تجربیات شما؟
به نظر من عقل ماچه معیارهایی در زندگی شما تعیین کننده ی کیفیت کار شماست . خوب یعنی چی؟ بد یعنی چی؟ آیا عقل شما معیار های خوب و بد رو تشخیص میده؟ یا مذهب شما؟ یا اجتماع شما؟ یا تجربیات شما؟
متناسب با نظر شما نه کار خوبی وجود داره نه کار بدگزاره های اخلاقی مطلق نیستند، بلکه دائما درحال دگرگونی و یکسره نسبی هستند، ذاتی فرض کردن نیک و بد از دیدگاه منطقی ارزش چندانی ندارد، به تعداد آدمهای روی زمین دیدگاه و روش شناخت وجود دارد، حکم کیلویی صادر کردن به درد نمی خورد:
1_پایبندی به پیمان ذاتا «خوب» و حتی «وظیفه اخلاقی» است
2_دروغ گویی ذاتآ بد است
3_اکنون فرض کنید به پسر دوستتان پولی قرض داده اید و او از شما قول گرفته تا چیزی از این ماجرا به پدرش نگویید، ظهر در اداره دوستتان را می بنید و از شما می پرسد «آیا تو به پسر من پول قرض داده ای؟» در این شرایط، برای آن که بر پیمان خود استوار بمانید، یا باید دروغ بگویید و بر پیمان خود بمانید، یا عهدشکنی بکنید و حقیقت را بگویید .
4_مثالی دیگر، فرض بکنید دیکتاتوری هست که از رفتار خود در مثلا پنج ساله گذشته شرمسار است، از اینکه مردم را زندانی کرده و آزادی را *****، پشیمان شده، اکنون با استناد به «اخلاقیات» از قدرت کناره گیری می کند و کشور را به دست مجلس می سپارد، اما با این کار او در واقع سند محاکمه دادگاهی خود را برای خیانت به قانون و ملت امضا می کند = خوب برای او چیست، بد کدام است؟
5_مثالی دیگر، فرض بکنید تنها نان آور خانواده ای بسیار فقیر با چهار فرزند خردسال هستید، یک روز که از سر کار درحال بازگشتن به خانه اید ناگهان کودکی را می بینید که در آب افتاده و درحال غرق شدن است، با توجه به اینکه فرض می کنیم شما شنا هم بلد نیستید و کسی آن اطراف برای کمک نیست، شما چه خواهید کرد؟ «منطق پوزیویتیستی» شما اینجا چه حکم می کند، و چرا؟ کدام کار «درست» است؟
6_باز هم یک مثال «زنده»، اگر براستی اخلاق «امری فطری» است چرا روزگاری ایرانیان خواهر و مادر خود را به زنی می گرفته اند_دستکم شماری از آنها_ ولی اکنون برایشان قبیح است؟ اگر اخلاق امری فطری باشد باید در عرض متحول بشود ، در واقع چیزی شبیه به تطور .
7_اینهم یک مثال کلیشه ای، فرض بکنید مادری ناتوان و فقیر هستید که کودکانتان از گرسنگی درحال مرگ هستند و یا بدلیل فقر شدید نمی توانید آنها را به مدرسه بفرستید، آیا حاضرید از خانه ای که در آن کار می کنید برای خرید طعام روزانه ی فرزندان خود «دزدی» بکنید؟ فرض را هم بر این قرار می دهیم که به هیچ جای ایشان برنخواهد خورد. آیا دزدی عملی خطا هست یا نیست، آیا مردن بچه هایتان از گرسنگی یا بی سواد ماندنشان را ترجیح می دهید به ندادن «نان حرام»؟
مثلا طرف موقع قرض دادن نباید شرطی رو قبول کنه که برای انجامش مجبور به دروغ گویی میشه . ین وقتی طرف ازش قول گرفت باید بگه من نمیتونم قول بدم واینجاست که باید بگه نه چون میگی من اگر به تو قول بدم مجبور به دروغ میشم و اگر قول داد مجبور به این میشه که یه کار غیر اخلاقی انجام بده و این اصلا موضوع پیچیده ای نیست با کمی به کار انداختن عقل قبل از قول دادن میشد جلوی انجام یک کار غیر اخلاقی را گرفت
واقعا از مثال هات خندم میگیره
بعضی چیزا قانونه نه اخلاق
در همون حال که مجبوره هنوزم دزدی بده ولی این کارو میکنه این حرفای شما وقتیه که بگی همه کارا اخالاقیه و کار غیر اخلاقی کسی انجام نمیده و بگی وقتی کسی دزدی کرد چون همه کار اخلاقی انجام میدن پس دزدی اخلاقیه
شما فقط مثابل هایی زدید که اخلاق رو عمل نکردن ولی تو هیچ کدوم از مثال هاتون نتونستید اخلاق رو رد کنید و نمیتونید ثابت کنید دزدی نکردن بده و دزدی کردن خوبه فقط مثالی زدید که کسی مجبور به دزدی میشه
من میدونم فحش دادن غیر اخلاقیه ولی وقتی عصبانی میشم فحش میدم این ینی فحش دادن خوبه؟
یه دکتر میدونه سیگار بده و ضرر داره ولی میکشه آیا چون اون کشید سیگار خوبه؟
بابا اینا چی بود گفتی
خیر وقتی سخن از "ارزشهای مطلق" است یعنی موجودیتی که در هر شرایطی صادق و یکسان است، اگر اینطور نبود که دیگر مطلق شمرده نمی شدند نسبی بودند، در تمام اوقات و در همه ی احوال باید صادق باشند و فابلیت اجرایی داشته باشند، زیرا "ذاتی" هستند و تناقضی باهم ندارند، اگر بپذیرید که ارزشها نحت تاثیر شرایط و اوضاع اعمالشان دگرگونه می شوند که دیگر مطلق نیستند ، وقتی می گوییم «دزدی بد است» یعنی در همه حال این گزاره صادق است، همین!
از این گذشته، گزاره ی اخلاقی "دزدی بد است" باید دارای دلیل و عمومیت محض باشد حتی برای "مطلق نگری" هم نیاز به فرنود و استدلال هست، اگر فقط یک مورد هم از گستره ی آن خارج بشود گزاره از اعتبار ساقط می شود، این که بگوییم "دزدی بد است، چون بد است!"، خوب شاید شما را قانع بکند، ولی اینگونه "طبایع ارسطویی" همیشه فقط مرا سرگرم کرده : « چرا باد صدا دارد؟ چون طبعش این است!» ، «چرا سیاه ، سیاه است؟ چون طبعش اینست !» ، « تخته سنگین است؟ چون طبعش اینست!»، تازه وقتی دلیل آوردید، باید اثبات بکنید این دلایل در عمل هیچ تضادی را ایجاد نمی کنند(که نشان دادم اینگونه نیست)..
دوست منمن این مثالها را زدم تا چالشی باشد پیش روی اخلاقیات تک بعدی شما، می بینید که چالشهای متعددی پیش روی اخلاقیات مطلق گرایانه وجود دارد، این چالشها در تمثیلها نیستند بلکه در بطن دگم اندیشی اخلاقی وجود دارند، مثالها تنها آنها را نشان می دهند و تشریح می کنند، پس در مثل مناقشه نفرمائید و مثل بچه دبستانی به جای اندیشیدن و دریافتن ِ پارادوکسهای منطقی برآمده از درونمایه ی گزاره های تک بعدی، در پی حل معما نباشید .. و با استدلالات پرتی چون "ما که مجبور نیستیم به هرکسی قول بدهیم" ما را نخندانید !
قانون همان اخلاق است که با اهرم فشار(پلیس، زندان و..)ضمانت اجرایی پیدا می کند، نسبی بودن ارزشها به معنای از بین بردن قطعیت در اخلاق نیست، ما می توانیم بروی اصول توافق بکنیم(در قانون)و بخشهای جزئی پدیده ها را هرکس با دیدگاه اخلاقی خود بسنجد. باید با خرد بد و خوب را با نفع و زیان آن اثبات کرد و بعد آن را برپایه توافقات جمعی با ابزار قانون ضمانت اجرایی بخشید، نباید بگوییم : «این بد است، چون خدا گفته!» منطق از گزاره های اثبات ناپذیر گریزان است.
ولی این هیچ ربطی نداشت به دلیل اخلاقیات متعارض در پروسه ی تکاملی تاریخ، که آنهم جوابی ندارد !
خب اینجا یه نقطه مشترک پیدا شدخیر "اجبار" زمانی معنا دارد که گزینه ای برای انتخاب و یا "حق انتخاب" وجود نداشته باشد، در مثال آخر این حق از مادر مذکور گرفته نشده: او می تواند راه "نیک یا بد" را انتخاب بکند ، و مانند هر انتخاب دیگری پی آمدهای آنرا بپذیرد. ولی به فرض محال اگر مجبور هم بود باز چیزی از تعهد به اخلاقیات او نمی کاست، گفتم گزاره ی "دزدی بد است" در واقع یعنی "دزدی بد است"، بدون تبصره، بدون گفتگو؛ یعنی "دزدی در ذات، چیزی بد است" .. مثال نشان می دهد این گزاره ، هرگز ایستا نیست ..
من سفسطه نکردم و حرف تو دهن شما نزاشتمسفسطه ی گذاشتن حرف در دهان مخاطب گفتگو و بعد نقد آن حرف زده ناشده ! اینها ربطی به آنچه من گفتم ندارد ، من کجا گفتم عمومیت امر غلط آنرا درست جلوه می دهد که شما مثال "سیگار و دکتر" را حواله می دهید؟ در منطق اصل بر عدم است، تا شما اثبات نکنید دزدی کردن در تمام شرایط بد است ، تا نتوانید این گزاره را « دزدی بد است » و تمام ایرادات بی شمار پیش روی آن را برطرف بکنید، من نیازی ندارم خلاف چیزی را که اثبات نشده اثبات بکنم ..
خیلی جالب بودفرض بکنید یک لهستانی هستید در سال 1942 در اوج یهودی کشی نازی ها، یک شب مردی یهودی که از دست گشتاپو گریخته به خانه ی شما پناهنده می شود، به فاصله ی چند دقیقه یک افسر نازی زنگ خانه شما را می زند و از شما می پرسد : « ایا تو یک زندانی فراری را ندیده ای؟» چه پاسخی به او می دهید: حقیقت؟ یا دروغ؟
کانت: من به عنوان یک مسیحی باورمند، تنها به وظیفه ام عمل می کنم و حقیقت را بر زبان می آورم، زیرا در هر حال حقیقت بهتر از دروغ است.
بنتام: از آنجاکه من دست آخر نمی توانم کمکی به آن یهودی بکنم و حتی ممکن است خودم و خانواده ام نیز به خطر بیفتیم، به نفع شمار بیشتری از زندگان است که حقیقت را بگویم.
پیرس: از آنجاکه آن یهودی شانس کمی برای زنده ماندن خواهد داشت و مرا هم به خطر می اندازد، نه تنها "حقیقت" را می گویم بلکه در سپردن او به قانون کوشا هم خواهم بود !!
شریعتی: من "دروغ مصلحت آمیز" می گویم، تا هم خدا از من راضی باشد و هم بنده ی خدا ..
shervinrv : واقعا خندم می گیره از این حرفها، اولا در سال 42 میلادی خانه های لهستان هنوز زنگدار نشده بوده که افسر نازی بخواهد زنگ بزند، ثانیا مامور «حل نهایی مسئله یهود» اس.اس بوده نه گشتاپو، ثالثا یهودی کشی افسانه سازی رسانه های صهیونیستی بیش نیست ، همه چیز روشن است.
پ.ن:
موضع شریعتی به نظر از همه منطقی تر می آید، نه؟ ولی این تنها ظاهر ماجراست، «دروغ مصلحت آمیز» سطح درونی برای تعریف خود ندارد و اصالت آن مبتنی بر عناصر بیرونی است، مگر جز اینست که همه ی ما وقتی مصالح خود و یا دیگری ِ وابسته به خود را در خطر می بینیم دروغ می گوییم؟ هیچیک از ما دروغ را(جز در مواردی خاص که مصداق این بحث نیست)برای تفریح نمی گوییم، همواره قصد حفظ یا بدست آوردن نفعی از آن را داریم، اکنون دیدگاه « دروغ مصلحتی » چه معیاری برای سنجش سطح در اختیار ما قرار می دهد؟ هیچ. در واقع این یکی از همه بدتر است، زیرا نه مانند نسبی گرایی توافقات ِ جمعی پیرامون اصول را درخود دارد و نه حتی مانند مطلق نگری اصول تعریف شده ی خدشه ناپذیر به همراه معیاری برای سنجشگری: مطلق ِ نسبی! اگر ژرف به ماجرا نگاه بکنیم، می بینیم دروغی که برای بردن یا حفظ «نفع» گفته می شود به مراتب «غیر اخلاقی تر» دروغی است که از روی بیهودگی بر زبان می آید.
راستی یک گزینه ی دیگر هم هست که من آنرا انتخاب می کنم:
نسبی گرایی: من دروغ را انتخاب می کنم، زیرا ارزشها ایستا نیستند و تحت شرایط دگرگونه می شوند، سطح اثرپذیری گزاره از رفتار، به من اجازه ی انتخاب دروغ به جای حقیقت را می دهد ..
حالا، کدامیک "منطقی تر" هستند؟
چه معیارهایی در زندگی شما تعیین کننده ی کیفیت کار شماست . خوب یعنی چی؟ بد یعنی چی؟ آیا عقل شما معیار های خوب و بد رو تشخیص میده؟ یا مذهب شما؟ یا اجتماع شما؟ یا تجربیات شما؟
خیلی جالب بود
خصوصا اون قسمتی که از طرف من حرف زده بودی
شوخی بامزه ای بود
-------------------------------
ببین هنوز هم دروغ گویی تو این مثال خلاف اخلاقه
ولی ....
ولی چی؟
شما حتی از نظر دین خودمو میگم موظفی دروغ بگی در اینجا
ولی باز این چیزی از ماهیت دروغ کم نمیکنه
من میفهمم چی میگیا و میدونم که میگی وقتی اینجا دروغ گفتن بهتره پس راست گویی دیگه مطلق نیست
خودم از دو بعد نگاه میکنم
وقتی خودمو جای دیدگاه تو میزارم میگم راست میگه
ولی من احساس میکنم این دیدگاه قوی تره که ما هنوزم اون رو مطلق بدونیم ولی تبصره بزنیم
ببین تبصره هیچی از یه حکم کم نمیکنه و میتونه حتی جزو حکم باشه و این اصلا منافاتی با قطعیت حکم ما نداره
میگیری چی میگم؟
مثلا سبقت از راست ممنوعه ولی آمبولانس و اتش نشانی و پلیس حین انجام وظیفه میتونن از چپ سبقت بگیرن
به نظر تو این به این قانون خدشه ای وارد میکنه؟
قانون هنوز مطلقه ولی جزو قالنون اونا هم هستن ینی اونا یه چیزی غیر از قانون نیست اونا هم خودشون جزو قانون هستن
سلامسلام شروین.کجایی تو؟؟؟
خانوم بچه ها خوبن؟سلام برسون!:happy:
کجا اینو نوشته ؟!6_باز هم یک مثال «زنده»، اگر براستی اخلاق «امری فطری» است چرا روزگاری ایرانیان خواهر و مادر خود را به زنی می گرفته اند_دستکم شماری از آنها_ ولی اکنون برایشان قبیح است؟ اگر اخلاق امری فطری باشد باید در عرض متحول بشود ، در واقع چیزی شبیه به تطور .
نمی دونم... ولی به نظر میاد فقط نسبیه....خوب یعنی چی؟ بد یعنی چی؟
هرودوت اشارتی کرده و در ایران باستان اگر "رواج" نداشته بدون تردید "وجود" داشته ... نمی خواهم به این بحث ناراحت کننده وارد بشوم..کجا اینو نوشته ؟!
ممکنه من بد برداشت کرده باشم
چرا اگه حرف من خلاف گفته ی شماس این رو رو حساب حرف تو دهن گذاشتن میبینید؟ بزارید که ممکنه منظورتونو خوب نگرفته باشم اینجوری اخلاقی تره
حق با شماستبخاطر اینکه به اشتباه من شما را کس دیگری فرض کرده بودم! اکنون به نظرم در اینباره بسیار خام می آیید و فلسفه نخوانده ... یک پیشنهاد دوستانه و بدور از تحقیر و تشر : کمی فلسفه غرب را از قرن شانزدهم به بعد مطالعه بکنید ، به نظرم وقتش رسیده ..
حق با شماست
من هیچی نمیدونم
نیازی نیست فکر کنید میدونم یا نه
ولی اینو از زبون کسی که هیچی نمیدونه داشته باش
اگه نمیتونی جواب بدی نگو که تو هیچی بلد نیستی
شما دانسته هاتو بریز رو دایره
تو بحث های دیگه هم بهم ثابت شده که شما انسان بی منطقی هستی و وقتی کسی خلاف شما حرف میزنه میگی که هیچی بارت نیست
و نمیخوای قبول کنی که ممکنه حرف شما غلط باشه
منم دیگه با یه همچین انسان بی منطقی بحث نمیکنم
ضمنا این کسایی هم که ازشون جمله مینویسی رو من اصلا قبول ندارم و فکر نکن اینجوری خودتو عالم نشون میدی پای همه تقویم ها و سر رسید ها پر از این چیزاس
هرودوت اشارتی کرده و در ایران باستان اگر "رواج" نداشته بدون تردید "وجود" داشته ... نمی خواهم به این بحث ناراحت کننده وارد بشوم..