برگزیده های پرشین تولز

معرفی و شرح و بسط آثار : فرانتس کافکا

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
فرانتس کافکا (۳ ژوئیه، ۱۸۸۳ - ۳ ژوئن، ۱۹۲۴) یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانی‌زبان در قرن بیستم بود.
200px-Kafka1906.jpg

کافکا در سال 1906



ثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند.

مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند. به فضاهای داستانی که موقعیت‌های پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع‌گرایانه توصیف می‌کنند ـ فضاهایی که در داستان‌های کافکا زیاد پیش می‌آیند ـ کافکایی می‌گویند
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
زندگی

کافکا در یک خانوادهٔ آلمانی‌زبان یهودی در پراگ به دنیا آمد. در آن زمان پراگ مرکز کشور بوهم، پادشاهی‌ای متعلق به امپراطوری اتریش و مجارستان بود. او بزرگترین فرزند خانواده بود و دو برادر کوچکتر داشت که قبل از شش سالگی فرانتس مردند و سه خواهر که در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها جان باختند.

کافکا زبان آلمانی را به عنوان زبان اول آموخت، ولی زبان چکی را هم تقریباً بی‌نقص صحبت می‌کرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت و یکی از رمان‌نویسان محبوبش گوستاو فلوبر بود. آموزش یهودی او به جشن تکلیف در سیزده سالگی و چهار بار در سال به کنیسه رفتن با پدرش محدود بود . کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت، و سپس در دانشگاه جارلز یونیورسیتی پراگ شروع به تحصیل رشتهٔ شیمی کرد، ولی پس از دو هفته رشتهٔ خود را به حقوق تغییر داد. این رشته آیندهٔ روشن‌تری پیش پای او می‌گذاشت که سبب رضایت پدرش می‌شد و دورهٔ تحصیل آن طولانی‌تر بود که به کافکا فرصت شرکت در کلاس‌های ادبیات آلمانی و هنر را می‌داد. کافکا در پایان سال اول تحصیلش در دانشگاه با ماکس برود آشنا شد که به همراه فلیکس ولش روزنامه‌نگار ـ که او هم در رشتهٔ حقوق تحصیل می‌کرد ـ تا پایان عمر از نزدیک‌ترین دوستان او باقی ماندند. کافکا در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶ با مدرک دکترای حقوق فارغ‌التحصیل شد و یک سال در دادگاه‌های شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری خدمت وظیفهٔ بدون حقوق خود را انجام داد.

کافکا در ۱ نوامبر ۱۹۰۷ به استخدام یک شرکت بیمهٔ ایتالیایی به نام Assicurazioni Generali درآمد و حدود یک سال به کار در آنجا ادامه داد. از نامه‌های او در این مدت برمی‌آید که از برنامهٔ ساعات کاری ـ هشت شب تا شش صبح ـ ناراضی بوده چون نوشتن را برایش سخت می‌کرده‌است. او در ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۸ استعفا داد و دو هفته بعد کار مناسب‌تری در مؤسسهٔ بیمهٔ حوادث کارگری پادشاهی بوهم پیدا کرد. او اغلب از شغلش به عنوان «کاری برای نان در آوردن» و پرداخت مخارجش یاد کرده‌است. با این وجود او هیچ‌گاه کارش را سرسری نگرفت و ترفیع‌های پی در پی نشان از پرکاری او دارد. در همین دوره او کلاه ایمنی را اختراع کرد، و در سال ۱۹۲ به دلیل کاهش تلفات جانی کارگران در صنایع آهن بوهم و رساندن آن به ۲۵ نفر در هر هزار نفر، یک مدال افتخار دریافت کرد.(همچنین وظیفهٔ تهیهٔ گزارش سالیانه نیز به او محول شد و گفته می‌شود چنان از نتیجهٔ کارش راضی بود که نسخه‌هایی از گزارش را برای خانواده و اقوامش فرستاد.) همزمان کافکا به همراه دوستان نزدیکش ماکس برود و فلیکس ولش که سه نفری دایرهٔ صمیمی پراگ را تشکیل می‌دادند فعالیت‌های ادبی خود را نیز ادامه می‌داد.


در سال ۱۹۱۱ کارل هرمان همسر خواهرش اِلی، به کافکا پیشنهاد همکاری برای راه‌اندازی کارخانهٔ پنبهٔ نسوز پراگ، هرمان و شرکا را داد. کافکا در ابتدا تمایل نشان داد و بیشتر وقت آزاد خود را صرف این کار کرد.در این دوره با وجود مخالفت‌های دوستان نزدیکش از جمله ماکس برود ـ که در همهٔ کارهای دیگر از او پشتیبانی می‌کرد ـ به فعالیت‌های نمایشی تئاتر ییدیش هم علاقه‌مند شد و در این زمینه نیز کارهایی انجام داد.

کافکا در سال ۱۹۱۲ در خانهٔ دوستش ماکس برود، با فلیسه بوئر که در برلین نمایندهٔ یک شرکت ساخت دیکتافون بود آشنا شد. در پنج سال پس از این آنها نامه‌های بسیاری برای هم نوشتند و دو بار نامزد کردند. رابطهٔ‌ این دو در سال ۱۹۱۷ به پایان رسید.

کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار سل شد و ناچار شد چندین بار در دورهٔ نقاهت به استراحت بپردازد. در طی این دوره‌ها خانواده به خصوص خواهرش اُتا مخارج او را می‌پرداختند. در این دوره، با وجود ترس کافکا از این که چه از لحاظ بدنی و چه از لحاظ روحی برای مردم نفرت‌انگیز باشد، اکثراً از ظاهر پسرانه، منظم و جدی، رفتار خونسرد و خشک و هوش نمایان او خوششان می‌آمد.

کافکا در اوائل دههٔ ۲۰ روابط نزدیکی با میلنا ینسکا نویسنده و روزنامه‌نگار هموطنش پیدا کرد. در سال ۱۹۲۳ برای فاصله گرفتن از خانواده و تمرکز بیشتر بر نوشتن، مدت کوتاهی به برلین نقل مکان کرد. آنجا با دوریا دیامانت یک معلم بیست و پنج سالهٔ کودکستان و فرزند یک خانوادهٔ یهودی سنتی ـ که آن قدر مستقل بود که گذشته‌اش در گتو را به فراموشی بسپارد ـ زندگی کرد. دوریا معشوقهٔ کافکا شد و توجه و علاقهٔ او را به تلمود جلب کرد.
قبر کافکا در گورستان ژیشکوف پراگ
قبر کافکا در گورستان ژیشکوف پراگ

عموماً اعتقاد بر این است که کافکا در سراسر زندگیش از افسردگی حاد و اضطراب رنج می‌برده‌است. او همچنین دچار میگرن، بی‌خوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموماً عوارض فشار و نگرانی روحی هستند. کافکا سعی می‌کرد همهٔ اینها را با **** غذایی طبیعی، از قبیل گیاه‌خواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزه نشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد) برطرف کند. به هر حال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت، سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت، و در سوم ژوئن ۱۹۲۴ در همان جا درگذشت. وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود نمی‌توانست چیزی بخورد، و چون در آن زمان تزریق وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای تغذیه نداشت، و بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان جدید یهودی‌ها در ژیشکوف پراگ به خاک سپردند.
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
عقاید و نظریات مذهبی

کافکا در بیشتر مدت زندگیش بی‌طرفی خود را در مورد ادیان رسمی حفظ کرد. با این حال و با این که هیچ‌وقت شخصیت‌های داستان‌هایش را یهودی تصویر نکرد، هرگز سعی نکرد ریشهٔ یهودی خود را پنهان کند. او از لحاظ فکری به مکتب هسیدیسم در یهودیت علاقه‌مند بود که برای تجارب روحانی و صوفیانه ارزش زیادی قائل است. کافکا در ده سال پایانی عمرش حتی به زندگی در فلسطین ابراز تمایل کرد. تناقضات اخلاقی و آیینی موجود در داستان‌های «داوری»، «مأمور سوخت»، «هنرمند گرسنه» و «دکتر حومه»، همه نشانه‌هایی از علاقهٔ کافکا به آموزه‌های خاخام‌ها و تناسب آنها با قوانین و قضاوت در خود دارند. از طرف دیگر سبک وسواسی طنزآمیز راوی مجادله‌جوی «ژوزفین خواننده»، سنت شعارگونهٔ موعظه‌های خاخام‌ها را نمایان می‌کند.

فعالیت‌های ادبی

کافکا در طول رندگیش فقط چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل می‌دادند و هیچ‌گاه هیچ‌یک از رمان‌هایش را به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک رمان کوتاه می‌دانند). نوشته‌های او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکرد. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همهٔ نوشته‌هایش را نابود کند. دوریا دیامانت معشوقهٔ او با پنهان کردن حدود ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامهٔ کافکا، تا حدودی به وصیت کافکا عمل کرد، تا وقتی که در سال ۱۹۳۳ گشتاپو آنها را ضبط کرد. جستجو به دنبال این نوشته‌های مفقود هنوز ادامه دارد. برود بر خلاف وصیت کافکا عمل کرد و برعکس بر چاپ همهٔ کارهای کافکا که در اختیارش بود اهتمام ورزید. آثار کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیخت.

همهٔ آثار کافکا به جز چند نامه‌ای که به چکی برای میلنا ینسکا نوشته بود، به زبان آلمانی است.

سبک نوشتاری

کافکا که در پراگ به دنیا آمده بود زبان چکی را خوب می‌دانست، ولی برای نشتن زبان آلمانی پراگ (Prager Deutsch)، گویش مورد استفادهٔ اقلیت‌های آلمانی یهودی و مسیحی در پایتخت بوهم را انتخاب کرد. به نظر کافکا آلمانی پراگ «حقیقی‌تر» از زبان آلمانی رایج در آلمان بود و او توانست در کارهایش طوری از آن بهره بگیرد که قبل و بعد او کسی نتوانست.

با نوشتن به آلمانی کافکا قادر بود جملات بلند و تودرتویی بنویسد که سراسر صفحه را اشغال می‌کردند، و جملات کافکا اغلب قبل از نقطهٔ پایانی ضربه‌ای برای خواننده در چنته دارند ـ ضربه‌ای که مفهوم و منظور جمله را تکمیل می‌کند. خواننده در کلمهٔ قبل از نقطهٔ پایان جمله است که می‌فهمد چه اتفاقی برای گرگور سمسا افتاده، یعنی مسخ شده

مشکل دیگر پیش روی مترجمان استفادهٔ عمدی نویسنده از کلمات یا عبارات ابهام‌آمیزی است که می‌توانند معانی مختلفی داشته باشند. مثلاً کلمهٔ Verkehr در جملهٔ آخر داستان «داوری»؛ این جمله را می‌توان این طور ترجمه کرد: «و در این لحظه، جریان بی‌پایان اتوموبیل‌ها از بالای پل می‌گذشت.» ولی کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که هنگام نگارش این جمله به «انزالی ناگهانی» فکر می‌کرده‌است. در حالی که ترجمهٔ رایج برای verkher همان ترافیک است.
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
تفسیر نقادانه

بسیاری از منتقدان سعی کرده‌اند با تفسیر آثار کافکا در چارچوب مکاتب ادبی از جمله مدرنیسم و رئالیسم جادویی مفاهیم عمیق‌تری از آنها استخراج کنند. ناامیدی و پوچی حاکم بر فضای داستان‌های کافکا نمادی از اگزیستانسیالیسم شمرده می‌شود. برخی دیگر به سخره گرفتن بوروکراسی در داستان‌هایی مثل «گروه محکومین»، «محاکمه» و «قصر» را نشانی از تمایل به مارکسیسم می‌دانند، در حالی که برخی دیگر علت مخالفت کافکا با بوروکراسی را آنارشیسم می‌دانند.دیگرانی نیز هستند که کارهای او را از دریچهٔ یهودیت (بورخس یادداشت‌هایی در این زمینه دارد) یا فرویدیسم(به دلیل مشاجرات خانوادگی کافکا) یا تمثیل‌هایی از جستجوی متافیزیکی به دنبال خدا (یکی از معتقدان این نظریه توماس مان‌ بود) می‌بینند.

تم بیگانگی و زجر کشیدن بارها و بارها در آثار مختلف ظاهر می‌شود، و با تأکید بر این کیفیت، محققانی مثل ژیل دولوز و فلیکس گواتاری است که عقیده دارند کافکا بیش از نویسنده‌ای تنهایی است که از سر رنج می‌نویسد، و کارهای او سنجیده‌تر و «شادتر» از چیزی هستند که به نظر می‌رسند.

گذشته از این، با خواندن یکی از کارهای کافکا به صورت مجزا ـ با تمرکز بر بیهودگی تقلای شخصیت‌ها و بدون توجه به زندگی خود نویسنده ـ است که طنز کافکا مشخص می‌شود. کارهای کافکا از این منظر ربطی به مشکلات خود او در زندگیش ندارد، نمایانگر ساختگی بودن مشکلات آدم‌هاست.

زندگی‌نامه نویسان گفته‌اند که خیلی پیش می‌آمده که کافکا قسمت‌هایی از کتاب‌هایی که رویشان کار می‌کرده را برای دوستان نزدیکش بخواند، و در این خوانش‌ها همیشه بر جنبهٔ طنزآمیز نثر متمرکز بوده. میلان کوندرا طنز کافکا را در اساس فراواقع گرایانه و الهام‌بخش هنرمندانی جون فدریکو فلینی، گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و سلمان رشدی می‌داند. مارکز می‌گوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «می‌توان جور دیگری نوشت».
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
تاریخ انتشار

خوانندگان آثار کافکا هنگام انتخاب کتاب برای خواندن باید به تاریخ انتشار کتاب‌های او (چه نسخه‌های آلمانی و چه نسخه‌های ترجمه شده) توجه داشته باشند. کافکا پیش از آماده‌سازی (و در برخی موارد حتی تمام کردن) بعضی از نوشته‌هایش برای انتشار از دنیا رفت، بنابراین رمان‌های قصر (که وسط یک جمله تمام می‌شود و در مورد تعلق داشتن یا نداشتن قسمت‌هایی از متن به اثر ابهام وجود دارد)، محاکمه (که فصول آن شماره ندارند و بعضی از آنها ناتمام مانده‌اند) و امریکا (کافکا نام مردی که ناپدید شد را برای آن انتخاب کرده بود) همه توسط ماکس برود آماده و چاپ شدند. به نظر می‌رسد برود هنگام کار روی دست‌نوشته‌ها اجازهٔ دخل و تصرف‌هایی را به خود داده‌است (جابه‌جا کردن فصل‌ها، تغییر زبان آلمانی و تصحیح نقطه‌گذاری) و بنابراین متن اصلی آلمانی که چاپ نشد، تغغیر داده شده‌است. نسخه‌های ویرایش شده توسط برود اغلب نسخهٔ نهایی (Definitive Edition) نام‌گذاری می‌شود.

پس از پایان جنگ جهانی دوم مالکوم پیسلی توانست اکثر دست‌نوشته‌های کافکا را جمع‌آوری کند و در سال ۱۹۶۱ در اختیار کتابخانهٔ بودلی آکسفورد قرار دهد.متن محاکمه نیز بعدها در حراجی خریداری شد و در اختیار بایگانی ادبی آلمان قرار گرفت.

پیسلی گروهی برای بازسازی رمان‌های آلمانی تشکیل داد و ناشر آلمانی اس فیشر ورلاگ آنها را مجدداً چاپ کرد. خود پیسلی بر انتشار قصر و محاکمه (چاپ هر دو در ۱۹۸۲) و یکی از همکارانش بر انتشار امریکا (چاپ ۱۹۸۳) نظارت کردند. این نسخه‌ها اغلب نسخهٔ منتقدان (Critical Edition) یا نسخهٔ فیشر نامیده می‌شوند. متن آلمانی این آثار و بسیاری از نوشته‌های دیگر کافکا در وب سایت پروژهٔ کافکا بیابید.(The Kafka Project - Kafka's Works in German According to the Manuscript www.kafka.org)

ترجمه

بسیاری از آثار کافکا در ایران ترجمه شده که از آن جمله است ترجمه‌های صادق هدایت و حسن قائمیان بر مسخ و گروه محکومین و گراکوسی شکارچی و ترجمهٔ جلال‌الدین اعلم از قصر. همان طور که گفته شد ترجمهٔ آثار کافکا بسیار مشکل و در بعضی موارد غیرممکن می‌نماید و به همین خاطر بسیاری از ترجمه‌های فارسی آثار کافکا راضی نیستند.
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
آثار کافکا

* قصر
* دیوار چین
* گروه محکومین
* مسخ
* طبیب دهکده
* امریکا
* آشکار
* نامه به فلیسه
* محاکمه
 

Romain_Gary

Registered User
تاریخ عضویت
23 فوریه 2005
نوشته‌ها
1,801
لایک‌ها
6
سن
38
امیر جان خیلی عالیه . من از کافکا مسخ رو خوندم ، با ترجمه هدایت .. خیلی شاهکاره .
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
مسخ، اونم با ترجمه هدایت!! واقعا محشره
 

ميهن پرست

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2006
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
1
امير جان متشكر.من خيلي از اثارش رو خوندم.به طرفدارانش هم كتاب داستان هاي كوتاه كافكا (اگه اشتباه نكنم) رو پيشنهاد ميكنم كه همه ي داستان كوتاه هاي كافكا رو داره.ولي با يه چيزي در نوشته هات موافق نيستم.با توجه به نوشته هاي كافكا به نظر من كافكا هرگز به خداي اديان اعتقاد نداشته.در بسياري از اثارش خدا رو سخته ي ذهن بشر ميدونه و در برخي هم خدا رو ناعادل و نامهربان.
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
خیلی از نویسنده ها خدا رو ناعادل می دونن، اما دلیل بر منکر خدا بودنشون نمیشه!!
 

ميهن پرست

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2006
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
1
خیلی از نویسنده ها خدا رو ناعادل می دونن، اما دلیل بر منکر خدا بودنشون نمیشه!!

به اختيار خود ان ها گذاشتند پادشاه شوند يا پيك پادشاه.به شيوه ي كودكان جملگي ميخواستند پيك باشند.از اين رو پيك هاي بسياري يافت ميشود.انان شتابان سراسر جهان را در مي نوردند و از ان جا كه پادشاهي نيست پيام هاي بي معني شده را به گوش هم مي رسانند.دوست مي داشتند به زندگي فلاكت بار خود پايان دهند ولي دل ان ندارند زيرا سوگند وفاداري ياد كرده اند.

نظير اين نوشته در اثار كافكا فراوانه كه خدا رو ساخته ي ذهن بشر ميدونه
 

amir4412

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2004
نوشته‌ها
257
لایک‌ها
12
سن
39
محل سکونت
MAshhad
اینرو از کوم کتابش برداشتی؟!
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
مطالب بسيار جابي بود از كافكا فكر كنم در كتابخانه پرشين تولز هم كتابهايي باشه!

به هر حال قدرت نويسندگي و نفوذ قلم بسياري داشت!

متشكرم از مطالبي كه قرار داديد

در مورد افكار كافكا در مورد خدا با ميهن پرست موافقترم!
 

ميهن پرست

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2006
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
1
ببخشيد كه متوجه پستتون نشده بودم.اسم اين نوشته پيك ها هست كه از كتاب داستان هاي كوتاه كافكا اوردم.در اين كتاب تا جايي كه ميدونم تمامي نوشته هاي كوتاه كافكا و برخي داستان هاي كوتاه مشهور نظير مسخ به چاپ رسيده.

در مورد قدرت قلم هم بي درنگ با live for what و امير گرامي موافقم.و اين مخالفت من با بخشي از نوشته ي شما به معني زير پا گذاشتن ارزش هاي كافكا نبود و اين طرز انديشه ي كافكا رو هم به هيچ وجه نادرست يا اشتباه نميدونم.بسياري از بزرگان اين چنين بودن و در جستجوي حقيقت تعاليم پدران رو بي دليل نپذيرفتن.
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
نبش قبر
زیر خاکی
و از این جور مسایل
پیشنهاد میکنم که ادامه بدیم
بنظر من بحث در مورد نویسنده ، افکارش ، شرح حال و ... چیزی هست که همه جا گیر میاد با این حال خالی از لطف نیست ولی مهمتر از اون اینه
یعنی من پیشنهاد میکنم اول شروع کنیم به بحث و گفتگو در رابطه با اثار بعد اگر دوستان تمایل داشتن وارد فاز شخصیتی نویسنده میشیم
و پیشنهاد من هم اینه که از مهمترین اثر ایشون (بنا بر برداشت های من طی گفتمان با دوستان دیگه و سرکشی در وبلاگ ها و ... ) یعنی مسخ شروع کنیم
حالا برای مورد بعد میتونیم یه نظر سنجی بگذاریم یا مثلا ببینیم چه عناوینی اکثریت مطالعه داشتن یا مهمتر هست بدلایلی و و ..
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
خوب دیگه
خودم شروع میکنم
پس از اتفاق نظر و با شمارش ارا
همون مسخ رو در دستور کار قرار میدیم
این است قدرت فاشیزم
:d
بگذریم
بنظر من کافکا توی این داستان اومده کلیدی ترین و بنیادی ترین عامل روابط اجتماعی و انسانی مطرح کرده
میگه مجموعه رفتارها یا احساساتی که انسان ها ابراز میکنن بواسطه بازخورد هایی هست که از عامل مقابلشون داشتن
حالا اون فیدبک میتونسته در زمان حال باشه یا در گذشته که تاثیر احساسی قوی ای داشته
و موجود درگیر اون هست
و به همین دلیل فرکانس های مثبت یا منفی از خودش بروز میده
از طرف دیگه یه جور دیگه هم میشه نتیجه گیری کرد
مثلا اینکه حالا که جامعه انقدر بی رحمه
بیایم برای خودمون زندگی کنیم
به دیگران انرژی مثبت بدیم تا مثبت پس بگیریم
اما نه به این معنی که خودمون وقف بقیه کنیم
یا برای رضای خاطر اون ها با زندگیمون بازی کنیم
خلاصه اینکه تا زندگی داریم زندگی کنیم
شاید بعد ها فرصت این نداشته باشیم
همه ما در حال دادن وعده وعید هستیم به خودمون
که مثلا این کار میکنم بعد فلان میشه بعدش فلان میکنم
فرصت ها رو از دست ندیم
خلاصه این نتیجه گیری بود اون قبلی هم تحلیل موضوعی یا برداشت از این ماجرا
یه سری صحبت های دیگه ای هم داشتم که بدلیل پرش افکار و پارازیت و غیره فعلا چیزی برای بین کردن ندارم
شاید بعدا
منتظر شما دوستان هم هستیم
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
نبش قبر
زیر خاکی
و از این جور مسایل
پیشنهاد میکنم که ادامه بدیم
بنظر من بحث در مورد نویسنده ، افکارش ، شرح حال و ... چیزی هست که همه جا گیر میاد با این حال خالی از لطف نیست ولی مهمتر از اون اینه
یعنی من پیشنهاد میکنم اول شروع کنیم به بحث و گفتگو در رابطه با اثار بعد اگر دوستان تمایل داشتن وارد فاز شخصیتی نویسنده میشیم
و پیشنهاد من هم اینه که از مهمترین اثر ایشون (بنا بر برداشت های من طی گفتمان با دوستان دیگه و سرکشی در وبلاگ ها و ... ) یعنی مسخ شروع کنیم
حالا برای مورد بعد میتونیم یه نظر سنجی بگذاریم یا مثلا ببینیم چه عناوینی اکثریت مطالعه داشتن یا مهمتر هست بدلایلی و و ..

کافکا از اون دست نویسندگانی هست که خودش به اندازه آثارش جذابیت داره!
من خیلی دوست دارم اگر دوستان همکاری و همیاری بکنند در مورد خود کافکا و افکارش که در داستانها و مقالات و نامه هاش نمود پیدا کرده صحبت کنیم
کافکا رو نمیشه به عنوان یک رمان نویس در نظر گرفت ، از نظر من بین داستان نویس و متفکر فرق هست و قطعآ کافکا در دسته دوم قرار میگیره
متاسفانه در ایران کمی نام کافکا با معانی منورالفکرانه پوچ گره خورده به خاطر همین شاید بعضی از دوستان اهل مطالعه هم نسبت بهش موضع دفاعی دارند
امیدوارم این نبش قبر هوشمندانه دوستمون کمک کنه کمی به کافکا بپردازیم
با اجازه من یکبار دیگه مسخ رو بخونم بعد در مورد مسخ به صورت خاص بحث کنیم
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
کافکا از اون دست نویسندگانی هست که خودش به اندازه آثارش جذابیت داره!
من خیلی دوست دارم اگر دوستان همکاری و همیاری بکنند در مورد خود کافکا و افکارش که در داستانها و مقالات و نامه هاش نمود پیدا کرده صحبت کنیم
کافکا رو نمیشه به عنوان یک رمان نویس در نظر گرفت ، از نظر من بین داستان نویس و متفکر فرق هست و قطعآ کافکا در دسته دوم قرار میگیره
متاسفانه در ایران کمی نام کافکا با معانی منورالفکرانه پوچ گره خورده به خاطر همین شاید بعضی از دوستان اهل مطالعه هم نسبت بهش موضع دفاعی دارند
امیدوارم این نبش قبر هوشمندانه دوستمون کمک کنه کمی به کافکا بپردازیم
با اجازه من یکبار دیگه مسخ رو بخونم بعد در مورد مسخ به صورت خاص بحث کنیم
موافقم
البته یه شفاف سازی بکنم من این وسط :دی
طبق گفته خودت کافکا در آثارش نمود پیدا کرده و من کاملا با این قضیه موافقم ( و بهمین دلیل هم میگم ابتدا از آثار به جا مانده شروع کنیم و پس از تحلیل و رسیدن به یک جمع بندی نسبتا قابل قبول برای همه به تحلیل شخصیتی بپردازیم - که البته الان که دارم فکر میکنم با پیشبرد موازی دو موضوع هم موافقم )
حتی بنظرم میشه هر بخش از داستان یا هر داستان را نمونه یک بعد از شخصیت ایشون دونست
حالا در مورد درست یا نادرست بودنش جای بحث زیاده
به عنوان مثال :
میشه گفت همین رمان کوتاه مسخ برگرفته از محیط خانوادگی کافکا هست و شرایطی که با اون زندگی کرده
البته به نظرم این مورد و این داستان میشه بسط داد به جوامع بشری همونطور که گفتم
اینطور که ویکیپدیا میگه خانواده کافکا بشدت مرد سالار بوده و این خود رای بودن پدر در یک برهه ای از زمان ( و شاید همه عمر ) سایه انداز زندگی این فرد بوده
شاید این موضوع جرقه ای بوده برای رسیدن به این تفکر و حوادث جنگ جهانی هم باعث تحکیم این خط فکر شده
پ ن : من البته شدیدا منتظر نظر شما هستم ، یاد آوری میکنم که آشنایی من با کافکا از طرف شما بود و از این بابت از شما ممنونم
و مشتاقانه به انتظار پست بعدی شما اینجا رو چک میکنم
 

Devilish Song

Registered User
تاریخ عضویت
27 دسامبر 2006
نوشته‌ها
24
لایک‌ها
51
از طرف دیگه یه جور دیگه هم میشه نتیجه گیری کرد
مثلا اینکه حالا که جامعه انقدر بی رحمه
بیایم برای خودمون زندگی کنیم
به دیگران انرژی مثبت بدیم تا مثبت پس بگیریم
اما نه به این معنی که خودمون وقف بقیه کنیم
یا برای رضای خاطر اون ها با زندگیمون بازی کنیم
خلاصه اینکه تا زندگی داریم زندگی کنیم
شاید بعد ها فرصت این نداشته باشیم


متشکر از امیر گرامی از باب آغاز دوباره ی این گفتگو .

بنده جسارت کرده و خود را به میان کلام شما می افکنم ، با این نتیجه گیری شما چندان موافق نیستم ، در واقع تصور بنده بر این است که این کتاب و اساسا" ادبیاتی از این دست ، از آنچه که نتیجه گیری و جمع بندی می خوانندش و می تواند در قالبی به مخاطب به عنوان عصاره ی اثر ( پیامی ، اندیشه ای ، نوع نگاهی و یا دستور/پیشنهاد به اعمالی ) ارائه گردد کاملا فاصله دارد. بنده تصور می کنم فقط توصیفی است از آنچه در حقیقت جریان دارد با این وجه تمیز که علارقم گنجانیده شدن در ساختاری مانند Magic Realism ، ماهیتی که به توصیفش می پردازد شکل بسیار حقیقی تری از نمونه های مشابه اش در ساختارهای دیگر به خود خواهد گرفت. ( نزدیکی بیشتری با حقیقت دارد. )

از آنجایی که با شما کاملا موافقم که : " بنظر من کافکا توی این داستان اومده کلیدی ترین و بنیادی ترین عامل روابط اجتماعی و انسانی مطرح کرده " ، درک این عامل و واقعیت انسانی و همچنین تصمیم گیری و یا حتی عدم تصمیم گیری پیرامون چنین حقیقتی را در قالب عمل گرایانه را به هرمنوتیک و مخاطب وا می گذارد. ( البته که این داستان پیامی منحصر در خود دارد ولی طبیعتا از نگاه بنده اینکه حال چه کنیم را تجویز نمی کند )

تاریکی و یا سنگینی مفهوم این داستان بر روی فکر انسان از آنجا نشئات می گیرد که به مفهومی پرداخته که علارقم گستردگی و بسیاری اش ، در زیر کوهی از شعار ها ، رزق و برق ها و دروغ های بشری مدفون گشته و حال که کافکا با ظرافت تمام آن را به بیرون می کشد ، رایحه ی تند حقیقت ، ذهن دروغ گو و دروغ پسند ما را می آزارد!
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
متشکر از امیر گرامی از باب آغاز دوباره ی این گفتگو .

بنده جسارت کرده و خود را به میان کلام شما می افکنم ، با این نتیجه گیری شما چندان موافق نیستم ، در واقع تصور بنده بر این است که این کتاب و اساسا" ادبیاتی از این دست ، از آنچه که نتیجه گیری و جمع بندی می خوانندش و می تواند در قالبی به مخاطب به عنوان عصاره ی اثر ( پیامی ، اندیشه ای ، نوع نگاهی و یا دستور/پیشنهاد به اعمالی ) ارائه گردد کاملا فاصله دارد. بنده تصور می کنم فقط توصیفی است از آنچه در حقیقت جریان دارد با این وجه تمیز که علارقم گنجانیده شدن در ساختاری مانند Magic Realism ، ماهیتی که به توصیفش می پردازد شکل بسیار حقیقی تری از نمونه های مشابه اش در ساختارهای دیگر به خود خواهد گرفت. ( نزدیکی بیشتری با حقیقت دارد. )

از آنجایی که با شما کاملا موافقم که : " بنظر من کافکا توی این داستان اومده کلیدی ترین و بنیادی ترین عامل روابط اجتماعی و انسانی مطرح کرده " ، درک این عامل و واقعیت انسانی و همچنین تصمیم گیری و یا حتی عدم تصمیم گیری پیرامون چنین حقیقتی را در قالب عمل گرایانه را به هرمنوتیک و مخاطب وا می گذارد. ( البته که این داستان پیامی منحصر در خود دارد ولی طبیعتا از نگاه بنده اینکه حال چه کنیم را تجویز نمی کند )

تاریکی و یا سنگینی مفهوم این داستان بر روی فکر انسان از آنجا نشئات می گیرد که به مفهومی پرداخته که علارقم گستردگی و بسیاری اش ، در زیر کوهی از شعار ها ، رزق و برق ها و دروغ های بشری مدفون گشته و حال که کافکا با ظرافت تمام آن را به بیرون می کشد ، رایحه ی تند حقیقت ، ذهن دروغ گو و دروغ پسند ما را می آزارد!
اول بگم که شما سالاری و حالا ادامه
من البته این گفته شما را اینطور برداشت کردم : "این نوع ادبیات اندیشه ، ایدئولوژی و یا نگاه جدیدی را عنوان نمیکند بلکه به عریان کردن حقیقتی محض میپردازد"
خوب البته من هم کاملا موافقم ولی خوب گاهی این تکرار بدیهیات باعث پر رنگ تر شدن این حقایق و رسوخ در پوست و جان نقش بستنش بر استخوان های آدمی میشه
و از این نقطه نظر حائز اهمیته و خلاف این هم من عرض نکردم
اما اون نتیجه گیری
من اینطور فکر میکنم که هر حقیقتی و هر موضوعی توی این کاینات یه نشانست
یک نشانه برای پیدا کردن راه درست
هر کتابی هر گفته ای هر فیلمی و ..
از یک پیام شروع شده و باقی موارد و حاشیه سازی ها برای دلچسب کردن فهم این ماجراست
حالا من این پیامی که از این کتاب داشتم همون چیزی هست که شما حقیقت خواندی
و من از این حقیقت میتونم دو تا برداشت داشته باشم : مثبت و منفی
که تعبیر این برداشت کاملا به شخص مخاطب بر میگرده ، به گذشته ، حال و آینده ای که انتظارش میکشه
من حقیقت یا بهتر بگم پیام رو اینطور دیدم عکس العمل طبیعت به شما کاملا وابسته به عمل شماست و این پیام در اثر اختلاط با تجربیات من به این نتیجه رسید ( که البته من بطور مثبت بیانش کردم ) خوب باشیم تا خوبی ببینیم
(حالا یه بحث دیگه ای هم اینجا بوجود میاد که اگر همه خوب باشن آیا گل و بلبل میشه دنیا ؟ معلومه که نه و اما چرا ؟ چون تعریف انسان ها از خوبی ، تقدس و .. فرق میکنه که حالا به حاشیه نمیرم اما اگر دوستان تمایل داشتن در این مورد هم ادامه میدیم )
پ ن : شما نقش راوی اینطور داستان ها را پسرک داستان لباس پادشاه تعبیر میکنی درسته ؟
 
بالا