برگزیده های پرشین تولز

فرار از نوع دبیرستانی

سابقه فرار از مدسه


  • Total voters
    79

stefano

Registered User
تاریخ عضویت
23 نوامبر 2009
نوشته‌ها
196
لایک‌ها
17
فرار هایی که توی دبیرستان داشتیم از تعطیلیها خیلی بیشتر فاز میداد یادش بخیر
 

ESMIGHELE

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2012
نوشته‌ها
8,303
لایک‌ها
10,372
محل سکونت
مِشـــHaD

Persiastore

کاربر فعال تجارت آنلاین
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2007
نوشته‌ها
1,728
لایک‌ها
212
سن
37
محل سکونت
persiastore
یکبار دوم دبیرستان زنگ اول ورزش داشتیم معلم نیومد زنگهای بعدی یادمه درسهای سختی داشتیم از شانس ما در مدرسه باز بود همه رفتیم من و چند نفر دیگه رفتیم داخل یه پارک
بعد دیدم به جز ما هیچ کس نیست فهمیدیم که همه برگشتن حالا دلیلش رو نمیدونم ما هم برگشتیم دیدم معلم ورزشه اومده و از ما نفری 5 نمره کم کرده
یادمه ترم اول ورزش رو افتادم :دی بهم داد 7
تا حالا کسی ورزش رو افتاده ؟ همه درسها رو قبول شدم ورزش رو افتادم
البته فقط واسه اون قضیه نبود چند مورد دیگه بود که طرف خودش گفت میندازمت
 

ESMIGHELE

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2012
نوشته‌ها
8,303
لایک‌ها
10,372
محل سکونت
مِشـــHaD
یکبار دوم دبیرستان زنگ اول ورزش داشتیم معلم نیومد زنگهای بعدی یادمه درسهای سختی داشتیم از شانس ما در مدرسه باز بود همه رفتیم من و چند نفر دیگه رفتیم داخل یه پارک
بعد دیدم به جز ما هیچ کس نیست فهمیدیم که همه برگشتن حالا دلیلش رو نمیدونم ما هم برگشتیم دیدم معلم ورزشه اومده و از ما نفری 5 نمره کم کرده
یادمه ترم اول ورزش رو افتادم :دی بهم داد 7
تا حالا کسی ورزش رو افتاده ؟ همه درسها رو قبول شدم ورزش رو افتادم
البته فقط واسه اون قضیه نبود چند مورد دیگه بود که طرف خودش گفت میندازمت

دهنت سرویس ورزشو افتادی
خیلی تو معدل تاثیر داره:دی
 

Stranger.

Registered User
تاریخ عضویت
8 دسامبر 2011
نوشته‌ها
98
لایک‌ها
166
کمتر خانومی از مدرسه فرار میکنه منم اهل فرار نبودم:دی
بعله ! من و دوستهام احتمالاً آقا بودیم!
آخ که هرچی میکشیم از دست این خانوم هاست حسرت یکبار تعطیل کردن کلاس توی دانشگاه به دلمون موند:(
جمع نبندید...تو گروه ما که جز 3 نفر بقیه همه پایه اند!
 

pomona

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آگوست 2012
نوشته‌ها
58
لایک‌ها
69
محل سکونت
tehran
دوران دبیرستان و خیلی دوست داشتم،یه حص خاصی تو اون دوران بود که تکرار نشدنیه ، مثل دوران کودکی،من هم تو دوران کارآموزی دو در میکردم با دوستم میرفتیم میگشتیم خیابونا رو متر میکردیم :D
 

el digo

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2013
نوشته‌ها
475
لایک‌ها
176
محل سکونت
مشهد
من سال اولو خیلی فرار کردم مدرسه یه دیوار سه متری صاف داشت خودمون که میرفتیم اونور ازش دوچرخه هامونم میبردیم,یادمه یه روز برف سنگینی اومده بود زنگ اول دبیر نداتیم کل کلاس با هم فرارکردیم,سال دوم و سوم خیلی غیبت داشتم کلاسای دینو زندگی رواصلا نمیرفتم یاسال سوم فلسفه منطق رو همیشه دودر میکردم,شاگرد دوم کلاس هم بودم وانضباطم بیست,چون دبیرستانمون خیلی خر تو خر بود

Sent from my X10i using Tapatalk 2
 

tpshd

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
17 می 2011
نوشته‌ها
6,199
لایک‌ها
2,931
سن
31
محل سکونت
Teh-Run
اگه فرار نکنی که حال میده دبیرستان!
ما 20روز به عید تعطیل میکردیم!
 

بامداد

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,690
لایک‌ها
164
سن
44
محل سکونت
زیر سایه دوستان
:lol: ما پیش که بودیم مدرسه مون داشت یکی برا مدیر و خانواده . چون اونجا زندگی می کرد غیر انتفاعی بود .هر وقت ریاضی داشتیم البته وقتی می خواست ببرسه یا تکلیف داشتیم از در پیشت جیم میشدیم دقیقا مثل فرار از زندان یکی که چابک بود جلو بقه هم پشت سرش .
حالا نتیجه های که داشته

1- یادمه جلسه کنکور بودیم یه سوال داشتیم راجب ماتریس :blink: من 4 ساعت فکر کردم خدایا این ماتریس دیگه چی هست اصلا اسمشم برام قریبه بود .:upsided::upsided: تا الانم تو بحث دیفرانسیل گیر کردم و هی می خونم هی یادم میره . الان دیگه متحول شدم :D
 

amir.joon

Registered User
تاریخ عضویت
10 ژانویه 2013
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
12
بچه ها از اونجا که من زیاد فرار کردم خاطره زیاده تقریبا چون بیشترش به حوادث هیجانی ختم شد اکثرا یادم مونده.میشه بیشتر از یه خاطره گفت؟
 
Last edited:

amanz

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2012
نوشته‌ها
2,211
لایک‌ها
1,085
توي مدرسه يکي از بچه ها فوق العاده شر بود .يک ماه مونده به عيد صبح زود مي رفت يه قفل گنده منده مينداخت روي در مدرسه و کليدشو دور مينداخت. واسه اينکه بگه ديگه عيد شده و مدرسه بايد تعطيل بشه.
بنده خدا اون ناظم و باباي مدرسه مون تا ظهر با اره آهنبر مشغول بريدن قفل مي شدن ما هم تو کلوپ محله واسه خودمون عشق مي کرديم
:rolleyes:

کلا مدرسه ما از 10 مهر شروع مي شد تا يکم دوم اسفند دوباره بعد عيد تازه 23 ،24 فروردين شروع مي شد تا اواسط ارديبهشت

خود معلمهامون هم حال مي کردن :cool:
 

elahi43

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژوئن 2012
نوشته‌ها
1,601
لایک‌ها
499
محل سکونت
سرزمین ظالمین
ما هم به نوبه خودمون خیلی تعطیل میکردیم
البته الانشم دانشگاه هم زیاد فرقی نکرد بچه ها پایه ان به جز چن تا ......
یادمه یه دفعه مراسم چی بود قرار شد بریم بیرون
نزاشتن کیف ببریم که وسط راه نپیچونیم
اخرش رفتیم خونه
کیف هامون مدرسه جا موند :happy:
فرداش کتاب به دست رفتیم مدرسه
کسی هم نگفت چی شده این چ وضعیه

کلا همه راضی بودن
از ناظم و مدیر تا معلم ها

چون خودشون هم یه نفس راحت میکشیدن:D
 

zarindvd

Registered User
تاریخ عضویت
4 آپریل 2011
نوشته‌ها
995
لایک‌ها
226
محل سکونت
گرگان
من يادمه دوران دبيرستان دبير ورزش نيومده بود و چون زنگ دوم بود و زنگ بعد كلاس داشتيم نميذاشتن بريم خونه.
يادمه با دوستام رفتيم بيرون نزديك يه دكه تلفن نشسته بوديم
رفيقم گفت كارت تلفن داري ميخوام يه جايي زنگ بزنم.من هم گفتم شايد خونه اي جايي زنگ بزنه نگو كه خونه مردم زنگ ميزد مزاحم تلفني:lol:
تويه همين فضا بوديم كه يهو ديديم ناظم پشت سرمون ايستاده.خلاصه ما رو برد جلو دفتر و اسم هممون رو يادداشت.:D
ولي هيچ وقت يادم نميره موقعي كه ميخواستيم از حياط مدرسه فرار كنيم (پنجره اتاق مدير دقيقا روبروي حياط مدرسه بود)
اون لحظه كه ميخواستيم از در بريم بيرون از فيلم فرار از زندان هم دلهره اش بيشتر بود:D
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
يه خاطره ديگه هم دارم خيلي جالبه
يه بار يكي از خلاف هاي كلاس براي اينكه زنگ آخر بفرستنمون خونه(چون شيفت بعد از ظهر بوديم زنگ آخر هوا تاريك بود) خازن هاي تمام مهتابي هاي كلاس رو درآورد شكست و سيم هاشون رو كند.خلاصه ما رو فرستادن خونه ما هم خوشحال كه عجب حيله اي سوار كرديم
هفته بعد باز همين كارو كردن ولي اين سري مدير اومد همه ما رو برد تويه يه اتاق داغون گفت تا آخر هر روز همينجا كلاسهاتون رو برگزار ميكنيم هفته قبل هم به خاطر مهتابي ها نفرستاديمتون بريد جلسه بود:D

سال دوم هنرستان که 5 شنبه ها همیشه فرار میکردم سه تک ورزش دو تک امادگی دفاعی دوتک هم زبان که خودش نمیومد و یک تک تیره یادش بخیر بهترین سال های زندگیم بود حالا این دانشگاه این دخترا رو خدا بلند نمیکنه استاد یک ساعت هم نیاد روی کلاس تکون نمیخورن حسرت یک فرار روی دلمون مونده
من فكر ميكردم فقط دختراي رشته ما اينجورين پس كلا همه گيره
طرف بچه كوچيك داره،شوهرش سركار،نه ناهاري چيزي 6 صبح پشت درب دانشگاه موكت انداخته نشسته بره سر كلاس:D
 
Last edited:

erfan.clapton

Registered User
تاریخ عضویت
19 فوریه 2013
نوشته‌ها
425
لایک‌ها
112
محل سکونت
طهران با "ط" دسته دار :)
دمت گرم با تاپیکی که زدی ...

الان نشستیم داریم عکس های دوره دبیرستانمون رو نگاه میکنیم و کلی خاطراتمون زنده ...

ولی یه چیزی که یادمه اینه که تو این 9 ماه تحصیل من فقط 2 یا 3 ماه سر کلاس بودم ...

بقیش یا مریض یودم یا پدربزرگم فوت کرده بود یا مادربزرگم فوت کرده بود یا داداشم عمل جراحی داشت یا بابام تصادف کرده بود ...

خیلی جالب بود ...
 

fanoostalaei

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2012
نوشته‌ها
424
لایک‌ها
132
محل سکونت
Great & lovely Tabriz
هه من تو دبیرستان دوران اوجم بود
جوری که دفتر انظباطی یه ورق جلو اسم من چسبونده بود و غیبتهای غیر موجه منو ثبت میکرد
ولی دست اخر همشونو ندیده گرفت و 17 داد:D
 

mahdi aziz

Registered User
تاریخ عضویت
25 مارس 2012
نوشته‌ها
927
لایک‌ها
85
محل سکونت
Zanjan,Tehran
فرار از مدرسه همراه معاون!!!!
سلام
من الان سال سومم سه 4 ماه پیش اصلا حال مدرسرو نداشتم درسم خوبه ولی امان از دست این زبووون تا حالا با هیچ معلمی سازش نکردم جالبترینشون یکی بود که میخواست از دستم شکایت کنه... کاملا درسته شکایت...
اون زنگم با اون معلم داشتیم زنگ 4ام قبلانا بهمون غذا میدادن ولی بعد از ... سهمیه غذا قطع شد
من گفتم این الان میخواد بیاد شعر و ور بگه بزار جیم بزنم برم کی به کیه
خدا روز بد نده از مدرسه زدم بیرون سر یه پیچ تو خیابون دیدم معاون مدرسه با ماشینش داره میره
گفتم ... تو این شانس خودمو زدم کوچه علی چپ نامرد منو دیده بود اومد جلوم نگه داشت
منو میگی داشتم عین بید میلرزیدم درو باز کردم که دیدم تلفنش زنگ زد زنش بود گفت ناهار میای دیگه گفت آره....
عاقا اینو که من شنیدم تو ذهنم یه جرقه زده شد
گفتم ناهار میرین پیش عیال دیگه..... (آخه خروجشون از مدرسه ممنوع بود رابطه اینم با مدیر شکر آب)
اینو که شنید گفت بشین .... مطلبو خوب گرفته بود مشکل دوتامون یکی بود فرار از مدرشه با معاون!!!!!
از ترسش منو تا در خونه برد کلا از ذوق دق مرگ شده بودم
حالا از احوالات مدیر بگم:
یک دنده دیوانه روانی اختلال شخصیتی دو قطبی و.....
 

DavidRx7

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 می 2013
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
16
یادش بخیر سال 77 برای اولین بار از مدرسه فرار کردم یه راست اومدم خونه مامانم گوشمو گرفت یه راست بردم مدرسه !

ما چقدر ساده بودیم الان ...
 

mehdi.bololbor

Registered User
تاریخ عضویت
8 آپریل 2013
نوشته‌ها
69
لایک‌ها
1
خیلی جالب بود واقعا یادش بخیر دوران دبیرستان
 
بالا